آیا دوران زندگی انسانها بر روی كرهء زمین پایان یافته و آخرالزمان فرا رسیده است؟ آیا خدا انسانها را فراموش نموده و به حال خود رها ساخته است؟ آیا ...؟
در سال 1260 هجری قمری، مطابق با 1223 هجری شمسی و 1844 میلادی، خداوند مهربان به پرسشهای فوق پاسخ داد. در این سال طبق وعدههاومژده های كتابهای آسمانی، با ظهور موعود همهء ادیان، دورهءطولانی 6000 سالهای از تاریخ ادیان، كه ازجهتی می توان آن را كور نبوت یا كور آدم، پایان یافت و دوره یاكور جدیدی كه به مراتب طولانیتر است واختصاص به انجام واجراوتحقق ِ نبوات ومژده های مزبوردارد، شروع شد.
در كور نبوت از آدم تا خاتم، پیامبران الهی یا مربیان آسمانی پیامبرانی چون نوح، ابراهیم، موسی، زرتشت، كریشنا، بودا، مسیح، و سایر انبیا، همه كوشیدند تا در آن مراحل— كه دوران كودكی نوع انسان بود و جوامع بشری پراكنده بودند— یگانگی خدا و تا حدی یگانگی ادیان و پیامبران را به انسانها بیاموزند و آنها را برای ورود به دوران طلایی بلوغ و تكامل تدریجی نوع انسان آماده كنند: دورانی كه در آن صلح حقیقی و وحدت عالم انسانی و مقام والا و پرشكوه انسان تحقق یابد.
اما شك و شبههای بسیار ریشهدار وجود دارد كه این تصویر باشكوه را مخدوش نموده و بشریت را نسبت به آیندهء خود ناامید كرده و ارادهاش را برای ورود به آن دوران بلوغ و كمال فلج ساخته است. از یك سو گمان دینی اشتباهی كه در افكار پیروان ادیان موجود لانه كرده است به آنان تلقین نموده كه دورهء آخرالزمان، به معنای زمان نابودی كرهء زمین، فرا رسیده است؛ از سویی دیگر آنان هم كه اعتقادی به دین ندارند، به علت نظریههای علمی و اجتماعی و سیاسی موجود كه از اعتقاد نادرست «تنازع بقا» تأثیر پذیرفتهاند، خود را حیران و پریشان و سرگردان در بنبستی تیره و تار میبینند و نه تنها اعتقادی به آیندهای روشن همراه با صلح و دوستی برای انسانها ندارند، بلكه دنیا را رو به نابودی میپندارند.
آنان كه این گمان نادرست را به بشر ساده لوح و زودباور القا نمودهاند كه جهان رو به نابودی است دو دسته از علمای متعصب و خودخواه و سطحینگر، یكی در حوزهء دینی و دیگری در حوزهء سیاسیاند كه متأسفانه نظریاتشان نه تنها موجب گمراهی انسانها شده است، بلكه دستاویزی برای سران كشورهای جهان بوده است تا به اهداف قدرتطلبانهء خود دست یابند، چنانكه طبق تحقیقی اگر تاریخ 6000 هزارسالهء گذشته را در نظر بگیریم درمجموع— اگرمتوالی محاسبه كنیم— تنها 200 سال آن خالی از جنگ و اختلاف بین ملل و اقوام و ادیان و مذاهب بوده است.
بحرانهایی كه این دو گروه در دو قرن اخیر آفریدند از تمام بحرانهای 6000 سال گذشته وحشتناكتر بود، زیرا این دو گروه، یكی با رد دین حقیقی و دیگری با رد علم حقیقی، علم و دین را كه باید همكار و یاور هم باشند در مقابل هم قرار دادند. این تقابل نامبارك از یك طرف باعث شد كه در قرن نوزدهم میلادی بشر مغرور در مغرب زمین اعتقاد خود به خدا وحقیقت دین را به كلی از دست بدهد و انسانگرایی را جانشین آن سازد و در قرن بیستم، ناامید از این انسانگرایی افراطی، و نیز سرمست از رشد بیسابقهء علم و صنعت، انسانیت خود را نیز به دست فراموشی سپارد؛ از طرف دیگر در مشرق زمین، كه مسیری متفاوت با غرب پیمود اما به نتایجی مشابه آن رسید، مقام و مفهوم دین حقیقی و انسانیت واقعی در زیر خروارها سنن و خرافات و استبداد و تعصبات و تقالید جاهلانه مدفون گشت.
در چنین وضعیتی كه در سراسر جهان نه اعتقاد واقعی به خدا وجود داشت، نه تدین حقیقی، نه احترامی برای انسان، وحشتناكترین جنگها و بلاها و بیماریها و فسادها و انحرافات اخلاقی و معنوی كه در طول تاریخ بشر بیسابقه بود به وقوع پیوست.
و در چنین فضای بیمار گونهای بود كه پزشك دانای آسمانی، موعود همهء ادیان الهی، حضرت بهاءالله، از ایران ظاهر شد و رهبران ادیان و دانشمندان و پادشاهان و وزرا و همه افراد انسان را مورد خطاب قرار داد و با یادآوری بیماری مزمن 6000 سالهء اختلاف و جنگ و جدال و تشریح علل و عوامل آن، داروی شفابخش اتحاد و وحدت حقیقی همهء انسانهای روی زمین را برای درمان این بیماری و رسیدن انسان به مقام والای خود تجویز كرد.
حضرت بهاءالله به اهل عالم تأكید فرمود كه تا به اشتباهات گذشتهء خود آگاهی نیابند قادر به قبول حقانیت ایشان نخواهند بود، و تا حقانیت ایشان را نپذیرند تعالیم ایشان را كه داروی دردهای بشر امروز است اجرا نخواهند كرد، و تا این تعالیم را اجرا نكنند شفا نخواهند یافت. میفرمایند: «تا بر كذب قبل آگاهی نیابی، بر صدق این یوم بدیع گواهی ندهی. باید ناس غافل را آگاه نمود تا مطالع ظنون و اوهام را از قبل و بعد بشناسند و به صراط مستقیم و حبل محكم متین تمسك و تشبث جویند. امر بسیار عظیم است و ناس ضعیف.» و نیز میفرمایند: «رگ جهان در دست پزشك داناست، درد را میبیند و به دانایی درمان میكند. هر روز را رازی است و هر سر را آوازی؛ درد امروز را درمانی و فردا را درمان دیگر. امروز را نگران باشید و سخن از امروز رانید. دیده میشود گیتی را دردهای بیكران فرا گرفته و او را بر بستر ناكامی انداخته. مردمانی كه از بادهء خودبینی سرمست شدهاند پزشك دانا را از او باز داشتهاند. این است كه خود و همه را گرفتار نمودهاند. نه درد میدانند، نه درمان میشناسند؛ راست را كژ انگاشتهاند و دوست را دشمن شمردهاند. بشنوید آواز این زندانی را؛ بایستید و بگویید؛ شاید آنان كه در خوابند بیدار شوند.»
مسخ دین حقیقی وغلبهءتقالید وخرافه پرستی وسنت گرائی واستبدادِ تعصب آمیز ِ غیرحقیقی ِمذهبی، وتكفیر و نجس دانستن ِدگر اندیشان توسط تشكیلات مذهبی ازیك طرف، و ماده پرستی و لذت جویی و انحرافات ونسبیت گرایی اخلاقی وفردپرستی و ترویج آزادی های افراطی وغیر مسؤولانهء فردی وبی توجهی تشكیلات سیاسی وعلمی به لزوم دین حقیقی، ازطرف دیگر، ازجمله «دردهای بیكرانی» است كه «گیتی رافراگرفته» ونه تنهاباعث شده نظام های افراطی واختلاف برانگیزوویرانگری همچون سرمایه داری ونازیسم وفاشیسم وكمونیسم وملیت پرستی وبنیادگرایی متعصبانه مذهبی، در دو قرن اخیر، توجیه پذیرگردند، بلكه باعث شده ایدهء دموكراسی نیزكه والاترین دست آورد تلاش های چند هزار سالهء فكری فلاسفه وعلمای اخلاق وسیاست است، به بیراهه وبن بست كشیده شود، ونقاط قوت آن هم متروك وممسوخ گردد.
حضرت بهاءالله در دو بیان مذكور و در حدود صد جلد آثار وحیانی خود، ریشهء همهء دردهای عالم انسانی را فراموشی و نادانی انسان نسبت به حقیقت ادیان- یعنی یگانگی خدا، محبت، عدالت، بخشش، راستی، وفا، امانت، نیكوكاری، بردباری، خلوص نیت و پاكی دل، پرهیزگاری، انصاف، فروتنی، وارستگی و انقطاع، اخلاق نیكو، اعتدال، همدری و امثال آن— و در نتیجه آلوده شدن او به اعمال غیرانسانی— مانند حسادت، غرور و خودخواهی، مكر و ریا و دورویی، دروغ، فسق و فساد و زنا و فحشا، خیانت و بیوفایی، خباثت، ظلم، اسراف، طمع، افترا، غیبت، عیبجویی، شهوتپرستی، دزدی، اختلاس، احتكار، رشوه، خیالات فاسد و نیات پلید، قمار، استعمال مواد مخدر و مشروبات الكلی، لعن و طعن و قتل و ترور و رقابت و امثال آن- میدانند، چنانكه بیانات فراوانی از همهء مربیان آسمانی نیز این حقیقت را تأیید میكند.
حضرت بهاءالله در این باره میفرمایند: «دین نوری است مبین و حصنی است متین از برای حفظ وآسایش اهل عالم… اگر سراج دین مستور مانَد، هرج و مرج راه یابد، نیر عدل و انصاف و آفتاب امن و اطمینان از نور باز ماند… دین الله و مذهب الله محض اتحاد و اتفاق اهل عالم از سماء مشیت مالك قدم نازل گشته و ظاهر شده؛ آن را علت اختلاف و نفاق مكنید.» و حضرت عبدالبهاء، جانشین منصوص و رسمی ایشان میفرمایند: «عالم از غبار تقالید كهنه و طرق پوسیده تیره گردیده... اساس تعالیم الهی از خاطر رفته و ناس از اصل غافل شده و به پوسته تمسك نمودهاند.» فی الحقیقه اگرپیروان هردینی درگذشته، ازاصل غافل نشده بودند، و خود با هم مهربان و متحد بودند و آموزه های خدا را عمل می نمودند، ازطرفی دین خود را از تقالید و اختلاف وفرقه قرقه شدن حفظ می كردند، و از طرفی می توانستند با پیروان ادیان وملل دیگررابطهء صحیح و منصفانه و بهتری برقرار كنند و متحد گردند.
آری، همهء مشكلات بشر امروز، در ابعاد معنوی و فرهنگی و اخلاقی و اجتماعی و اقتصادی و سیاسی، در سطوح فرد و خانواده و اجتماع و ملتها و دولتهای عالم، همه ناشی از سستی پایههای دین حقیقی در میان مردم و نشناختن پزشك دانای آسمانی است. حضرت بهاءالله میفرمایند: «عالَم از برای عرفان مالك قِدَم خلق شده، ولكن اهلش حجت الهی را انكار كردند و بر كفران نعمت قیام نمودند.عنقریب آثار غضب اسم قهار زمین را اخذ نماید.» ، «چون به نعمت معنویه اقبال ننمودند، از نَعماء ظاهره هم ممنوع گشتند.»
حضرت عبدالبهاء در تشریح این حقیقت چنین میفرمایند: «عبدالبهاء در كنائس و محافل اروپ و امریك در اكثر مُدُن نعرهزنان اعلان امر حضرت بهاءالله نمود ... با وجود این هنوز ناس در خواب غفلت گرفتار؛ متمسك به مجاز و از حقیقت بیزار؛ هنوز ناس در شهوات نفسانیه مُنْهَمِك، به درجهای كه صور اسرافیل بیدار ننماید. البته این غفلت و كفران نعمت و عدم انتباه سبب حسرت و مشقت و جنگ و جدال و حصول خسران و وبال است؛ و اگر اهل عالم توجه به اسم اعظم (حضرت بهاءالله) ننمایند خطر عظیم در استقبال.» و نیز میفرمایند: «عنقریب صاحبان درایت و عقول مشاهده مینمایند كه مفری نیست مگر به عمل به آنچه در كتاب الهی نازل شده ... هر یوم شدت و بلا زیاد شود تا آنكه بالاخره به آنچه از لسان عظمت در مراتب صلح نازل شده به آن متمسك شوند و به آن عمل نمایند.»
با توجه به حقایق فوق است كه حتی تلاشهای صادقانهء روشنفكران و اندیشمندان جهان وسازمانهای سیاسی و غیرسیاسی همچون سازمان ملل متحد و سازمانهای غیردولتی و تشكیلات مختلف مذهبی نیز در جهت رفع جنگ و تروریسم و مفاسد اخلاقی و ایجاد تحمل و بردباری و صلح و نزدیكی ملل و دول به یكدیگر ورعایت حقوق بشر و امثال آن در دههای اخیر نتایج لازم و كافی به بار نیاورده است، به طوری كه حتی تصمیمات و توافقهای حاصله در سه كنفرانس سران سیاسی و رهبران ادیان و سازمانهای غیردولتی در نیویورك در سال 2000 و كنفرانسهای جهانی دیگر در دههء ماقبل آن بینتیجه مانده است.
بیجهت نیست كه حضرت بهاءالله و حضرت باب در حدود یك قرن و نیم قبل در اولین اقدامات خود سعی فرمودند غبار تیرهء تقالید و خرافات و اوهام را كه حقیقت ادیان آسمانی را پنهان ساخته است بزدایند. یكی از تیرهترین این غبارها توجه به ظاهر اصطلاحات و حقایق كتب آسمانی و نادیده گرفتن معانی حقیقی آنهاست. در این كتب مقدسه اصطلاحات و آیات و مطالبی وجود دارد كه جنبهء رمز و كنایه و استعاره و تشبیه و تمثیل دارد و نیازمند تأویل است؛ یعنی اگرچه ظاهر آن عجیب و غیرممكن و مخالف علم و عقل به نظر میرسد، دارای معانی باطنی و معنوی متعددی است كه كاملاً معقول و ممكن است. حضرت باب در آثار خود، از جمله كتاب بیان، و حضرت بهاءالله نیز در كتبی مانند ایقان و جواهرالاسرار و تفسیر سورهء والشمس و غیره معانی حقیقی اسرار و رموز كتب مقدسهء قبل را- ازجمله قیامت، آخرالزمان، بهشت، جهنم، برزخ، غیبت، حشرو نشر، رجعت، معاد، قبر، خلق آدم وحوا، خلقت آسمان و زمین در شش روز، قائم، هوشیدر، سوشیانس، ملائكه، جن، شیطان، زنده شدن مردگان، ید بیضا و تبدیل عصا به اژدها، زنده كردن مردگان، دو نیمه شدن ماه، ابدی بودن شریعت موسی، از بین نرفتن كلام انجیل، خاتمیت حضرت رسول اكرم، برخاستن حضرت مسیح از قبر بعد از سه روز، عمر طولانی نوح، تین و زیتون، جابلقا و جابلصا، عمر جاودانهء خضر، رفتن یونس در شكم ماهی، خواب طولانی اصحاب كهف، و بسیاری اسرار و رموز دیگر- توضیح فرمودند. (مثلاً معنای حقیقی قیامت عبارت است از قیام و ظهور پیامبر جدید الهی كه حقایق متروك و پنهان دین قبل را دوباره زنده میكند و به بشر جانی دوباره میبخشد.)
روشن شدن معانی حقیقی این اصطلاحات نتایج فرخندهای دارد. یكی از آنها رفع این اشتباه تاریخی است كه پیروان ادیان از یك سو و دانشمندان و اندیشمندان از سوی دیگر گمان میكردند علم و دین مخالف یكدیگرند، زیرا هیچیك معنای حقیقی این اصطلاحات را كه به ظاهر مخالف علم و عقل است درك نمیكردند. به اعتقاد بهائی علم و دین نه تنها مخالف یكدیگر نیستند، بلكه صرفنظر از ویژگیهای مخصوص به هریك، دین حقیقی و علم حقیقی با یكدیگر مطابق و هماهنگند، چنانكه حضرت عبدالبهاء میفرمایند: «دین و علم دو دایره است كه به مركز واحد سیر میكنند؛ آن مركز حقیقت است.»
نتیجهء مهم دیگر آنكه كجفهمیها و سوء تفاهمها و رقابت و مجادلات بین پیروان ادیان تبدیل به درك متقابل و تعاون و وحدت میگردد. چنانكه حضرت عبدالبهاء میفرمایند: «اعظم روابط و وسیله به جهت اتحاد بین بشر قوهء روحانیه است، چون كه محدود به حدودی نیست. دین است كه سبب اتحاد عالم میشود... لكن مقصد از دین نه این تقالیدی است كه در دست ناس است. اینها عداوت است، سبب نفرت است، سبب جنگ و جدال است... مقصد از دین انوار شمس حقیقت است و اساس ادیان الهی یكی است، یك حقیقت است، یك روح است، یك نور است، تعدد ندارد.»
نتیجهء دیگرِ روشن شدن معانی اصطلاحات كتب مقدسه كه در نوع خود بینظیر است رفع این ادعای هریك از ادیان است كه بهترین و كاملترین و آخرین دین الهی هستند و در نتیجه پیروان سایر ادیان را تكفیر میكنند و نجس میدانند. حضرت بهاءالله ضمن تأكید بر معاشرت و دوستی با پیروان همهء ادیان، روشن فرمودند كه هر دینی در دورهء معین و محدود چند صد سالهء خود كافی و كامل است، اما این كمال به این معنی نیست كه تا ابد جوابگوی سعادت و سلامت بشر باشد. این سوءتفاهم كه ناشی از تلقینات علمای دینی است همیشه باعث شده است كه اكثر پیروان ادیان با پیامبر جدید به مخالفت برخیزند و به آزار و اذیت و قتل وتكفیر ونجس دانستن پیروان او قیام كنند و چهرهء تاریخ بشر راتاكنون تیره سازند. حال آنكه بر اساس این قانون كلی كه همه چیز در جهان مادی و انسانی در تغییر دائمی است بدیهی است كه دین الهی نیز باید مطابق با نیازهای بشر در مقاطع تاریخی مختلف تغییر كند. دارویی كه هزاران سال قبل درد خاصی را درمان نموده، امروز قادر به درمان درد جدید نیست و بنابراین لازم است كه همان پزشك آسمانی داروی جدیدی را تجویز فرماید.
عجیب است كه علما و پیروان هریك از ادیان لزوم تغییر دین قبل از خود را میپذیرند اما قبول نمیكنند كه بعد از دین ایشان نیز باید دین دیگری بیاید. و عجیبتر آن است كه همه میگویند منتظر موعودی هستند، اما میگویند او باید همان تعالیم قبلی را تكرار كند. غافل از آن كه اگر چنین باشد دیگر ظهور موعود چه لزومی دارد. و باز هم عجیبتر آن است كه وقتی موعود ظاهر میشود او را قبول نمیكنند و به مخالفت با او قیام مینمایند كه چرا تعالیم جدیدی آورده است و مطابق با انتظارات آنان ظاهر نشده است. اما خداوند مهربان وحكیم، بدون توجه به این رفتارهای عجیب افراد انسان، همواره هرگاه زمستان یك دین فرا میرسد و دیگر برای رفع نیازهای بشر كافی نیست،به موقع خودوقبل ازاین كه مصلحین وروشنفكران علیه آن خرافات وتقالیدقیام كنندوراه حل های ناپخته وناقص برخاسته ازعقول بشریشان راارائه دهندوبرشدت بیماری ها بیفزایند، با فرستادن پیامبری جدید بهار معنوی جدیدی میآفریند و آنچه را مورد نیاز بشر است در اختیار او قرار میدهد.
این بهارجدید، علیرغم تفاوت های ظاهری مادی و زمانی ومكانی، ذاتأ و حقیقتأ همانند بهاران گذشته می باشد و به این جهت، علیرغم تفاوت تعالیم مادی وفرعی، اساس وحقیقت همهء ادیان و پیامبران یكی است و درنتیجه می توان گفت كه هریك هم اوّلند و هم وسطند و هم آخرند و هم ابدی اندوهم ازلی اند، چه كه حقیقت آنها، امری مادی وزمینی نیست كه محدود به گذشته وحال وآینده گردد، بلكه امری معنوی وخدائی است كه مافوق زمان ومكان وماده است وبه همین جهت است كه حقیقت آدم ونوح وابراهیم وموسی وزرتشت وكریشنا و بودا و مسیح و محمد و باب و بهاءالله و سایر مربیان آسمانی ِقبل و مربیانی كه پس ازدین بهائی به موقع خودیكی بعد از دیگری آشكار خواهند شد، یكی است.
بنابراین همان طوركه انبیاءقبل جامعهءبشری رادرمرحلهءكودكی خود، تربیت وهدایت نمودند و آن را اآمادهء ورود به دوران بلوغش كردند، اینك نیزحضرت بهاءالله آشكا رشده اند تا آن را درمرحلهء بلوغش یاری دهند و در مسیركمال تدریجی ودائمی ومحتومش قراردهند. حضرت عبدالبهاء در این باره چنین میفرمایند: «شریعتالله بر دو قسم منقسم: یك قسم اصل اساس است، روحانیت است... ابداً منسوخ نمیشود... این فضائل عالم انسانی در هر دوری از ادوار تجدید گردد، زیرا در اواخر هر دوره، شریعتالله روحانیه یعنی فضائل انسانیه از میان میرود و صورتش باقی میماند...(بنابراین) در دورهء هر پیغمبری تجدید میگردد... قسم ثانی از شریعتالله كه تعلق به عالم جسمانی دارد، مثل صوم و صلات و عبادات و نكاح و عتاق و محاكمات و معاملات و مجازات و قصاص بر قتل و ضرب و سرقت و جروحات... در هر دوری از ادوار انبیاء تبدیل و تغییر یابد و منسوخ گردد، زیرا در سیاسیات و معاملات و مجازات و سایر احكام به اقتضای زمان لابد از تغییر و تبدیل است.» و نیز میفرمایند: «دین الهی یكی است ولی تجدد لازم... درختی را چون بنشانی... بعد از مدت مدید كهن گردد، از ثمر باز ماند. لهذا باغبان حقیقت دانهء همان شجر را گرفته در زمین پاك میكارد، دوباره شجر اول ظاهر میشود. دقت نمایید در عالم وجود هرچیز را تجدد لازم. نظر به عالم جسمانی نمایید كه حال چنان تجدد یافته، مشروعات و اكتشافات تجدد یافته، ادراكات تجدد یافته، پس چگونه میشود كه امر عظیم دین كه كافل ترقیات فوقالعادهء عالم انسانی است و سبب حیات ابدی و مروج فضائل نامتناهی و نورانیت دوجهانی بیتجدد ماند؟ این مخالف فضل و موهبت حضرت یزدانی است.»
و حضرت ولی امرالله، جانشین منصوص و رسمی حضرت عبدالبهاء میفرمایند: «ظهورات الهیه استمرار داشته و رو به ترقی؛ و تمام ادیان عظیمهء دنیا اساس و پایهء ملكوتی دارد و تعالیم اساسی آنها كاملاً هماهنگ و متوافق است و نوایا و مقاصد آنها متحد و یكسان بوده، اوامر و احكام آنها وجوه مختلفهء یك حقیقت بیش نیست و اعمال آنها مكمل یكدیگر است و بالجمله ادیان تنها از جهت احكام فرعی تفاوت دارد و به طور كلی در رسالتهای خود به منزلهء مراحل متتابعهء تكامل روحانی جامعهء انسانی به شمار میآیند.»
بر اساس مجموعهء این بینشها و باورهاست كه بهائیان نه تنها از آیندهء جهان نومید نیستند، بلكه آن را بسیار درخشان میبینند.
آری، بحرانی كه حتی دانشمندان و اندیشمندان جهان خود را در مقابل آن ناتوان مییابند بسیار هولناك است، اما نشانهء نابودی بشریت نیست، بلكه صرفاً مرحلهای گذرا همچون ناآرامیهای دوران نوجوانی است كه به زودی به دوران بلوغ و آرامش منتهی خواهد گردید.
آری، آخر الزمان فرا رسیده است، اما منظور از آن پایان زندگی بشر دركرهء خاكی نیست، بلكه منظور پایان دورهء طولانی كودكی نوع انسان و آغاز دورهء طولانیتر بلوغ و كمال است كه در سال 1260 هجری قمری با تحقق بشارات پیامبران قبل در مورد ظهور دو موعود آسمانی، حضرت باب و حضرت بهاءالله، آغاز شده و با ظهور پی در پی مربیان آسمانی دیگر در هزارههای آینده ادامه خواهد یافت. منابع و مأخذ: آثارقلم اعلي ج6، ص 264
پيام ملكوت، ص 176
مجموعهءالواح بعدازکتاب اقدس، ص73
فراسوی اختلاف مذاهب، ص105
امروخلق ج4، ص461
همان، ص 438
مكاتيب ج4، ص 37
ظهورعدل الهي، ص 58
امروخلق ج4، ص 406
پيام ملكوت، ص 196- 195
پيام ملكوت، ص 179- 178
همان، ص 182-181
جزوه ء ديانت بهائي، يك آئين جهاني
در سال 1260 هجری قمری، مطابق با 1223 هجری شمسی و 1844 میلادی، خداوند مهربان به پرسشهای فوق پاسخ داد. در این سال طبق وعدههاومژده های كتابهای آسمانی، با ظهور موعود همهء ادیان، دورهءطولانی 6000 سالهای از تاریخ ادیان، كه ازجهتی می توان آن را كور نبوت یا كور آدم، پایان یافت و دوره یاكور جدیدی كه به مراتب طولانیتر است واختصاص به انجام واجراوتحقق ِ نبوات ومژده های مزبوردارد، شروع شد.
در كور نبوت از آدم تا خاتم، پیامبران الهی یا مربیان آسمانی پیامبرانی چون نوح، ابراهیم، موسی، زرتشت، كریشنا، بودا، مسیح، و سایر انبیا، همه كوشیدند تا در آن مراحل— كه دوران كودكی نوع انسان بود و جوامع بشری پراكنده بودند— یگانگی خدا و تا حدی یگانگی ادیان و پیامبران را به انسانها بیاموزند و آنها را برای ورود به دوران طلایی بلوغ و تكامل تدریجی نوع انسان آماده كنند: دورانی كه در آن صلح حقیقی و وحدت عالم انسانی و مقام والا و پرشكوه انسان تحقق یابد.
اما شك و شبههای بسیار ریشهدار وجود دارد كه این تصویر باشكوه را مخدوش نموده و بشریت را نسبت به آیندهء خود ناامید كرده و ارادهاش را برای ورود به آن دوران بلوغ و كمال فلج ساخته است. از یك سو گمان دینی اشتباهی كه در افكار پیروان ادیان موجود لانه كرده است به آنان تلقین نموده كه دورهء آخرالزمان، به معنای زمان نابودی كرهء زمین، فرا رسیده است؛ از سویی دیگر آنان هم كه اعتقادی به دین ندارند، به علت نظریههای علمی و اجتماعی و سیاسی موجود كه از اعتقاد نادرست «تنازع بقا» تأثیر پذیرفتهاند، خود را حیران و پریشان و سرگردان در بنبستی تیره و تار میبینند و نه تنها اعتقادی به آیندهای روشن همراه با صلح و دوستی برای انسانها ندارند، بلكه دنیا را رو به نابودی میپندارند.
آنان كه این گمان نادرست را به بشر ساده لوح و زودباور القا نمودهاند كه جهان رو به نابودی است دو دسته از علمای متعصب و خودخواه و سطحینگر، یكی در حوزهء دینی و دیگری در حوزهء سیاسیاند كه متأسفانه نظریاتشان نه تنها موجب گمراهی انسانها شده است، بلكه دستاویزی برای سران كشورهای جهان بوده است تا به اهداف قدرتطلبانهء خود دست یابند، چنانكه طبق تحقیقی اگر تاریخ 6000 هزارسالهء گذشته را در نظر بگیریم درمجموع— اگرمتوالی محاسبه كنیم— تنها 200 سال آن خالی از جنگ و اختلاف بین ملل و اقوام و ادیان و مذاهب بوده است.
بحرانهایی كه این دو گروه در دو قرن اخیر آفریدند از تمام بحرانهای 6000 سال گذشته وحشتناكتر بود، زیرا این دو گروه، یكی با رد دین حقیقی و دیگری با رد علم حقیقی، علم و دین را كه باید همكار و یاور هم باشند در مقابل هم قرار دادند. این تقابل نامبارك از یك طرف باعث شد كه در قرن نوزدهم میلادی بشر مغرور در مغرب زمین اعتقاد خود به خدا وحقیقت دین را به كلی از دست بدهد و انسانگرایی را جانشین آن سازد و در قرن بیستم، ناامید از این انسانگرایی افراطی، و نیز سرمست از رشد بیسابقهء علم و صنعت، انسانیت خود را نیز به دست فراموشی سپارد؛ از طرف دیگر در مشرق زمین، كه مسیری متفاوت با غرب پیمود اما به نتایجی مشابه آن رسید، مقام و مفهوم دین حقیقی و انسانیت واقعی در زیر خروارها سنن و خرافات و استبداد و تعصبات و تقالید جاهلانه مدفون گشت.
در چنین وضعیتی كه در سراسر جهان نه اعتقاد واقعی به خدا وجود داشت، نه تدین حقیقی، نه احترامی برای انسان، وحشتناكترین جنگها و بلاها و بیماریها و فسادها و انحرافات اخلاقی و معنوی كه در طول تاریخ بشر بیسابقه بود به وقوع پیوست.
و در چنین فضای بیمار گونهای بود كه پزشك دانای آسمانی، موعود همهء ادیان الهی، حضرت بهاءالله، از ایران ظاهر شد و رهبران ادیان و دانشمندان و پادشاهان و وزرا و همه افراد انسان را مورد خطاب قرار داد و با یادآوری بیماری مزمن 6000 سالهء اختلاف و جنگ و جدال و تشریح علل و عوامل آن، داروی شفابخش اتحاد و وحدت حقیقی همهء انسانهای روی زمین را برای درمان این بیماری و رسیدن انسان به مقام والای خود تجویز كرد.
حضرت بهاءالله به اهل عالم تأكید فرمود كه تا به اشتباهات گذشتهء خود آگاهی نیابند قادر به قبول حقانیت ایشان نخواهند بود، و تا حقانیت ایشان را نپذیرند تعالیم ایشان را كه داروی دردهای بشر امروز است اجرا نخواهند كرد، و تا این تعالیم را اجرا نكنند شفا نخواهند یافت. میفرمایند: «تا بر كذب قبل آگاهی نیابی، بر صدق این یوم بدیع گواهی ندهی. باید ناس غافل را آگاه نمود تا مطالع ظنون و اوهام را از قبل و بعد بشناسند و به صراط مستقیم و حبل محكم متین تمسك و تشبث جویند. امر بسیار عظیم است و ناس ضعیف.» و نیز میفرمایند: «رگ جهان در دست پزشك داناست، درد را میبیند و به دانایی درمان میكند. هر روز را رازی است و هر سر را آوازی؛ درد امروز را درمانی و فردا را درمان دیگر. امروز را نگران باشید و سخن از امروز رانید. دیده میشود گیتی را دردهای بیكران فرا گرفته و او را بر بستر ناكامی انداخته. مردمانی كه از بادهء خودبینی سرمست شدهاند پزشك دانا را از او باز داشتهاند. این است كه خود و همه را گرفتار نمودهاند. نه درد میدانند، نه درمان میشناسند؛ راست را كژ انگاشتهاند و دوست را دشمن شمردهاند. بشنوید آواز این زندانی را؛ بایستید و بگویید؛ شاید آنان كه در خوابند بیدار شوند.»
مسخ دین حقیقی وغلبهءتقالید وخرافه پرستی وسنت گرائی واستبدادِ تعصب آمیز ِ غیرحقیقی ِمذهبی، وتكفیر و نجس دانستن ِدگر اندیشان توسط تشكیلات مذهبی ازیك طرف، و ماده پرستی و لذت جویی و انحرافات ونسبیت گرایی اخلاقی وفردپرستی و ترویج آزادی های افراطی وغیر مسؤولانهء فردی وبی توجهی تشكیلات سیاسی وعلمی به لزوم دین حقیقی، ازطرف دیگر، ازجمله «دردهای بیكرانی» است كه «گیتی رافراگرفته» ونه تنهاباعث شده نظام های افراطی واختلاف برانگیزوویرانگری همچون سرمایه داری ونازیسم وفاشیسم وكمونیسم وملیت پرستی وبنیادگرایی متعصبانه مذهبی، در دو قرن اخیر، توجیه پذیرگردند، بلكه باعث شده ایدهء دموكراسی نیزكه والاترین دست آورد تلاش های چند هزار سالهء فكری فلاسفه وعلمای اخلاق وسیاست است، به بیراهه وبن بست كشیده شود، ونقاط قوت آن هم متروك وممسوخ گردد.
حضرت بهاءالله در دو بیان مذكور و در حدود صد جلد آثار وحیانی خود، ریشهء همهء دردهای عالم انسانی را فراموشی و نادانی انسان نسبت به حقیقت ادیان- یعنی یگانگی خدا، محبت، عدالت، بخشش، راستی، وفا، امانت، نیكوكاری، بردباری، خلوص نیت و پاكی دل، پرهیزگاری، انصاف، فروتنی، وارستگی و انقطاع، اخلاق نیكو، اعتدال، همدری و امثال آن— و در نتیجه آلوده شدن او به اعمال غیرانسانی— مانند حسادت، غرور و خودخواهی، مكر و ریا و دورویی، دروغ، فسق و فساد و زنا و فحشا، خیانت و بیوفایی، خباثت، ظلم، اسراف، طمع، افترا، غیبت، عیبجویی، شهوتپرستی، دزدی، اختلاس، احتكار، رشوه، خیالات فاسد و نیات پلید، قمار، استعمال مواد مخدر و مشروبات الكلی، لعن و طعن و قتل و ترور و رقابت و امثال آن- میدانند، چنانكه بیانات فراوانی از همهء مربیان آسمانی نیز این حقیقت را تأیید میكند.
حضرت بهاءالله در این باره میفرمایند: «دین نوری است مبین و حصنی است متین از برای حفظ وآسایش اهل عالم… اگر سراج دین مستور مانَد، هرج و مرج راه یابد، نیر عدل و انصاف و آفتاب امن و اطمینان از نور باز ماند… دین الله و مذهب الله محض اتحاد و اتفاق اهل عالم از سماء مشیت مالك قدم نازل گشته و ظاهر شده؛ آن را علت اختلاف و نفاق مكنید.» و حضرت عبدالبهاء، جانشین منصوص و رسمی ایشان میفرمایند: «عالم از غبار تقالید كهنه و طرق پوسیده تیره گردیده... اساس تعالیم الهی از خاطر رفته و ناس از اصل غافل شده و به پوسته تمسك نمودهاند.» فی الحقیقه اگرپیروان هردینی درگذشته، ازاصل غافل نشده بودند، و خود با هم مهربان و متحد بودند و آموزه های خدا را عمل می نمودند، ازطرفی دین خود را از تقالید و اختلاف وفرقه قرقه شدن حفظ می كردند، و از طرفی می توانستند با پیروان ادیان وملل دیگررابطهء صحیح و منصفانه و بهتری برقرار كنند و متحد گردند.
آری، همهء مشكلات بشر امروز، در ابعاد معنوی و فرهنگی و اخلاقی و اجتماعی و اقتصادی و سیاسی، در سطوح فرد و خانواده و اجتماع و ملتها و دولتهای عالم، همه ناشی از سستی پایههای دین حقیقی در میان مردم و نشناختن پزشك دانای آسمانی است. حضرت بهاءالله میفرمایند: «عالَم از برای عرفان مالك قِدَم خلق شده، ولكن اهلش حجت الهی را انكار كردند و بر كفران نعمت قیام نمودند.عنقریب آثار غضب اسم قهار زمین را اخذ نماید.» ، «چون به نعمت معنویه اقبال ننمودند، از نَعماء ظاهره هم ممنوع گشتند.»
حضرت عبدالبهاء در تشریح این حقیقت چنین میفرمایند: «عبدالبهاء در كنائس و محافل اروپ و امریك در اكثر مُدُن نعرهزنان اعلان امر حضرت بهاءالله نمود ... با وجود این هنوز ناس در خواب غفلت گرفتار؛ متمسك به مجاز و از حقیقت بیزار؛ هنوز ناس در شهوات نفسانیه مُنْهَمِك، به درجهای كه صور اسرافیل بیدار ننماید. البته این غفلت و كفران نعمت و عدم انتباه سبب حسرت و مشقت و جنگ و جدال و حصول خسران و وبال است؛ و اگر اهل عالم توجه به اسم اعظم (حضرت بهاءالله) ننمایند خطر عظیم در استقبال.» و نیز میفرمایند: «عنقریب صاحبان درایت و عقول مشاهده مینمایند كه مفری نیست مگر به عمل به آنچه در كتاب الهی نازل شده ... هر یوم شدت و بلا زیاد شود تا آنكه بالاخره به آنچه از لسان عظمت در مراتب صلح نازل شده به آن متمسك شوند و به آن عمل نمایند.»
با توجه به حقایق فوق است كه حتی تلاشهای صادقانهء روشنفكران و اندیشمندان جهان وسازمانهای سیاسی و غیرسیاسی همچون سازمان ملل متحد و سازمانهای غیردولتی و تشكیلات مختلف مذهبی نیز در جهت رفع جنگ و تروریسم و مفاسد اخلاقی و ایجاد تحمل و بردباری و صلح و نزدیكی ملل و دول به یكدیگر ورعایت حقوق بشر و امثال آن در دههای اخیر نتایج لازم و كافی به بار نیاورده است، به طوری كه حتی تصمیمات و توافقهای حاصله در سه كنفرانس سران سیاسی و رهبران ادیان و سازمانهای غیردولتی در نیویورك در سال 2000 و كنفرانسهای جهانی دیگر در دههء ماقبل آن بینتیجه مانده است.
بیجهت نیست كه حضرت بهاءالله و حضرت باب در حدود یك قرن و نیم قبل در اولین اقدامات خود سعی فرمودند غبار تیرهء تقالید و خرافات و اوهام را كه حقیقت ادیان آسمانی را پنهان ساخته است بزدایند. یكی از تیرهترین این غبارها توجه به ظاهر اصطلاحات و حقایق كتب آسمانی و نادیده گرفتن معانی حقیقی آنهاست. در این كتب مقدسه اصطلاحات و آیات و مطالبی وجود دارد كه جنبهء رمز و كنایه و استعاره و تشبیه و تمثیل دارد و نیازمند تأویل است؛ یعنی اگرچه ظاهر آن عجیب و غیرممكن و مخالف علم و عقل به نظر میرسد، دارای معانی باطنی و معنوی متعددی است كه كاملاً معقول و ممكن است. حضرت باب در آثار خود، از جمله كتاب بیان، و حضرت بهاءالله نیز در كتبی مانند ایقان و جواهرالاسرار و تفسیر سورهء والشمس و غیره معانی حقیقی اسرار و رموز كتب مقدسهء قبل را- ازجمله قیامت، آخرالزمان، بهشت، جهنم، برزخ، غیبت، حشرو نشر، رجعت، معاد، قبر، خلق آدم وحوا، خلقت آسمان و زمین در شش روز، قائم، هوشیدر، سوشیانس، ملائكه، جن، شیطان، زنده شدن مردگان، ید بیضا و تبدیل عصا به اژدها، زنده كردن مردگان، دو نیمه شدن ماه، ابدی بودن شریعت موسی، از بین نرفتن كلام انجیل، خاتمیت حضرت رسول اكرم، برخاستن حضرت مسیح از قبر بعد از سه روز، عمر طولانی نوح، تین و زیتون، جابلقا و جابلصا، عمر جاودانهء خضر، رفتن یونس در شكم ماهی، خواب طولانی اصحاب كهف، و بسیاری اسرار و رموز دیگر- توضیح فرمودند. (مثلاً معنای حقیقی قیامت عبارت است از قیام و ظهور پیامبر جدید الهی كه حقایق متروك و پنهان دین قبل را دوباره زنده میكند و به بشر جانی دوباره میبخشد.)
روشن شدن معانی حقیقی این اصطلاحات نتایج فرخندهای دارد. یكی از آنها رفع این اشتباه تاریخی است كه پیروان ادیان از یك سو و دانشمندان و اندیشمندان از سوی دیگر گمان میكردند علم و دین مخالف یكدیگرند، زیرا هیچیك معنای حقیقی این اصطلاحات را كه به ظاهر مخالف علم و عقل است درك نمیكردند. به اعتقاد بهائی علم و دین نه تنها مخالف یكدیگر نیستند، بلكه صرفنظر از ویژگیهای مخصوص به هریك، دین حقیقی و علم حقیقی با یكدیگر مطابق و هماهنگند، چنانكه حضرت عبدالبهاء میفرمایند: «دین و علم دو دایره است كه به مركز واحد سیر میكنند؛ آن مركز حقیقت است.»
نتیجهء مهم دیگر آنكه كجفهمیها و سوء تفاهمها و رقابت و مجادلات بین پیروان ادیان تبدیل به درك متقابل و تعاون و وحدت میگردد. چنانكه حضرت عبدالبهاء میفرمایند: «اعظم روابط و وسیله به جهت اتحاد بین بشر قوهء روحانیه است، چون كه محدود به حدودی نیست. دین است كه سبب اتحاد عالم میشود... لكن مقصد از دین نه این تقالیدی است كه در دست ناس است. اینها عداوت است، سبب نفرت است، سبب جنگ و جدال است... مقصد از دین انوار شمس حقیقت است و اساس ادیان الهی یكی است، یك حقیقت است، یك روح است، یك نور است، تعدد ندارد.»
نتیجهء دیگرِ روشن شدن معانی اصطلاحات كتب مقدسه كه در نوع خود بینظیر است رفع این ادعای هریك از ادیان است كه بهترین و كاملترین و آخرین دین الهی هستند و در نتیجه پیروان سایر ادیان را تكفیر میكنند و نجس میدانند. حضرت بهاءالله ضمن تأكید بر معاشرت و دوستی با پیروان همهء ادیان، روشن فرمودند كه هر دینی در دورهء معین و محدود چند صد سالهء خود كافی و كامل است، اما این كمال به این معنی نیست كه تا ابد جوابگوی سعادت و سلامت بشر باشد. این سوءتفاهم كه ناشی از تلقینات علمای دینی است همیشه باعث شده است كه اكثر پیروان ادیان با پیامبر جدید به مخالفت برخیزند و به آزار و اذیت و قتل وتكفیر ونجس دانستن پیروان او قیام كنند و چهرهء تاریخ بشر راتاكنون تیره سازند. حال آنكه بر اساس این قانون كلی كه همه چیز در جهان مادی و انسانی در تغییر دائمی است بدیهی است كه دین الهی نیز باید مطابق با نیازهای بشر در مقاطع تاریخی مختلف تغییر كند. دارویی كه هزاران سال قبل درد خاصی را درمان نموده، امروز قادر به درمان درد جدید نیست و بنابراین لازم است كه همان پزشك آسمانی داروی جدیدی را تجویز فرماید.
عجیب است كه علما و پیروان هریك از ادیان لزوم تغییر دین قبل از خود را میپذیرند اما قبول نمیكنند كه بعد از دین ایشان نیز باید دین دیگری بیاید. و عجیبتر آن است كه همه میگویند منتظر موعودی هستند، اما میگویند او باید همان تعالیم قبلی را تكرار كند. غافل از آن كه اگر چنین باشد دیگر ظهور موعود چه لزومی دارد. و باز هم عجیبتر آن است كه وقتی موعود ظاهر میشود او را قبول نمیكنند و به مخالفت با او قیام مینمایند كه چرا تعالیم جدیدی آورده است و مطابق با انتظارات آنان ظاهر نشده است. اما خداوند مهربان وحكیم، بدون توجه به این رفتارهای عجیب افراد انسان، همواره هرگاه زمستان یك دین فرا میرسد و دیگر برای رفع نیازهای بشر كافی نیست،به موقع خودوقبل ازاین كه مصلحین وروشنفكران علیه آن خرافات وتقالیدقیام كنندوراه حل های ناپخته وناقص برخاسته ازعقول بشریشان راارائه دهندوبرشدت بیماری ها بیفزایند، با فرستادن پیامبری جدید بهار معنوی جدیدی میآفریند و آنچه را مورد نیاز بشر است در اختیار او قرار میدهد.
این بهارجدید، علیرغم تفاوت های ظاهری مادی و زمانی ومكانی، ذاتأ و حقیقتأ همانند بهاران گذشته می باشد و به این جهت، علیرغم تفاوت تعالیم مادی وفرعی، اساس وحقیقت همهء ادیان و پیامبران یكی است و درنتیجه می توان گفت كه هریك هم اوّلند و هم وسطند و هم آخرند و هم ابدی اندوهم ازلی اند، چه كه حقیقت آنها، امری مادی وزمینی نیست كه محدود به گذشته وحال وآینده گردد، بلكه امری معنوی وخدائی است كه مافوق زمان ومكان وماده است وبه همین جهت است كه حقیقت آدم ونوح وابراهیم وموسی وزرتشت وكریشنا و بودا و مسیح و محمد و باب و بهاءالله و سایر مربیان آسمانی ِقبل و مربیانی كه پس ازدین بهائی به موقع خودیكی بعد از دیگری آشكار خواهند شد، یكی است.
بنابراین همان طوركه انبیاءقبل جامعهءبشری رادرمرحلهءكودكی خود، تربیت وهدایت نمودند و آن را اآمادهء ورود به دوران بلوغش كردند، اینك نیزحضرت بهاءالله آشكا رشده اند تا آن را درمرحلهء بلوغش یاری دهند و در مسیركمال تدریجی ودائمی ومحتومش قراردهند. حضرت عبدالبهاء در این باره چنین میفرمایند: «شریعتالله بر دو قسم منقسم: یك قسم اصل اساس است، روحانیت است... ابداً منسوخ نمیشود... این فضائل عالم انسانی در هر دوری از ادوار تجدید گردد، زیرا در اواخر هر دوره، شریعتالله روحانیه یعنی فضائل انسانیه از میان میرود و صورتش باقی میماند...(بنابراین) در دورهء هر پیغمبری تجدید میگردد... قسم ثانی از شریعتالله كه تعلق به عالم جسمانی دارد، مثل صوم و صلات و عبادات و نكاح و عتاق و محاكمات و معاملات و مجازات و قصاص بر قتل و ضرب و سرقت و جروحات... در هر دوری از ادوار انبیاء تبدیل و تغییر یابد و منسوخ گردد، زیرا در سیاسیات و معاملات و مجازات و سایر احكام به اقتضای زمان لابد از تغییر و تبدیل است.» و نیز میفرمایند: «دین الهی یكی است ولی تجدد لازم... درختی را چون بنشانی... بعد از مدت مدید كهن گردد، از ثمر باز ماند. لهذا باغبان حقیقت دانهء همان شجر را گرفته در زمین پاك میكارد، دوباره شجر اول ظاهر میشود. دقت نمایید در عالم وجود هرچیز را تجدد لازم. نظر به عالم جسمانی نمایید كه حال چنان تجدد یافته، مشروعات و اكتشافات تجدد یافته، ادراكات تجدد یافته، پس چگونه میشود كه امر عظیم دین كه كافل ترقیات فوقالعادهء عالم انسانی است و سبب حیات ابدی و مروج فضائل نامتناهی و نورانیت دوجهانی بیتجدد ماند؟ این مخالف فضل و موهبت حضرت یزدانی است.»
و حضرت ولی امرالله، جانشین منصوص و رسمی حضرت عبدالبهاء میفرمایند: «ظهورات الهیه استمرار داشته و رو به ترقی؛ و تمام ادیان عظیمهء دنیا اساس و پایهء ملكوتی دارد و تعالیم اساسی آنها كاملاً هماهنگ و متوافق است و نوایا و مقاصد آنها متحد و یكسان بوده، اوامر و احكام آنها وجوه مختلفهء یك حقیقت بیش نیست و اعمال آنها مكمل یكدیگر است و بالجمله ادیان تنها از جهت احكام فرعی تفاوت دارد و به طور كلی در رسالتهای خود به منزلهء مراحل متتابعهء تكامل روحانی جامعهء انسانی به شمار میآیند.»
بر اساس مجموعهء این بینشها و باورهاست كه بهائیان نه تنها از آیندهء جهان نومید نیستند، بلكه آن را بسیار درخشان میبینند.
آری، بحرانی كه حتی دانشمندان و اندیشمندان جهان خود را در مقابل آن ناتوان مییابند بسیار هولناك است، اما نشانهء نابودی بشریت نیست، بلكه صرفاً مرحلهای گذرا همچون ناآرامیهای دوران نوجوانی است كه به زودی به دوران بلوغ و آرامش منتهی خواهد گردید.
آری، آخر الزمان فرا رسیده است، اما منظور از آن پایان زندگی بشر دركرهء خاكی نیست، بلكه منظور پایان دورهء طولانی كودكی نوع انسان و آغاز دورهء طولانیتر بلوغ و كمال است كه در سال 1260 هجری قمری با تحقق بشارات پیامبران قبل در مورد ظهور دو موعود آسمانی، حضرت باب و حضرت بهاءالله، آغاز شده و با ظهور پی در پی مربیان آسمانی دیگر در هزارههای آینده ادامه خواهد یافت. منابع و مأخذ: آثارقلم اعلي ج6، ص 264
پيام ملكوت، ص 176
مجموعهءالواح بعدازکتاب اقدس، ص73
فراسوی اختلاف مذاهب، ص105
امروخلق ج4، ص461
همان، ص 438
مكاتيب ج4، ص 37
ظهورعدل الهي، ص 58
امروخلق ج4، ص 406
پيام ملكوت، ص 196- 195
پيام ملكوت، ص 179- 178
همان، ص 182-181
جزوه ء ديانت بهائي، يك آئين جهاني
Comments
غلام حسين احديان said:
Add new comment