فريباجان خوش آمدى، گرچه كوتاه!
از دو روز پيش كه مى دانستم ديروز روز مادر است هرچه كردم دستم نرفت يادداشتى بنويسم. خواستم از مادرم بنويسم كه در نوجوانى من و جوانى خودش دنيا را به دنياداران واگذاشت بنويسم ولى ديدم در سه رمان به هم پيوسته ام از او نوشته ام و چون از تكرار گريزانم بهتر است اين قرارِ فرار از تكرار را، نشكنم.
اما ديگر جلوى اين ذهن افسار گسيخته را نمى توانم بگيرم و از مادرى ننويسم كه چه شريفانه هشت سال است از فرزندان دلبندش دور مانده و حالا در فرداى روز مادر از زندان اوين، اين نام مخوف آشنا با من به عنوان زندانى سابق، به مرخصى آمده است.
من اگر نه با خود آنان، ولى با نام شريف بسيارى از زندانيان سياسى و عقيدتى و قومى هموطنان ايرانى ام آشنايم و اگر گزافه گوئى نباشد غمشان را خورده ام، ولى برخى از عزيزان را بيش از يك نام در ذهن دارم: يكى از آنان همين مادر سه فرزند است كه امروز پس از هشت سال بندى بودن مى تواند براى چند روزى عزيزانش را در آغوش بكشد و ذهنش را از دنياى نانجيب زندان سازان و زندانبابان آزاد كند.
با نام خانم فريبا كمال آبادى، پيش از آن كه دستم به ساخت فيلم "تابوى ايرانى" بند شود آشنا شدم؛ وقتى كه او و شش يار همراهش كه مسئولان جامعه ى بهائى در ايران بودند و نام زيباى "ياران ايران" را بر خود داشتند دستگير و زندانى شدند؛ مسئولانى كه در شب بلند وطن مان كه سال هاست روى بامداد نديده، از اسلاف خود شانس بيشترى داشته اند كه مثل آنان دزيده و ناپديد، يا اعدام نشدند.
در طول ساخت "تابوى ايرانى" گفتگو با ايشان كه امكان ناپذير بود ولى اين فرصت را يافتم تا با خانم فريده كمال آبادى، مادر رنج كشيده ى او گفتگو كنم. و همين آشنائى موجب شده است كه خبر به مرخصى آمدن فريبا كمال آبادى، مادر سه فرزند و يك نوه ى خردسال، مفهوم تازه اى از روز مادر را برايم به ارمغان بياورد.
گرچه اين شانس را ندارم كه به ديدارش بشتابم و پيشانى بلندش را ببوسم ولى با اين يادداشت كوتاه، خودم را در شادى سه فرزند عزيز و نوه ى دلبندش سهيم مى كنم.
423815213_57666_3355189032988400217.jpg 423921206_22931_14330809289380376515.jpg
Comments
منصور said:
جناب علامه زاده گرامی خوشحالم که عزیزی چون تو آگاهانه و شرافتمندانه در عمل ،کلام وزبان در پی دفاع از حقوق هموطنان وافزایش بینش واگاهی در جامعه هستید . جانتان خوش
Add new comment