میراث پایداری که از قرن بیستم به ما رسیده، آن است که مردم جهان ناچار خویش را اعضاء یک قوم انسان شمارند و کره ی زمین را وطن مشترک آن قوم دانند . با آن که در این زمان جنگ و ستیز افق عالم را تیره و تار ساخته است، ولی اغراض و تعصبّات که همواره تصوّر می شد جزئی جدا ناپذیر از طبیعت بشری است، امروز دیگر رو به زوال نهاده است. همچنین موانع و حدودی که روزگاری دراز خانواده ی انسان را در بلبله ی هویّت های ناسازگار فرهنگی و قومی و ملّی به جدائی انداخته بود ،کم کم از میان بر می خیزد . چنین تغییر اساسی که در مدّتی کوتاه (و با مقیاس زمانی تاریخ) یک شبه حادث گشته است ،خود از عظمت و امکانات عظیم آینده حکایت می کند.
افسوس چه بسا سازمانهای دینی که وجودشان برای خدمت به امر برادری و صلح و آشتی است برعکس چنان رفتار کرده اند که خود یکی از بزرگترین موانع در آن راه گشته و مثلاً تعصّب دینی را مشروع دانسته اند .این است که این هیأت به عنوان شورای عالی حاکمه ی یکی از ادیان جهانی خود را موظّف می داند که از پیشوایان دین صمیمانه تقاضا نماید که به این موضوع مهّم که رهبری ادیان با آن رو به رو گشته است دقیقاً توجّه نمایند.
اهمیّت موضوع و شرائطی که آن را به وجود آورده ما را بر آن داشته که با کمال صراحت سخن بگوئیم و آرزو که خدمت مشترکی که همه ی ما در بندگی خداوند بی مانند داریم، سبب شود که شما نیز این پیام را با همان روح خیر خواهی و محبّتی که عرضه گشته است پذیرا گردید. چون به دست آورد هائی که تا به حال حاصل گشته نظر کنیم، موضوع را بیشتر درک می کنیم. مثلاً در گذشته جز در مواردی نادر زنان را پست می شمردند و ماهیّتشان را با حصارهائی از خرافات پوشانده از بروز استعدادهائی که در روح انسانی نهفته است بازشان داشته، آنان را برای خدمت و بر آوردن حوائج مردان می انگاشته اند . هنوز هم در بسیاری از جوامع انسانی این حال برقرار است و حتّی از این وضع اسف بار با شدّت دفاع می کنند. امّا برعکس مفهوم تساوی زن ومرد در سطح جهانی عملاً جهانگیر گشته و از اصول مقبول جهانی به شمار آمده است و حتّی بسیاری از جمعیّتهای دانشگاهی و رسانه های گروهی از آن طرفداری کرده اند و این تجدید نظر درباره ی مقام زن و مرد چنان در جهان پا گرفته که دیگر طرفداران تفوّق مرد بر زن برای یافتن حامیان خویش باید در جاهائی جستجو کنند که صاحبان افکار سلیم را در آنجا راهی نیست . سپاه محصور ملیّت پرستی نیز به همان سرنوشت دچار گشته است. زیرا بحرانی که در امور جهانی رخ می دهد تشخیص این نکته را بهتر و آسان تر می کند که میان عشق به وطن که بر ارج و غنای حیات انسانی می افزاید. با سرسپردن به حماسه سرائیهای آتشین که حسّ تنفّر و ترس از دیگران را تحریک می کند، تفاوت عظیمی موجود است. حتّی وقتی مردم از روی مصلحت در مراسم و شعائر گستاخ وطن پرستانه شرکت نمایند به همان اندازه که قبلاً در آن مراسم شور و شوق به خرج می دادند اکنون در شرکتش احساس ناراحتی می کنند. حتّی در نتیجه ی تجّدد و بازسازی نظام بین الملّلی هر روز شدّت چنان احساسی بیشتر می شود. سازمان ملّل متّحد هر چند در شکل کنونیش نقائص بسیار دارد و با آن که در به کار بردن نیروی نظامی بین الملّلی علیه کشوری که به دیگری تجاوز می کند بسیار ضعیف است، باز کسی انکار نتواند کرد که در این زمان بت قدرت مطلق ملّی در حال شکستن و فرو پاشیدن است.
تعصبّات نژادی و قومی نیز به همین منوال در مسیر تاریخ به وادی بطلان افتاده وتاب تحمّلش برای کسی نمانده است و در این زمینه مردود شناختن گذشته بسیار اهمیّت دارد. زیرا چون به گذشته بنگریم می بینیم که نژاد پرستی با فجایعی که در قرن بیستم به وجود آورده چنان رو سیاه گشته است، که دیگر آن را نوعی از بیماریهای معنوی می انگارند. هر چند نژاد پرستی در بسیاری از نقاط جهان در رفتار اجتماعی مردم هنوز زنده و باقی و بالنّتیجه سبب محرومیّت و پژمردگی بخش عمده ای از افراد بشر گشته است، امّا این مسئله اصولاً چنان در جهان محکوم گشته که کمتر کسی است که در این عصر آسان بتواند خود را به تعصّب نژادی وابسته سازد. نمی توان گفت که میراث گذشته ی تاریک به کلّی از میان رفته و ناگهان نور جدیدی در آفاق دمیده شده است، زیرا بسیاری از مردم جهان هنوز هستند که بار تعصّبات قومی و جنسی و ملّی و طبقاتی را که بنا به شواهد موجود دیری نخواهد پائید همچنان بر دوش خویش می کشند. امّا می توان گفت که بشر به تدریج با آفریدن موازین و سازمان هائی نوین در بنیان نظم جدیدی که باعث التیام روابط بین انسان ها باشد و به درد مظلومان برسد قدرتی بیشتر می یابد. نکته ای که باید به خاطر آورد این است که امروز انسان در مسیری گام نهاده است که دیگر راه برگشت ندارد. قواعد اساسی آن نظم جدید معیّن گشته و شهرتی عظیم و عام یافته است و به نحوی روز افزون در هیکل سازمان هائی که قادرند سایه ی آن قواعد و اصول را بر رفتار عامّه ی مردم اندازند حلول می یابد. پس جای شکّ و شبهه ای نمی ماند که هر چند تقلّائی که با آن رو به رو هستیم طولانی باشد، نتیجه اش جز این نیست که ناچار روابط میان قاطبه ی مردم جهان به کلّی دگرگون خواهد شد.
*
چون قرن بیستم آغاز شد تعصبّات دینی بود که بیش از هر تعصّب دیگری به نحوی مشهود مغلوب نیروهای تغییر و تحوّل گردید. در مغرب زمین پیشرفت های علمی بی محابا بعضی از ستون های اصلی انحصار جوئی مذهبی را در هم فرو ریخت. در زمینه ی تغییرات و تحوّلاتی که انسان از شناخت خویش حاصل کرد نهضت هائی که به مقصد اتحّاد بین ادیان تشکیل می شد بیش از همه نوید می بخشید.
در سال 1893 در امریکا در نمایشگاه جهانی کلمبیا که به نام کریستف کلمب منعقد می شد، نهضت معروف "پارلمان ادیان" که از بینشی روحانی و سازشی اخلاقی حکایت می کرد آغاز شد و در تمام قارّه های عالم چنان خیال انگیز و گیرا شد که حتّی اختراعات شگفت انگیز علمی و صنعتی و تجاری را که در آن نمایشگاه عرضه شده بود، تحت الشّعاع خود قرار داد و برای لحظه ای مختصر امید آن می رفت که دیوار های کهن فرو ریخته اند. چه که اندیشمندان صاحب نفوذ دینی گفتند که این مجمع " در تاریخ بشر بی سابقه است" و به گفته ی بانی اصلی پارلمان ادیان آن مجمع " جهان را از تعصّب و کوته نظری رهائی می داد " و رهبران پارلمان ادیان با نیّت بلند خویش به یقین پیش بینی می کردند که پیروان ادیان در رفع اختلافات و مخاصمات دیرینه شان بیداری و فرصتی تازه یافته اند تا روح جدید برادری را که از لوازم ضروری رفاه و ترقّی جهان است در آنان بدمند. به این نحو نهضت های بین الادیان از هر قبیل ریشه گرفت و متداول شد. نشریّات و نوشته های بسیاری در زبان های گوناگون به انبوه مردم جهان چه دین دار و چه بی دین تعالیم ادیان بزرگ را شناسانید و بعداً در رادیو و تلویزیون و فیلم ها و بالاخره در اینترنت ترویج این شناسائی ادامه یافت. مؤسسّات عالی آموزشی شعبه های تطبیق ادیان را در برنامه های خود آغاز کردند و برای آن موضوع د ردانشگاه ها درجه ی علمی مقرّر داشتند. تا آخر قرن بیستم جلسات عبادت مشترک بین ادیان که چند دهه قبل حتّی تصوّرش را هم نمی کردند، امری متداول شد و معلوم است که این اقدامات فاقد انسجامی فکری و تعهدّی روحانی بود. در حالی که امروزه نیروهای وحدت انگیزی در کار است و روابط اجتماعی بین انسانها را دگرگون می سازد، هزار افسوس هنوز کسانی هستند که با عناد و اصرار با این نظر که ادیان بزرگ جهان همه در ذات خود متساویاً بر حقّند و از یک سرچشمه جاری شده اند مخالفت می کنند و برای مقابله و مقاومت با آن موازین نارسای فرقه ای را به کار می برند. پیشرفت در تشکیل ائتلاف نژادی چیزی نیست که فقط زبانی و از روی احساسات و استراتژی گفته شود. بلکه از شناسائی این نکته سرچشمه می گیرد که مردم کره ی زمین از یک جنس اند و تفاوت هائی که در آنان مشاهده می شود با لذّات سبب امتیاز و برتری یا ضعف و عقب ماندگی افراد یک نژاد نمی گردد. آزادی زنان نیز به همان نحو سبب شد که هم تشکیلات جامعه ی انسانی و هم افکار عمومی همه قبول کنند که از لحاظ اجتماعی و زیست شناسی و اخلاقی هیچ دلیلی نیست که باعث محروم کردن زنان از حقّ تساوی با مردان و یا مانع از تعلیم و تربیت دختران همانند پسران باشد. همچنین تقدیر از مساعی بعضی از ملّل در ایجاد تمدّنی بین الملّلی دلیل آن نیست که وهم موروثی قدیم را زنده دارند و بگویند که فقط آن ملّت ها هستند که در این راه ممتازند و ملّل دیگر در آن راه هیچ یا بسیار کم کوشیده اند.
بسیاری از رهبری های دینی نتوانسته اند در این امر ضروری یعنی وحدت بشر روش قدیم خویش را تغییر دهند. در حالی که سایر بخش های اجتماع نه تنها مفاهیم وحدت عالم انسانی را با آغوش باز پذیرفته و آن را قدم ضروری دیگری برای ترقّی تمدّن انسانی دانسته اند ،بلکه از آن هم بالاتر رفته اذعان کرده اند که در این زمان پر بحران تاریخ جمعی بشر هویّت های محدودتر و کوچکتر جهان همه تحقّق کمال مطلوب خویش را در مفهوم بزرگتر وحدت بشر دریافته اند . با تمام این احوال اکثر ادیان متشکّل جهان در آستانه ی آینده فلج و عاجز مانده اند و هنوز به همان افکار و عقائد قدیم تمسّک جسته، هر یک ادّعا می کند که حقیقت منحصراً در دست اوست. این طرز تفکّر سبب ایجاد شدیدترین جنگ و جدال هائی گشته است که سبب تفرقه ی مردمان جهان شده و جز ضرر و خرابی چیز دیگری به بار نیاورده است و امروز نیز به رفاه و آسایش عالم انسانی مددی نمی نماید. لزومی نمی نماید. لزومی ندارد که در این مقال اشاره به حوادث دهشتناک این زمان نمائیم و به تفصیل به وقایع ناهنجاری که امروز نوع بشر را به واسطه ی رواج تعصبّات مذهبی گرفتار ساخته و نام دین را لکّه دار نموده اشاره نمائیم. زیرا این امری نیست که اخیراً با آن مواجه شده باشیم. همین قدر کافی است که بگوئیم که مثلاً در اروپای قرن شانزدهم دین بود که سبب هلاکت 30 درصد از تمام جمعیّت اروپا شد. باید بیندیشیم که این بذر مسموم که در وجدان عمومی بشر به دست ارباب تعصّبات فرقه ای و مذهبی کاشته شده و سبب این همه جنگ و جدال گشته عاقبت چه به بار خواهد آورد؟ اگر بر آن حساب خیانتی را که آن طرز فکر به خرد و عقل آدمی وارد آورده است بیفزائیم ملاحظه می کنیم بزرگترین عاملی بوده است که دین را از نیروهای نهفته ی ذاتی و مؤثّرش در تنظیم و شکل دادن امور جهانی محروم می ساخته است و نیز سازمان های دینی که برنامه ی کارشان سبب تشتّت و فساد کوشش ها و نیروها ی بشر گشته است، غالباً عامل اصلی و علّت عمده ای بود که بشر را از اکتشاف حقائق و به کار بردن استعدادات فکری که سبب امتیاز انسانی اوست منع ساخته است. تنها مادیّت را به زبان مردود شمردن و به تقبیح ترور پرداختن کافی نیست .بلکه باید برای رفع بحران اخلاقی این زمان مردانه قیام کرد و آن چه را که سبب شکست سازمان های دینی در اجرای مسئولیّتشان گشته و جمهور مؤمنین را منحرف ساخته است مرمّت نمود.
مقصد از ذکر آن چه رفت آن نیست که ادیان متشکّل جهانی را محکوم نمائیم. بلکه آن است که نشان دهیم که دین چه نیروی بی همتائی در درون خود نهفته دارد. چنان که می دانیم دین ریشه ی محرّکات معنوی و سوائق آدمی است و هر وقت دین به روح و مثال بنیان گذاران آسمانیش که نظام های بزرگ اعتقادی مردم را تدارک دیده اند وفادار بوده، محبّت و عفو و خلّاقیّت و جرأت و شهامت و رفع تعصّبات و فداکاری در راه خیر عمومی و رام کردن غرائز حیوانی را در میان جمهور خلق رواج داده است و شکّی نیست که نیروئی که طبیعت تمدّن خواه بشر را بارور ساخته، همانا نفوذ مظاهر الهی است که از صدر تاریخ یکی بعد از دیگری در عالم ظاهر شده اند . آن نیروئی که در زمان های پیشین چنان اثراتی داشته اند شعله اش هرگز در وجدان انسانی خاموش نمی گردد. با وجود مشکلات بی پایانی که در مقابل دارد و با آن که تشویق و حمایت معقولی نیز از آن پشتیبانی نمی کند، دین هنوز می تواند میلیون ها نفوس را در تلاش معاش مدد کند و باز در همه جا قهرمانان و پارسیان مقدّسی را خلق کند که حیاتشان بهترین دلیل برای صحّت تعالیم کتب مقدّس دینشان باشد. تاریخ تمدّن جهان نشان داده است که در بنای روابط اجتماعی بشر نفوذ دین بسیار شدید بوده است. به نحوی که مشکل است تصوّر کنیم که هیچ پیشرفتی در تمدّن بشری رخ داده باشد بدون آن که از سرچشمه ی جاودانی دین جاری نشده باشد. آیا می توان تصوّر کرد که جریان تاریخی نظم و نسق دادن به این کره ی خاک در هزاره ی اخیر در یک خلاء روحانی به اوج خود نزدیک می شود؟ اگر مرام های فاسد و ناهنجار و عنان گسیخته ی قرن بیستم هیچ کاری نکرده باشد، لااقّل ثابت کرده است که بر آوردن این نیاز با مرام های مادّی که ساخته و پرداخته ی بشر باشد هرگز امکان ندارد. نیازهای امروز را حضرت بهاءالله بیش از یک قرن قبل بیان فرموده و در دهه های پیشین در سراسر جهان منتشر گردیده و آن بیان چنین است:
شکّی نیست جمیع احزاب به افق اعلی متوجّهند و به امر حقّ عامل. نظر به متقضیات عصر اوامر و احکام مختلف شده و لکن کلّ من عند الله بوده و از نزد او نازل شده و بعضی از امور هم از عناد ظاهر گشته. باری بعضد ایقان اصنام اوهام و اختلاف را بشکنید و به اتّحاد و اتّفاق تمسّک نمائید .
(منتخباتی از آثار حضرت بهاء الله ، شماره 111 ،ص 142)
چنین دعوتی معنایش آن نیست که حقائق هیچ دینی از ادیان جهان را انکار نمائیم بلکه درست برعکس آنست. زیرا ایمان در نفس خود ضروریّات و مجوّزاتی مخصوص دارد و آن چه دیگران بدان اعتقاد دارند یا ندارند حجّت قابلی برای وجدان دیگران نیست . پس آن چه کلمات مذکور را بدون شبهه تأیید می نماید اینست که تمام دعاوی انحصار و خاتمیّت که ریشه اش را بر گردن حیات معنوی پیچیده است و بزرگترین عامل خفقان اتّحاد و یگانگی و مروّج نفرت و تجاوز و خشونت بوده و هست به کلّی باطل شماریم و به یک سو افکنیم. به اعتقاد ما، اگر مفهوم رهبری دینی بخواهد در این جامعه ی جهانی که از بطن تجارب تحوّل انگیز قرن بیستم نشأت گرفته مشروعیّت و معنائی داشته باشد،باید پیشوایان دینی برای این سئوال دشوار تاریخی پاسخی بیابند.
پیداست هر روز شمار بیشتری از مردم جهان آگاهی می یابند که جوهر حقیقت تمام ادیان یکی است. این آگاهی در نتیجه ی مناقشات علوم الهی حاصل نشده بلکه از بصیرتی پدید آمده است که ناشی از تجارب روز افزون دیگران بوده است که وحدت عالم انسانی را پذیرفته و نوع بشر را اعضاء یک خاندان شمرده اند . از انبان فرسوده ی عقائد جزمی و مناسک و اصطلاحات و قانون های مذهبی که از دنیای نابود شده ی گذشته به ما رسیده، احساس بدیعی بیرون می ریزد حاکی از این که حیات روحانی انسان مانند وحدتی که در ملیّت ها و نژادها و فرهنگ های گوناگون پدیدار گشته، حقیقت نا محدودی است که همه جا در دسترس همه کس می باشد. برای آن که این احساس ترویج یابد و چنین مفهومی که تازه پدید آمده است پای گیرد و مستحکم گردد و بتواند در بنای جهانی پر از صلح و صفا تأثیر شدید نماید، لازم است که رهبران دین نیز که هنوز مرجعیّت دارند و همچنین توده ی مردم از آنان طلب هدایت می کنند آن را صمیمانه تأیید و قبول کرده بر آن صحّه گذارند. شکّی نیست که در میان ادیان عمده ی جهان در طرز عبادات و مناسکشان تفاوت های کلّی وجود دارد. باید هم چنین باشد. زیرا هزاران سال است که ظهورات الهیّه بر حسب مقتضیات زمان برای مقابله با نیاز های تمدّن هائی که پیوسته در حال تغییرند ظاهر گشته اند و چون به کتاب های منصوص اغلب ادیان بزرگ عالم بنگریم می بینیم که هر کدام به گونه ای اصل تکاملی را که در جوهر ادیان است بیان کرده اند. ولی چیزی را که نمی توان اخلاقاً توجیه کرد وپذیرفت آنست که همان میراث هائی را که بر غنا و تجارب فرهنگ روحانی بشر افزوده وسیله قرار داد تا بر آتش تعصّبات و بیگانگی ها دامن زد. زیرا همواره نخستین وظیفه ی هر نفسی آنست که در جستجوی حقیقت باشد و بر طبق حقیقتی که به دنبالش می رود زیست نماید و کوشش های دیگران را که در همان راه اند احترام کامل گذارد. شاید سرچشمه ی مخالفت با این افکار اینست که بپنداریم که اگر تمام ادیان بزرگ را کاملاً متساوی بشناسیم و همه را از جانب خدا شماریم نتیجه اش تشویق مردم است که به آسانی از دینی به دین دیگر بگروند. این تصوّر چه درست باشد و چه نباشد اهمیّتش بسیار کمتر و بی ارزش تر از فرصت مغتنمی است که تاریخ بشر در این عصر به وجود آورده و در اختیار کسانی نهاده است که به جهانی فراتر از این جهان خاکی معتقدند و از مسئولیّت خطیری که بر دوش دارند آگاهند .هر یک از ادیان بزرگ در جهان می توانند به شواهد معتبر و چشمگیری استناد نماید و ببالد که در پرورش خصائل اخلاقی انسان با موفّقیّت تأثیر داشته است. به همین تقدیر هیچ یک از ادیان نمی توانند ادّعای قابل قبولی بتراشد و بگوید تعالیم و عقائد هر دینی از ادیان بیشتر یا کمتر در ترویج تعصّبات و خرافات جهان مسئولیّت داشته است. امّا در جهانی که در حال یک پارچه شدن است طبیعی است که نحوه ی مقابله و ارتباط با آن تحوّل نیز دستخوش تغییراتی مداوم می گردد و در چنین مسیری سازمان های موجود از هر قبیل لازم است به خود آیند و ملاحظه کنند که چگونه از این تحوّلات می توان برای ترویج وحدت و یگانگی استفاده کرد. ضامن توفیق در این امر چه از لحاظ روحانی و چه اخلاقی و چه اجتماعی در این است که جمهور مردم عادّی کره ی زمین اعتقاد و اطمینان یابند که اداره ی جهان در دست پروردگار داننده ی مهربان است نه در تسلّط اوهام و امیال بشر ناتوان.
در حالی که امروز حصارهائی که مردم را از هم جدا می سازد فرو می پاشد عصر ما نیز شاهد خراب شدن دیواری است که در گذشته تصوّر می شد هرگز شکست نمی پذیرد و تا ابد حیات آسمانی را از حیات زمینی فانی جدا خواهد داشت. کتاب های مقدّس تمام ادیان به پیروان خود همواره می آموخته اند که خدمت به دیگران را نه تنها وظیفه ی اخلاقی خویش بدانند آن را راهی برای نزدیکی به خداوند بی مانند شمارند. امروز که بنیان اجتماعی ما بازسازی می شود معنای تعلیم معروف مذکور نیز ابعادی دیگر به خود می گیرد. امروزه بشارات و نوید های گذشته که جهانی بیاید که روح عدل و داد در آن دمیده شده باشد به تدریج به صورت هدفی واقعی و شدنی شکل می گیرد تا نیاز روح و نیز نیاز جامعه را که هر دو جنبه های مرتبطی از حیات روحانی بالغ ما می باشد برآورده سازد.
اگر رهبری دینی بخواهد این مفهوم اخیر را جوابی گوید باید اوّل قبول کند که دین و علم دو نظام جدائی ناپذیر دانش و بینش انسانند که به آن وسیله استعداد و امکانات وجدان انسانی پرورش می یابد. پس دین و علم با یکدیگر نزاعی ندارند. بلکه هر دو روش هائی ضروری و لازم و ملزوم یکدیگرند که عقل انسان در اکتشاف حقیقت از هر دو استفاده می کند. در زمان های نادری که دین و علم در تاریخ بشر مفیدتر و پر ثمرتر از همیشه بوده اند، وقتی بوده که مکمّل یکدیگرند شناخته شده و هر دو را به کار گماشته اند. بینش و کاردانی هائی را که پیشرفت های علمی پدید آورده باید همیشه منضم به تعهّدات اخلاقی و روحانی باشد تا بتواند مورد استفاده ی صحیح قرار گیرد و از سوی دیگر اعتقادات دینی نیز هر چند نزد ما عزیز باشد باید بر تجارب بی طرفانه ی ناشی از روش های علمی با طیب خاطر و امتنان گردن نهد.
در اینجا ما بالاخره به مطلبی می رسیم که چون مستقیماً با وجدان ما سر و کار دارد، با ملاحظه و تأمّل درباره اش سخن می گوئیم. وسوسه ی اعمال زور و قدرت در امور اعتقادی از جمله وساوسی است که دنیا را فرا گرفته و عجیب نیست اگر ببینیم که رهبران ادیان متأسّفانه به دام چنین امتحانی افتاده اند. برای آن کسانی که سالیان دراز از عمرشان را صرف دعا و عبادات و تحصیل علوم دینی کرده اند لازم نیست این امر بدیهی را تذکّر دهیم که قدرت بالقوّه سبب ایجاد فساد می گردد و هر چه بر دامنه ی قدرت بیفزاید خرابی و فساد بیشتری به بار می آورد .شکّی نیست که پیروزی های معنوی که عدّه بی شماری از روحانیّون در طی قرون و اعصار حاصل کرده اند، یکی از منابع عمده ی قوّه ی خلّاقه ی ادیان متشکّل بوده است و آن را باید یکی از توفیقات و امتیازات بزرگ آن دین ها شمرد. به همان تقدیر چون دیگر رهبران دینی تسلیم وسوسه ی قدرت گردیدند، تخم بدگمانی و نا امیدی و فساد را در همه جا پراکندند. بدیهی است که در این مقطع تاریخ اگر رهبران ادیان به مقتضای مسئولیّت اجتماعی خویش رفتار نمایند چه نتائج بزرگی حاصل خواهد شد.
چون کار دین تزکیه و اعتلاء فضائل انسان و هماهنگ ساختن روابط اجتماعی او است در سراسر تاریخ بزرگترین و والاترین مرجعی بوده که توانسته است به زندگانی انسان معنائی ببخشد. در هر عصر دین سبب ترویج خیر گشته و خطاکاران را به راه راست بازگردانده و منظری را بر هر بیننده ی مشتاقی عرضه نموده است که در آن استعدادها و قابلیّت های جدید و بی سابقه ای ظاهر گردد. دین با راهنمائی های خود نفس عاقله را بر انگیخته که بر محدودیّت های این جهان فانی غالب آید و خویشتن را به فوزی عظیم رساند. دین چنان که به تجربه رسیده همواره نیروی اصلی در اتّحاد بخشیدن مردمان مختلف در جامعه های گسترده و پیچیده و بغرنج بوده که از برکت آن استعدادات و قابلیّات افراد پرورش یافته و در عالم امکان نمایان شده است. بزرگترین مزیّت عصر ما در این است که دور نمائی را عرضه کرده و مقابل تمام مردم جهان نهاده تا ببینند که سیر تمدّن پدیده ی واحدی را به وجود آورده که جهان ما را با عالم الهی پیوند می دهد . جامعه ی بهائی با چنین بینشی نهضت بین ادیان را از آغاز پیدایش ترویج و حمایت کرده است و از پیوند هائی که به وجود آورده خوش وقت است و گذشته از آن بهائیان از نهضت مذکور چنین استنباط می کنند که کوشش ادیان در نزدیک شدن به یکدیگر موافق با اراده ی الهی برای بشر است که حال به مرحله بلوغ اجتماعیش وارد می شود. ما در این راه از آنچه از دستمان بر آید کوتاهی نخواهیم کرد و چون در این کوشش با دیگر شریکان خویش مشترکیم بر ذمّه ی خود می دانیم که به صراحت نظر خویش را درباره ی فعّالیّت های بین ادیان اظهار داشته و بگوئیم که اگر قرار باشد این کوشش ها درمان دردهائی گردد که امروز بشر نا امید را فرا گرفته، باید با کمال راستی و درستی بی هیچ گونه طفره و مجامله ای به این حقیقت پر اهمیّت که علّت ایجاد نهضت بین ادیان بوده و قبول کنیم که خدا یکی است و دین نیز یکی است و تفاوت های فرهنگی و تعبیرات بشری نباید ما را از قبول یگانگی ادیان منحرف سازد.
هر روز که می گذرد بر این خطر افزوده می شود که شعله ی تعصّبات دینی آتشی در جهان خواهد افروخت که نتائج دهشتناکش از حدّ تصوّر ما بیرون است و به قدری شدید است که دولت ها و حکومت ها به تنهائی از فرو نشاندنش عاجزند. همچنین نباید خود را بفریبیم که فقط از راه موعظه و تمنّای بردباری و شکیبائی آتش جنگ و جدالی را که مردم آن را از مشروعیّت الهی برخوردار می دانند می توان خاموش ساخت. نفس چنین بحرانی که ما را فراگرفته از رهبران دین می خواهد که گذشته را به یک سو افکنند و همان راهی را پیش گیرند که جامعه ی بشری را از تعصّبات نژادی و جنسی و ملّی که مانند تعصّبات مذهبی هادم بنیان عالم انسانی است نجات بخشید. نفوذ معنوی و اعمال قدرت در امور اعتقادی وقتی مشروعیّت دارد که در خدمت رفاه بشر باشد و در این زمان که نقطه ی عطف روشنی در تاریخ تمدّن انسانی است لزوم چنین خدمتی را هرگز نتوان انکار نمود. حضرت بهاء الله می فرماید:
مقصود اصلاح عالم و راحت امم بوده این اصلاح و راحت ظاهر نشود مگر به اتّحاد و اتّفاق.
(منتخباتی از آثار حضرت بهاءالله ،شماره 131،ص 183)
بیت العدل اعظم
اهمیّت موضوع و شرائطی که آن را به وجود آورده ما را بر آن داشته که با کمال صراحت سخن بگوئیم و آرزو که خدمت مشترکی که همه ی ما در بندگی خداوند بی مانند داریم، سبب شود که شما نیز این پیام را با همان روح خیر خواهی و محبّتی که عرضه گشته است پذیرا گردید. چون به دست آورد هائی که تا به حال حاصل گشته نظر کنیم، موضوع را بیشتر درک می کنیم. مثلاً در گذشته جز در مواردی نادر زنان را پست می شمردند و ماهیّتشان را با حصارهائی از خرافات پوشانده از بروز استعدادهائی که در روح انسانی نهفته است بازشان داشته، آنان را برای خدمت و بر آوردن حوائج مردان می انگاشته اند . هنوز هم در بسیاری از جوامع انسانی این حال برقرار است و حتّی از این وضع اسف بار با شدّت دفاع می کنند. امّا برعکس مفهوم تساوی زن ومرد در سطح جهانی عملاً جهانگیر گشته و از اصول مقبول جهانی به شمار آمده است و حتّی بسیاری از جمعیّتهای دانشگاهی و رسانه های گروهی از آن طرفداری کرده اند و این تجدید نظر درباره ی مقام زن و مرد چنان در جهان پا گرفته که دیگر طرفداران تفوّق مرد بر زن برای یافتن حامیان خویش باید در جاهائی جستجو کنند که صاحبان افکار سلیم را در آنجا راهی نیست . سپاه محصور ملیّت پرستی نیز به همان سرنوشت دچار گشته است. زیرا بحرانی که در امور جهانی رخ می دهد تشخیص این نکته را بهتر و آسان تر می کند که میان عشق به وطن که بر ارج و غنای حیات انسانی می افزاید. با سرسپردن به حماسه سرائیهای آتشین که حسّ تنفّر و ترس از دیگران را تحریک می کند، تفاوت عظیمی موجود است. حتّی وقتی مردم از روی مصلحت در مراسم و شعائر گستاخ وطن پرستانه شرکت نمایند به همان اندازه که قبلاً در آن مراسم شور و شوق به خرج می دادند اکنون در شرکتش احساس ناراحتی می کنند. حتّی در نتیجه ی تجّدد و بازسازی نظام بین الملّلی هر روز شدّت چنان احساسی بیشتر می شود. سازمان ملّل متّحد هر چند در شکل کنونیش نقائص بسیار دارد و با آن که در به کار بردن نیروی نظامی بین الملّلی علیه کشوری که به دیگری تجاوز می کند بسیار ضعیف است، باز کسی انکار نتواند کرد که در این زمان بت قدرت مطلق ملّی در حال شکستن و فرو پاشیدن است.
تعصبّات نژادی و قومی نیز به همین منوال در مسیر تاریخ به وادی بطلان افتاده وتاب تحمّلش برای کسی نمانده است و در این زمینه مردود شناختن گذشته بسیار اهمیّت دارد. زیرا چون به گذشته بنگریم می بینیم که نژاد پرستی با فجایعی که در قرن بیستم به وجود آورده چنان رو سیاه گشته است، که دیگر آن را نوعی از بیماریهای معنوی می انگارند. هر چند نژاد پرستی در بسیاری از نقاط جهان در رفتار اجتماعی مردم هنوز زنده و باقی و بالنّتیجه سبب محرومیّت و پژمردگی بخش عمده ای از افراد بشر گشته است، امّا این مسئله اصولاً چنان در جهان محکوم گشته که کمتر کسی است که در این عصر آسان بتواند خود را به تعصّب نژادی وابسته سازد. نمی توان گفت که میراث گذشته ی تاریک به کلّی از میان رفته و ناگهان نور جدیدی در آفاق دمیده شده است، زیرا بسیاری از مردم جهان هنوز هستند که بار تعصّبات قومی و جنسی و ملّی و طبقاتی را که بنا به شواهد موجود دیری نخواهد پائید همچنان بر دوش خویش می کشند. امّا می توان گفت که بشر به تدریج با آفریدن موازین و سازمان هائی نوین در بنیان نظم جدیدی که باعث التیام روابط بین انسان ها باشد و به درد مظلومان برسد قدرتی بیشتر می یابد. نکته ای که باید به خاطر آورد این است که امروز انسان در مسیری گام نهاده است که دیگر راه برگشت ندارد. قواعد اساسی آن نظم جدید معیّن گشته و شهرتی عظیم و عام یافته است و به نحوی روز افزون در هیکل سازمان هائی که قادرند سایه ی آن قواعد و اصول را بر رفتار عامّه ی مردم اندازند حلول می یابد. پس جای شکّ و شبهه ای نمی ماند که هر چند تقلّائی که با آن رو به رو هستیم طولانی باشد، نتیجه اش جز این نیست که ناچار روابط میان قاطبه ی مردم جهان به کلّی دگرگون خواهد شد.
*
چون قرن بیستم آغاز شد تعصبّات دینی بود که بیش از هر تعصّب دیگری به نحوی مشهود مغلوب نیروهای تغییر و تحوّل گردید. در مغرب زمین پیشرفت های علمی بی محابا بعضی از ستون های اصلی انحصار جوئی مذهبی را در هم فرو ریخت. در زمینه ی تغییرات و تحوّلاتی که انسان از شناخت خویش حاصل کرد نهضت هائی که به مقصد اتحّاد بین ادیان تشکیل می شد بیش از همه نوید می بخشید.
در سال 1893 در امریکا در نمایشگاه جهانی کلمبیا که به نام کریستف کلمب منعقد می شد، نهضت معروف "پارلمان ادیان" که از بینشی روحانی و سازشی اخلاقی حکایت می کرد آغاز شد و در تمام قارّه های عالم چنان خیال انگیز و گیرا شد که حتّی اختراعات شگفت انگیز علمی و صنعتی و تجاری را که در آن نمایشگاه عرضه شده بود، تحت الشّعاع خود قرار داد و برای لحظه ای مختصر امید آن می رفت که دیوار های کهن فرو ریخته اند. چه که اندیشمندان صاحب نفوذ دینی گفتند که این مجمع " در تاریخ بشر بی سابقه است" و به گفته ی بانی اصلی پارلمان ادیان آن مجمع " جهان را از تعصّب و کوته نظری رهائی می داد " و رهبران پارلمان ادیان با نیّت بلند خویش به یقین پیش بینی می کردند که پیروان ادیان در رفع اختلافات و مخاصمات دیرینه شان بیداری و فرصتی تازه یافته اند تا روح جدید برادری را که از لوازم ضروری رفاه و ترقّی جهان است در آنان بدمند. به این نحو نهضت های بین الادیان از هر قبیل ریشه گرفت و متداول شد. نشریّات و نوشته های بسیاری در زبان های گوناگون به انبوه مردم جهان چه دین دار و چه بی دین تعالیم ادیان بزرگ را شناسانید و بعداً در رادیو و تلویزیون و فیلم ها و بالاخره در اینترنت ترویج این شناسائی ادامه یافت. مؤسسّات عالی آموزشی شعبه های تطبیق ادیان را در برنامه های خود آغاز کردند و برای آن موضوع د ردانشگاه ها درجه ی علمی مقرّر داشتند. تا آخر قرن بیستم جلسات عبادت مشترک بین ادیان که چند دهه قبل حتّی تصوّرش را هم نمی کردند، امری متداول شد و معلوم است که این اقدامات فاقد انسجامی فکری و تعهدّی روحانی بود. در حالی که امروزه نیروهای وحدت انگیزی در کار است و روابط اجتماعی بین انسانها را دگرگون می سازد، هزار افسوس هنوز کسانی هستند که با عناد و اصرار با این نظر که ادیان بزرگ جهان همه در ذات خود متساویاً بر حقّند و از یک سرچشمه جاری شده اند مخالفت می کنند و برای مقابله و مقاومت با آن موازین نارسای فرقه ای را به کار می برند. پیشرفت در تشکیل ائتلاف نژادی چیزی نیست که فقط زبانی و از روی احساسات و استراتژی گفته شود. بلکه از شناسائی این نکته سرچشمه می گیرد که مردم کره ی زمین از یک جنس اند و تفاوت هائی که در آنان مشاهده می شود با لذّات سبب امتیاز و برتری یا ضعف و عقب ماندگی افراد یک نژاد نمی گردد. آزادی زنان نیز به همان نحو سبب شد که هم تشکیلات جامعه ی انسانی و هم افکار عمومی همه قبول کنند که از لحاظ اجتماعی و زیست شناسی و اخلاقی هیچ دلیلی نیست که باعث محروم کردن زنان از حقّ تساوی با مردان و یا مانع از تعلیم و تربیت دختران همانند پسران باشد. همچنین تقدیر از مساعی بعضی از ملّل در ایجاد تمدّنی بین الملّلی دلیل آن نیست که وهم موروثی قدیم را زنده دارند و بگویند که فقط آن ملّت ها هستند که در این راه ممتازند و ملّل دیگر در آن راه هیچ یا بسیار کم کوشیده اند.
بسیاری از رهبری های دینی نتوانسته اند در این امر ضروری یعنی وحدت بشر روش قدیم خویش را تغییر دهند. در حالی که سایر بخش های اجتماع نه تنها مفاهیم وحدت عالم انسانی را با آغوش باز پذیرفته و آن را قدم ضروری دیگری برای ترقّی تمدّن انسانی دانسته اند ،بلکه از آن هم بالاتر رفته اذعان کرده اند که در این زمان پر بحران تاریخ جمعی بشر هویّت های محدودتر و کوچکتر جهان همه تحقّق کمال مطلوب خویش را در مفهوم بزرگتر وحدت بشر دریافته اند . با تمام این احوال اکثر ادیان متشکّل جهان در آستانه ی آینده فلج و عاجز مانده اند و هنوز به همان افکار و عقائد قدیم تمسّک جسته، هر یک ادّعا می کند که حقیقت منحصراً در دست اوست. این طرز تفکّر سبب ایجاد شدیدترین جنگ و جدال هائی گشته است که سبب تفرقه ی مردمان جهان شده و جز ضرر و خرابی چیز دیگری به بار نیاورده است و امروز نیز به رفاه و آسایش عالم انسانی مددی نمی نماید. لزومی نمی نماید. لزومی ندارد که در این مقال اشاره به حوادث دهشتناک این زمان نمائیم و به تفصیل به وقایع ناهنجاری که امروز نوع بشر را به واسطه ی رواج تعصبّات مذهبی گرفتار ساخته و نام دین را لکّه دار نموده اشاره نمائیم. زیرا این امری نیست که اخیراً با آن مواجه شده باشیم. همین قدر کافی است که بگوئیم که مثلاً در اروپای قرن شانزدهم دین بود که سبب هلاکت 30 درصد از تمام جمعیّت اروپا شد. باید بیندیشیم که این بذر مسموم که در وجدان عمومی بشر به دست ارباب تعصّبات فرقه ای و مذهبی کاشته شده و سبب این همه جنگ و جدال گشته عاقبت چه به بار خواهد آورد؟ اگر بر آن حساب خیانتی را که آن طرز فکر به خرد و عقل آدمی وارد آورده است بیفزائیم ملاحظه می کنیم بزرگترین عاملی بوده است که دین را از نیروهای نهفته ی ذاتی و مؤثّرش در تنظیم و شکل دادن امور جهانی محروم می ساخته است و نیز سازمان های دینی که برنامه ی کارشان سبب تشتّت و فساد کوشش ها و نیروها ی بشر گشته است، غالباً عامل اصلی و علّت عمده ای بود که بشر را از اکتشاف حقائق و به کار بردن استعدادات فکری که سبب امتیاز انسانی اوست منع ساخته است. تنها مادیّت را به زبان مردود شمردن و به تقبیح ترور پرداختن کافی نیست .بلکه باید برای رفع بحران اخلاقی این زمان مردانه قیام کرد و آن چه را که سبب شکست سازمان های دینی در اجرای مسئولیّتشان گشته و جمهور مؤمنین را منحرف ساخته است مرمّت نمود.
مقصد از ذکر آن چه رفت آن نیست که ادیان متشکّل جهانی را محکوم نمائیم. بلکه آن است که نشان دهیم که دین چه نیروی بی همتائی در درون خود نهفته دارد. چنان که می دانیم دین ریشه ی محرّکات معنوی و سوائق آدمی است و هر وقت دین به روح و مثال بنیان گذاران آسمانیش که نظام های بزرگ اعتقادی مردم را تدارک دیده اند وفادار بوده، محبّت و عفو و خلّاقیّت و جرأت و شهامت و رفع تعصّبات و فداکاری در راه خیر عمومی و رام کردن غرائز حیوانی را در میان جمهور خلق رواج داده است و شکّی نیست که نیروئی که طبیعت تمدّن خواه بشر را بارور ساخته، همانا نفوذ مظاهر الهی است که از صدر تاریخ یکی بعد از دیگری در عالم ظاهر شده اند . آن نیروئی که در زمان های پیشین چنان اثراتی داشته اند شعله اش هرگز در وجدان انسانی خاموش نمی گردد. با وجود مشکلات بی پایانی که در مقابل دارد و با آن که تشویق و حمایت معقولی نیز از آن پشتیبانی نمی کند، دین هنوز می تواند میلیون ها نفوس را در تلاش معاش مدد کند و باز در همه جا قهرمانان و پارسیان مقدّسی را خلق کند که حیاتشان بهترین دلیل برای صحّت تعالیم کتب مقدّس دینشان باشد. تاریخ تمدّن جهان نشان داده است که در بنای روابط اجتماعی بشر نفوذ دین بسیار شدید بوده است. به نحوی که مشکل است تصوّر کنیم که هیچ پیشرفتی در تمدّن بشری رخ داده باشد بدون آن که از سرچشمه ی جاودانی دین جاری نشده باشد. آیا می توان تصوّر کرد که جریان تاریخی نظم و نسق دادن به این کره ی خاک در هزاره ی اخیر در یک خلاء روحانی به اوج خود نزدیک می شود؟ اگر مرام های فاسد و ناهنجار و عنان گسیخته ی قرن بیستم هیچ کاری نکرده باشد، لااقّل ثابت کرده است که بر آوردن این نیاز با مرام های مادّی که ساخته و پرداخته ی بشر باشد هرگز امکان ندارد. نیازهای امروز را حضرت بهاءالله بیش از یک قرن قبل بیان فرموده و در دهه های پیشین در سراسر جهان منتشر گردیده و آن بیان چنین است:
شکّی نیست جمیع احزاب به افق اعلی متوجّهند و به امر حقّ عامل. نظر به متقضیات عصر اوامر و احکام مختلف شده و لکن کلّ من عند الله بوده و از نزد او نازل شده و بعضی از امور هم از عناد ظاهر گشته. باری بعضد ایقان اصنام اوهام و اختلاف را بشکنید و به اتّحاد و اتّفاق تمسّک نمائید .
(منتخباتی از آثار حضرت بهاء الله ، شماره 111 ،ص 142)
چنین دعوتی معنایش آن نیست که حقائق هیچ دینی از ادیان جهان را انکار نمائیم بلکه درست برعکس آنست. زیرا ایمان در نفس خود ضروریّات و مجوّزاتی مخصوص دارد و آن چه دیگران بدان اعتقاد دارند یا ندارند حجّت قابلی برای وجدان دیگران نیست . پس آن چه کلمات مذکور را بدون شبهه تأیید می نماید اینست که تمام دعاوی انحصار و خاتمیّت که ریشه اش را بر گردن حیات معنوی پیچیده است و بزرگترین عامل خفقان اتّحاد و یگانگی و مروّج نفرت و تجاوز و خشونت بوده و هست به کلّی باطل شماریم و به یک سو افکنیم. به اعتقاد ما، اگر مفهوم رهبری دینی بخواهد در این جامعه ی جهانی که از بطن تجارب تحوّل انگیز قرن بیستم نشأت گرفته مشروعیّت و معنائی داشته باشد،باید پیشوایان دینی برای این سئوال دشوار تاریخی پاسخی بیابند.
پیداست هر روز شمار بیشتری از مردم جهان آگاهی می یابند که جوهر حقیقت تمام ادیان یکی است. این آگاهی در نتیجه ی مناقشات علوم الهی حاصل نشده بلکه از بصیرتی پدید آمده است که ناشی از تجارب روز افزون دیگران بوده است که وحدت عالم انسانی را پذیرفته و نوع بشر را اعضاء یک خاندان شمرده اند . از انبان فرسوده ی عقائد جزمی و مناسک و اصطلاحات و قانون های مذهبی که از دنیای نابود شده ی گذشته به ما رسیده، احساس بدیعی بیرون می ریزد حاکی از این که حیات روحانی انسان مانند وحدتی که در ملیّت ها و نژادها و فرهنگ های گوناگون پدیدار گشته، حقیقت نا محدودی است که همه جا در دسترس همه کس می باشد. برای آن که این احساس ترویج یابد و چنین مفهومی که تازه پدید آمده است پای گیرد و مستحکم گردد و بتواند در بنای جهانی پر از صلح و صفا تأثیر شدید نماید، لازم است که رهبران دین نیز که هنوز مرجعیّت دارند و همچنین توده ی مردم از آنان طلب هدایت می کنند آن را صمیمانه تأیید و قبول کرده بر آن صحّه گذارند. شکّی نیست که در میان ادیان عمده ی جهان در طرز عبادات و مناسکشان تفاوت های کلّی وجود دارد. باید هم چنین باشد. زیرا هزاران سال است که ظهورات الهیّه بر حسب مقتضیات زمان برای مقابله با نیاز های تمدّن هائی که پیوسته در حال تغییرند ظاهر گشته اند و چون به کتاب های منصوص اغلب ادیان بزرگ عالم بنگریم می بینیم که هر کدام به گونه ای اصل تکاملی را که در جوهر ادیان است بیان کرده اند. ولی چیزی را که نمی توان اخلاقاً توجیه کرد وپذیرفت آنست که همان میراث هائی را که بر غنا و تجارب فرهنگ روحانی بشر افزوده وسیله قرار داد تا بر آتش تعصّبات و بیگانگی ها دامن زد. زیرا همواره نخستین وظیفه ی هر نفسی آنست که در جستجوی حقیقت باشد و بر طبق حقیقتی که به دنبالش می رود زیست نماید و کوشش های دیگران را که در همان راه اند احترام کامل گذارد. شاید سرچشمه ی مخالفت با این افکار اینست که بپنداریم که اگر تمام ادیان بزرگ را کاملاً متساوی بشناسیم و همه را از جانب خدا شماریم نتیجه اش تشویق مردم است که به آسانی از دینی به دین دیگر بگروند. این تصوّر چه درست باشد و چه نباشد اهمیّتش بسیار کمتر و بی ارزش تر از فرصت مغتنمی است که تاریخ بشر در این عصر به وجود آورده و در اختیار کسانی نهاده است که به جهانی فراتر از این جهان خاکی معتقدند و از مسئولیّت خطیری که بر دوش دارند آگاهند .هر یک از ادیان بزرگ در جهان می توانند به شواهد معتبر و چشمگیری استناد نماید و ببالد که در پرورش خصائل اخلاقی انسان با موفّقیّت تأثیر داشته است. به همین تقدیر هیچ یک از ادیان نمی توانند ادّعای قابل قبولی بتراشد و بگوید تعالیم و عقائد هر دینی از ادیان بیشتر یا کمتر در ترویج تعصّبات و خرافات جهان مسئولیّت داشته است. امّا در جهانی که در حال یک پارچه شدن است طبیعی است که نحوه ی مقابله و ارتباط با آن تحوّل نیز دستخوش تغییراتی مداوم می گردد و در چنین مسیری سازمان های موجود از هر قبیل لازم است به خود آیند و ملاحظه کنند که چگونه از این تحوّلات می توان برای ترویج وحدت و یگانگی استفاده کرد. ضامن توفیق در این امر چه از لحاظ روحانی و چه اخلاقی و چه اجتماعی در این است که جمهور مردم عادّی کره ی زمین اعتقاد و اطمینان یابند که اداره ی جهان در دست پروردگار داننده ی مهربان است نه در تسلّط اوهام و امیال بشر ناتوان.
در حالی که امروز حصارهائی که مردم را از هم جدا می سازد فرو می پاشد عصر ما نیز شاهد خراب شدن دیواری است که در گذشته تصوّر می شد هرگز شکست نمی پذیرد و تا ابد حیات آسمانی را از حیات زمینی فانی جدا خواهد داشت. کتاب های مقدّس تمام ادیان به پیروان خود همواره می آموخته اند که خدمت به دیگران را نه تنها وظیفه ی اخلاقی خویش بدانند آن را راهی برای نزدیکی به خداوند بی مانند شمارند. امروز که بنیان اجتماعی ما بازسازی می شود معنای تعلیم معروف مذکور نیز ابعادی دیگر به خود می گیرد. امروزه بشارات و نوید های گذشته که جهانی بیاید که روح عدل و داد در آن دمیده شده باشد به تدریج به صورت هدفی واقعی و شدنی شکل می گیرد تا نیاز روح و نیز نیاز جامعه را که هر دو جنبه های مرتبطی از حیات روحانی بالغ ما می باشد برآورده سازد.
اگر رهبری دینی بخواهد این مفهوم اخیر را جوابی گوید باید اوّل قبول کند که دین و علم دو نظام جدائی ناپذیر دانش و بینش انسانند که به آن وسیله استعداد و امکانات وجدان انسانی پرورش می یابد. پس دین و علم با یکدیگر نزاعی ندارند. بلکه هر دو روش هائی ضروری و لازم و ملزوم یکدیگرند که عقل انسان در اکتشاف حقیقت از هر دو استفاده می کند. در زمان های نادری که دین و علم در تاریخ بشر مفیدتر و پر ثمرتر از همیشه بوده اند، وقتی بوده که مکمّل یکدیگرند شناخته شده و هر دو را به کار گماشته اند. بینش و کاردانی هائی را که پیشرفت های علمی پدید آورده باید همیشه منضم به تعهّدات اخلاقی و روحانی باشد تا بتواند مورد استفاده ی صحیح قرار گیرد و از سوی دیگر اعتقادات دینی نیز هر چند نزد ما عزیز باشد باید بر تجارب بی طرفانه ی ناشی از روش های علمی با طیب خاطر و امتنان گردن نهد.
در اینجا ما بالاخره به مطلبی می رسیم که چون مستقیماً با وجدان ما سر و کار دارد، با ملاحظه و تأمّل درباره اش سخن می گوئیم. وسوسه ی اعمال زور و قدرت در امور اعتقادی از جمله وساوسی است که دنیا را فرا گرفته و عجیب نیست اگر ببینیم که رهبران ادیان متأسّفانه به دام چنین امتحانی افتاده اند. برای آن کسانی که سالیان دراز از عمرشان را صرف دعا و عبادات و تحصیل علوم دینی کرده اند لازم نیست این امر بدیهی را تذکّر دهیم که قدرت بالقوّه سبب ایجاد فساد می گردد و هر چه بر دامنه ی قدرت بیفزاید خرابی و فساد بیشتری به بار می آورد .شکّی نیست که پیروزی های معنوی که عدّه بی شماری از روحانیّون در طی قرون و اعصار حاصل کرده اند، یکی از منابع عمده ی قوّه ی خلّاقه ی ادیان متشکّل بوده است و آن را باید یکی از توفیقات و امتیازات بزرگ آن دین ها شمرد. به همان تقدیر چون دیگر رهبران دینی تسلیم وسوسه ی قدرت گردیدند، تخم بدگمانی و نا امیدی و فساد را در همه جا پراکندند. بدیهی است که در این مقطع تاریخ اگر رهبران ادیان به مقتضای مسئولیّت اجتماعی خویش رفتار نمایند چه نتائج بزرگی حاصل خواهد شد.
چون کار دین تزکیه و اعتلاء فضائل انسان و هماهنگ ساختن روابط اجتماعی او است در سراسر تاریخ بزرگترین و والاترین مرجعی بوده که توانسته است به زندگانی انسان معنائی ببخشد. در هر عصر دین سبب ترویج خیر گشته و خطاکاران را به راه راست بازگردانده و منظری را بر هر بیننده ی مشتاقی عرضه نموده است که در آن استعدادها و قابلیّت های جدید و بی سابقه ای ظاهر گردد. دین با راهنمائی های خود نفس عاقله را بر انگیخته که بر محدودیّت های این جهان فانی غالب آید و خویشتن را به فوزی عظیم رساند. دین چنان که به تجربه رسیده همواره نیروی اصلی در اتّحاد بخشیدن مردمان مختلف در جامعه های گسترده و پیچیده و بغرنج بوده که از برکت آن استعدادات و قابلیّات افراد پرورش یافته و در عالم امکان نمایان شده است. بزرگترین مزیّت عصر ما در این است که دور نمائی را عرضه کرده و مقابل تمام مردم جهان نهاده تا ببینند که سیر تمدّن پدیده ی واحدی را به وجود آورده که جهان ما را با عالم الهی پیوند می دهد . جامعه ی بهائی با چنین بینشی نهضت بین ادیان را از آغاز پیدایش ترویج و حمایت کرده است و از پیوند هائی که به وجود آورده خوش وقت است و گذشته از آن بهائیان از نهضت مذکور چنین استنباط می کنند که کوشش ادیان در نزدیک شدن به یکدیگر موافق با اراده ی الهی برای بشر است که حال به مرحله بلوغ اجتماعیش وارد می شود. ما در این راه از آنچه از دستمان بر آید کوتاهی نخواهیم کرد و چون در این کوشش با دیگر شریکان خویش مشترکیم بر ذمّه ی خود می دانیم که به صراحت نظر خویش را درباره ی فعّالیّت های بین ادیان اظهار داشته و بگوئیم که اگر قرار باشد این کوشش ها درمان دردهائی گردد که امروز بشر نا امید را فرا گرفته، باید با کمال راستی و درستی بی هیچ گونه طفره و مجامله ای به این حقیقت پر اهمیّت که علّت ایجاد نهضت بین ادیان بوده و قبول کنیم که خدا یکی است و دین نیز یکی است و تفاوت های فرهنگی و تعبیرات بشری نباید ما را از قبول یگانگی ادیان منحرف سازد.
هر روز که می گذرد بر این خطر افزوده می شود که شعله ی تعصّبات دینی آتشی در جهان خواهد افروخت که نتائج دهشتناکش از حدّ تصوّر ما بیرون است و به قدری شدید است که دولت ها و حکومت ها به تنهائی از فرو نشاندنش عاجزند. همچنین نباید خود را بفریبیم که فقط از راه موعظه و تمنّای بردباری و شکیبائی آتش جنگ و جدالی را که مردم آن را از مشروعیّت الهی برخوردار می دانند می توان خاموش ساخت. نفس چنین بحرانی که ما را فراگرفته از رهبران دین می خواهد که گذشته را به یک سو افکنند و همان راهی را پیش گیرند که جامعه ی بشری را از تعصّبات نژادی و جنسی و ملّی که مانند تعصّبات مذهبی هادم بنیان عالم انسانی است نجات بخشید. نفوذ معنوی و اعمال قدرت در امور اعتقادی وقتی مشروعیّت دارد که در خدمت رفاه بشر باشد و در این زمان که نقطه ی عطف روشنی در تاریخ تمدّن انسانی است لزوم چنین خدمتی را هرگز نتوان انکار نمود. حضرت بهاء الله می فرماید:
مقصود اصلاح عالم و راحت امم بوده این اصلاح و راحت ظاهر نشود مگر به اتّحاد و اتّفاق.
(منتخباتی از آثار حضرت بهاءالله ،شماره 131،ص 183)
بیت العدل اعظم
Add new comment