پیش شرط ها و متن سوالاتی که آقای اعلمی مطرح نموده اند
پیش شرطها
الف- انتظار می رود که پاسخ دهندگان به پرسش ها و نظرات عنوان شده ،تصور نمایند که با یک مخاطب و محقق بیطرف و فاقد دین و مذهب که تحقیقات مختصری هم در مورد عقاید بهائیت انجام داده و در جستجوی دین دلخواه و برتر است مواجه هستند . در این صورت مجادله و مقابله به مثل ،مغلطه ، سفسطه و شبیه سازی و مثال آوردن از ادیان دیگر و همچنین استفاده از تعابیری مانند اینکه ، فلان نظر از فلان شخص و ردیه نویس و نظایر آن به عاریت گرفته شده ،فاقد وجاهت منطقی است.
ب – اطمینان دارم که شرکت کنندگان در این تریبون آزاد برای احتراز از ملال آور شدن مباحث ، از اجتهاد در برابر نص و حاشیه رفتن در مورد نصوص خودداری خواهند ورزید ،زیرا با وجود صراحت نوشته های بنیانگذاران و رهبران بهائیت ،صرف وقت برای استدلال ،کاری لغو است و فرض خواهند کرد که مخاطب نیز دستکم به اندازه آنها عاقل است و پاسخ های مختصر را بخوبی درک می کند؛
پرسش ها
علاوه بر ابهاماتی که در پست قبلی با عنوان (ملاحظاتی پیرامون بهائیت و حقوق شهروندی) بدون پاسخ باقی ماند ، نقدا پرسش ها و ابهامات زیر درباره بهائیت در انتظار پاسخ مناسب است:
س1- پیروان بهائیت در مورد ختم نبوت و رسالت توسط حضرت محمد (ص) چه دیدگاهی دارند؟ اگر آنرا قبول دارند ، دعوی باب و بهاء الله چگونه توجیه می شود؟
اگر انقطاع وحی پس از حضرت محمد (ص) را نمی پذیرند و به ضرورت استمرار آن عقیده دارند ،دوران بهائیت کی به پایان خواهد رسید و پیش بینی بهائیت از زمان ظهور پیامبر بعدی چیست؟
س2- آیا ادعای الوهیت بهاء الله صحیح است؟
س3- اهم اصول و اعتقادات بنیادین و ویژگی های مهم و بدیع بهائیت که این فرقه را از سایر ادیان و مذاهب ممتاز می کند چیست؟ مهمترین تفاوت و آموزه هائی که ظهور دین و پیامبر جدید را ضروری ساخته تا جائیکه "بهاءالله" را وادار می کند که اعراض کنندگان از بهائیت را چهارپایان خواند و در کتاب "اقدس" به جز بهائیان را گمراه پنداشته و با معرفی خود به عنوان "مشرق وحی" و "مطلع امر" بنویسد: "اولین چیزی که خدا بر بندگان واجب کرده شناخت مشرق وحی او و مطلع امر اوست همان که در عالم امر و عالم خلق در جای خود اوست (بهاء الله).هرکس موفق به شناخت او شد به همه خیرها دست یافته است و کسی که از چنین شناختی محروم شد از اهل گمراهی است هرچند که همه اعمال را بجا آورد." و آقای "خسرو" را نیز تا آن حد اقناع می کند که از بهائیّت به عنوان "راه جدیدی از زندگی" ، "راه آسفالته" و "آراسته به گُل و سبزه" نام برده و ادیان الهی را به جاده خاکی تشبیه نماید!؟
س4–قران می گوید: " و ما أرسلنا من رسول الا بلسان قومه لیبّین لهم" (هر پیامبری را با زبان قوم خود فرستادیم..) که امری ممدوح و منطقی است.با توجه به اینکه سید علی محمد و میرزا حسینعلی نوری (بهاء الله) هر دو ایرانی ،یکی اهل شیراز و دومی اهل مازندران بوده و دعوی ایندو یعنی بابیت و بهائیت نیز منشاء ایرانی داشته اند چرا کتاب های خود را به زبان عربی به نگارش در آورده اند!؟
س5- قران و پیامبر اسلام پیروان خود را از هرنوع پرستش غیر خدائی منع کرده و هرگونه "همنوع پرستی" و سجده در برابر آنانرا شرک می داند. سفارش بهاء الله به نماز گزاردن پیروانش به سوی او ،چگونه توجیه می شود؟
س6- ظاهرا پیروان بهائیت نیز می پذیرند که تشریع امری آسمانی و منبع آن وحی است و در انحصار خدا و انبیاء او می باشد ،اگر چنین است چرا این امر (ادامه تشریع) به بیت العدل واگذار شده است که ادعا می شود اعضای آن انتخابی هستند و هیچ الزام و تضمینی به آگاهی و اشراف و پیروی آنان از امور و دانش لاهوتی و ناسوتی نیست؟
س7- بر خلاف دیگران هرگز بخود اجازه نمی دهم که به ناروا بهائیان را متهم به ازدواج با محارم خود نمایم ،اما مایلم بدانم که چرا بهاء الله با بیان " قد حرّمت علیکم ازواج آبائکم ... " (زنان پدر بر شما ، حرام گردید ) حرمت ازدواج با محارم را تنها منحصر به زنان پدر کرده است؟
س8- فلسفه تجدید اسباب خانه هر 19 سال یکبار که از اصول بهائیت می باشد چیست؟
س9- بهاء الله به پیروانش توصیه کرده است که اگر کسی خانه ای را آتش زد ،او را بسوزانید ،با توجه به لزوم تناسب میان جرم و مجازات ،فلسفه صدور چنین حکمی چیست؟
س10- طبق عکس هائی که در دسترس می باشد ، آقای بهاء الله خود دارای ریش و گیسوان بلندی بوده است که تا روی شانه اش را می پوشاند8 در حالیکه او با بیان " لا تحلقوا روسکم...لا ینبغی ان یتجاوز عن حد الاذان" پیروانش را از اینکه موی سرشان از حد گوشها تجاوز کند ، برحذر می دارد؟ ،چرا؟
آیا این درست است که او به پیروان خود سفارش کرده است که در هنگام دعا نیز این جمله را قرائت نمایند:
"اللهم انی اسئلک بشعراتک التی یتحرک علی صفحات الوجه" (خدایا ترا به موهائی که بر صورتت می جنبد قسمت می دهم)؟ مقصود بهاء الله از ذکر این دعا چیست؟ آیا وی این جمله را در شان خود نگفته است؟
آیا استدلال سید مهدی گلپایگانی (از مبلغان بزرگ بهائیت) مبنی بر "خدائی که دست دارد و چشم دارد مگر نباید مو داشته باشد و شما میدانید اگر خدا با داشتن سایر اعضاء سرش بی مو باشد البته کچل خواهد بود و ما بهائیان به خدای کچل اعتقاد نداریم" که در توجیه دعای مذکور بیان شده است را موجّه می دانید؟
*اطمینان دارم که با مشارکت دوستان صاحبنظر در این بحث ،بر غنای هرچه بیشتر این صفحه افزوده خواهد شد.
------------------------------------------------------------------------------------------------
پاسخ
جناب اعلمی عزیز
بنده شخصا ارادت و احترام خاصی برای شما قائلم و به صراحت و شجاعت و ایستادگیتان در مقابل قدرت بعنوان یک هموطن افتخار میکنم و آرزو میکنم زمانی همه نمایندگان مردم ویژگیهائی همچون شما داشته باشند
از اینکه عرصه ای برای بحث پیرامون اعتقادات بهائی ایجاد کرده اید خوشحالم و امیدوارم که ملاحظات سیاسی مانع پیشبرد صادقانه این تبادل نظرها نگردد
من سعی میکنم، نه در مقام دفاع، بلکه بعنوان یک شهروند بهائی که در مورد اعتقاداتم مورد سوال قرار گرفته ام دانسته های خود را با شما به اشتراک گذارم تا از برخورد افکارمان بتوانیم وسعت بیشتری از حقیقت را درک کنیم
در مورد دو شرطی که ذکر فرمودید بنده هم موافقم ولی ماهیت بعضی سوالات شما بنوعی است که باید با تکیه بر قیاس با دیگر ادیان و یا نقل متون دینی به آن پاسخ داد و برای یک "محقق فاقد دین و مذهب" اصولا مسائلی مثل خاتمیت و قبله و امثالهم مطرح نیست از سوی دیگر درک برخی موارد مثل ادعای الوهیت مستلزم مقدماتی از عرفان و اصول اعتقادات بهائی است که امیدوارم آنرا به "حاشیه رفتن در مورد نصوص" تعبیر نفرمائید
پ 1- در مورد خاتمیت ، اعتقاد بهائی مبنی بر استمرار ظهور پیامبران الهی و عدم انسداد باب فیض الهی یا به تعبیر قرآن بسته بودن دست خداوند1 است و معتقدیم که قرآن نیز به صراحت در آیات زیادی به ظهور پیامبران در آینده بشارت داده 2. تعبیر رایج از خاتمیت سوء برداشتی است که اشکالات زیادی برآن وارد است و جدا از تعارض آن با آیات قرآن با سنت الهی نیز منافات دارد3 یکی از واضح ترین ایرادات وارد بر این باور تباین معنای آن با عبارات مشابه است مثلا هیچ شیعه ای از عبارت خاتم الوصیین4 که از القاب حضرت علی است برداشت آخرین وصی بودن نمیکند و نیز هیچکس خاتم الشعرا و خاتم العلما را که از اصطلاحات رایج است به معنای آخرین شاعر و آخرین عالم نمیداند. بحث خاتمیت شامل جنبه های متنوعی میگردد که در حوصله این مکتوب نیست و برای اطلاع بیشتر میتوانید به لینک زیر مراجعه کنید
http://www.aeenebahai34.info/content/view/444/31/
در اعتقاد بهائی ظهور پیامبران بعد از حضرت بهاءالله نیز امری بدیهی است ودر آثار بهائی فاصله زمانی حدود هزار سال برای چنین ظهوری ذکر شده
پ 2- در مورد ادعای الوهیت حضرت بهاءالله عرض میگردد که در آثار پیشینیان نیز ندای انالحق بسیار شنیده شده و حلقه نهائی در مراحل عرفان فناء فی الله است که در آن مقام اظهار وجود برای خویش و دوئیت با خداوند کفر محسوب میگردد و از طرفی برخی از این مضامین نقل قول مستقیم از خداوندند و حتی با جملاتی مثل "استمع ما یوحی" یعنی بشنو آنچه که وحی شده است، شروع شده اند. آنگاه که از درختی در کوه طور ندای " انی انالله" برآمد، کسی کلیمیان را به درخت پرستی و یا خدا دانستن درخت متهم نکرد ولی شدت دشمنی و بی انصافی در حق این ظهور بحدی است که از هیچ دست آویزی برای متهم کردن آن خودداری نمیشود
اعتقاد بهائیان در مورد خداوند تقدیس مطلق ذات الهی است و این مفهوم را در رایج ترین متون بهائی که صلواة یومیه است میتوانید ببینید " سبحانک من ان تصعد الی سماء قربک اذکار المقربین او ان تصل الی فناء بابک طیور افئدة المخلصین اشهد انک کنت مقدسا عن الصفات و منزها عن الاسماء " یعنی مقدسی تو ای خداوند از اینکه به آسمان قرب تو دعای مقربینت صعود نماید یا اینکه پرندگان قلبهای مخلصینت به آستانه درگاهت راه یابند. شهادت میدهم به اینکه تو از صفات منزهی و از اسمها مبرا
متهم کردن صاحبان چنین اعتقادی به خدا انگاری پیامبرشان نهایت بی انصافی و تعصب است
پ 3- ویژگیهای اعتقاد بهائی در آشتی دادن اعتقادات مذهبی با عقل و نیازهای انسان زمان و دوری از خرافات است و ارائه تعالیمی برای درمان دردهای مبتلا به عالم انسانی . تعالیمی مثل برابری حقوق همه انسانها اعم از زن و مرد و با هر نوع اعتقاد و باور و ارتباط محبت آمیز با پیروان همه ادیان و تلاش در جهت نیل به وحت عالم انسانی و برقراری نظامی جهانی با خط و پول و زبانی مشترک. رفع برخی موانع در جریان سالم ارتباطات مالی مثل آزاد بودن سود عادلانه برای پول . ترک تعصب و تقلید و حذف طبقه روحانی و و استفادۀ در آمدی از دین و جایگزینی یک نظام اداری انتخابی که با اتنخاباتی آزاد و عمومی و بدون تعیین صلاحیت برگزیده میشوند برای سرپرستی دینی جامعه . تاکید بر کسب فضائل اخلاق و کمالات انسانی و تربیت الزامی فرزندان علی الخصوص دختران ، لغو حکم جهاد و هر گونه جنگ و خشونت در قالب مذهب ، جستجوی آزاد حقیقت و ترک تعصبات بنحوی که حتی فرزندان بهائیان تا زمانی که خود به این باور و تصمیم نرسیده باشند که بهائی شوند، عضو جامعه بهائی محسوب نمیگردند و به اصطلاح دین موروثی در اعتقاد بهائی پذیرفته نیست . و صدها ویژگی دیگر که در این مختصر جای بیان آن نیست ولی یک اصل در دیدگاه بهائی نسبت به احکام دینی موجود است که آنرا با دیگر ادیان متفاوت میسازد:
این ظهور از برای اجرای حدودات ظاهره نیامده... بلکه لأجل ظهورات کمالیه در انفس انسانیه و ارتقاء ارواحهم الی المقامات الباقیه و مایصدقه عقولهم ظاهر و مشرق شده حضرت بهاءالله ، مائده آسمانی جلد 4 صفحه 157
یعنی ظهور پیامبر برای اینکه احکام و قوانین جدیدی وضع کند نیست بلکه بسیار بالاتر از آن یعنی رساندن انسان به مقام و کمالی است که شایسته خلقت اوست
بهائیان پیروان همه ادیان را محترم میدانند و با ایشان به محبت رفتار میکنند و کسی را جزء چهارپایان نمیدانند بنده بیانی را که ذکر کردید در آثار بهائی ندیده ام لطفا مرجع دقیق را ذکر فرمائید تا بررسی نمایم
عاشروا مع الادیان بالروح والریحان لیجدوا منکم عرف الرحمان ایاکم ان تأخذکم حمیة الجاهلیة بین البریة کل بدء من الله و یعود الیه انه لمبداء الخلق و مرجع العالمین حضرت بهاءالله، کتاب اقدس آیه 355 با پیـروان (دیگر) ادیان با خوشی و خـرمی معاشرت نمائیـد تا بـوی خـوش رحمانی را در شما بیابند. مبادا دچار تعصبات جاهلی رایج بین مردمان گردید همگی از خداوند پدید آمده اید و به او باز میگردید. اوست مبداء خلق و مرجع عالمیان.
از آنجائی که بالاترین ثمر خلقت هدایت الهی و قدم نهادن در مسیر کمالات روحانی است هر که از این مسیر بدور باشد ره گم کرده ( اهل ضلال ) است چنین دیدگاهی نسبت به مومن و غیر مومن در همه ادیان بگونه ای بسیار سختگیرانه تر وجود دارد اگر این بیان را با دیدگاه قرآن در این مورد مقایسه کنید متوجه تفاوت عملکرد خواهید شد
قاتِلُوا الَّذينَ لا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لا بِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَ لا يُحَرِّمُونَ ما حَرَّمَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ لا يَدينُونَ دينَ الْحَقِّ مِنَ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ حَتَّى يُعْطُوا الْجِزْيَةَ عَنْ يَدٍ وَ هُمْ صاغِرُونَ توبه 29
وَ مَن يَبْتَغِ غَيرَْ الْاسْلَمِ دِينًا فَلَن يُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فىِ الاَْخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ آل عمران 85
4- آثار حضرت بهاء الله و حضرت باب به هردو زبان عربی و فارسی نوشته شده و اتفاقا آثار زیادی از حضرت بهاءالله خطاب به زرتشتیان و دیگر پارسیان موجود است که در عین شیوائی کلمه ای با ریشه غیر فارسی در آن بکار نرفته و این کار در زمان خود از نوآوریهای ادبی بوده که متآسفانه تعصب مانع ذکر آن در تاریخ ادبیات ما گردیده است
یک جمله از این نوع آثار جهت آشنائی با سیاق کلام تقدیم میگردد
امروز کیش یزدان پدیدار، جهان دار آمد و راه نمود کیشش نیکوکاری و آئینش بردباری، این کیش زندگی پاینده بخشد و این آئین مردمان را به جهان بی نیازی رساند لوح شیرمرد
جناب اعلمی عزیز
همانگونه که مستحضرید ملت ایران با سابقه اعتقاد به دیانت اسلام، زبان عربی با تدینشان کاملا عجین گشته و همه نیایشها و مراسم مذهبی به زبان عربی انجام میگردد و برای ایشان زبانی نا مفهوم و نا آشنا محسوب نمیگردد. در یک و نیم قرن گذشته اختلاط زبان عربی و فارسی بسیار بیش از امروز بوده است. بیکباره گسستن از این ریشه به پیوستگی و ارتباط اعتقاد جدید و قدیم لطمه وارد می آورد . برای حفظ کمالات دین گذشته و انتقال آن به آئین جدید قرابتهای متنی نیز لازم است. از طرف دیگر زبان علمی رایج در آن دوره عربی بوده کما اینکه شاهدید بسیاری از دانشمندان ایران من جمله ابن سینا آثاری به عربی داشته اند. اینکه آثار بهائی به دو زبان فارسی و عربی نوشته شده جزء امتیازات این دیانت است که موجب نزدیکی قلوب عرب زبانان و فارسی زبانان میگردد و انتقاد از آن تعجب برانگیز است و نهایت اینکه دیانت بهائی دیانت قومی نیست بلکه یک دیانت جهانی است و طبعا خود را محدود به "لسان قوم" نمیداند و در بین همه اقوام مخاطبینی برای خود دارد . کما اینکه ادعیه و آثاری از حضرت عبدالبها به ترکی نوشته شده و آثار بسیار زیادی از شوقی افندی به زبان انگلیسی است و هم اکنون در بین ادیان آثار بهائی به بیشترین زبانها ترجمه شده و تقریبا همه زبانهای زنده دنیا را پوشش داده است
پ 5- در مورد قبله، با خود بیاندیشید که شرف و منقبت کعبه در چیست ؟ آیا غیر از انتساب آن به پیامبر الهی، حضرت ابراهیم است ؟ اگر این انتساب نباشد این مجموعه سنگ و خاک که زمانی بتخانه بوده چه تقدسی دارد که باید به سمت آن نماز خواند و سجده کرد ؟ در جهان خاکی ما چه چیزی مقدس تر از وجود پیامبر است که جایگاه ظهور کلام الهیست؟ اگر سنگ و خاک بواسطه انتساب به پیامبر به چنین منزلتی میرسند پس خود پیامبر چه جایگاهی دارد ؟ مگر در حق رسول اکرم نفرموده اند "لولاک لما خلقت الافلاک" ؟ آیا این مقام بالاتر است یا قبله بودن؟ حضرت بهاءالله در نهایت شجاعت این بت را در اذهان ما شکستند و مومنین را به سرمنشأ تقدیس هدایت نمودند. پیامبر بعنوان واسطه فیض الهی ارزشمند ترین وجود روحانی در این عالم است که توجه و استمداد طلبیدن از او میتواند ضامن هدایت و سعادت روحانی ما شود و مرقد او مقدس ترین مکانی است که شایسته توجه و روی آوردن مومنین است. مسلما این توجه به معنی پرستش پیامبر نیست بلکه به منزله استمداد طلبیدن از او بعنوان واسطه فیض اعظم الهیست
پ 6- همانگونه که در قبل نیز ذکر شد نقش اصلی پیامبر وضع قوانین نیست. هدف دیانت کمک به تقرب قلوب انسانها به خداوند و رسیدن آنان به جایگاهی است که شایسته آنند و این کار تنها با وضع قانون انجام پذیر نیست. در جهان ما که دستخوش تغییرات بسیار سریع است و دائما مسائل جدیدی رخ مینماید که بعضا نیازمند موضع گیری دینیند ایجاد مرجعی واحد که در عین حفظ وحدت جامعه تشریع قوانین نماید ابتکار بینظیری است . البته مشابه این کار در اسلام با فتاوی مجتهدین رخ میدهد ولی اختلاف آراء بین علماء تشتت بی رویه ای را در جامعه دینی بوجود میآورد که بسیار زیانبار است .
پ 7- کتاب اقدس تنها یکی از منابع استخراج احکام دیانت بهائی است و اگر مطلبی در آثار مقدسه دیگر بهائی هم ذکر شده باشد حکم الهی به حساب میآید. اینکه در بین طبقات محارم در کتاب اقدس فقط به یکی اشاره شده صحیح است ولی این بمنزله حلیت بقیه نیست چون در آثار دیگر اشاره به "کما نزل فی الفرقان" گردیده و در تبیینات حضرت عبدالبها نیز به صراحت حرمت ازدواج با اقارب بیان گشته و حتی ازدواج با فامیل نزدیک را به جهت تأثیر منفی در سلامت نسل نهی فرموده اند.
پ 8- تجدید اسباب منزل در هر نوزده سال از احکام شریعت بیان است که در دیانت بهائی برای کسانی که توان آنرا دارند توصیه شده . ثمراتی بر این کار میتوان برشمرد، اولا از گردآوردن و نگهداری اسباب کهنه در گوشه و کنار خانه پرهیز میگردد و با نو شدن اثاث روحیه افراد نیز شاداب ترمیشود.ثانیا با فروش این لوازم که سالم و قابل استفاده هستند امکان خرید برای بسیاری که توان خرید لوازم نو ندارند فراهم میگردد و کلا در جریان گردش اقتصادی جامعه اثرات مفیدی دارد
پ9- احکام الهی در دیانت بهائی مبتنی بر برقراری نظم است و نه تنبیه و انتقام جوئی و فرموده اند که اگر نظم عالم برهم نمیخورد برای قاتل نیز مجازاتی در نظر نمیگرفتیم . بنابر این شدت بعضی احکام برای بالا بردن میزان بازدارندگی آن و متناسب با تاثیرات اجتماعی جرمی است وقوع یافته. آتش زدن یک خانه که موجب وحشت و اضطراب اجتماعی و احتمالا مرگ فجیع ساکنان آن میگردد از نوع اعمال تروریستی (به زبان امروز است) که باید به اشد وجه با آن مقابله گردد. در قرآن نیز میفرمایند: "فتنه گری بد تر از قتل است"
وَ اقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَ أَخْرِجُوهُمْ مِنْ حَيْثُ أَخْرَجُوكُمْ وَ الْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْل بقره 191
البته اجرای این نوع احکام بستگی به قوانین مدنی هر کشور دارد و با توجه به دیدگاهی که در خصوص مجازات ها داده شده اگر بتوان نظم اجتماع را حفظ نمود تلطیف و تخفیف احکام تا حد ممکن ممدوح است و مثلا اگر در کشوری حکم اعدام لغو گردیده و اجتماع توانسته با مجازاتهای سبک تر نظم را حفظ کند، منافاتی با اعتقادات بهائی که مجازات قتل عمد را مرگ میداند ندارد
پ10 – در آیه ای که بیان فرمودید تراشیدن موی سر با تیغ را نهی کرده اند و فرموده اند که ما سر انسان را به مو زینت دادیم و تراشیدن موی سر بنوعی زائل کردن زیبائی است ولی مصداق تجاوزاز حد آذان که بمنزله رها کردن موی بدون پیرایش است چندان دقیق نیست. البته این نوع احکام در قیاس با احکامی که حرمت آن به صراحت بیان گردیده مانند " قد حرم علیکم القتل و الزنا " بمراتب خفیف ترند و معصیت محسوب نمیگردند ولی در هر صورت حق با شماست ، حضرت بهاءالله موهای بلند و افشانی داشتند. البته اگر بنده را از قیاس منع نمیفرمائید پیامبر اسلام در قرآن نکاح بیش از چهار زن را حرام نموده اند ولی خود چند برابر این تعداد زن داشتند. ظاهرا پیامبران گاهی برای خودشان تخفیفهائی قائل میشوند که البته صاحب اختیارند
پ11- جمله ای که از آثار حضرت بهاءالله ذکر فرمودید از آن جهت مورد اعتراض بعضی قرار گرفته که برای خداوند نوعی تجسم ظاهری را به تصور آورده اند . البته این دعائی نیست که به فرمایش شما توصیه نموده باشند مومنین حتما بخوانند ولی در هر صورت در ادعیه حضرت بهاءالله آمده . استدلال ابوالفضائل بنوعی مخاطبین را به نوع تصور خودشان از خداوند باز گردانده . خداوندی که به فرموده قرآن بر تخت مینشیند ، دست راست و چپ دارد و آسمان را دور دست راستش میپیچاند، سنگ پرتاب میکند، بیعت میکند و دستش را بالای دست بیعت کنندگان میگذارد، صورت دارد، چشم دارد و بسیار خصوصیات انسانی دیگر، واقعا سوگند به موهای صورت خداوند که از توصیفی عاشقانه ناشی ازاحساسات و عواطف پیامبر نسبت به پروردگار است چه جای اعتراض دارد و آیا بقول ابولفضائل خدائی که صورت و چشم و زبان دارد کچل یا کوسه است
البته پیش از این ذکر شد که در اعتقاد بهائی هر نوع توصیف و تصور و تشبیه و ذکری در مورد خداوند باطل است و اگر ان شاءالله در الهیات بهائی عمیق تر شدید خواهید دانست که همه این صفات به خلق کامل خداوند یا مشیت اولیه که همان روح مشترک انبیاست و در اصطلاح بهائی به آن عالم امر میگویند راجع است و به عالم حق راهی ندارد
امیدوارم که در این مختصر کمی به رفع ابهامات شما کمک کرده باشم
برایتان آرزوی توفیق و تندرستی مینمایم
با تقدیم ارادت مجدد
هموطن بهائی شما
یادداشتها
ی1- سوره مائده آیه 64 : قالت الیهود یدالله مغلولة غلت ایدیهم و لعنوا بما قالوا بل یداه مبسوطتان یهود گفتند دستان خدا بسته است دستهای خودشان بسته است ، و ملعون گشتند به خاطر آنچه گفتند ، بل دستان او باز است
ی2- در سوره أعراف آیه 34 آمده : ولکل امة أجل و إذا جاء أجلهم لا یستأخرون ساعة و لا یستقدمون یعنی برای هر امتی (پیروان هر دیانتی) پایانی است و وقتی که زمانش فرا رسد ساعتی پس و پیش نخواهد شد. بلافاصله درآیه بعد میفرمایند: یا بنی آدم إما یأتینکم رسل منکم یقصون علیکم آیاتی فمن اتقی و اصلح فلا خوف علیهم یعنی ای آدمی زادگان، چون که پیامبرانی از شما بیایند و آیات خداوند را بر شما بخوانند پس هرکه تقوی پیشه کرد ترسی نخواهد داشت. شاید از این صریح تر نتوان بر ظهور پیامبران در آینده تأکید ورزید
نیز در سورۀ حجر آیۀ 5 میفرمایند : ما تسبق امة أجلها و ما یستأخرون یعنی هیچ امتی اجلش پس و پیش نخواهد شد. در سورۀ یونس آیۀ 49 هم مفهوم مشابهی بیان میگردد: ... لکل امة أجل إذا جاء اجلهم لا یستأخرون ساعة
" أمة" به معنای جماعت پیرو یک آئین و یا خودِ آئین است و در هیچ جای قرآن أمة اسلام ابدی خوانده نشده اند و از فرا رسیدن أجل مستثنی نگشته اند. برای مشخص نمودن جایگاه أمت اسلام در بین سایر أمتها میفرمایند :
کذلک ارسلناک فی أمة قد خلت من قبلها أمم (رعد30) یعنی اینچنین تورا درأمتی فرستادیم که قبل ازآن هم أمتهائی بوده اند و نیز میفرمایند : و کذلک جعلناکم أمة وسطا لتکونوا شهداء علی الناس و یکون الرسول علیکم شهید (بقره 143) اینچنین شما را امتی در وسط قرار دادیم تا گواه بر مردمان باشید و رسول هم گواه بر اعمال شما
در سورۀ یونس آیۀ 47 میفرمایند: و لکل أمة رسول فإذا جاء رسولهم قضی بینهم بالقسط و هم لا یظلمون
یعنی برای هر امتی پیامبری است و آنگاه که رسولشان بیاید در میان ایشان به عدالت قضاوت خواهد نمود و ایشان گمراه نخواهند شد
مفهومی مشابه در سورۀ نحل آیۀ 36 آمده : ولقد بعثنا فی کل أمة رسول أن أعبدوالله یعنی در هر امتی پیامبری برانگیختیم تا خدا را عبادت کنید
ی3- سورۀ اسراء (بنی اسرائیل) آیۀ 77 سنة من قد ارسلنا من قبلک من رسلنا ولا تجد لسنتنا تحویلا شیوۀ ماست اینکه از قبل از تو پیامبرانمان را فرستادیم و هرگز در این شیوۀ ما تحولی رخ نخواهد داد ( یعنی در آینده نیز خواهیم فرستاد)
ی4-- بحار الانوار جلد 29 صفحه 17 و انی و انت سواء الا النبوة فانی خاتم النبیین و أنت خاتم الوصیین من و تو تنها در نبوت با هم فرق داریم پس من خاتم نبیین هستم و تو خاتم وصیین . بحارالانوار ج34 ص258 انا یعسوب الدین و اول السابقین و امام المتقین و خاتم الوصیین و وارث النبیین من مثل زنبور عسل برای دین و اولین از سابقین و امام متقین و خاتم وصیین و وارث نبیین هستم
Comments
irbahai said:
mina said:
saadat said:
Anonymous said:
khashayar replied:
Reza said:
Anonymous said:
محمد said:
درود.
تصادفی این مطلب را در تلگرام دیدم و به اینجا رسیدم.
پرسشها و پاسخها مودبانه و دقیق.
ولی چرا اصلا به دین اسلام و بهائیت و .. نیاز است؟
چیزهای خوبی که در پاسخ از مشخصات بهاییت گفته شده به عقل خود بشر هم میرسه و تازه لازم هم نیست وقت خودش را برای پاسخ به ریش و غیره هم بگیرد.
من که به دین نیازی ندارم.
مرسی
سمندر said:
دوست عزیز در پاسخ سوم که فرمودید در مورد چهارپا دانستن غیرمؤمنین در آثار بهائی مطلبی مشاهده نکردهاید، حق با شما است. این مطلب در قرآن (اعراف، آیۀ 179) است نه در آثار بهائی: وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرًا مِّنَ الْجِنِّ وَالْإِنسِ ۖ لَهُمْ قُلُوبٌ لَّا يَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لَّا يُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَّا يَسْمَعُونَ بِهَا ۚ أُولَٰئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ ۚ أُولَٰئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ
said:
بنده جناب اعلمی رو از قدیم می شناسم و احترام خاصی به ایشان قایلم و از ایشان جهت بررسی آثار بهایی تشکر ویژه دارم و از اینکه این دوست عزیز و هم دینمان سوالات جناب اعلمی رو بی پاسخ نگذاشتند و با بیانی شیوا پاسخ دادند بسیار ممنونیم
جمعی از بهاییان تبریز
منيژه حسن زاده said:
ابجاد اين بحث وگفتگو را بسيار به فال نيك مي گيرم و آرزومند ادامه ي اين قبيل بحث ها در بستري دوستانه با حفظ كرامات انساني در خور اشرف مخلوقات در ايران عزيزمان هستم . از هموطنان بيدار وهوشياري كه وقت مي گذارند ودر اين مورد تحقيق وتفحص مي كنند، بسيار سپاسگزارم .
باشد كه اين گونه گفتگوها دور از تعصبات وپيش داوري هايي باشد كه متاسفانه در انديشه ي هموطنان ما در طول سالهاي متمادي ، نسل اندر نسل طبقه بندي شده وجاي گرفته است وريشه ي اين اطلاعات نه تحقيق بلكه خواندن معدود كتابهاي رديه ايست كه در مخالفت با ديانت بهائي، نوشته شده وسپس افراد ديگري به رو نويسي از آن منابع پرداخته واين مطالب را تكثير كرده اند . به شهادت تاريخ در قرن دوم هجري، شعوبيه كه نخست به برتري طلبي افراطي قوماعرب ، نسبت به ايرانيان شكست خورده معترض بودند وسپس اين مخالفت، رنگ ديگري برخود گرفت وبا نفس ديانت اسلام به معارضه پرداختند ، حدود پانزده كتاب رديه بردين مبين اسلام نگاشته شد كه به تدريج با اسلام آوردن ايرانيان ، كه هر يك به دلايلي بود مانندايمان آوردن ، فرار از ترس ووحشت ويا حفظ حيات وموجوديت ومنافع ناشي از آن ، به تدريج اين كتاب ها ، از بين رفت . حال به ديده ي انصاف ببينيم آيا چنان كتابهائي ويا ساير كتبي كه همين امروزه برعليه ديانت اسلام توسط مخالفين نگاشته شده، مي تواند همين امروز منبع تحقيق وتفحص افرادي قرار گيرد كه قصدشان شناسائي دين اسلام است ؟ از هموطن محترمي كه در اين گفتگو را گشوده صميمانه تشكر مي كنم
.
عليرضا said:
استفاده كردم ولذت بردم.
Add new comment