علی ترابی
بی دینند، کافرند، از زنادقه بدترند،ملحدند، خدا رانمی شناسند، وچون ترسی ازخدا ندارند،ه رکاری که بگوئی ازشان سر می زند، آدم می کشند،وجوان های مردم را ازدین بدر می کنند و منحرف می سازند و. . .
شیطان پرست های کلاسیک و نئوکلاسیک صدها سال است درایران قدمت دارند و نوع جدید ونوینشان هم به آنها اضافه شده اند،تا افکار وعقایدشان را ترویج دهند،ومثل جمعیت همجنس گرایان ، آنقدر آزادانه وبدون ممانعت درحال رشد و فعالیت وگسترشند، که فقط ازداشتن یک انجمن رسمی وتابلوئی بر سردر آن انجمن محرومند.
کمونیست هاهم که سالهاست نسقشان کشیده ،وبساطشان برچیده شده است،دراویش وفرقه های اهل حق هم پیونددیرینه ای با قرآن واهل بیت واسلام دارند، ومردم ازنزدیک شاهداین پیوند ناگسستنیند،که با هیچ انگ وافترائی قابل حذف ازمیان مردم نیستند.
بقول مدعیان منبرنشین افراطی،اینها دانه درشت های منحرفین از فرامین الهی بودند، ریز دانه های دیگر ،که اصلأ عددی بحساب نمی آیند.
پس این همه واژه ی کفر و الحاد و زندیق و. . . برای چه کسانی صادر شده ؟ چه دین وآئین وجماعتی آن مدعیان را به لرزه و وحشت و واکنش وا داشته است،تا خود را دربرابرشان به سلاح دروغ و تهمت وافترا مسلح کنند؟ مدعیانی که خودرا جانشین برحق خدا بر روی زمین می دانند، و با باور خلیفه الهی ،خودرا بعدازخدا مستحق مقدس ترین واژه ها می دانند.
براستی پس این واژه ها که آخرین سلاح خطرناک مدعیان بشمار می رود،برای مقابله با چه دینی وپیروان چه آئینی بکارمی رود؟
چون خانواده مادریم بسیارمذهبی بودندوبخصوص پدربزرگم ازروحانیون برجسته قبل ازحادثه سال پنجاه وهفت بود،بحث بهائی وبهائیت تقریبأ همیشه در خانه وبین خانواده ما گرم بود.
بچه که بودم معنی واژه هائی مثل زندیق و کافر وملحد را نمی فهمیدم ،اما وقتی می گفتندبهائیان آدم کشند،وحشت سراپای وجودم را فرا می گرفت،وناخودآگاه خود را به مادرم می چسباندم، بیشترین دوران کودکیم را باچنین وحشتی سپری کردم ،بطوری که حاضربودم باهرانسان بدکاره ای روبرو بشوم،الا با یک بهائی.
بعدها که بزرگترشدم یعنی درسن ورود به دانشگاه رسیدم،وخبری از آن وحشت های کودکانه نبود،اینبارچیزهائی راجع به بهائیان شنیدم که وحشتش برایم به مراتب از دوران کودکی بیشتر بود. وآن این بودکه می گفتند:بهائیان علاوه بربی بندوباری جنسی وفسادشدیداخلاقی ،ازدواج با محارم را حرام نمی دانند.
این جمله تنها تیری بود که می توانست به سرعت ،دل و وجدان هرشنونده ای را درمعرفی چهره ی بهائیت جریحه دار سازد.واو را نسبت به آنها وحشت زده کند.
باشنیدن این جمله بهانه ی نفرت چند سال دیگرازبهائیان برایم فراهم شد،آن را اززبان کسی شنیدم که مورداطمینان و وثوق جامعه وبخصوص خانواده ما بود،روحانی پرکار وپرتلاشی که درزمینه امرظهورامام زمان فعالیت مستمر داشت وسالها درمحضرپدربزرگم به کسب فیض و علوم دینی پرداخته بود.اما پاراکه از فارغ التحصیلی دانشگاه فراترنهادم،و عملأ باید وارد مرحله استقلال فکری،وبنا به ضرورت تحصیلی وشغل آینده ام ،اهل مطالعه وتحقیق می شدم، بایدازیکجانبه گرائی دراندیشه ها وباورهای متعصبانه دوری می جستم .چرا که لازمه استقلال فکری و تحقیق وهمچنین یک انتخاب آگاهانه ومنصفانه دوری از تعصبات بود،چیزی که باآن بزرگ شده وشکل گرفته بودم، و تغییر ش به یکباره وبه تنهائی برایم مشکل وسخت بود.
تاپیش ازآن بارها قرآن را ختم کرده بودم، ومکرر این آیه را خوانده بودم((. . . الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه ، اولئک الذین هداهم الله واولئک هم اولوالالباب. . )) ترجمه:(آنان که سخن را می شنوند وازبهترینش پیروی می کنند،کسانی هستند که خدا هدایتشان کرده واینان همان خردمندانند) اما چون غرق یکجانبه گرائی و تعصب نگری بودم، نمی دیدم ونمی فهمیدم ،که خدا خودش به صراحت به بندگانش هشدارداده است تا چشمان خودرا بر روی حقیقت ها و واقعیت ها نبندند،ونسبت به کشف آنها کورکورانه عمل نکنند.
بنابه ضرورت های یادشده ،دیگرنمی توانستم قرآن را مثل همیشه بی تأمل وبی تدبر بخوانم وبگذرم. به حکم همین آیه ،باید در همه موارد تحقیقاتی وبخصوص دین بهائیت که بحث محفل همیشگی خانواده و زندگیمان بودبیشتردقت وتأمل به خرج می دادم، وازتکیه کردن به اقوال بی پایه واساس دوری می جستم. این بودکه تصمیم گرفتم بروم وبی واسطه ازنزدیک ببینم حرف حساب این دین چیست،واززبان خودشان بشنوم آئینشان چه پیامی برای بشربه ارمغان آورده است. بالاخره هرچه باشد،مدعی یک دین وآئین جهانیند، ودرقالب یک حزب و گروه و دسته ظاهرنشده اند.
اولین سؤالی که سبب حرکتم بسوی آن شد،این بود که ازخود پرسیدم، یک دین وآئین ،هرچقدر ابتدائی،وپیامبرش هرچقدردروغین باشد،چگونه ممکن است به این صراحت، پا،روی مقدسات دین یا ادیان پیش از خود بنهد، وبه یکباره اعلام نماید، که مثلا ازدواج با محارم حلال است،وازاین پس همه مردم وبخصوص پیروانش می توانند،آزادانه به هرشکلی که دوست دارند،به بی بندوباری جنسی وفساداخلاقی بپردازند.؟ چیزی که مکاتب ومسالک پیش پاافتاده ی بشری هم حاضر به اعلامش نیستند،چه جای آنکه بخواهداز زبان یک دین اعلام گردد.
دومین سؤالی که درذهنم شکل گرفت،این بود،آیا فقط بخاطر همین یک مسئله وشاید مسائلی مشابه است،که این دین وپیروانش به شدت وگستردگی همه جانبه وبی امان ،از آتش زدن منازلشان وقبرستان هایشان گرفته تا تعقیب ودستگیری وزندانی ومحرومیت ازتمام حقوق انسانی و اجتماعیشان، قرارگرفته اند؟ اگراینگونه است، پس چرا جمعیت شیطان پرستان وهمجنس بازان، که بسیار علنی تر و مجدانه تردرجامعه روبه گسترشند،وبسیار بدتر ناقض فرامین الهیند،مورد تعقیب و آزارقرارنمی گیرند؟
برای رسیدن به جواب وپایان دادن به شنیده های متعصبانه وغیر محققانه باید با بهائیان ارتباط برقرارمی کردم تا ازآن طریق به منابع وکتب دینیشان دست می یافتم. اما درآن بحبوحه ی جنگ وجدال واوج نفرت وانزجاری که از آنان دررگهای شیعیان وجامعه ایران تزریق می شد، چگونه می توانستم یک بهائی پیداکنم یا ازآن مشکل تر به کتب دینیشان دسترسی داشته باشم؟
می دانستم انجمن حجتیه که ازپیشتازان مخالفت با بهائیت واصلا بنیان گذار سرسخت این مخالفت بشمارمی رفتند،سرشار ازتمام کتب واطلاعات قدیم وجدیدآنهاهستند ولحظه به لحظه این آئین وپیروانش را رصد می کنند،اما برای تحقیق ومطالعه چون باید،به دروغ درپوشش یک انجمنی متعصب ومخالف سرسخت بهائیت ظاهرمی شدم،ازاین شیوه چشم پوشی کردم، اما باورود به صنف خبرنگاران وروزنامه نگاران توانستم راه ورودی به کتابخانه های بزرگ کشور مثل کتابخانه ملی و. . . بجویم.
اماآنچه از کتاب ومقاله و دستنوشته درکتابخانه ملی خواندم تمام آن چیزی نبود که می خواستم، جوابهای اساسی سؤالات و مواردتحقیقیم درجائی بنام بیت العدل اعظم نهفته بودندکه مرکزیت جامع وجهانی دین بهائی بشمارمی رفت ، آنهم خرمائی بودبرنخیل ودستم ازآن کوتاه،چون بیت العدل،هم زیارتگاه وهم حج وهم مرکز تصمیم گیری هفت الی هشت میلیون نفر بهائی است ،که در منطقه عکای اسرائیل قرارداشت، جائی که برایم قوز بالا قوز بشمارمی رفت. ممنوعیت بهائیت یک طرف، ممنوعیت اسرائیل ازبهائیت بدترهم یک طرف.
دراین گیر و دار وکشمکش ها ،باب فرج به رویم گشوده شد، اینترنت وتبعاتش اختراع و به سرعت راه اندازی و جهانی وهمه گیرشد. آنچه را می خواستم باکلیک روی چندتکمه می توانستم درپیش رو داشته باشم.
وباهربهائی که اراده می کردم قادربه ارتباط وگفت وگوبودم، بی هیچگونه مزاحمت و پنهانکاری وتعقیب و گریزی.
درمدت چندسال تمام بهائیت را زیرو رو کردم و از ده ها سایت مطلع و متخصص بهائیت پرس وجو کردم ،اما اثری و شمه ای کوچک ،حتی به استعاره درمورد ازدواج با محارم دراین دین نیافتم.
دست اولین وبزرگترین دروغ وتهمت که برایم رو شد، به مرور و به مراتب اهمیت ،رفتم سراغ انگ ها وافتراهای دیگری که سالها مرا نه تنها ازحقیقت این دین،بلکه از وجدان و انصاف دور نگهداشتند. واجازه ندادند، حتی چشمانم بر آیه های کتاب آسمانی خودم یعنی قرآن بازبماند. ودریابم که خدا نه تنها بنده ای را از تحقیق وتفحص راجع به حقیقت اقوال وادیان منع ننموده، بلکه بندگانی را که مسرانه در پی چنین عملی هستند،آنها را در ردیف خردمندان بشمارمی آورد.
ای کاش حوصله ی شما درخواندن و فرصت بنده درنوشتن این مطلب اجازه می داد،تا به تک تک تمام حقیقت ها و واقعیت هائی که ازاین دین درنتیجه تحقیقاتم یافته ام بپردازم، حقیقت هائی که چه بسا برای بسیاری پنهان باشند، وآنها هم مثل من سالهاست درپی راهی برای کشفشان می گردند.یا واقعیاتی که ممکن است درپشت نقاب دروغ وانگ وافترا چهره پنهان کرده باشند.
گرچه خورشیدهیچ حقیقت و واقعیتی برای همیشه درپشت ابرهای دروغ پنهان نخواهد ماند،اما همه به حکم نوعدوستی وظیفه داریم درشفاف سازی حقایق پنهان بکوشیم تا شاید به این روند،سرعتی مضاعف ببخشیم.
ازهمه وقایع وحقایق که بگذریم ازیک نکته اساسی نمی توان گذشت. . .
مطلب ادامه دارد
Comments
parviz sahand said:
اگر گزینه share در این پیام ها باشد، راحت میشه درفیس بوک به اشتراک گذاشت!
mehri vahdat hagh replied:
ایکاش همه مثل ایشان در پی حقیقت بودند . آنوقت حقایق آشکار می شد . البته علت تمام این بدبختیها علمای دین هستند و کسانی که مردم را کورکورانه به تقلید در دین واداشته اند .
سردبیر replied:
با تشکر از پیشنهاد شما، قابلیت اشتراک گذاری مطالب یکی از ویژگی هایی است که به زودی به سایت آئین بهایی اضافه خواهد شد.
Add new comment