زندگی یعنی
ای وای من! ای وای من! ای درد بی درمان من پر زد سوی اقلیم جان، آن یوسف کنعان من رفتی ز پیشم بی نشان از بهرآن جان جهان ای یارمن! ای یارمن! ای جان ِ جان ِ جان من هرگز نداشتم این گمان، این رفتنت را بی امان بنگر توئی اینک احساسمان، این گریه و افغان من تنها شدم من این زمان، بی کس شدم در این جهان آخر ندارم همدمی، ای یاروای خویشان من بی یاروبی یاور شدم، در کار خود مُستر شدم آشفته گشتم ناگهان وزسربرفت سامان من ای وای من! ای وای من! آرام گردم این زمان، از گریه وآه و فغان چون سوی حق گشته روان آن ناصر شادمان من زندگی یعنی فنا گشتن برای دیگران با قلوبی پر سرور و مهربان سینه ای که سوختن را می چشد باز هم...