پيش از قرن نوزدهم، تحول جهان در طول تاريخ درازش بسيار به کندی صورت میگرفت.
به گفتهی محققان، قرن نوزدهم شاهد آغاز اختراعاتی بود که زندگی در کرهی خاک را از
بن و بنياد دگرگون کرد.
اما از نظر بهائيان هميشه ظهور پيامبران، يعنی مظاهر الهی، همراه با تغييرات مهم در
اوضاع عالم بوده و هست، ولی در هيچ يک از ظهورات قبل تغييرات، چنين عميق و وسيع و
شامل همهی جنبههای زندگی آدميان نبوده است و اين امر يکی از امتيازات اين ظهور در
مقام مقايسه با اديان سابق است.
تغييرات حاصله محدود به عرصهی اخلاقيات و امور معنوی نبوده، بلکه جنبههای صوری و
مادی هستی را درهم برگرفته است. سرعت تغييرات هيچگونه سابقهای در گذشته نداشته و
همانند شدت آن هم، در تجربهی تاريخ مشاهده نشده است، به طوری که میتوان گفت، با
ظهور جديد همه چيز در عالم نو شده است.
نقل شده است که ملکهی ويکتوريا از اين که ترن با سرعتی در حدود ۵۰ کيلومتر در ساعت
حرکت میکرده، سرعتی که در مورد هيچ وسيلهی نقليه ديگر ديده نشده بود، سخت به حيرت
رفته و سخت نگران آينده شده بود. حال فرانسويان بعد از ساختن TGV (ترن سريع السير)،
ترنی از همان نوع ساختهاند که به طور متوسط ۵۰۰ کيلومتر راه را در يک ساعت
میتواند بپيمايد. از سرعت طياره و موشک و مبادلهی پيامهای الکترونيکی و غير آن
نمیگويم که عنصر زمان را در ارتباطات انسانی عملاً از اهميت انداخته است.
کتاب جمهور افلاطون سخن از جمعيت حدود ۵ هزار نفر در هر مدينه میگويد که به اعتقاد
او اندازهی معقول و حتی مطلوب است. حال اين که شهرهای چندين مليون نفری در عصر
حاضر معدود نيست.
میگويند جمعيت جهان در هزار سال قبل از ميلاد فقط ۵۰ مليون نفر بود و در سال اول
ميلادی، يعنی به هنگام ظهور حضرت مسيح، ۱۷۰ مليون شده در سال ۶۰۰ ميلادی، يعنی
اندکی قبل از ظهور حضرت محمد، جمعيت دنيا به ۲۰۰ مليون نفر رسيد. در سال ۱۸۰۰
ميلادی جمعيت مزبور به ۹۰۰ مليون بالغ شد. اما از نيمهی قرن نوزدهم سرعت رشد جمعيت
فزونتر و فزونتر شد و کل جمعيت عالم از ۱،۲ ميليادر نفر در سال ۱۸۵۰ يعنی سال شهادت
حضرت باب، مبشر حضرت بهاءالله، به ۲،۵ ميليارد نفر در سال ۱۹۵۰ رسيد و در سال ۲۰۰۰
به حدود ۶،۱ ميليارد و به يک احتمال اين جمعيت در سال ۲۰۲۵ به ۸،۲ ميليارد بالغ
خواهد شد. يعنی حتی سرعت رشد جمعيت هم که در طول يک قرن دو برابر شده و بعدها در
زمانی بس کوتاهتر دو برابر شده و میشود، در سراسر تاريخ سابقه نداشته است. (ارقام
از کتاب ‹‹در جستجوی عدالت اجتماعی›› تأليف جان هادلستون)
در بشارات کتب مذهبی راجع به آخرالزمان پيشبينی دگرگونی کامل در اوضاع عالم آمده
است. اين وعدهی قرآنی گويای اين حقيقت است: «يوم تبدّل الارض غير الارض»، يعنی
روزی که زمين، زمين ديگر خواهد شد. در مکاشفات يوحنا سخن از سه دسته علائم است که
مقارن بازگشت مسيح، يعنی موعود انجيل روی خواهد داد:
۱- زلزلهای بزرگ
۲- تاريک شدن خورشيد و ماه
۳- ريزش ستارگان از آسمان
«کتاب اشعياء، يوئيل، دانيال، زکريا و حتی عهد جديد که کلمات خود مسيح است، همه از
وقوع حتمی اين حوادث خبر میدهند »، يعنی کتب مقدسه، دگرگونیهای عظيم و شديد
کيهانی را خبر میدهند که البته تفسير آنها به معنای تحت اللفظ نمیتواند قابل
پذيرش عقول باشد و ناچار بايد آنها را به معنای باطنی گرفت که همان تحول بنيادی در
نظام زندگی بشری باشد.
تا اين جا به تغييرات اساسی در سير و حرکت، يعنی عنصر مکان و نيز عنصر زمان و
بالأخره عامل جمعيت اشاره کرديم. اما اگر به دقت نظر کنيم، جنبهای از جنبههای
حيات انسانی نيست که دستخوش تحول اساسی نشده باشد، از نظامات ادارهی امور ممالک،
يعنی دنيای سياست تا حيات خانوادگی، از نحوهی توليد و توزيع ثروت تا چگونگی مصرف
آن، از ميزان سواد و دانش عمومی مردم، تا ميزان پيشرفت علم و تکنولوژی که همه
دستخوش دگرگونی ژرف و اساسی بوده و هست.
حضرت بهاءالله به اين نکته کاملاً توجه دارند که ظهورشان عصر تازهای را در تاريخ
بشر مفتوح کرده است. آن حضرت به صراحت دربارهی ايام ظهور خود فرمودهاند :
- «اين يوم را مثل و مانند نبوده و نيست.»
- «اين است يومی که معادله ننمايد به آنی از آن اعصار و قرون.»
- «اين ايامی است که شبه و مثل نداشته و نخواهد داشت.»
- «امروز سيد ايام است و جميع قرون و اعصار طائف حول آن. قدر اين روز امنع اقدس
مبارک را بدانيد.»
آثار بهائی معرف آن است که يکی از تغييرات اساسی که در اوضاع عالم روی خواهد داد،
سير همهی ممالک دنيا به سوی يک نظام جهانی نوين مبتنی بر اصل عدالت، صلح و وحدت
همهی ابنای بشر خواهد بود. در زمانی که ظهور حضرت بهاءالله روی داد، هنوز اصل مليت
به طور کامل در سراسر دنيا مستقر نشده بود تا چه رسد به آن چه بينالمللی يا جهانی
خوانده تواند شد. اما متدرجاً از حدود سالهای ۱۸۷۰ به بعد حرکت به سوی تشکيلات
بينالمللی، کنفرانسهای بينالمللی، موافقتنامههای بينالمللی، حتی جنگ و
منازعهی بينالمللی، اختراع يا تداول زبان بينالمللی، قبول مقياسها و موازين
بينالمللی، همکاری بينالمللی در امور علمی و فنی، از امور رايج و عادی شد و به
زودی شايد در حدود سالهای ۱۹۷۰ – ۱۹۸۰ حرکت جديدتری به سوی جهانی شدن امور، جهانی
شدن اقتصاد، جهانی شدن مسائل اِکولوژيک، جهانی شدن برخی از مشکلات و ابتلائات بشری،
جهانی شدن اطلاعات و مخابرات و نظاير آن پيش آمد که ما هنوز در مراحل نخستين آن
قرار گرفتهايم و نتايج و عواقب آن را به دشواری حدس توانيم زد.
ديانت بهائی يگانه مکتب فکری و روحانی در عالم است که به اين آيندهی دگرگونه و نيز
آماده ساختن بشر برای رويارويی با آن، نظر دارد و تعليماتش معطوف به زندگی در يک
دنيای جهانی شده است و اخلاقيات، اصول اقتصادی، نحوهی سازمان بندی جهان و غير آن
را دربردارد.
فراوان بودهاند انديشمندانی که به نو شدن دين در ظهور حضرت بهاءالله و نوسازی جهان
و تعاليم آن حضرت توجه کرده و در اين مورد صادقانه شهادت دادهاند. ملکه ماری
رومانی در سال ۱۹۲۶ پس از دريافت پيام حضرت بهاءالله از طريق يک خانم روزنامهنگار
امريکايی به نام ميس مارثاروت چنين شهادت داد : «نوشتههای بهائی حاوی ندای صلح است
و ورای محدوديت مرزها و در فراز همهی تفاوتهای آداب و عقايد. اين آئين، ديانتی
است که بر روحانيت الهی باطنی متکی است و بر اين حقيقت تکيه دارد که خدا عشق و محبت
است. آئين بهائی به ما میآموزد که هر کينهای، هر سوءظنی، هر دسيسهای، هر کلام
خشنی، حتی هر وطنپرستی مقرون به پرخاش و تعدی، بيرون از قانون اساسی خدا است.
اعتقادات خاص يا محدود کننده، تنها صورت ظاهر دين هستند، در حالی که قلب دين با عشق
الهی میطپد و هيچ قوم و قبيلهای و هيچ نژادی را بيگانه نمیشناسد.»
پرفسور وامبری مجارستانی در نامهای به تاريخ ۱۹۱۳ خطاب به حضرت عبدالبهاء، فرزند
مؤسس ديانت بهائی مینويسد: «عالی جنابا! من اميدوارم که آرمانها و مجهودات آن
جناب به تاج موفقيت آراسته شود و در هر حال و وضعی به ثمر نشيند، زيرا در ورای اين
آرمانها و اعمال به آسانی میتوان رفاه و آسايش ابدی و نيکبختی جهان بشريت را
تشخيص داد.»
پرفسور جيمز دارمستتر که تحقيقات او دربارهی تاريخ ايران قبل از اسلام شهرت دارد،
در مقالهای به سال ۱۹۲۵ چنين نوشته است: «در طی قرن گذشته شاهد دو تجديد حيات
بوديم. يکی در عرصهی ادبيات و ديگری در عرصهی دين. اما در عرصهی دين، نوسازی و
تجديد دين که در آئين بابی واقع شد، توجه را به خود جلب میکند. آئين بابی از نظر
اصول جزمی و اسطوره شناسی تازگی ندارد، ولی از نظر اخلاقيات اين دين شامل نوعی
انقلاب است، زيرا حاوی اخلاقيات جهان غرب است. اين دين اصل نجاست را که موجب احداث
حائل و مانعی ميان مسلمانان و مسيحيان شده، برمیدارد و تعدد زوجات را طرد میکند و
در کار بازسازی خانواده است. مقام مرد را بالا میبرد و همراه با آن مرتبهی زنان
را اعتلاء میبخشد. اگر ايران (پرسيا) بايد روزی تجديد حيات پيدا کند، بیگمان از
طريق اين آئين جديد خواهد بود.»
لئو تولستوی در نامهای به خانم ايزابل گرينوسکايا به سال ۱۹۰۳ چنين نوشته است:
«آئين باب، تا بدان جا که خرافات گذشته را ابطال کرده و افکار اساسی اخوت بشری،
برابری انسانها و عشق را ترويج نموده، دارای آيندهای درخشان است.»
هلن کلر نابينای شهير در نامهای خطاب به يک بهائی امريکايی اين نکته را که امر
بهائی برای خير عالم و سعادت امم است، تجليل میکند و میگويد چنين پيام صلح عمومی
بدون ترديد دوام خواهد يافت و غلبه خواهد کرد.
اين عبارات تنها چند شهادت از صدها شهادتی است که نويسندگان و متفکران عالم
دربارهی آئين جديد نوشتهاند و متن آنها را در کتاب عالم بهائی که سابقاً هر دو
سال منتشر میشد و اينک همه ساله حليهی طبع میپوشد، میتوان عيناً يافت.
حضرت عبدالبهاء در خطابات خود در اروپا و امريکا، روشن فرمودهاند که تغير و تبدل و
تحول و انتقال از حالی به حالی از لوازم ذاتيه عالم امکان است و لزوم ذاتی از اشياء
منفک نمیشود و نمونهای آن از پی هم آمدن فصول چهارگانه و تتابع روز و شب است که
از لوازم ذاتی عالم ارضی است. در عالم انسانی هم اين تحول و تجدد لازم ذاتی است و
محققاً پيش خواهد آمد و ظهور حضرت بهاءالله فیالحقيقه بهار روحانی جديدی است که
همهی عالم را تازه خواهد کرد و نظامی نو خواهد بخشيد.
باز به فرمودهی آن حضرت، فيض الهی مستمر است، انقطاع ندارد و از جمله فيوضات الهی
تجدد دين است و اگر حقيقت دين الهی تجديد نشود، ترقی روحانی و ظهور مدنيت الهی و
استقرار اخوت عمومی و نجات عالم انسانی مقدور و ميسور نخواهد بود.
وقتی سخن از تجدد دين يا تجديد حقيقت دين میشود، مراد اصلاح گری صوری و جزئی نيست،
کافی نيست که فیالمثل ادعيهی مسيحی به زبان لاتين خوانده شود، يا قوانين فقه
اسلامی مورد بازفهمی – به قول يکی از متأخرين – واقع شود، بلکه يک تغيير اساسی در
ارکان و اصول، فلسفه، هدف و مقصد دين، ضرورت و لزوم تام دارد تا دين بتواند منشأ
تغييرات فرهنگی – اجتماعی و صوری مطلوب در عالم شود. صدها اصلاحگر در اديان گذشته
آمده و رفتهاند و اگر بگوييم، فقط بر اختلافات افزودهاند و کاری از پيش
نبردهاند، سخنی به گزاف نگفتهايم. تنها يک پيامبر يا مظهر ظهور است که میتواند
به تجديد دين موفق گردد. حکايت، حکايت تغيير اساس و بنيان است، نه تزيين ديوار و
ايوان.
آثار بهائی اين تحول اساسی را به صراحت پيشبينی کرده، چنان که حضرت بهاءالله
فرمودهاند: «زود است، بساط عالم جمع شود و بساط ديگر گسترده گردد»، يعنی نظم عمومی
عالم تغيير اساسی خواهد کرد. اصلاحات جزئی و فرعی در جنبهای يا شأنی از شؤون زندگی
کافی نخواهد بود. دگرگونی همه جانبه ضرورت خواهد داشت، يعنی تغيير در موازين
فرهنگی، در اصول اخلاقی، در بنيادهای اجتماعی، در ارزشها و روشهای اقتصادی، در
عالم سياست و مملکت داری، در همه جا و همه جا.
وقتی از تغيير سخن میرود، ناچار عامل زمان مطرح میشود، عنصری که نه فقط متفکران،
يعنی فلاسفه و علما دربارهی آن انديشه کردهاند، بلکه در همهی جامعهها موضوع
اعتقادات خاص بوده و به همين مناسبت يونسکو سه کتاب را به زمان و فلاسفه، زمان و
علوم و بالأخره زمان و جامعهها اختصاص داده است.
به اجمال اين نکته گفتنی است که زمان قبل از تحولات دو قرن نوزدهم و بيستم، دراز
مدت و کندگذر بود. چنان که جامعه شناس معاصر ژرژ گورويچ معلوم داشته، هيئت بطلميوسی
زمين را ساکن میپنداشت. کندی حرکت را در همهی جلوههای زندگی میشد ديد. سنتها،
يعنی يادگار ازمنهی گذشته بر اغلب جامعهها حاکم بود. بعضی چون يونانيان و روميان
و هندوان زمان را دوری میانگاشتند، يعنی رجعت پيوسته به نقطهای اول حرکت و حال آن
که در انديشهی يهودی - مسيحی زمان به سوی آخر الزمان موعود، يعنی ملکوت خدا در
حرکت بود. اما حرکت، حرکتی بس بطئی بود و حتی در اسلام انديشهی وقفه، يعنی توقف بر
انگاشتههای قدما لااقل در دين، اکثراً به چشم میخورد و خود قرآن گويی اسلام را
حتی دين حضرت ابراهيم میداند و در نتيجه حرکت سريع به جلو و تطابق با مقتضيات زمان
مطرح نيست.
علی هذا مبالغه نيست که بگوييم، دنيای بعد از قرن نوزدهم زمان سريع الحرکه و
انقلابی و انفجاری را کشف کرد. دنيای مکانيکی از قبل تعيين شدهی نيوتن جای خود را
به دنيای سيال فيزيک کوانتا و نظريهی نسبيت انشتين داد و تحول در بيولوژی با
داروين و ديگران اصل تبدل و تغير را حتی در نوع انسان و انواع جانوران مطرح کرد.
برای تجسم بهتر موضوع، کافی است گفته شود که به قول کارشناسان، شمارهی علمايی که
در يک زمان در عصر حاضر زندگی و فعاليت دارند، از مجموع علمای سراسر تاريخ گذشته
بيشتر است و مقدار اختراعات و اکتشافاتی که در هر دهه صورت میگيرد در مقام مقايسه
با قرون قبل از سدههای ۱۹ و ۲۰ چندين برابر فزونتر، يعنی هم از لحاظ کميت و هم از
جهت کيفيت.
فیالحقيقه تقدير الهی چنين بوده که ظهور موعود همهی اديان در چنين زمان انفجاری
روی دهد و در حقيقت نويد تغيير بنيادی در همهی احوال و شؤون زندگی فردی و جمعی،
صوری و معنوی آدميان باشد. بيانی چند از حضرت بهاءالله در الواح آن حضرت، گويای اين
حقيقت است : «امروز عظيم است، چه که در جميع کتب به يوم الله معروف. جميع انبيا و
اصفيا طالب لقای اين يوم بديع بودهاند و همچنين احزاب مختلفهی ارض، و چون آفتاب
ظهور از سماء مشيت الهی اشراق نمود، کل منصعق و مدهوش مشاهده گشتند، الاّ من
شاءالله» و به زبان عربی اين آيات روحبخش نازل شده : «حبّذا هذا اليوم الذی فيه
تضوّعت نفحات الرحمن فی الامکان. حبّذا هذا اليوم المبارک الذی لاتُعادله القرون و
الاعصار.» يعنی خوشا اين روز که در او بوهای خوش رحمت الهی در عالم هستی برخاسته و
خوشا اين روز فرخنده که قرون و اعصار با آن مقابله نمیکند و با آن برابر نتواند
بود. و هم آن حضرت است که در موضع ديگر فرموده: «قطرهی اين يوم به مثابهی دريا
ديده میشود و ذرهی آن مانند آفتاب».
با اشاره به عبارت خاتم الانبياء در قرآن، میفرمايند: «شکی نبوده و نيست که ايام
مظاهر حق [يعنی پيامبران و فرستادگان خدا] جل جلاله به حق منسوب و در مقامی به ايام
الله مذکور، ولکن اين يوم غير ايام است. از ختميت خاتم مقام اين يوم ظاهر و مشهود
.»
بايد در پايان سخنانم اين نکته را يادآور شوم که پيشبينی تغيير بنيادی در اوضاع
جهان را حتی نزد متفکران قرن نوزدهم به بعد میتوان يافت. مارکس و اصحاب او خواستار
چنين تحول اساسی و فرمانروايی طبقهی کارگر بر ساير طبقات بودند و از ديدگاه آنان
تحول زيربنای اقتصادی و روابط توليد بود که همهی تحولات ديگر را به دنبال میآورد.
در نيمهی قرن بيستم سوروکين که در روسيه زاده شده بود و در اوايل زندگی بیگمان
تحت تأثير انديشهی کسانی چون لنين قرار داشت، طی آثاری که بعداً در امريکا به وجود
آورد، تحول تمدن را با انتقال از شالودهی حسی و مادی به شالودهی جديد معنوی
پيشبينی کرد.
در دههی شصت و هفتاد قرن بيستم حتی اقتصاددانانی چون لئونيتف که به پيشبينی علمی
آينده پرداختند، متوجهی لزوم تغيير اساسی اقتصاد و پايههای آن شدند و ادامهی وضع
گذشته را که منجر به نابرابریهای شديد است، موجه ندانستند. با آن که اصحاب سياست
غالباً دنبال برنامهی اصلاحی محدود در زمان و مکان هستند، اما ميان متفکران، کسانی
که به اصلاح امور همهی عالم میانديشند، کم نيستند و ديانت بهائی از جملهی آن
مکاتب فکری است که اين تحول بنيادی را نه فقط به خاطر نفع طبقهای مخصوص، بلکه برای
بهبود حال همهی طبقات اجتماع ضروری میداند. اصلاح، در بخشی از حيات بشر، مثلاً در
قوانين، در نظام اقتصادی، در سيستم مدارس کافی نيست. اصلاح بايد سراسر بخشها را
شامل گردد.
ديانت بهائی به خلاف برخی از مکاتب که با بدبينی و حتی نوميدی کامل به آينده
مینگرند، خوشبين است و معتقد به آن که همهی تلاطمهای فعلی مانند التهابات
دورهی جوانی و بلوغ، موقت هستند و بشريت لزوماً به دورهی رشد فکری و عقلانی و
پختگی و سنجيدگی دوران بزرگسالی خواهد رسيد و اضطرابات و تشنجات فعلی از مقولهی
امتحاناتی است که موجب تطهير و تزکيهی عالم و افزايش بيداری و هشياری برای زندگی
بهتر بر پايههای صحيحتر و متينتر خواهد شد.
سخن را با ابياتی از حافظ که مناسب حال و مقال است، پايان میدهم:
بيـا تـا گل برافشـانيــم و می در ساغــر اندازيـم
فلک را سقف بشکافيـم و طرحـی نو دراندازيم
اگر غم لشگــر انگيــزد که خون عاشقـان ريزد
من و ساقــی بهــم سازيــم و بنيادش بـراندازيم
يکی از عقـل میلافــد، يکـی طـامـات میبافـد
بيا کايـن داوریهــا را بــه پيش داور انـدازيــم
بهشت عدن اگــر خواهــی بيــا با ما بـــه ميخانه
که از پای خُمت يکسـر به حوض کوثر اندازيم
٭٭٭٭٭٭٭٭٭
اين برنامه هجدهمين و آخرين گفتار در سلسله گفتارهايی است که حدود يک سال و نيم
پيش آغاز کرديم و هدف آن بيان و اثبات اين حقيقت بود که آن چه حضرت بهاءالله در
تعليمات آسمانی خود فرمودهاند، تنها افکاری زيبا و رؤياهايی دلکش برای بهبود اوضاع
جهان نيست، بلکه چون بر مشيت الهی متکی است، متدرجاً در سراسر جهان در حال تحقق و
تشکل است. به اين قرار، ديری برنخواهد آمد که نقشهی الهی آن حضرت در اصلاح بنيادی
امور جهان، به طور کامل مجری گردد و عالم را به سوی مدينهی فاضله، يعنی ملکوت
زمينی که موعود همهی کتب مقدسهی گذشته است، سوق دهد.
منابع و مآخذ:
1- ر.ک. کتاب انگليسی دزد در شب، ص ۲۱۹
2- ر.ک. پيام آسمانی، جلد ۱
3- عالم بهائی، جلد ۶، ص ۴۵۱
4- منتخباتی از آثار، ص ۱۵
5- منتخابی از آثار، ص ۱۸
6- منتخباتی از آثار، ص ۴۷
Add new comment