در تاریخ ادیان الهی، چه بسیار افراد عالم و دانشمندی که " بکمال زهد و انقطاع بودند و در معابد باسم حق معتکف و از جمیع لذائذ دنیویه اجتناب مینمودند" ، معذلک با ظهور پیامبران آسمانی جدید به مخالفت برمی خاستند – افرادی که در لباس زهد و تقوی ظاهر شده و غرقه در حب مقام و شهرت بوده و از خود پرستی، غرور و منیت رهایی نیافته و این حب، چشم و دل آنها را کور کرده و به شهادت آیه 7 سوره بقره: " قهر خدا بر دلها و گوشهای ایشان مهر نهاده و بر دیده هایشان پرده افکنده که فهم حقایق و معارف الهی را نمی کنند..." . فی المثل، در یوم ظهور حضرت مسیح جمیع علمای عصر با آنکه منتظر ظهور موعود بودند منکر دعوی آنحضرت شدند، چنانکه " حنان که اعلم علمای عصر بود و همچنین قیافا که اقضی القضاة بود حکم بر کفر نمودند و فتوای قتل دادند ... در عهد رسول اکرم (ص) نیز، عبدالله ابی که از علما بود به مخالفت با آن حضرت برخاست" -- باری، چه ابوالحکم ها که به ابوجهل ها تبدیل شدند، چرا که قلبشان پذیرای عشق الهی نبود و ضمیر شان از انانیت و خود پرستی رهایی نیافته بود، هر چند در ظاهر مردانی عالم و روحانی بزرگ بودند. به قول مولانا: چون نبود بوجهل از اصحاب درد دید صد شق القمر باور نکرد
از سوی دیگر، در تاریخ ادیان آسمانی، همواره، افراد شیفته ای بوده اند که از علوم اکتسابی بی بهره بوده، لیکن تا چشمشان به جمال دوست افتاد، آتش عشق، شمع وجودشان را نورانی کرد و قلبشان پذیرای عشق الهی گردید. پترس، از اعظم حواریون حضرت مسیح، که ماهیگیرساده ای بیش نبود از اول مومنین به آنحضرت در آمد. بلال حبشی که کلمه ای از علم نخوانده بود دعوت حضرت رسول اکرم (ص) را لبیک گفت و به شرف ایمان فائز شد. " راعی غنم بنفحات آیات بمقر دوست پی برد و بمالک امم پیوست و صاحبان علوم و حکم ممنوع و محروم" . باری، در تاریخ دیانت بهائی نیز اینچنین افرادی بوده اند که، پس از آنکه ندای الهی مرتفع گردید، دل آنها از انوار عشق به تجلی آمد – این عاشقان دلداده مراتب سیر سالکان را، که هفت وادی یا هفت شهر ذکر کرده اند، به مصداق بیان حضرت بهاءالله در یک نَفَس طی طریق نمودند: " سالک منقطع را اگر اعانت غیبی برسد و ولی امر مدد فرماید، این هفت رتبه را در هفت قدم طی نماید، بلکه در هفت نَفَس، بلکه در یک نَفَس". باری، از جمله تأثیرات کلمة الله بر نفوس انسانی در این دور بدیع را میتوان در آثار برخی از دلدادگان جمال دوست دید که نور حق در آنها تجلی یافت و با شناسایی حضرت بهاءالله، بعنوان مظهر ظهور جدید، خلق بدیع شدند و زندگی روحانی جدیدی یافتند و عشق خود را، نسبت به این امر بدیع و مربی آسمانی، از طریق سرودن اشعاری ابراز نموده اند. شمس ابهی جلوه گر گردید وجان عاشقان در هوای طلعتش چون ذره رقصان آمده استاد محمد علی سلمانی، غزل سرای شیرین سخنی که فی الواقع او را از نوادر روزگار میتوان شمرد و با وجود آنکه در هیچ مدرسه ای وارد نشده بود و کلمه ای از علم نخوانده بود اشعاری به رشته تحریر در آورده که عقل متحیر و حیران ماند: (ایشان بی سواد بودند و خواندن و نوشتن نیز نمی دانستند. حتی بعضی از لغات و کلماتی را که در اشعار بکار می بردند، معنی آن را نمی دانستند و از دیگران در مورد معنی آن لغت سوال میکردند) ما درس عقل و دفتر دانش نخوانده ایم در راه عشق خون دل از دیده رانده ایم ما ره بر آستانه محبوب برده ایم خود را از قید عالم هستی رهانده ایم ای رهروان ز روی حقیقت بپای دوست ما سر نهاده ایم و دل و جان فشانده ایم طی کرده ایم منزل بسیار و عاقبت اول قدم به مرحله عشق مانده ایم مردن به خاک پای تو خوشتر ز زندگی است عمری بدیدن امید بپایان رسانده ایم هرگز بدل به چشمه کوثر نمی کنم این می که ساقی از خم باقی چشانده ایم جای آن دارد، که غزلیات زیبا و شورانگیز آن آشفته دلداده در دسترس و مورد توجه ارباب بصیرت و دوستداران شعر و ادب پارسی قرار گیرد: خواهی ز دوست بهاء گر تو دم زنی باید که پشت پا بوجود و عدم زنی در بارگاه قدس حقیقت اگر رسی در شاهراه نیستی اول قدم زنی چون خاک شو که از تو بروید گل مراد تا بر سر از شقایق رحمت علم زنی تا چند در ترازوی وسواس عقل دون سنجی تو عشق را و دم از بیش و کم زنی گر ره بری به مکتب دیوانگان عشق یک باره بر صحیفه دانش قلم زنی ساقی شراب انس در ایام گل بیار تا کی دم از حکایت کاووس و جم زنی کاری بساز عمر گرانمایه در گذشت زان بیشتر که دست ندامت بهم زنی ای دل بیا ز سر بهاء اذن کن طلب دست طلب به دامن اهل کرم زنی جناب روح الله ورقا، فرزند جناب میرزا علی محمد ورقاء، در حالی که هنوز سیزده سال تمام نداشت، همراه با پدر خویش در طهران بقربانگاه عشق و فدا شتافت، جان خویش را هدیه جان آفرین نمود و بدرجه رفیع شهادت رسید. گفت آن یار کز او گشت سر دار بلند جرمش این بود که اسرار هویدا میکرد بدون هیچ مبالغه باید گفت که طفلی بدین استعداد و قریحه و قوت قلب در جهان علم و ادب و ایمان از نوادر بوده و اگر بی نظیر نباشد قطعیا کم نظیر است. در اینجا بذکر ابیاتی چند که از منظومه مثنوی که از وی در دست است اکتفا میشود: جام می را ساقیا سرشار کن طور دل را از میت پرنار کن ساغری درده ز صهبای الست تا بهوش آیم من مخمور مست بردرم استار و هم وهم گمان بر پرم بر اوج هفتم آسمان بگذرم زین تیره دام آب و خاک رهسپر گردم بروحستان پاک وارهم زین ملک پر رنج و محن رونمایم سوی روحانی وطن بشنوم از گلشن جان بوی دوست باز گردم چون نسیم از کوی دوست مرحبا ایساقی بزم قدم رشحه ای افشان برین خاک از کرم تا ز جودت ذره ای تابان شود نزد جانان قابل قربان شود کی شود یارب که اندر کوی تو جان فدا سازم بعشق روی تو خرم آنروزیکه در میدان عشق جان دهم اندر ره جانان عشق ایخوش آن حینی که گریم آشکار وصف سلطان بها بر روی دار ایخدا آنروز کی خواهد شدن که شوم فارغ ازین پژمرده تن رو نمایم سوی فردوس بقا سبز و خرم گردم از فیض لقا جناب اوجی متخلص به نابت، نانوای دلداده ای که پس از شنیدن ندای الهی قلبش به نور عشق روشن شد و بشرف ایمان نائل آمد. زمانی که بدلیل گرویدن به دیانت بابی، نقشه قتل او را کشیدند و او را با تیر زدند، گلوله بر دستش خورد و شریان دستش را قطع کرد و پس از عمل و بهوش آمدن در بیمارستان ابیاتی را دیکته کرد که چند بیت آن در اینجا ذکر میشود: گر عنایات الهی چند روزی دیر شد شکر ذاتش را که اکنون قسمتم یک تیر شد میکشم از استخوان و مینهم بر دیدگان باز گر تیری بقصد سینه ام تدبیر شد تیر حسرت بدتر از تیر جفایم میکشد از چه رو قتلم برای مدتی تأخیر شد دیشب اندر خواب دیدم پر گشادم سوی دوست طالعم خوابید کاین خوابم غلط تعبیر شد بعد از این هم باز میمانم براهش منتظر بلکه تیر دیگری از جانبش تقدیر شد نیمی از خونم اگر در راه عشقش ریخت ریخت نیمه دیگر بفر دولتش تطهیر شد گر شدم رسوای عشق دوست پیش خاص و عام در جهان نامم به یمن عشق عالم گیر شد عشق عاشق را بهر نحوی تواند می کشد غم مخور گر با سنان یا نیزه یا شمشیر شد "نابتا" ویرانه دل را ز بیخ و بن بسوز زانکه هر ویران چو بگذشتی ز حد تعمیر شد ایشان پس از اطلاع از حکم اعدام این ابیات را سروده اند: ای خوش آن لحظه که قلبم هدف تیر شود وای بر من اگر امضای قدر دیر شود بازی خیمه شب بازی دنیا سگ کیست که به پیش سفر عشق عنان گیر شود دم عشاق جگر سوخته را تاثیری است که از او سلطنت عشق جهانگیر شود گیر و داری است در این راه خطرناک که دل هر زمان دامن جان گیرد و در گیر شود پیر را عشق جوان سازد و هر تازه جوان چون گرفتار غم عشق شود پیر شود تشنگان در طلب آب روانند ولی عاشق از سوز تب عشق ز جان سیر شود دیده ام خوابی و امید در اسرع وقت یار با ما سر صلح آید و تعبیر شود کرده محکوم به اعدام مرا حاکم شرع هان مبادا که در این مرحله تأخیر شود "نابت" ار بانگ انا الحق بزند چون منصور جای دارد که در این جامعه تکفیر شود همچنین، میرزا فرج الله فنائیان سنگسری، متخلص به " جنون" نیز در هیچ مدرسه ای داخل نشد و نزد کسی درس نخواند. معذلک، برخی از آثار وی در خور آنست که در محافل دانش اندوختگان مورد بحث قرار گیرد. در ایام حیات نام و شهرتی نیافت و به گفته خود ایشان، عشق جانان آنچنان وی را فانی ساخت و از خود بیخود نمود که به اسم و آوازه هرگز توجه ننمود: عشق ما را آنچنان از خود ربود گوئیا هرگز نبودم در وجود آثار جنون سراسر مولود عشق به مظهر ظهور الهی، حضرت بهاءالله، می باشد: این جنون از نظم و نثر آنچه بگفت وصف ابهی بود گفت او یا نهفت باری، این عاشق دلداده، در یکی از آثار مثنوی خود "مجمع الاسرار"، اسفار شخص سالک از مسکن خاکی تا وطن الهی را بیان میدارد، و این اثر را مولود امدادات حق و استفاضه از آثار الهی شمرده و در سراسر این دفتر به تأییدات الهی متکی و به الهامات روحانی مطمئن میباشد، و در عین حال سراسر این دفتر لبریز از فروتنی و محویّت است و در مقدم حضرت بهاءالله به ذرهّ ای خاک بدل می شود و همه هستی روحانی او پرتوی از اشراق جمال دوست بشمار میرود: ور تخلص خواهی از ما زین کتاب بشنو ای سالک ز ما اکنون جواب مجمع الاسرار نی ما گفته ایم ما که باشیم؟ عاشق آشفته ایم من نیم ایندم که دارم گفتگو من چه گویم او همی گوید بگو ما کجا و مجمع الاسرار عشق سایه فانی کجا و انوار عشق من که باشم تا که بگشایم زبان در حضورت که عیانی یا نهان حرارت کلام وی از همان آتشی مایه می گیرد که قلب عالم را مشتعل ساخته است – همان حرارتی که حرکتی روحی در عالم هستی پدید آورده که همه جنبش ها و حرکتها در جهان امروز جلوه و پرتوی از آن حرکت روحی و جوهری است که آثارش در آثار زمان مشهود است. جنون در این اثر می کوشد تا خواننده را بمرحله ای ارتقاء دهد و به عالمی کشاند که غرق در انوار شمس ظهور گردد و طلوع آفتاب حقیقت را با چشم سر و سّر مشاهده کند، از هر سو رخسار یار بیند و بر جمالش جز نور حجابی مشاهده نکند و خود را از هر دلیل و برهانی مستغنی یابد و سراپای وجودش لبریز از دوست شود و عشق محبوب تا اعماق مغز و پوستش نفوذ یابد. از اینرو این اشعار کسی را بیشتر به شور و جذبه می آورد و بمانند شرابی روحانی در او سکر و مستی پدید می آورد که از ذوق و عشق و عرفان بی بهره نباشد. جنون در سراسر این دفتر راه و رسم عاشقان و عارفان را به تصویر می کشد: دفتر عشق است ایجان هوشدار سرّ معنی را در اینجا گوشدار بشنو اینک رمز و سّر دلبران راه و رسم عاشقان و عارفان عاقلان را باشد از دیوانه عار او چه داند تاب زنجیر نگار پیش خود گوید که این دیوانه است یا کلامش سر بسر افسانه است جز کسی کو یافت قلبش نور عشق او بداند وجه عشق و شور عشق ورنه کی داند چه گوئی وز کجا این همه اسرار ز آیات بها در اینجا شاعر دلداده ای است که بی اختیار سخن میگوید. او هرگز قصد شعر سازی و قافیه پردازی ندارد و در صدد آن نیست که شاعر نامیده شود بلکه احساسات روحانی خود را در قالب موزون بیان میدارد. زیرا هر دلی که از عشقی به تب و تاب افتاد بی اختیار می خواهد که آواز بخواند و کلامش بنحوی طبیعی موزون و آهنگ دار می گردد: عقل از سر شده رنگم همی بیخودانه آید آهنگم همی ذره ای از بهر تو پنهان نماند جذبه عشقت چنین منزل کشاند دیده تو باز بنمود از وفا بر تو شد مکشوف سرّ ما سوی ما سوی از چشم تو شد نا پدید سیرها کردی از آن خلق جدید سرانجام، کشف حقایق عارف را به هیجان می آورد یا در جذبات عاشقانه دری از عالم معنی بر وی گشوده می شود و وصول به ابدیت تاجی است که عارف سالک در پایان سیر عرفان بدان مفتخر می گردد. باز حیرت می کند شور دیگر مشتعل گردید صد طور دیگر باز حیرت برد جان و عقل و دین باز ساقی ریخت جام آتشین باز در دل صرصر حیرت وزید شد برون اسرار از گفت و شنود مرحبا ای صاحب سیر و سلوک مرحبا ای قابل تاج ملوک مرحبا ای ناظر دریای نور مرحبا ای فائز فیض حضور ... این دفتر را با بخشی از لوح مبارک حضرت بهاءالله که بافتخار " جنون" صاحب مثنوی عز نزول یافته به پایان میرسانیم: هو السامع و هو المجیب (اوست شنونده و اوست اجابت کننده) " ... طوبی از برای نفسی که شبهات و اشارات قوم در این یوم او را از رحیق مختوم منع ننمود. شکر کن مقصود عالم و مالک قدم را که عمل و خدمتت بطراز قبول مزین گشت. اگر حلاوت این کلمه را بیابی الی حین صعود به نفسی لک الفدا ناطق شوی..." مگر به عشق دلی زنده ماند و جاوید وگرنه خاصیتی نیست عمر فانی را منابع و مأخذ: اصول عقاید بهائیان، منتخباتی از آثار حضرت بهاءالله، ص4 همان مأخذ، ص 3 همان مأخذ، ص 4 برگرفته از کتاب غزلیات استاد محمد علی سلمانی، چاپ سوم: 1995 برگرفته از کتاب تذکره شعرای قرن اول بهائی، جلد دوم، تألیف نعمت الله ذکائی بیضائی برگرقته از کتاب "بلائی عنایتی"، مجموعه اشعار از شعرای معاصر بهائی، دکتر طاهره خدادوست فروغی برگرفته از کتاب مجمع الاسرار جنون، باهتمام جمشید فنائیان
Comments
Erfan said:
Add new comment