صلح جهانی، كه تا ده سال پيش به منزلهء آرمانی بيش نبود در اين زمان، به ميزانی فوق تصوّر ، در شرف شكل گرفتن و قوام يافتن است. موانع موجود در اين راه كه در طی مدّتی بسيار مديد زوال ناپذير به نظر می آمد، اكنون فروريخته است. به تدريج روش مشورت و مذاكره برای بر طرف ساختن كشمكش های به ظاهر اصلاح ناپذير به كار گرفته ميشود. رفته رفته تمايلی نسبت به مقابله با تهاجم نظامی از راه اقدامات مشترك بين المللی پديدار می گردد. اين عوامل در توده های مردم، و همچنين در بسياری از رهبران كشورها، تأثيری اميدبخش نسبت به آيندهء جهان داشته است، اميدی كه تقريباً از دست رفته بود.
در سراسر جهان نيروهای عظيم فكری و روحانی در حال جلوه و بروزند، نيروهايی كه تأثير روزافزون آنها با ناكاميهای دههء اخير نسبت مستقيم دارد. در همهء جا نشانه هايی حاكی از آرزوی مردم به پايان يافتن اختلافات، رنجها و ويرانيها كه ديگر هيچ سرزمينی از آنها مصون نمانده، رو به افزايش است. اين جنبشهای روز افزون برای ايجاد دگرگونی را بايد اجر نهاد و آنها را در مسير غلبه بر موانع باقيمانده ای كه سدّ راه تحقّق رؤيای ديرين بشر، يعنی صلح جهانی ، شده اند به كار بست. كوشش و تحرّك مورد نياز برای اجرای چنين اقدامی را نمی توان فقط به وسيلهء دعوت به مبارزه عليه آفات اجتماعی كه جامعه به آن دچار است بر انگيخت. بلكه بايد آن را از راه ارائهء دورنمايی از رفاه عالم انسانی تهييج كرد، يا به عبارت ديگر توجّه را نسبت به امكانات بهزيستی مادّی و روحانی كه اكنون در دسترس قرار دارد معطوف ساخت. همهء ساكنان كرهء زمين بايد بدون تفاوت و امتياز و بدون تحمّل شرايطی كه با هدفهای اساسی اين سازماندهيِ مجدّدِ امور بشری ارتباط ندارد از نتايج اين اقدامات بهره مند شوند.
تجربه ای كه تاريخ تا به امروز ثبت كرده است بيشتر مربوط به قبايل، فرهنگها، طبقات اجتماعی و ملّتهاست. اكنون با ايجاد وحدت صوری بين كشورهای كرهء زمين در اين قرن، و پذيرفتن وابستگی متقابل همهء كسانی كه بر روی آن زندگی می كنند، تاريخ بشر به صورت مردمی واحد آغاز می شود. تلطيف خلق وخوی انسانی كه به كندی، و در مدّت زمانی طولانی، پيشرفتی پراكنده و نا منظّم داشته با دست آوردهای مادّی بشر به هيچوجه قابل قياس نيست. با وجود اين، اكنون همهء ساكنان كرهء زمين كه از نعمت های موروثی و فرهنگی گوناگون كه در طول قرون و اعصار تكامل يافته برخوردارند به تلاشی فرا خوانده شده اند كه با استفاده از ميراث مشترك خود، با هشياری و به نحوی منظّم و مرتّب مسئوليّت طرّاحی آيندهء خود را به عهده گيرند.
بسی دور از واقعيّت است اگر چنين بپنداريم كه بدون بازنگری دقيق در طرز فكرها و فرضيّاتی كه اكنون اساس اقدامات توسعهء اقتصادی و اجتماعی است می توان به چشم اندازی ار مرحلهء بعدی پيشرفت تمدّن دست يافت. واضح است كه چنين دوباره انديشی بايد در ابتدا متوجّه جنبه های عملی خطّ مشی ها، استفاده از منابع ، طرز تنظيم برنامه ها، روشهای اجرايی و سازمان دهی باشد.
ولی در جريان اين بازنگری خيلی زود به مسائلی اساسی برخورد می شود كه به هدفهای دراز مدّتی كه بايد دنبال شوند، ساختهای اجتماعی مورد نياز، مشكلات توسعه و ترويج عدالت اجتماعی و ماهيّت و نقش دانش در ايجاد تغييراتی پايدار، مرتبطند. بديهی است كه چنين بازنگری بناچار به
جستجوی توافق نظر دربارهء طبيعت خود انسان منجر خواهد شد.
برای بحث دربارهء اين موضوعها چه از جنبهء عملی و چه از لحاظ نظری دو راه مستقيم وجود دارد. از همين دو راه است كه در نظر داريم در صفحات بعد موضوع نحوهء اقدام برای توسعه و عمران جهانی را مورد بررسی قرار دهيم . ابتدا عقايد جاری در بارهء ماهيّت و هدف مراحل توسعه را بررسی می كنيم و سپس به وظايف و اقداماتی كه برای مجريان آن در نظر گرفته شده است، می پردازيم.
طرّاحی برنامه های جاری توسعه و عمران غالباً مبتنی بر فرضيّاتی است كه اساساً مادّی است. بدين معنی كه هدف توسعه در همهء جوامع بر حسب استفاده از وسائلی تعريف می شود كه در بعضی از مناطق مرفّه جهان، تجربه نشان داده موجب موفّقيّت در كسب رفاه مادّی می گردد.
البتّه تغييراتی در مباحث مربوط به توسعه و عمران با توجّه به تفاوتهای فرهنگی و نظامهای سياسی
روی می دهد كه هدف آنها مقابله با خطرات هشدار دهندهء حاصل از انحطاط محيط زيست می باشد امّا با وجود اين، فرضيّات مادّی زيربنايی همچنان به قوّت خود باقی مانده است.
در پايان قرن بيستم ديگر نمی توان از اين عقيده پشتيبانی كرد كه نيازمنديهای بشری را می توان با نحوه ای از توسعهء اجتماعی و اقتصادی كه صرفاً از درك مادّی زندگی انسان سرچشمه گرفته است بر طرف ساخت. فاصلهء ژرف و هولناك مابين سطح زندگی گروه كوچك مردم مرفّه جهان، يعنی
اقلّيّتی كه بالنّسبه رو به تقليل است، و اكثريّت بزرگی از ساكنان كرهء زمين كه در پنجهء فقر گرفتارند پيوسته افزايش می يابد و پيش بينی های خوشبينانه دربارهء تغييراتی كه انتظار می رفت در اثر اين طرز توسعهء اجتماعی و اقتصادی حاصل شود باطل و بی اثر شده است.
اين بحران بی سابقهء اقتصادی، همراه با نابسامانی های اجتماعی كه در اثر آن بوجود آمده، نمودار اشتباه وخيمی است كه در نحوهء ادراك ما از طبيعت بشر وجود دارد. زيرا وضع كنونی طرز رفتاری را تشويق می كند كه نه تنها برای تأمين توسعه و عمران كافی نيست بلكه با توجّه به رويدادهای جهانی برای منظور فوق نامربوط نيز بنظر می رسد. كاملاً روشن است كه اگرتوسعهء اجتماعی هدفی ورای بهبود شرايط مادّی نجويد، حتّی در رسيدن به همين هدف هم توفيق نخواهد يافت. هدف مزبور را بايد در ابعاد روحانی زندگانی جستجو كرد يعنی در انگيزه ای كه ازچشم اندازی اقتصادی – كه پيوسته در تغيير است و جامعهء انسانی را به صورتی مصنوعی به دو قسمت " توسعه يافته " و " در حال توسعه " تقسيم ميكند – فراتر ميرود.
از آنجا كه در حال حاضر تعريف هدف توسعه و عمران مورد تجديد نظر قرار گرفته ضروریاست كه دربارهء نقش مجريانش نيز تجديد نظر شود. حياتی بودن نقش دولت در سطوح مختلف نيازی به توضيح ندارد. به هر صورت برای نسل های آينده فهم اين نكته آسان نخواهد بود كه چرا در عصری كه اصل مساوات مورد ستايش بوده در طرّاحی برنامه های عمرانی به تودهء مردم اصولاً به چشم دريافت كنندگان كمك و آموزش می نگريسته اند. با وجود اعتقاد به اصل مشاركت، تنها مجالی كه در بهترين شرايط به اكثريّت مردم جهان در تصميم گيری داده می شود نقشی فرعی و محدود به انتخاب از ميان چند راه حلّ است، راه حلّ هايی كه به وسيلهء سازمان هايی كه اكثريّت مردم را به آنان دسترسی نيست تعيين شده و يا بر اساس هدفهايی مشخّص گرديده است كه اغلب با
برداشتی كه اكثريّت مردم از واقعيّت دارند تطبيق نمی كند. اين شيوه به صراحت يا بطور ضمنی، حتّی از طرف اديان رسمی نيز مورد تأييد قرار گرفته است. چنين به نظر می رسد كه تفكّرات متداول دينی، زير فشار سنّتهای پدر سالاری، اين توانايی را ندارد كه معتقدات ايمانی حاكی از بُعد روحانی طبيعت بشری را به نحوی ارائه نمايد كه موجب اعتماد و اطمينان و توانايی جمعی جامعهء انسانی برای اعتلای به ماورای شرائط مادّی گردد.
اين طرز فكر، موجب غفلت از اهمّيّت پديده ای می شود كه در زمان ما ممكن است مهمترين پديدهء اجتماعی باشد. درست است كه دول جهان از طريق سازمان ملل می كوشند تا نظامی جهانی بوجود آورند ولكن مردم جهان نيز از تصوّر چنين چشم اندازی به هيجان آمده اند. پاسخ آنان به صورت ظهور ناگهانی نهضتها و سازمانهای گوناگون برای تغيير و تحوّل اجتماعی در سطح محلّی ، ناحيه ای وجهانی جلوه گر شده است. حقوق بشر، پيشرفت زنان،ترك تعصّبات، شرايط اجتماعی توسعهء اقتصادی پايدار، تربيت اخلاقی كودكان، سواد آموزی،اقدامات اوّليّهء بهداشتی و بسياری ديگر از مسائل حياتی هر يك احتياج فوری به حمايت سازمانهايی دارد كه در نقاط مختلف جهان از پشتيبانی روزافزون مردم برخوردارند.
اين پاسخ مردم جهان به نيازمنديهای مبرم زمان، انعكاس ندايی است كه حضرت بهاءالله بيش
از صد سال پيش به اهل عالم فرمودند : " امروز را نگران باشيد و سخن از امروز رانيد" تحوّلی كه به تدريج بسياری از مردم عادی در خود احساس می كنند، تغييری كه از ديدگاه مورّخان تاريخ فرهنگ بسيار ناگهانيست، پرسش هايی اساسی را دربارهء نقش هيئت عمومی جامعهء بشری در طرّاحی آيندهء كرهء زمين مطرح می سازد.
خطّ مشی و سياستی كه سبب تشويق مردم جهان به قبول مسئوليّت در قبال سرنوشت مشتركشان می گردد بايد بر آگاهی و اعتقاد به اصل وحدت عالم انسانی مبتنی باشد. اين مفهوم كه افراد بشر همه اعضاء يك خانواده اند اگر چه در صحبتها و مذاكرات معمولی با سادگی فريبنده ای مطرح می شود ولكن اغلب مؤسّسات اجتماعی معاصر را در انجام وظائفشان با موانع و مشكلات مهمّ و اساسی مواجه نموده است. تركيب مبارزه جويانهء حكومت مدنی، اصل مركزيّت اقامهء دعوی در تنظيم اغلب قوانين مدنی، تجليل از مبارزات طبقاتی و كشمكش های ساير گروههای اجتماعی،سلطهء روحيّهء رقابت جويی در نحوهء نوين زندگانی، همه نمونه هايی از مظاهر گوناگون اصل كشمش و ستيزه جويی در جامعهء امروزی است كه به عنوان انگيزهء اصلی روابط متقابل انسانی پذيرفته شده است.
اين كشمكش و رقابت جلوهء ديگری است از تغيير مادّی زندگانی كه طی دو قرن اخير به نحوی روز افزون در سازمان اجتماعی بشر ريشه دوانيده است.
حضرت بهاءالله بيش از يك قرن پيش در نامه ای خطاب به ملكه ويكتوريا عالم بشری را به هيكل انسانی تشبيه فرموده اند و با ذكر اين تمثيل به طرح و نمونه ای اشاره نموده اند كه حاكی از وعدهء اطمينان بخشی برای سازمان جامعه ای جهانی است. براستی در عالم وجود هيچ طرح و نمونهء معقول ديگری وجود ندارد. حقيقت اينست كه جامعهء انسانی صرفاً از توده ای از واحدهای متفاوت تشكيل نشده بلكه از حاصل برخورد و معاشرت افرادی به وجود آمده است كه هر يك از آنها دارای هوش و اراده است ؛ با وجود اين، اعمال حياتی بدن انسان نموداری از اصول اساسی عالم وجود است.
مهمترين اين اصول اصل وحدت در كثرت است. به رغم تناقضی كه به صورت ظاهر به نظر می رسد ،همين يكپارچگی و پيچيدگی نظام بدن انسان و تركيب كامل همهء سلولها در بدن است كه دقيقاً به هر يك از عناصر متشكّله اجازه می دهد كه تواناييهای مخصوص و پنهان خود را به منصّهء ظهور رساند. هيچ سلولی، چه از لحاظ كمك به درست انجام گرفتن وظايف بدن وچه از نظر بهره بردن از تندرستی كلّ بدن، جدا از بدن زندگی نمی كند. سلامت جسمانی كه به اين ترتيب حاصل می شود هدفش ظهور و بروز آگاهی و شعور در انسان است، به عبارت ديگر مقصود و هدف رشد جسمانی ( بيولوژيكی ) بسی والاتر ار بقای وجود بدن و اعضای آن است.
آنچه دربارهء زندگی يك فرد صادق است دربارهء جامعهء انسانی نيز صدق می كند. نوع انسان به طور كلّی موجوديست پوينده كه در خطّ مقدّم تكامل حيات قرار دارد. اگر چه وجدان آگاه بشريّت به وسيلهء اذهان و انگيزه های گوناگون افراد بيشمار جامعهء انسانی عمل می كنند، ولكن كثرت مزبور به هيچ وجه به وحدت اساسی وجدان بشريّت لطمه وارد نمی آورد. به راستی وجود اين تنوّع ذاتيست كه وحدت را از يكنواخت بودن وهمسان بودن متمايز می سازد. به فرمودهء حضرت بهاء الله آنچه كه در حال حاضر بر مردم جهان می گذرد جريان فرارسيدن مرحلهء بلوغ جمعی جامعهء انسانيست و به وسيلهء همين بلوغ نوع انسان كه در شرف تحقّق است اصل وحدت در كثرت به كاملترين وجه نمودار خواهد شد. جريان تشكّل اجتماعی كه آغازش تشكّل و تحقّق زندگانی خانوادگی بوده متدرّجاً از مراتب سادهء قوم و قبيله و صورت های بسيار متنوّع جامعهء شهری گذشته و سر انجام به ظهور دولتهای ملّی رسيده و هر مرحله فرصتهای جديد و شايانی برای كار آيی استعداد های انسانی فراهم ساخته است.
واضح است كه پيشرفت نوع بشر به قيمت فدا كردن فرديّت افراد انسانی نبوده است. هرچه سازمان اجتماعی توسعه يافته، دامنهء امكانات بروز تواناييهای نهفته در وجود انسان نيز گسترش يافته. از آنجا كه بين افراد و جامعه رابطه ای متقابل وجود دارد، تحوّلی كه اكنون مورد نياز است بايد به طور همزمان در آگاهی وجدانی افراد بشر و در ساخت نهادهای اجتماعی صورت گيرد.
فرصتهايی كه اين تحوّل دوگانه فراهم می آورد به خطّ مشی توسعهء جهانی هدف وجهت می بخشد.آن مقصد و هدف در اين مرحلهء حسّاس تاريخ، بايد برقرار ساختن پايه های استواری باشد كه تمدّنی جهانی بتواند به تدريج بر اساس آنها شكل گيرد. پايه ريزی تمدّن جهانی نيازمند ايجاد نهادهای اجتماعی و قوانينی است كه از خصوصيّات و قدرت و اختياراتی جهانی برخوردار باشد. كوشش دراين راه تنها زمانی می تواند آغاز شود كه كسانی كه مسئول تصميم گيری هستند مفهوم واقعی وحدت عالم انسانی را صميمانه پذيرفته باشند و نيز اصول آن وحدت از راه تعليم و تربيت و با استفاده از وسائط ارتباط جمعی نشر و تعميم يابد.
زمانی كه اين آستانه پشت سر گذاشته شود، جريانی آغاز می گردد كه مردم جهان را در كار تعيين هدفهای مشترك و قبول تعهّد برای تحقّق اهداف مزبور سهيم خواهد نمود. فقط چنين دگرگونی اصولی می تواند آنها را از شرّ اهريمنان قديمی جدالهای قومی و مذهبی حفظ نمايد. اگر ساكنان كرهء زمين اين واقعيّت را كه همهء آنان در حقيقت يك مردمند دريابند آن وقت خواهند توانست از الگوهای اختلاف برانگيز كه در گذشته حاكم بر سازمان اجتماعی بوده روی بگردانند و آموختن راه و رسم همكاری و آشتی را آغاز كنند. به فرمودهء حضرت بهاءالله " مقصود اصلاح عالم و راحت امم بوده.
اين اصلاح و راحت ظاهر نشود مگر به اتّحاد و اتّفاق." عدالت تنها نيرويی است كه می تواند خود آگاهی بشر به وحدت و يگانگی را، كه تازه آغاز شده، به اراده ای جمعی تبديل نمايد تا بدين وسيله بتوان با اطمينان خاطر مؤسّسات لازم برای زندگانی جامعه ای جهانی را بر پا نمود. عصری كه شاهد دسترسی روز افزون مردم جهان به انواع اطّلاعات و افكار است عدالت را به عنوان اصل حاكم بر تركيب موفّقيّت آميز اجتماع می شناسد و طرحهايی كه به منظور آبادانی كرهء ارض تنظيم می شود ناچار بايد روز به روز بيشتر با شرايط و ضوابطی كه عدالت ايجاب می نمايد منطبق گردد .
در سطح فردی ، عدالت عبارت از آن نيروی روح انسان است كه شخص را قادر می سازد تا حقيقت را از غير آن باز شناسد. حضرت بهاءالله اين حقيقت را تأكيد فرموده اند كه " احبّ الاشياء عندی الانصاف "(1) زيرا عدالت و انصاف سبب می شود كه انسان با چشم خود ببيند نه با چشم ديگران،و خود كشف حقايق نمايد نه آنكه به دانسته های اطرافيان متّكی باشد . عدالت ، انصاف در قضاوت را ايجاب ميكند و مراعات بيطرفی در رفتار با ديگران را ، و به اين ترتيب در زندگانی روزانه مونسی است دائمی ولی سخت گير .
در سطح گروهی ، عدالت به منزلهء شاخص و از لوازم تصميم گيری جمعی است ، زيرا تنها وسيله برای حصول وحدت فكر و عمل محسوب می شود . عدالت با آنچه در گذشته بنام عدالت اجراء می شده، يعنی تشويق گرايش به سوی تنبيه و مجازات، تفاوت فاحش دارد. عدالت عملاً اين نكته را جلوه گر میسازد كه در راه پيشرفت بشريّت، مصالح ومنافع فرد و جامعه به نحو تفكيك ناپذيری به يكديگر مرتبطند. هرچه بيشتر عدالت وسيلهء راهنمايی در ارتباطات انسانی شود به همان نسبت بيشتر فضا و جوّی برای مشورت و مذاكره فراهم می گردد كه می توان انواع امكانات را بی غرضانه و بدون جانبداری بررسی كرد و مسير مناسبی برای اقدامات مقتضی انتخاب نمود. در چنين جوّی تمايلات ديرينهء توسّل به تزوير و دسته بندی به مراتب كمتر ممكن است در جريان تصميم
گيری مؤثّر واقع شود.
ملاحظات فوق الذّكر تأثيرات عميقی در توسعهء اقتصادی و اجتماعی دارد. رعايت عدالت مانع از آن ميشود كه وسوسهء فدا كردن رفاه عامّهء بشر و حتّی كرهء زمين به طور كلّی به خاطر منافعی كه ممكن است از پيشرفتهای فنّی و صنعتی نصيب اقلّيّت مرفّه گردد، توسعه و عمران واقعی به شمار آيد. رعايت عدالت همچنين سبب می گردد كه در طرح ريزی و تنظيم برنامه های توسعه و عمران منابع محدودی كه موجود است صرف اجرای اقداماتی شود كه موافق مصالح و اولويّتهای اساسی اجتماعی و اقتصادی جامعه باشد. مهمتر از همه آنكه تودهء مردم كه اجرای برنامه های عمرانی را بر عهده دارند خود را متعهّد برنامه هايی می دانند كه پاسخ گوی نيازهای آنان و دارای اهدافی عادلانه و منصفانه باشد. ساير صفات انسانی مانند امانت، علاقه به كار و داشتن روحيّهء همكاری كه لازمهء اجرای مطلوب برنامه های مزبورند هنگامی ممكن است برای تحقّق هدفهای مشترك به نحوی شايسته به كار گرفته شود كه هر يك از اعضای جامعه و در واقع هر يك از گروههای موجود در اجتماع اطمينان يابند كه در پناه ضوابط و معيارهايی قرار دارند كه در مورد همه يكسان و عادلانه به كار می رود.
بنا بر اين مسئلهء حقوق بشر محور اصلی بحث دربارهء نحوهء تأمين توسعهء اجتماعی و اقتصادی است و تعيين خطّ مشی مزبور مستلزم كوشش در رها ساختن حقوق بشر از چنگال دو دستگی های غير واقعی است كه مدّتهاست بدان اسير است. جمعی معتقدند كه توجّه به اينكه آزادی فكر و عمل
برای رشد هر انسانی ضروری است نبايد سبب موجّه شمردن عقيده به فردگرايی شود، عقيده ای كه بسياری از شئون زندگانی را به فساد و تباهی عميقی كشانده است. گروهی ديگر عقيده دارند كه توجّه به تضمين رفاه جامعه به طور كلّی نبايد سبب شود كه دولت، به عنوان تنها منبع تأمين سعادت بشر، به رتبه و مقام خدايی ارتقا داده شود بلكه كاملاً بر عكس تاريخ قرن حاضر بخوبی نشان می دهد كه چنين طرز فكرها و برنامه های حزبی كه از آنها بوجود آمده خود دشمنان اصلی منافعی هستند كه ظاهراً به آن خدمت می كنند. فقط در قالب شور و مذاكره ای كه در اثر آگاهی به وحدت حياتی بشر امكان پذير است رعايت كامل حقوق بشر جلوه ای مشروع و خلّاق می يابد.
امروز مؤسّسه ای كه عهده دار بوجود آوردن اين شرايط است و وظيفه دارد ترويج حقوق بشررا از دست كسانی كه از آن سوء استفاده می كنند آزاد سازد، نظام مؤسّسات بين المللی است كه زاييدهء مصيبتهای دو جنگ خانمانسوز جهانی و تجربهء نابسامانی اقتصادی است كه سراسر جهان را فرا گرفته بود. بی دليل نيست كه اصطلاح " حقوق بشر " فقط پس از اعلام و انتشار منشور سازمان ملل متّحد در سال ٥٤٩١ و سه سال بعد از آن با تصويب بيانيّهء حقوق بشر، مورد استفاده عامّ قرار گرفت. در اين مدارك تاريخی عدالت اجتماعی و صلح جهانی رسماً لازم و ملزوم يكديگر شناخته
شده اند. اين امر كه بيانيّهء مزبور بدون هيچ رأی مخالفی در مجمع عمومی به تصويب رسيد از همان ابتداء به آن قدرتی داد كه در سالهای بعد پيوسته افزايش يافته است.
فعّاليّتی كه با خود آگاهی، كه وجه امتياز طبيعت انسانست، رابطهء نزديك دارد جستجوی فرداست برای اينكه شخصاً واقعيّت را كشف كند. آزادی پژوهش دربارهء هدف وجود، و پرورش موهبتهای نهفته در طبيعت انسان به منظور رسيدن به آن هدف، احتياج به هدايت و حفاظت دارد.
افراد انسانی بايد برای كسب دانش آزاد باشند. حال اگر اين آزادی غالباً مورد تجاوز قرار می گيرد،و اين تجاوز تحت شرايط موجود در جامعهء معاصر تشويق و تأييد می شود، به هيچ وجه از ارزش و اعتبار آزادی به عنوان يك نيروی محرّك اجتماعی نمی كاهد. اين وجه امتياز نوع بشر يعنی قوّهء محرّكهء شعور آگاه انسانست كه لزوم اخلاقی اعلان بسياری از حقوق مندرج در بيانيّهء جهانی و ميثاقهای بين المللی مرتبط به آن را موجب می گردد. تعليم و تربيت همگانی، آزادی سفر و نقل مكان، دستيابی به اطّلاعات، و امكان شركت در فعّاليّتهای سياسی جملگی جوانب مختلف عملكرد آن است كه احتياج به تضمين صريح جامعهء جهانی دارد. همين نكته دربارهء آزادی فكر و عقيده كه متضمّن آزادی دينی نيز هست و نيز دربارهء حقّ استقلال نظر و حقّاظهار و ايراد افكار و عقايد مزبور هم صدق می كند.
از آنجا كه هيكل جامعهء انسانی واحدی تقسيم ناپذيراست، هر عضو آن كه پا به عرصهء وجود می گذارد حكم امانتی دارد كه به كلّ آن هيكل سپرده می شود. اين امانت داری پايهء اخلاقی اغلب حقّهای ديگر را تشكيل می دهد، حقوقی كه بيشتر اجتماعی و اقتصاديست و كوشش شده است در بيانيّه های سازمان ملل تعريف شود. امنيّت خانه و خانواده، مالكيّت، و حقّ داشتن حريم خصوصی،همه از همان امانت داری استنباط و استنتاج می گردد. وظايفی كه بر عهدهء جامعه است عبارت از تهيّهء كار، تأمين مواظبتهای پزشكی و روانی، امنيّت اجتماعی و مزد عادلانه و امكانات قانونی و تسهيلات لازم برای استراحت و تفريح عمومی و بسياری ديگر از انتظارات و احتياجات معقول است كه حقّ همهء افراد اعضاء جامعه محسوب می شود.
اصل امانت داری مشترك در جامعهء بشری همچنين به هر فردی حقّ می دهد كه انتظار داشته باشد شرايط فرهنگی كه برای حفظ هويّت او اساسی است از حمايت قوانين ملّی و بين المللی برخوردار باشد. ثروت عظيمی كه از انواع فرهنگها در طول هزاران سال فراهم آمده است بسيار شبيه به مخزن ژنها در زندگی بيولوژيکی نوع انسان ومحيط زيست اوست و برای توسعهء اجتماعی و اقتصادی بشر كه در حال رسيدن به مرحلهء بلوغ است بسيار حياتی است. اين ثروت عظيم حاكی ازميراثی است كه بايد به آن فرصت داد تا در تمدّنی جهانی بارور شود. از يك طرف جلوه های فرهنگی بايد از خفقانی كه نتيجهء اثرات مادّی گرايی معاصر است حفاظت شود و از طرف ديگر فرهنگها بايد بتوانند درچارچوب صور متغيّر تمدّن، فارغ از هر سوء استفاده ای كه ممكن است به نفع احزاب سياسی صورت پذيرد، با يكديگر در ارتباط باشند.
حضرت بهاءالله می فرمايند: " سراج عباد داد است. او را به بادهای مخالف ظلم و اعتساف خاموش منماييد و مقصود از آن ظهور اتّحاد است بين عباد. در اين كلمهء عليا بحر حكمت الهی موّاج دفاتر عالم تفسير آن را كفايت ننمايد." برای اينكه موازين حقوق بشر كه اكنون به وسيلهء جامعهء ملّت ها در شرف تنظيم است اشاعه يابد و بصورت ضوابط متداول بين المللی در آيد،لازم است كه در تعريف روابط انسانی به نحوی اساسی تجديد نظر شود. مفاهيمی كه امروزه از روابط طبيعی مطلوب ميان افراد بشر، بين آنها و طبيعت، بين افراد و جامعه، وبين اعضای جامعه و مؤسّسات اجتماعی وجود دارد نمودار ميزان درك و فهم نژاد بشر در ادوار گذشته است، يعنی زمانی كه هنوز به مرحلهء كنونی رشد و بلوغ نرسيده بود. اگر اكنون بشر واقعاً به مرحلهء بلوغ رسيده است، اگر همهء ساكنان زمين مردم واحدی را تشكيل می دهند، و اگر بايد عدالت اصل حاكم بر سازمان اجتماعی باشد، پس بايد مفاهيمی نيز كه زاييدهء بی اطّلاعی از واقعيّتهايی است كه به تدريج آشكار می گردد، باز سازی شود.
حركت در اين جهت تازه آغاز شده است. اين حركت، به تدريج به مفهوم جديدی از ماهيّت خانواده و حقوق و مسئوليّتهای هر يك از اعضای آن منتج خواهد شد. نقش زن را در همهء سطوح جامعه تغيير خواهد داد. در تغييركيفيّت رابطهء مردم با شغلی كه بر عهده دارند و دركشان از
اهمّيّت فعّاليّتهای اقتصادی در زندگانی آنان تأثيری شديد خواهد داشت. در ادارهء امور بشر و سازمانهايی كه بدين منظور به وجود آمده اند تغييرات وسيعی را سبب خواهد شد. وضع قوانين محكمی را كه هم حافظ محيط زيست و هم موافق نيازهای توسعه و عمران برای همهء مردم باشد تضمين خواهد كرد. و سر انجام، باز سازی يا تحوّلی كه به بركت اين جنبش در سازمان ملل متّحد بوجود می آيد بدون ترديد به تأسيس اتّحاديّهء جهانی ملل كه دارای هيئتهای مقنّنه و قضائيّه و مجريّه خواهد بود منجر می گردد.
در كار باز سازی نظام روابط انسانی شيوه ای كه حضرت بهاءالله از آن تحت عنوان مشورت ياد كرده اند نقشی اساسی دارد. حضرت بهاءالله توصيه نموده اند كه " در جميع امور به مشورت متمسّك شويد " و " بلوغ و ظهور خرد به مشورت ظاهر و هويدا " است.
معياری كه در مشورت برای حقيقت جويی به كار برده می شود با نحوهء مذاكرات و سازشهايی كه از خصوصيّات گفتگوهای متداول در امور انسانی است تفاوت فاحش دارد. نه تنها نمی توان با روش مقابله و اعتراض كه يكی ديگر از خصوصيّات متداول در جامعهء امروزيست بدان دست يافت بلكه به كار بستن روش مذكور موجب محدوديّت شديد در كارآيی مشورت نيز ميگردد. مجادله،تبليغات، روش اقامهء دعوی ( adversarial method )، و بطور كلّی نظام دسته بندی كه مدّتهای مديدی است از خصوصيّتهای متداول در اقدامات دسته جمعی است همه اصولاً به زيان هدف مورد نظر يعنی
رسيدن به توافق دربارهء حقيقت امر و پيدا كردن عاقلانه ترين راه از ميان راههای موجود است.
آنچه كه حضرت بهاءالله توصيه می فرمايند روش مشورت و مذاكره ای است كه در آن افراد شركت كننده از نظرات فردی خود فراتر می روند تا بتوانند به عنوان اعضای يك هيكل كه دارای هدفها و منافع مخصوص به خود است انجام وظيفه كنند. در چنين فضايی كه ادب و خلوص از مشخّصات آن است، افكاری كه ابراز می شود به افرادی كه در حين مذاكره آنها را بيان می كنند تعلّق ندارد بلكه متعلّق به همهء گروه است كه دربارهء قبول يا ردّ يا تغيير آنها به نحوی كه به نفع هدف مورد نظر باشد تصميم اتّخاذ نمايند، حتّی اگر مخالف با نظر اوّليّه آنان باشد. در چنين شرايطی هر تصميمی كه قبلاً اتّخاذ شده چنانچه در عمل با اشكالی مواجه شود قابل بررسی و تجديد نظر خواهد بود.
مشورت به نحوی كه بيان شد اجرای عدالت در امور بشر است و اثر آن در موفّقيّت كوششهای گروهی چنان حياتی است كه بی گمان می توان آنرا از روشهای مؤثّر برای توسعهء اجتماعی و اقتصادی محسوب داست. مشاركت مردمانی كه موفّقيّت اين روش موكول به تعهّد و كوشش آنان است زمانی مؤثّر واقع می شود كه مشورت محور اصلی هر طرحی باشد. حضرت بهاءالله چنين توصيه می فرمايند : " قل لا انسان الّا بالانصاف و لا قوّة الّا بالاتّحاد و لا خير و لا سلامة الّا بالمشورة "(2)
كار توسعه و عمران جامعهء جهانی مستلزم وجود استعدادهايی بمراتب بيش از توانايی كنونی بشر است. برای كسب چنين قابليّتی، گسترش چشم گيری در ميزان دسترسی افراد و سازمانهای اجتماعی به دانش ضروری است. تعليم و تربيت عمومی برای بسط و پرورش استعداد در همهء افراد لازم است، ولكن اين امر در صورتی موفّقيّت آميز خواهد بود كه امور جامعهء انسانی چنان ترتيب داده شود كه در بخش های مختلف جامعه افراد و گروه ها هر دو بتوانند كسب دانش نمايند و آن را برای تنظيم امور به كار بندند.
تاريخ مدوّن بشر حاكی از آنست كه خود آگاهی انسان با كسب دانايی از طريق دو نظام اساسی جامعه يعنی علم و دين توانسته است استعداد هايی كه بالقوّه در او موجود بوده بتدريج ظاهر سازد.
بواسطهء اين دو عامل تجارب بشر سازمان يافته، محيط زيستش شناخته شده، قوای مكنونه اش مكشوف گرديده، و زندگانی اخلاقی و عقلانی اش تحت قاعده و انضباط در آمده است. دين و علم بعنوان پايه گذاران حقيقی تمدّن محسوب شده اند. ولكن نگاهی به گذشته آشكار می سازد كه تأثير مشترك اين دو عامل يعنی علم و دين در زمان هايی شديدتر بوده كه هر يك در حيطهء عمل خود هم آهنگ با ديگری فعّاليّت داشته است.
علم در حال حاضر از احترامی عالمگير برخوردار است و نيازی نيست كه قدر و اعتبارش به تفصيل بيان شود. از لحاظ روش توسعهء اجتماعی و اقتصادی نكته مهمتر اينست كه چگونه می توان فعّاليّت های علمی و فنی ( تكنولوژيكی ) را سازمان داد. اگر تسلّط بر دانش و به كار بستن آن را در معدودی از كشور ها از امتيازات طبقهء خاصّی بدانيم واضح است كه شكاف عميقی كه اين وضع بين اغنيا و فقرا در دنيا بوجود آورده پيوسته وسيعتر و عميق تر خواهد شد و عواقب
مصيبت بار چنين وضعی را هم اكنون می توان در اقتصاد جهانی مشاهده كرد. اگر بيشتر ملّت های جهان فقط مصرف كنندهء نتايج حاصل از علوم و فنونی باشند كه خارج از جامعهء آنان ايجاد می شود برنامه ای را كه برای آنان طرح می شود نمی توان واقعاً برنامهء : توسعه و پيشرفت " بشمار آورد.
مسئلهء اصلی كه براستی مشكل عظيمی است گسترش فعّاليّت های علمی و فنّی است. ابزار تحوّلات اجتماعی و اقتصادی چنان نيرومندی نبايد فقط ميراثی باشد كه نصيب طبقات ممتاز جامعه می گردد، بلكه بايد ترتيبی اتّخاذ شود كه همهء مردم در همه جا بتوانند به تناسب استعداد های خود در فعّاليّت های مزبور مشاركت داشته باشند. گذشته از به وجود آوردن برنامه هايی كه تعليم و تربيت مورد نياز را در دسترس عموم افرادی كه قادر به بهره بردن از آن هستند قرار ميدهد، چنين تجديد سازمانی مستلزم تأسيس مراكز پابرجايی در سراسر جهان برای فراگرفتن دانش های گوناگون است، يعنی مؤسّساتی كه سبب پيشرفت و ترقّی امكانات و قابليّات مردمان جهان برای مشاركت در به وجود آوردن و به كار گرفتن دانش و معارف گردد. سياست توسعه و عمران، در ضمن آنكه از نظر امكانات و استعدادات تفاوت های فردی را منظور می دارد، بايد وظيفهء ايجاد تساوی فرصت برای دسترسی به جريانات علمی و فنّی را نيز كه حقّ طبيعی و مشترك همهء افراد است از اهداف اصلی بشمار آورد.
در اثر شتاب فزايندهء دگرگونی های تكنولوژی ارتباطات و مخابرات كه اطّلاعات و آموزش را در سراسر جهان، صرفنظر از محلّ سكنی و سوابق فرهنگی، در دسترس تعداد بسيار كثيری از مردم قرارمی دهد به تدريج باعث می شود كه استدلال هايی كه هدفشان حفظ وضع كنونی است كمتر مورد قبول واقع شود.
مشكلاتی كه جامعهء بشر در زندگانی دينی و روحانی با آنها مواجه است گرچه از لحاظ خصوصيّات متفاوت است امّا به همان ميزان مايهء واهمه و نگرانی است. اين فكر كه ماهيّت انسان دارای بُعد روحانی هم هست، يعنی در حقيقت هويّت اصلی انسان روحانی است، حقيقتی است كه برای اكثريّت عظيمی از مردم جهان نيازی به استدلال و اثبات ندارد. اين واقعيّتی است كه ميتوان آنرا در قديمترين اسناد تاريخی يافت و هزاران سال است كه ملاحظه می شود هر يك از اديان عمدهء عالم آنرا تعليم داده اند و نتايج پايدار آن در حقوق، صنايع مستظرفه، تلطيف آداب آميزش و مراودهء ملل ، تاريخ بشر را غنی و پر مايه ساخته است. همانطور كه رويدادهای روزمرّهء جهان بطور مؤثّری نشان می دهد انگيزه های دينی بنحوی از انحاء در زندگانی روزانهء اغلب مردم جهان تأثير می گذارد و
شور و شوقی كه ايجاد می نمايد خاموش نشدنی و بسيار قوی است.
بنابراين واضح است كه هر كوششی كه به منظور پيشرفت بشر معمول گردد بايد موجب شود كه استعداد ها و قابليّاتی را كه بالقوّه در همهء مردم موجود و تا اين حدّ خلّاق است عملاً به منصّهء ظهور و بروز رساند. پس چرا مسائل روحانی كه بشر با آنها مواجه است در مطالعات و مذاكرات مربوط به توسعه و عمران مورد توجّه اساسی قرار نمی گيرد ؟ چرا اغلب اولويّت ها در برنامهء توسعه و عمران، و مفروضاتی كه مبنای اولويّت های مزبور است، صرفاً بر اساس جهان بينی های مادّی تنظيم شده كه اقلّيّت های كوچكی از مردمان جهان بدان پای بندند. برای تعهّدی بظاهر صميمی كه نسبت به اصل مشاركت عمومی ابراز می شود ولكن به تجارب فرهنگی مشاركت كنندگان وقعی نمی گذارد چه اعتباری می توان قائل شد ؟
ممكن است چنين استدلال شود كه چون بنا بر شواهد تاريخی مسائل روحانی و اخلاقی مبتنی بر اصول عقايدی در الهيّات است كه با يكديگر در تضادّ و تخاصم است و نمی توان آنها را با دلائل عينی ثابت كرد بنا بر اين خارج از محدودهء مسائل مورد نظر در توسعه و عمران جامعهء بين المللی است، و چنانچه برای مسائل روحانی و اخلاقی سهم و نقشی مهمّ و اساسی منظور گردد راه برای نفوذ همان افكار و عقايد قشری و تعصّب آميزی مفتوح می گردد كه سبب بروز اختلافات و كشمكش های اجتماعی گرديده و مانع پيشرفت بشر شده است. اين استدلال بدون ترديد، تا حدودی صحيح است. طرفداران نظام های گوناگون دينی نه تنها مسئوليّت بد نامی ايمان دينی در انظار بسياری از متفكّران متجدّد را بعهده دارند بلكه مسئوليّت موانع و تحريف هايی كه همواره در بحث و مذاكراهء بشر دربارهء مفاهيم روحانی به وجود آمده را نيز بعهده دارند. امّا اگر از اين مقدّمه به اين نتيجه برسيم كه راه حلّ آنست كه تحرّی و جستجوی حقايق روحانی را تضعيف كنيم و عميق ترين ريشه های انگيزش فكری را در انسان ناديده بگيريم، مسلّماً گمراه شده ايم. تنها اثر اين چنين محدوديّت، كه در دوران اخير معمول شده، اين بوده كه تعيين آيندهء جامعهء انسانی را به دست اعتقاد تعصّب آميز جديدی سپرده كه حقيقت را جدا از اخلاق ميداند و واقعيّات را مستقلّ از ارزش ها.
تا آنجا كه به زندگی در اين دنيا مربوط ميشود، بسياری از دست آوردهای بس مهمّ ديانت در زمينهء ترويج مبانی اخلاق بوده است. در همهء دوره های تاريخ و در همهء نقاط عالم در اثر تعاليم دينی و بر اساس سرمشق هايی كه زندگانی افراد متديّن ارائه داده، مردم قابليّت محبّت ورزيدن را پرورش داده اند و در نتيجهء تربيت اديان فراگرفته اند كه چگونه جنبهء حيوانی طبيعت آدمی را می توان تحت انضباط آورد، برای آنچه خير عموم است فداكاری كرد، عفو و اغماض و سخاوت و امانت داشت و ثروت و منابع ديگر را در خدمت پيشرفت تمدّن به كار گرفت. به كمك اديان نظام هايی ازنهادهای اجتماعی ايجاد گرديده كه اين پيشرفت های اخلاقی را به صورت موازين زندگانی اجتماعی در سطحی وسيع در آورد. تعاليم روحانی هياكل مقدّسه ای نظير كريشنا و موسی و بودا و زرتشت و عيسی و محمّد گرچه به تدريج در كسوف افكار قشری فرقه های متخاصم گرفتار تيرگی و انحراف شده ولكن عامل مؤثّر اصلی در تلطيف خلق و خوی بشر بوده است.
از زمان پيدايش اين تعاليم روحانی و اخلاقی تا كنون مشكل اساسی توانايی بخشيدن به افراد بشر از راه تعميم دسترسی به دانش بوده است. اين مقصود با اعتقاد به اصل توافق دين و علم و
همراهی اين دو بنحوی مستمرّ و با كيفيّتی روز افزون حاصل تواند گشت. براستی بايد اذعان نمود كه در هر نوع كوشش و در هر سطحی كه فعّاليّت می شود بصيرت ها و مهارت هايی كه در اثر موفّقيّت های علمی نصيب می گردد برای آنكه بنحو صحيحی مورد استفاده قرار گيرد بايد به نيروی ايمان و تعهّد روحانی و اصول اخلاقی مجهّز گردد. مثلاً مردم احتياج دارند طرز تشخيص حقيقت را از فرض و گمان فرا گيرند و تفاوت بين نظرات شخصی و واقعيّت عينی را تشخيص دهند. هرچه افراد مردم و مؤسّسات جامعه بيشتر واجد چنين توانايی شوند بيشتر می توانند به پيشرفت جامعهء انسانی مساعدت نمايند ولكن ميزان موفّقيّت آنان منوط به پايبندی به حقيقت و انقطاع از دلبستگی هايی است كه زادهء منافع و علائق شخصی است. قابليّت ديگری كه علم بايد در همهء افراد
مردم پرورش دهد توانايی تفكّر دربارهء فرايند و مراحل پيدايش هر امری و سوابق تاريخی آن است نه تنها توجّه به واقعيّات ملموس. ولكن اگر اين پيشرفت فكری و عقلانی بالمآل بايد سبب توسعه و عمران گردد ناچار بايد آنرا از تعصّبات نژادی و فرهنگی و جنسی و فرقه ای پاك و منزّه نمود.
بهمچنين آموزشی كه بتواند ساكنان كرهء زمين را قادر سازد كه در توليد ثروت مشاركت نمايند تنها در صورتی سبب پيشبرد مقاصد و اهداف توسعه و عمران می گردد كه انگيزهء توليد ثروت همراه با اين بصيرت روحانی باشد كه خدمت به عالم انسانی هدف زندگانی فردی و اجتماعی است.
پايه و اساس مسائل اقتصادی كه بايد مورد چاره جويی قرار گيرد افزايش قابليّت انسان از راه گسترش دانش در جميع سطوح است. همانطور كه تجارب سالهای اخير نشان داده است منافع و مساعی مادّی را نمی توان به خودی خود هدف غايی محسوب داشت. ارزش اين منافع و مساعی فقط محدود به آن نيست كه حوائج اساسی بشر يعنی نيازمنديهايی از قبيل مسكن و خوراك و بهداشت و امثال آنها را تأمين می كند بلكه به شكوفايی توانايی های انسانی و گسترش ميدان عمل آن مربوط می شود. بنابر اين مهمترين نقشی كه فعّاليّتهای اقتصادی در توسعه و عمران بعهده
دارد تجهيز مردم و مؤسّسات برای حصول مقصد واقعی فعّاليّت های مزبور است يعنی پی ريزی نظم جديد اجتماعی كه بتواند سبب كشف و شكوفايی قابليّات و استعداد های بی پايانی گردد كه در نهاد انسانی نهفته است.
مشكل مهمّ تفكّر اقتصادی پذيرش صريح و قطعی چنين هدفی برای توسعه و عمران، و نقش و وظيفهء آن در ايجاد وسائل تحقّق هدف مزبور است. تنها به اين ترتيب علم اقتصاد و علوم وابسته به آن می توانند از قيد مقاصد مادّی كه در حال حاضر سبب انحراف آنان است رهايی يابند و آنچه را بالقوّه به عنوان ابزار و وسائلی برای حصول سلامت و رفاه بشريّت دارا هستند به منصّهء ظهور و بروز رسانند. در هيچ مورد ديگری نيازمندی به توافق بين عرفان دينی و علم تا اين اندازه آشكار نيست.
مسئلهء فقر بهترين مثال چنين وضعی است. پيشنهاد هايی كه برای بر طرف كردن فقر عرضه شده بر اساس اين اعتقاد و اطمينان است كه منابعی مادّی وجود دارد، يا بايد در اثر كوشش های علمی و تكنولوژيکی به وجود بيايد، كه اين گرفتاری قديمی يعنی فقر را كه از مشخّصه های زندگانی بشر بوده است تخفيف بخشد و بالمآل به كلّی بر طرف سازد. يكی از دلائل عمده كه چرا تا بحال چنان گشايشی حاصل نشده آنست كه پيشرفت های ضروری علمی و فنّی در خدمت اولويّت هايی است كه فقط به طور غير مستقيم به منافع واقعی عامّهء مردم ارتباط دارند. برای برطرف ساختن بار سنگين فقر از جهان لازم است كه ترتيب تقدّم اولويّت های مزبور به كلّی تغيير داده شود. چنين اقدامی مستلزم عزمی جزم در جستجوی ارزشهايی است كه متناسب با چنين تغييری باشد. جستجويی كه هم منابع روحانی و هم منابع علمی جامعهء انسانی را به كار می گيرد. تا زمانی كه ديانت گرفتار تضادّ و تغاير اصول معتقدات فرقه هاست و نمی تواند بين احسّاس رضايت و حالت انفعال فرق گذارد و تعليمش اينست كه فقر از خصايص ذاتی زندگانی دنيوی است و فقط در عالم بعد می توان
از قيد آن رهايی يافت، نخواهد توانست در چنين اقدام مشتركی مشاركت جويد. برای مشاركت مؤثّر در كوشش جهت تأمين رفاه مادّی بشر ، ديانت بايد در منشأ متعالی الهام بخش خود مفاهيم و اصول روحانی جديدی را بيابد كه با عصر و زمان حاضر موافق و متناسب باشد، دورانی كه در آن سعی می شود
وحدت و عدالت در امور بشری برقرار گردد.
بيكاری نيز مسائل مشابهی را به ميان می آورد. در نحوهء تفكّر معاصر غالباً مفهوم كار بسيار محدود شده و عملاً به استخدام برای تأمين درآمد تبديل گرديده كه هدفش بدست آوردن امكانات لازم برای مصرف كالاهايی است كه عرضه ميشود. اين نظامی دايره وار است كه از درآمد و مصرف تشكيل شده و نتيجه اش ادامه و توسعهء توليد كالا و بالمآل حمايت از استخدام بخاطر دريافت كارمزد است. اگر هر يك از اين فعّاليّت ها را به تنهايی در نظر بگيريم برای رفاه جامعه
ضروری است ولكن نارسايی مفهوم كلّی را می توان در بی ميلی كه مفسّران اجتماعی در بين تعدادزيادی از شاغلين به كار در كشورهای مختلف تشخيص داده اند و در ضعف روحيّهء انبوه روزافزون بيكاران ملاحظه نمود.
بنابراين جای تعجّب نيست كه روز بروز اين موضوع بيشتر واضح می شود كه در شغل و كار نيز دنيا محتاج ارزشهای اخلاقی نوينی است. در اين مورد نيز فقط بينش هايی كه از برخورد سازندهءنظام های معرفت علمی و دينی حاصل می گردد می تواند سبب تغيير جهت عادات و رسوم مردم شود. به خلاف حيوانات كه برای ادامهء حيات به آنچه كه محيط به سهولت در اختيارشان می گذارد متّكی هستند، افراد انسانی مجبورند استعدادهای شگرفی را كه در وجودشان نهفته است به صورت كار مولّد ظاهر سازند تا حوائج خود و ديگران را برآورند. بدين ترتيب هر نفر به سهم خود در پيشبرد تمدّن سهيم می گردد و مقاصدی را برآورده می سازد كه باعث همبستگی وی با ديگران می شود. بنا بر بيان حضرت بهاءالله كاری كه از روی وجدان و به قصد خدمت به عالم بشری انجام شود حكم دعا و نيايش را دارد، يعنی مانند عبادت حقّ منظور می گردد. هر فردی استعداد آن را دارد كه در چنين وضعی قرار گيرد، و خطّ مشی توسعه و عمران بايد صرف نظر از ماهيّت برنامه های عمرانی و پاداش هايی كه وعده داده می شود، متّكی به استعداد ذاتی انسان باشد. طرز فكرهای ديگر كه محدود تر از اين باشد نخواهد توانست سبب كوشش و تعهّد مردم جهان برای اجرای وظايف اقتصادی ايشان گردد.
بحران محيط زيست مشكلات مشابهی در تفكّر اقتصادی ايجاد كرده است. امروزه بطلان نظريّه هايی كه اساسش اعتقاد به بی پايان بودن منابع طبيعی برای تحقّق بخشيدن به هر نوع خواستهء بشر باشد بخوبی آشكار گرديده است. فرهنگی كه برای توسعه، تملّك، و ارضاء خواسته های مردم ارزش مطلق قائل است مجبور شده است اذعان كند كه اين هدف ها به خودی خود راهنماهای واقع بينانه ای برای تعيين خطّ مشی و سياست كار نيستند. همچنين راه حلّ هايی كه برای مشكلات اقتصادی ارائه شده نارسا است زيرا در شيوهء تصميم گيری در آن اقدامات اين حقيقت مورد توجّه قرار نمی گيرد كه حوزهء اغلب مسائل اقتصادی، جهانی است نه اختصاصی و ناحيه ای.
اميد واثق به اين كه ممكن است اين بحران اخلاقی بنحوی با ارتقاء دادن طبيعت به مقام الوهيّت برطرف گردد خود حاكی از يأس روحانی و عقلانی است كه از اين بحران ناشی می گردد.شناخت عالم وجود بعنوان كلّيّتی زنده و پويا كه جامعهء بشری مسئول نگاهداری آن است، اگرچه مايهء خوشوقتی است ولكن نشان دهندهء تأثير و نفوذی نيست كه بخودی خود در وجدان مردم نظام جديدی از ارزشها را ايجاد نمايد. تنها راه حلّی بی سابقه كه بتمام معنی روحانی و علمی باشد می تواند بشريّت را توانايی آن بخشد كه مسئوليّت و توليتی را كه جبر تاريخ تحميل می كند بر عهده گيرد.
همهء مردمان دير يا زود ناچارند توانايی قانع بودن، استقبال از انضباط اخلاقی و وظيفه شناسی را كه تا همين اواخر از جنبه های اصلی انسانيّت محسوب می شد دوباره به دست آورند. در طول تاريخ ملاحظه می شود كه تعاليم بنيان گذاران اديان بزرگ موجب شده است كه اين صفات در نفوسی كه به آن اديان اقبال كرده بودند ايجاد شود. اين قبيل صفات امروزه مهمّ تر و حياتی ترند، امّا بايد نحوهء بروز و ظهور آنها با شرايط بلوغ عالم انسانی وفق دهد. در اين مورد نيز مشكل مهمّ ديانت آنست كه خود را از افكار وسواسی گذشته رها سازد و بپذيرد كه قانع بودن با اعتقاد به جبر يكی نيست، ترك لذّات دنيوی ( Puritanism) لزوماً اخلاقی بودن نيست، و وظيفه شناسی واقعی موجب می گردد انسان برای خود ارزش قائل شود نه آنكه خود را ميزان و معيار پرهيزكاری و عدالت محسوب نمايد.
تأثير پافشاری در عدم اعطای حقوق مساوی به زنان ومردان مشكلات علم و دين را درارتباط با زندگی اقتصادی بشر حادّتر می نمايد. هر ناظر بی طرفی تساوی زن و مرد را از لوازم اساسی برای تفكّر واقع بينانه نسبت به آسايش كرهء زمين و مردم آن می داند. اين نكته حاكی از حقيقتی دربارهء طبيعت انسان است، كه در طيّ قرون و اعصار، در دوران كودكی و نوجوانی بشر،ناشناخته مانده است. حضرت بهاءالله تأكيد فرموده اند كه " اناث و ذكور عندالله واحد بوده و هست " از نظر عقلی فرقی ميان زن و مرد نيست. اگر در گذشته نابرابری ميان زن و مرد احتراز ناپذير بود امروز كه بشر در آستانهء بلوغ قرار گرفته ديگر چنين نابرابری هايی را نمی توان موجّه دانست. برای موفّقيّت در كوشش هايی كه به منظور طرح ريزی و اجرای توسعه و عمران جهانی معمول شده برقرار
كردن تساوی كامل ميان زن و مرد در همهء شئون زندگی و در جميع سطوح جامعه حائز اهمّيّت اساسی است.
در حقيقت موفّقيّت در اين زمينه، خود معياری برای ارزيابی موفّقيّت برنامه های توسعه و عمران است. با در نظر گرفتن نقش حياتی فعّاليّت اقتصادی در پيشرفت تمدّن، ميزان دست يابی زنان به همهء شعبه های فعّاليّت اقتصادی نشانهء سرعت پيشرفت عمران و توسعه خواهد بود. مشكل اصلی ورای تضمين تساوی فرصت است، اگر چه تساوی فرصت خود بسيار مهمّ است. مسائل اقتصادی بايد از بنيان مورد مطالعهء مجدّد قرار گيرد، بنحوی كه همهء تجارب بشری و بينش هايی كه تا كنون در اين گونه مباحث در نظر گرفته نمی شد به كار گرفته شود. اقدامات اقتصادی بدون توجّه به خصوصيّات افراد بشر، يعنی تنها تحصيل منفعت را هدف قرار دادن و انسان را بعنوان وسيلهء وصول به چنان هدفی به كار بردن، با نياز های دنيايی كه انگيزه و آرزوی عدالت و يگانگی را دارد ناسازگار است. جامعهء انسانی روز به روز بيشتر مجبور می شود الگوهای اقتصادی جديدی بوجود آورد كه پايه و اساسش درك و همدردی با تجارب مشترك و روابط بين افراد بشر و شناختن نقش اساسی خانواده و جامعه در رفاه اجتماعی باشد. چنين راه گشايی فكری، كه نوعدوستانه است نه خودخواهانه، بايد بر پايهء معرفت روحانی و علمی نژاد بشر استوار باشد و هزاران سال تجربه، زنان را برای ايفای نقشی حسّاس در اين كوشش عمومی آماده نموده است.
تصوّر تحوّلی بدين پايه و مقياس در جامعه اين سؤال را مطرح می كند كه چه قدرتی می تواند آن تحوّل را به وجود آورد. و همچنين كدام مرجع و مقامی اختيارات لازم برای به كار گرفتن آن نيرو را در اختيار دارد. اين دو اصطلاح آشنا، يعنی قدرت و اختيارات، نيز مانند ساير مفاهيم مربوط به يكپارچه شدن سريع كرهء خاك بايد از نو تعريف شود.
قدرت در طول تاريخ، بر خلاف نظر كسانی كه برای قدرت منشأ دينی و الهی قائل بودند، معمولاً بصورت مزايا و منافعی تعبير گشته كه افراد يا گروه هايی از آن بهره مند می گردند و فی الحقيقه غالباً قدرت را وسيله ای می شمارند كه بر ضدّ ديگران به كار برده می شود. صرف نظر از تمايلات اجتماعی و دينی و سياسی كه در ادوار و مناطق مختلف جهان حكمفرما بوده، اين تغيير از قدرت به صورت خصوصيّت ذاتی فرهنگی در آمده كه بر تجزيه و
تضادّ تكيه می كند، يعنی فرهنگی كه در چندين هزار سال گذشته شاخص اكثر نژاد بشر بشمار می رود. بطور كلّی قدرت از جمله امتيازات افراد، گروه ها، اقوام، طبقات و ملّت ها بوده و بيشتر به مردان تعلّق داشته تا به زنان. نقش عمدهء قدرت تأمين توانايی تملّك، تفوّق، نفوذ،
مقاومت و كسب پيروزی برای صاحبان قدرت بوده است.
جريانات تاريخی كه بدان اشاره شد هم سبب سير قهقرايی در زمينهء رفاه جامعهء انسانی وهم موجب پيشرفت های خارق العادهء تمدّن بشری شده است. برای درك ارزش اين اثرات بايد موانع و شكست ها و همچنين محدوديّت های آشكار رفتارهايی را كه مسبّب هر دو نتيجه بوده است شناخت. عادات و روش های وابسته به اعمال قدرت، كه در اعصار طولانی كودكی و نوجوانی نوع انسان پديد آمده، اكنون به حدّ نهايی تأثير و سودمندی رسيده است. امروزه، در
عصری كه اغلب مسائل حادّ آن طبيعتاً جنبهء جهانی به خود گرفته، اصرار در اينكه قدرت بمعنای مزيّتی است برای گروههای مختلف خانوادهء بشری، از لحاظ تئوری تصوّر باطلی است و در عمل نيز به توسعه و پيشرفت اجتماعی و اقتصادی جهانی كمكی نخواهد كرد. آنان كه هنوز بر اين عقيده اند و در اعصار گذشته در اعتقاد خود راسخ و مطمئنّ بوده اند، حال نقشه های خود را عقيم و با موانع مشكلات بی شماری مواجه می بينند. تعبير سنّتی قدرت كه بدان معنای مبارزه طلبی می دهد ، بهمان ميزان در رفع نيازهای آيندهء بشر نارسا و بی فائده است كه به كار بردن اطّلاعات و اصول فنّی به حركت در آوردن راه آهن، در پرتاب اقمار مصنوعی به فضا و گردش آنها بدور زمين.
تشبيه فوق در اين مقام كاملاً بجا است. نوع انسان، به اقتضای نيازهای دوران بلوغش،ناگزير است خود را از قيد مفهوم موروثی كاربرد قدرت رها سازد. توانايی او به چنين امری از اين حقيقت آشكار ميشود كه نوع انسان، با اين كه تحت نفوذ مفهوم سنّتی قدرت قرار داشته، همواره توانسته است قدرت را بصورت های ديگر كه برای تحقّق آمال او جنبهء حياتی داشته تصوّر نمايد. شواهد فراوانی از تاريخ در دست است كه مردم از هر سابقه و نژاد، طيّ اعصار و قرون، از انواع بسيار گوناگون منابع خلّاقی كه در وجود آنان نهفته بوده، گرچه بنحوی گسسته و نارسا، استفاده نموده اند. شايد بارزترين نمونهء آن، قدرت حقيقت است كه در ارتباط با برخی ازعظيمترين پيشرفتهای فلسفی، دينی، هنری و تجربهء علمی بشر يكی از عوامل ايجاد تحوّل بشمار می رود. نيروی اخلاق و نيز پيروی از نحوهء رفتار كسانی كه می توانند نمونه و سرمشق قرار گيرند وسيله های ديگری برای تجهيز و بسيج نيروی بيكران كوشش آدمی، چه در زندگانی فردی و چه در جوامع بشری است. آنچه تقريباً به كلّی مجهول مانده عظمت نيرويی است كه بر اثر تحقّق اتّحاد و اتّفاق حاصل می شود، و آن نيرو چنان عظيم است كه به فرمودهء حضرت بهاءالله " نور اتّفاق آفاق را روشن و منوّر سازد ."
توفيق نهادهای اجتماعی در كشف و هدايت استعدادات نهفته در وجدان آگاه مردمان جهان، تا آنجا با موفّقيّت قرين می گردد كه اعمال قدرت با علائق و مصالح نژاد بشر كه در شرف تكوين است موافق و مناسب باشد. اصول مزبور مشتمل است بر : تكليف اوليای امور به جلب اعتماد و احترام و حمايت واقعی كسانی كه اوليای مزبور می كوشند بر اعمالشان نظارت و حكومت كنند ؛ مشاورات بی پرده و آزاد و تا حدّ اعلای امكان با جميع كسانی كه منافع و مصالحشان تحت تأثير تصميماتی است كه اتّخاذ می گردد؛ تعيين احتياجات و همچنين آمال و آرمانهای جامعه ای كه اوليای مزبور به آن خدمت می كنند با واقع بينی ؛ بهره گيری از پيشرفت های علمی و اخلاقی به منظور استفادهء صحيح از منابع موجود جامعه، كه از جمله شامل توانايی های اعضای آن جامعه هم می گردد . هيچيك از اصول اعمال قدرت به نحو مؤثّر و مفيد به اندازهء اولويّت قائل شدن برای ايجاد و حفظ اتّحاد و اتّفاق در بين افراد جامعه و اعضای مؤسّسات اداری آن واجد اهمّيّت نيست. قبلاً به مسألهء تعهّد نسبت به عدالت خواهی در جميع امور ، كه با اصل همبستگی ارتباط نزديك دارد، اشارت رفته است.
واضح است كه اجرای چنين اصولی تنها در فرهنگی ميسّر است كه اساساً روحيّه و روشی دموكراتيك و آزاد منش داشته باشد. امّا منظور اين نيست كه طرز فكر جانبداری از دستجات متخاصم را تأييد كنيم كه همه جا با گستاخی نام دموكراسی را به خود اختصاص داده و به رغم سهم چشمگيری كه در گذشته نسبت به پيشرفت بشر داشته، امروز در چنگال مشكلاتی چون بد بينی، لاقيدی، و فسادی گرفتار شده كه خود موجد و مسبّب آن بوده است. جامعه برای
انتخاب افرادی كه از جانب آن به تصميم گيری گروهی پردازد نيازی به صحنه سازی سياسيِ تعيينو معرّفی نامزدهای انتخاباتی، اعلان داوطلبی برای انتخاب شدن، فعّاليّت های انتخاباتی، و دعوت مردم به رأی دادن به نامزدهای مورد نظر ندارد چه كه اين گونه اعمال خدمتی را كه مورد نظر است به جامعه نخواهد كرد. به تدريج كه مردم مدارج آموزش و پرورش را می پيمايند و اطمينان می يابند كه مصالح حقيقی آنان در زمينهء توسعه و عمران به وسيلهء برنامه هايی كه به آنان پيشنهاد می شود تأمين خواهد شد، توانايی اين را خواهند يافت كه آن گونه روشهای انتخاباتی را اتّخاذ نمايند كه موجب بهبود تدريجی انتخاب هيأت های تصميم گيری جامعه گردد.
هرچه بر يك پارچگی نوع انسان افزوده گردد، به همان ميزان كسانی كه به اين ترتيب برگزيده شوند ناگزير خواهند بود مجهودات خود را به نحوی روز افزون با توجّه به ديدی جهانی به كار برند. بنا بر ارشاد حضرت بهاء الله، افرادی كه برای ادارهء امور مردم انتخاب می شوند نه تنها در سطح ملّی بلكه در سطوح محلّی نيز بايد خود را مسئول سعادت و رفاه نوع انسان بدانند.
ايجاد يك طرح كلّی برای توسعه و عمران جهانی كه وصول به مرحلهء بلوغ عالم انسانی را تسريع بخشد مستلزم كوشش جدّی برای دگرگونی و اصلاح عموم مؤسّسات جامعهء بشری است. دست اندر كارانی كه مسئوليّت انجام اين مهمّ بر عهدهء آنان محوّل شده عبارتند از همهء ساكنين كرهء زمين يعنی عموم ابناء بشر، اعضاء و مؤسّسات حاكمه در جميع سطوح جامعه،كاركنان سازمانهای مسئول همآهنگی بين المللی، دانشمندان و متفكّرين اجتماعی، همهء كسانی كه از استعدادات هنری برخوردار بوده يا به رسانه های ارتباط جمعی دسترسی دارند، و رهبران مؤسّسات غير دولتی. كوشش مذكور بايد مبتنی بر شناسايی و قبول بلاقيد و شرط اصل وحدت عالم انسانی باشد و تعهّد در قبال استقرار عدل و انصاف بعنوان اصل سازمان دهندهء جامعه، و تصميم راسخ به بهره برداری هرچه بيشتر از امكاناتی كه در نتيجهء تبادل منظّم بين افكار علمی و دينی نسل بشر می تواند در خدمت افزايش استعدادات انسانی به كار گرفته شود. مبادرت به چنين اقدام مهمّ مستلزم طرز تفكّری نوين و اساسی دربارهء اكثر مفاهيم و فرضيّاتی است كه امروزه بر حيات اجتماعی و اقتصادی حكمفرما است. اين طرز تفكّر نوين بايد با ايمانی راسخ توأم گردد تا هرقدر حصول به مقصد به درازا كشد، و هر گونه مانع يا مشكلی پيش آيد، ادارهء امور جامعه بر طبق اصولی كه جوابگوی نيازمنديهای حقيقی بشر باشد انجام پذيرد.
تنها اگر دوران كودكی نوع انسان به راستی به پايان آمده و دوران بلوغش فرا رسيده باشد چنين دورنمايی از آينده را ديگر نمی توان صرفاً مدينهء فاضله دانست. تصوّر اين كه كوشش و مجاهدتی به وسعت و ميزانی كه در اينجا پيش بينی شده است بتواند از جانب امم و مللی مأيوس و متخاصم ابراز شود بر خلاف حكم عقل وخرد متعارف است. تنها اگر جريان تحوّل اجتماعی بدانگونه كه حضرت بهاءالله بيان فرموده اند، به يكی از مراحل قاطع و نقاط
عطف خود رسيده باشد كه از آن رهگذر جميع پديده های هستی بالضّروره و ناگهان در مسير های تازه ای از توسعه و عمران سوق داده شود، حصول چنين امكانی قابل تصوّر خواهد بود. اعتقاد راسخ به اينكه چنين تغيير و استحاله ای عظيم در وجدان بشر در حال پيشرفت و تقدّم است
الهام بخش نظراتی است كه در اين بيانيّه اظهار شده است. به كسانی كه در اين بيانيّه ضربان آشنای نوايای قلبی خويش را حسّ می كنند، كلمات حضرت بهاءالله اطمينان و آرامش خاطر می بخشد كه در اين روز بی مانند خداوند فيوضات و منابع روحانی را به عالم انسانی عطا فرموده كه بشر برای اكمال مجهوداتش بدان نيازمند است. در مقامی می فرمايد : " يا ملأ الأَرض و السّماء قد ظهر ما لا ظهر من قبل " (3) و همچنين می فرمايد : " امروز روز فضل اعظم و فيض اكبر است."
آشوب و فتنه ای كه امروز امور عالم انسانی را متشنّج ساخته بی مثل و سابقه و بسياری از پيامدهايش بی نهايت مخرّب و ويران كننده است. خطراتی كه در طول تاريخ غير قابل تصوّر می نمود، بشر پريشان امروز را از هر جهت احاطه نموده است. امّا بزرگترين لغزش و خطايی كه رهبران عالم ممكن است در اين برههء از زمان مرتكب شوند آن است كه اجازه دهند بحران كنونی موجب شكّ و ترديد دربارهء نتيجهء نهايی جريانی شود كه در حال وقوع است.
دنيايی مشرف به مرگ و جهانی نوين در تقلّای ولادت است. عادات، شيوه های تفكّر، و نهادهايی كه طيّ قرون پديد آمده، در معرض امتحانات عديده واقع شده يعنی آزمايشهايی كه برای رشد و نموّ بشر لازم و غير قابل اجتناب است. اينك آنچه از مردمان جهان انتظار ميرود داشتن ايمان و عزمی راسخ است كه متناسب با قوای عظيمی باشد كه آفرينندهء جهان در اين بهار جانفزای روحانی ارزانی داشته است.
انتظار حضرت بهاءالله اين است : قل أن اتّحدوا فی كلمتكم و اتّفقوا فی رأيكم و اجعلوا اشراقكم افضل من عشيّكم و غدكم احسن من امسكم. فضل الانسان فی الخدمة و الكمال لا فی الزّينة و الثّروة و المال. اجعلوا اقوالكم مقدّسةً عن الزّيغ و الهوی و اعمالكم منزّهة عن الرّيب و الرّيا. قل لا تصرفوا نقود اعماركم النّفيسة فی المشتهيات النّفسيّة و لا تقتصروا الامور علی منافعكم الشّخصيّة. انفقوا اذا وجدتم و اصبروا اذا فقدتم. إنّ بعد كلّ شدّة رخاء و مع كلّ كدر صفاء. اجتنبوا التّكاهل و التّكاسل و تمسّكوا بما ينتفع به العالم من الصّغير و الكبير و الشّيوخ و الارامل. قل ايّاكم أن تزرعوا زؤان الخصومة بين البريّة و شوك الشّكوك فی القلوب الصّافية المنيرة ( 4)
______________________________________________________________
(1)- مضمون فارسی اين عبارت آنكه در نزد خداوند عدالت محبوب ترين امور است.
(2)- مضمون كلام به فارسی آن كه انسانيّت به انصاف است و نيرومندی در اتّحاد است و خير و سلامت در مشورت.
( 3) - مفهوم اين بيان آن كه ای كسانی كه در آسمانها و بر روی زمين هستيد آنچه تا بحال آشكار نشده بود پديدار گشته
( 4) - مضمون اين بيان آن كه در كلام و رأی خود متّحد باشيد و هر روز از زندگانی خود را بهتر از روز قبل سازيد. برتری انسان در خدمت كردن و دارا بودن فضايل و كمالات است نه در ثروت و زينت و مال. سخنان خود را از هوی و هوس و موهومات و اعمال خود را از دورويی و ريا پاك و منزّه نماييد. نقد عمر گرانمايه را صرف شهوات نفسانی نكنيد و در پی جلب منافع شخصی نباشيد. در هنگام رفاه بخشنده و در ايّام تنگدستی شكيبا باشيد، چه كه هر سختی آسودگی از پی دارد و هر اندوهی دلشادی. از سستی و تنبلی دوری نماييد و به آنچه خير عموم مردم از كوچك و بزرگ و از طبقات بالا تا پايين جامعه در آن است بپردازيد. مبادا سبب اختلاف و دشمنی در بين مردم شويد يا در دلهای پاك ايجاد شك و ترديد نماييد.
تجربه ای كه تاريخ تا به امروز ثبت كرده است بيشتر مربوط به قبايل، فرهنگها، طبقات اجتماعی و ملّتهاست. اكنون با ايجاد وحدت صوری بين كشورهای كرهء زمين در اين قرن، و پذيرفتن وابستگی متقابل همهء كسانی كه بر روی آن زندگی می كنند، تاريخ بشر به صورت مردمی واحد آغاز می شود. تلطيف خلق وخوی انسانی كه به كندی، و در مدّت زمانی طولانی، پيشرفتی پراكنده و نا منظّم داشته با دست آوردهای مادّی بشر به هيچوجه قابل قياس نيست. با وجود اين، اكنون همهء ساكنان كرهء زمين كه از نعمت های موروثی و فرهنگی گوناگون كه در طول قرون و اعصار تكامل يافته برخوردارند به تلاشی فرا خوانده شده اند كه با استفاده از ميراث مشترك خود، با هشياری و به نحوی منظّم و مرتّب مسئوليّت طرّاحی آيندهء خود را به عهده گيرند.
بسی دور از واقعيّت است اگر چنين بپنداريم كه بدون بازنگری دقيق در طرز فكرها و فرضيّاتی كه اكنون اساس اقدامات توسعهء اقتصادی و اجتماعی است می توان به چشم اندازی ار مرحلهء بعدی پيشرفت تمدّن دست يافت. واضح است كه چنين دوباره انديشی بايد در ابتدا متوجّه جنبه های عملی خطّ مشی ها، استفاده از منابع ، طرز تنظيم برنامه ها، روشهای اجرايی و سازمان دهی باشد.
ولی در جريان اين بازنگری خيلی زود به مسائلی اساسی برخورد می شود كه به هدفهای دراز مدّتی كه بايد دنبال شوند، ساختهای اجتماعی مورد نياز، مشكلات توسعه و ترويج عدالت اجتماعی و ماهيّت و نقش دانش در ايجاد تغييراتی پايدار، مرتبطند. بديهی است كه چنين بازنگری بناچار به
جستجوی توافق نظر دربارهء طبيعت خود انسان منجر خواهد شد.
برای بحث دربارهء اين موضوعها چه از جنبهء عملی و چه از لحاظ نظری دو راه مستقيم وجود دارد. از همين دو راه است كه در نظر داريم در صفحات بعد موضوع نحوهء اقدام برای توسعه و عمران جهانی را مورد بررسی قرار دهيم . ابتدا عقايد جاری در بارهء ماهيّت و هدف مراحل توسعه را بررسی می كنيم و سپس به وظايف و اقداماتی كه برای مجريان آن در نظر گرفته شده است، می پردازيم.
طرّاحی برنامه های جاری توسعه و عمران غالباً مبتنی بر فرضيّاتی است كه اساساً مادّی است. بدين معنی كه هدف توسعه در همهء جوامع بر حسب استفاده از وسائلی تعريف می شود كه در بعضی از مناطق مرفّه جهان، تجربه نشان داده موجب موفّقيّت در كسب رفاه مادّی می گردد.
البتّه تغييراتی در مباحث مربوط به توسعه و عمران با توجّه به تفاوتهای فرهنگی و نظامهای سياسی
روی می دهد كه هدف آنها مقابله با خطرات هشدار دهندهء حاصل از انحطاط محيط زيست می باشد امّا با وجود اين، فرضيّات مادّی زيربنايی همچنان به قوّت خود باقی مانده است.
در پايان قرن بيستم ديگر نمی توان از اين عقيده پشتيبانی كرد كه نيازمنديهای بشری را می توان با نحوه ای از توسعهء اجتماعی و اقتصادی كه صرفاً از درك مادّی زندگی انسان سرچشمه گرفته است بر طرف ساخت. فاصلهء ژرف و هولناك مابين سطح زندگی گروه كوچك مردم مرفّه جهان، يعنی
اقلّيّتی كه بالنّسبه رو به تقليل است، و اكثريّت بزرگی از ساكنان كرهء زمين كه در پنجهء فقر گرفتارند پيوسته افزايش می يابد و پيش بينی های خوشبينانه دربارهء تغييراتی كه انتظار می رفت در اثر اين طرز توسعهء اجتماعی و اقتصادی حاصل شود باطل و بی اثر شده است.
اين بحران بی سابقهء اقتصادی، همراه با نابسامانی های اجتماعی كه در اثر آن بوجود آمده، نمودار اشتباه وخيمی است كه در نحوهء ادراك ما از طبيعت بشر وجود دارد. زيرا وضع كنونی طرز رفتاری را تشويق می كند كه نه تنها برای تأمين توسعه و عمران كافی نيست بلكه با توجّه به رويدادهای جهانی برای منظور فوق نامربوط نيز بنظر می رسد. كاملاً روشن است كه اگرتوسعهء اجتماعی هدفی ورای بهبود شرايط مادّی نجويد، حتّی در رسيدن به همين هدف هم توفيق نخواهد يافت. هدف مزبور را بايد در ابعاد روحانی زندگانی جستجو كرد يعنی در انگيزه ای كه ازچشم اندازی اقتصادی – كه پيوسته در تغيير است و جامعهء انسانی را به صورتی مصنوعی به دو قسمت " توسعه يافته " و " در حال توسعه " تقسيم ميكند – فراتر ميرود.
از آنجا كه در حال حاضر تعريف هدف توسعه و عمران مورد تجديد نظر قرار گرفته ضروریاست كه دربارهء نقش مجريانش نيز تجديد نظر شود. حياتی بودن نقش دولت در سطوح مختلف نيازی به توضيح ندارد. به هر صورت برای نسل های آينده فهم اين نكته آسان نخواهد بود كه چرا در عصری كه اصل مساوات مورد ستايش بوده در طرّاحی برنامه های عمرانی به تودهء مردم اصولاً به چشم دريافت كنندگان كمك و آموزش می نگريسته اند. با وجود اعتقاد به اصل مشاركت، تنها مجالی كه در بهترين شرايط به اكثريّت مردم جهان در تصميم گيری داده می شود نقشی فرعی و محدود به انتخاب از ميان چند راه حلّ است، راه حلّ هايی كه به وسيلهء سازمان هايی كه اكثريّت مردم را به آنان دسترسی نيست تعيين شده و يا بر اساس هدفهايی مشخّص گرديده است كه اغلب با
برداشتی كه اكثريّت مردم از واقعيّت دارند تطبيق نمی كند. اين شيوه به صراحت يا بطور ضمنی، حتّی از طرف اديان رسمی نيز مورد تأييد قرار گرفته است. چنين به نظر می رسد كه تفكّرات متداول دينی، زير فشار سنّتهای پدر سالاری، اين توانايی را ندارد كه معتقدات ايمانی حاكی از بُعد روحانی طبيعت بشری را به نحوی ارائه نمايد كه موجب اعتماد و اطمينان و توانايی جمعی جامعهء انسانی برای اعتلای به ماورای شرائط مادّی گردد.
اين طرز فكر، موجب غفلت از اهمّيّت پديده ای می شود كه در زمان ما ممكن است مهمترين پديدهء اجتماعی باشد. درست است كه دول جهان از طريق سازمان ملل می كوشند تا نظامی جهانی بوجود آورند ولكن مردم جهان نيز از تصوّر چنين چشم اندازی به هيجان آمده اند. پاسخ آنان به صورت ظهور ناگهانی نهضتها و سازمانهای گوناگون برای تغيير و تحوّل اجتماعی در سطح محلّی ، ناحيه ای وجهانی جلوه گر شده است. حقوق بشر، پيشرفت زنان،ترك تعصّبات، شرايط اجتماعی توسعهء اقتصادی پايدار، تربيت اخلاقی كودكان، سواد آموزی،اقدامات اوّليّهء بهداشتی و بسياری ديگر از مسائل حياتی هر يك احتياج فوری به حمايت سازمانهايی دارد كه در نقاط مختلف جهان از پشتيبانی روزافزون مردم برخوردارند.
اين پاسخ مردم جهان به نيازمنديهای مبرم زمان، انعكاس ندايی است كه حضرت بهاءالله بيش
از صد سال پيش به اهل عالم فرمودند : " امروز را نگران باشيد و سخن از امروز رانيد" تحوّلی كه به تدريج بسياری از مردم عادی در خود احساس می كنند، تغييری كه از ديدگاه مورّخان تاريخ فرهنگ بسيار ناگهانيست، پرسش هايی اساسی را دربارهء نقش هيئت عمومی جامعهء بشری در طرّاحی آيندهء كرهء زمين مطرح می سازد.
خطّ مشی و سياستی كه سبب تشويق مردم جهان به قبول مسئوليّت در قبال سرنوشت مشتركشان می گردد بايد بر آگاهی و اعتقاد به اصل وحدت عالم انسانی مبتنی باشد. اين مفهوم كه افراد بشر همه اعضاء يك خانواده اند اگر چه در صحبتها و مذاكرات معمولی با سادگی فريبنده ای مطرح می شود ولكن اغلب مؤسّسات اجتماعی معاصر را در انجام وظائفشان با موانع و مشكلات مهمّ و اساسی مواجه نموده است. تركيب مبارزه جويانهء حكومت مدنی، اصل مركزيّت اقامهء دعوی در تنظيم اغلب قوانين مدنی، تجليل از مبارزات طبقاتی و كشمكش های ساير گروههای اجتماعی،سلطهء روحيّهء رقابت جويی در نحوهء نوين زندگانی، همه نمونه هايی از مظاهر گوناگون اصل كشمش و ستيزه جويی در جامعهء امروزی است كه به عنوان انگيزهء اصلی روابط متقابل انسانی پذيرفته شده است.
اين كشمكش و رقابت جلوهء ديگری است از تغيير مادّی زندگانی كه طی دو قرن اخير به نحوی روز افزون در سازمان اجتماعی بشر ريشه دوانيده است.
حضرت بهاءالله بيش از يك قرن پيش در نامه ای خطاب به ملكه ويكتوريا عالم بشری را به هيكل انسانی تشبيه فرموده اند و با ذكر اين تمثيل به طرح و نمونه ای اشاره نموده اند كه حاكی از وعدهء اطمينان بخشی برای سازمان جامعه ای جهانی است. براستی در عالم وجود هيچ طرح و نمونهء معقول ديگری وجود ندارد. حقيقت اينست كه جامعهء انسانی صرفاً از توده ای از واحدهای متفاوت تشكيل نشده بلكه از حاصل برخورد و معاشرت افرادی به وجود آمده است كه هر يك از آنها دارای هوش و اراده است ؛ با وجود اين، اعمال حياتی بدن انسان نموداری از اصول اساسی عالم وجود است.
مهمترين اين اصول اصل وحدت در كثرت است. به رغم تناقضی كه به صورت ظاهر به نظر می رسد ،همين يكپارچگی و پيچيدگی نظام بدن انسان و تركيب كامل همهء سلولها در بدن است كه دقيقاً به هر يك از عناصر متشكّله اجازه می دهد كه تواناييهای مخصوص و پنهان خود را به منصّهء ظهور رساند. هيچ سلولی، چه از لحاظ كمك به درست انجام گرفتن وظايف بدن وچه از نظر بهره بردن از تندرستی كلّ بدن، جدا از بدن زندگی نمی كند. سلامت جسمانی كه به اين ترتيب حاصل می شود هدفش ظهور و بروز آگاهی و شعور در انسان است، به عبارت ديگر مقصود و هدف رشد جسمانی ( بيولوژيكی ) بسی والاتر ار بقای وجود بدن و اعضای آن است.
آنچه دربارهء زندگی يك فرد صادق است دربارهء جامعهء انسانی نيز صدق می كند. نوع انسان به طور كلّی موجوديست پوينده كه در خطّ مقدّم تكامل حيات قرار دارد. اگر چه وجدان آگاه بشريّت به وسيلهء اذهان و انگيزه های گوناگون افراد بيشمار جامعهء انسانی عمل می كنند، ولكن كثرت مزبور به هيچ وجه به وحدت اساسی وجدان بشريّت لطمه وارد نمی آورد. به راستی وجود اين تنوّع ذاتيست كه وحدت را از يكنواخت بودن وهمسان بودن متمايز می سازد. به فرمودهء حضرت بهاء الله آنچه كه در حال حاضر بر مردم جهان می گذرد جريان فرارسيدن مرحلهء بلوغ جمعی جامعهء انسانيست و به وسيلهء همين بلوغ نوع انسان كه در شرف تحقّق است اصل وحدت در كثرت به كاملترين وجه نمودار خواهد شد. جريان تشكّل اجتماعی كه آغازش تشكّل و تحقّق زندگانی خانوادگی بوده متدرّجاً از مراتب سادهء قوم و قبيله و صورت های بسيار متنوّع جامعهء شهری گذشته و سر انجام به ظهور دولتهای ملّی رسيده و هر مرحله فرصتهای جديد و شايانی برای كار آيی استعداد های انسانی فراهم ساخته است.
واضح است كه پيشرفت نوع بشر به قيمت فدا كردن فرديّت افراد انسانی نبوده است. هرچه سازمان اجتماعی توسعه يافته، دامنهء امكانات بروز تواناييهای نهفته در وجود انسان نيز گسترش يافته. از آنجا كه بين افراد و جامعه رابطه ای متقابل وجود دارد، تحوّلی كه اكنون مورد نياز است بايد به طور همزمان در آگاهی وجدانی افراد بشر و در ساخت نهادهای اجتماعی صورت گيرد.
فرصتهايی كه اين تحوّل دوگانه فراهم می آورد به خطّ مشی توسعهء جهانی هدف وجهت می بخشد.آن مقصد و هدف در اين مرحلهء حسّاس تاريخ، بايد برقرار ساختن پايه های استواری باشد كه تمدّنی جهانی بتواند به تدريج بر اساس آنها شكل گيرد. پايه ريزی تمدّن جهانی نيازمند ايجاد نهادهای اجتماعی و قوانينی است كه از خصوصيّات و قدرت و اختياراتی جهانی برخوردار باشد. كوشش دراين راه تنها زمانی می تواند آغاز شود كه كسانی كه مسئول تصميم گيری هستند مفهوم واقعی وحدت عالم انسانی را صميمانه پذيرفته باشند و نيز اصول آن وحدت از راه تعليم و تربيت و با استفاده از وسائط ارتباط جمعی نشر و تعميم يابد.
زمانی كه اين آستانه پشت سر گذاشته شود، جريانی آغاز می گردد كه مردم جهان را در كار تعيين هدفهای مشترك و قبول تعهّد برای تحقّق اهداف مزبور سهيم خواهد نمود. فقط چنين دگرگونی اصولی می تواند آنها را از شرّ اهريمنان قديمی جدالهای قومی و مذهبی حفظ نمايد. اگر ساكنان كرهء زمين اين واقعيّت را كه همهء آنان در حقيقت يك مردمند دريابند آن وقت خواهند توانست از الگوهای اختلاف برانگيز كه در گذشته حاكم بر سازمان اجتماعی بوده روی بگردانند و آموختن راه و رسم همكاری و آشتی را آغاز كنند. به فرمودهء حضرت بهاءالله " مقصود اصلاح عالم و راحت امم بوده.
اين اصلاح و راحت ظاهر نشود مگر به اتّحاد و اتّفاق." عدالت تنها نيرويی است كه می تواند خود آگاهی بشر به وحدت و يگانگی را، كه تازه آغاز شده، به اراده ای جمعی تبديل نمايد تا بدين وسيله بتوان با اطمينان خاطر مؤسّسات لازم برای زندگانی جامعه ای جهانی را بر پا نمود. عصری كه شاهد دسترسی روز افزون مردم جهان به انواع اطّلاعات و افكار است عدالت را به عنوان اصل حاكم بر تركيب موفّقيّت آميز اجتماع می شناسد و طرحهايی كه به منظور آبادانی كرهء ارض تنظيم می شود ناچار بايد روز به روز بيشتر با شرايط و ضوابطی كه عدالت ايجاب می نمايد منطبق گردد .
در سطح فردی ، عدالت عبارت از آن نيروی روح انسان است كه شخص را قادر می سازد تا حقيقت را از غير آن باز شناسد. حضرت بهاءالله اين حقيقت را تأكيد فرموده اند كه " احبّ الاشياء عندی الانصاف "(1) زيرا عدالت و انصاف سبب می شود كه انسان با چشم خود ببيند نه با چشم ديگران،و خود كشف حقايق نمايد نه آنكه به دانسته های اطرافيان متّكی باشد . عدالت ، انصاف در قضاوت را ايجاب ميكند و مراعات بيطرفی در رفتار با ديگران را ، و به اين ترتيب در زندگانی روزانه مونسی است دائمی ولی سخت گير .
در سطح گروهی ، عدالت به منزلهء شاخص و از لوازم تصميم گيری جمعی است ، زيرا تنها وسيله برای حصول وحدت فكر و عمل محسوب می شود . عدالت با آنچه در گذشته بنام عدالت اجراء می شده، يعنی تشويق گرايش به سوی تنبيه و مجازات، تفاوت فاحش دارد. عدالت عملاً اين نكته را جلوه گر میسازد كه در راه پيشرفت بشريّت، مصالح ومنافع فرد و جامعه به نحو تفكيك ناپذيری به يكديگر مرتبطند. هرچه بيشتر عدالت وسيلهء راهنمايی در ارتباطات انسانی شود به همان نسبت بيشتر فضا و جوّی برای مشورت و مذاكره فراهم می گردد كه می توان انواع امكانات را بی غرضانه و بدون جانبداری بررسی كرد و مسير مناسبی برای اقدامات مقتضی انتخاب نمود. در چنين جوّی تمايلات ديرينهء توسّل به تزوير و دسته بندی به مراتب كمتر ممكن است در جريان تصميم
گيری مؤثّر واقع شود.
ملاحظات فوق الذّكر تأثيرات عميقی در توسعهء اقتصادی و اجتماعی دارد. رعايت عدالت مانع از آن ميشود كه وسوسهء فدا كردن رفاه عامّهء بشر و حتّی كرهء زمين به طور كلّی به خاطر منافعی كه ممكن است از پيشرفتهای فنّی و صنعتی نصيب اقلّيّت مرفّه گردد، توسعه و عمران واقعی به شمار آيد. رعايت عدالت همچنين سبب می گردد كه در طرح ريزی و تنظيم برنامه های توسعه و عمران منابع محدودی كه موجود است صرف اجرای اقداماتی شود كه موافق مصالح و اولويّتهای اساسی اجتماعی و اقتصادی جامعه باشد. مهمتر از همه آنكه تودهء مردم كه اجرای برنامه های عمرانی را بر عهده دارند خود را متعهّد برنامه هايی می دانند كه پاسخ گوی نيازهای آنان و دارای اهدافی عادلانه و منصفانه باشد. ساير صفات انسانی مانند امانت، علاقه به كار و داشتن روحيّهء همكاری كه لازمهء اجرای مطلوب برنامه های مزبورند هنگامی ممكن است برای تحقّق هدفهای مشترك به نحوی شايسته به كار گرفته شود كه هر يك از اعضای جامعه و در واقع هر يك از گروههای موجود در اجتماع اطمينان يابند كه در پناه ضوابط و معيارهايی قرار دارند كه در مورد همه يكسان و عادلانه به كار می رود.
بنا بر اين مسئلهء حقوق بشر محور اصلی بحث دربارهء نحوهء تأمين توسعهء اجتماعی و اقتصادی است و تعيين خطّ مشی مزبور مستلزم كوشش در رها ساختن حقوق بشر از چنگال دو دستگی های غير واقعی است كه مدّتهاست بدان اسير است. جمعی معتقدند كه توجّه به اينكه آزادی فكر و عمل
برای رشد هر انسانی ضروری است نبايد سبب موجّه شمردن عقيده به فردگرايی شود، عقيده ای كه بسياری از شئون زندگانی را به فساد و تباهی عميقی كشانده است. گروهی ديگر عقيده دارند كه توجّه به تضمين رفاه جامعه به طور كلّی نبايد سبب شود كه دولت، به عنوان تنها منبع تأمين سعادت بشر، به رتبه و مقام خدايی ارتقا داده شود بلكه كاملاً بر عكس تاريخ قرن حاضر بخوبی نشان می دهد كه چنين طرز فكرها و برنامه های حزبی كه از آنها بوجود آمده خود دشمنان اصلی منافعی هستند كه ظاهراً به آن خدمت می كنند. فقط در قالب شور و مذاكره ای كه در اثر آگاهی به وحدت حياتی بشر امكان پذير است رعايت كامل حقوق بشر جلوه ای مشروع و خلّاق می يابد.
امروز مؤسّسه ای كه عهده دار بوجود آوردن اين شرايط است و وظيفه دارد ترويج حقوق بشررا از دست كسانی كه از آن سوء استفاده می كنند آزاد سازد، نظام مؤسّسات بين المللی است كه زاييدهء مصيبتهای دو جنگ خانمانسوز جهانی و تجربهء نابسامانی اقتصادی است كه سراسر جهان را فرا گرفته بود. بی دليل نيست كه اصطلاح " حقوق بشر " فقط پس از اعلام و انتشار منشور سازمان ملل متّحد در سال ٥٤٩١ و سه سال بعد از آن با تصويب بيانيّهء حقوق بشر، مورد استفاده عامّ قرار گرفت. در اين مدارك تاريخی عدالت اجتماعی و صلح جهانی رسماً لازم و ملزوم يكديگر شناخته
شده اند. اين امر كه بيانيّهء مزبور بدون هيچ رأی مخالفی در مجمع عمومی به تصويب رسيد از همان ابتداء به آن قدرتی داد كه در سالهای بعد پيوسته افزايش يافته است.
فعّاليّتی كه با خود آگاهی، كه وجه امتياز طبيعت انسانست، رابطهء نزديك دارد جستجوی فرداست برای اينكه شخصاً واقعيّت را كشف كند. آزادی پژوهش دربارهء هدف وجود، و پرورش موهبتهای نهفته در طبيعت انسان به منظور رسيدن به آن هدف، احتياج به هدايت و حفاظت دارد.
افراد انسانی بايد برای كسب دانش آزاد باشند. حال اگر اين آزادی غالباً مورد تجاوز قرار می گيرد،و اين تجاوز تحت شرايط موجود در جامعهء معاصر تشويق و تأييد می شود، به هيچ وجه از ارزش و اعتبار آزادی به عنوان يك نيروی محرّك اجتماعی نمی كاهد. اين وجه امتياز نوع بشر يعنی قوّهء محرّكهء شعور آگاه انسانست كه لزوم اخلاقی اعلان بسياری از حقوق مندرج در بيانيّهء جهانی و ميثاقهای بين المللی مرتبط به آن را موجب می گردد. تعليم و تربيت همگانی، آزادی سفر و نقل مكان، دستيابی به اطّلاعات، و امكان شركت در فعّاليّتهای سياسی جملگی جوانب مختلف عملكرد آن است كه احتياج به تضمين صريح جامعهء جهانی دارد. همين نكته دربارهء آزادی فكر و عقيده كه متضمّن آزادی دينی نيز هست و نيز دربارهء حقّ استقلال نظر و حقّاظهار و ايراد افكار و عقايد مزبور هم صدق می كند.
از آنجا كه هيكل جامعهء انسانی واحدی تقسيم ناپذيراست، هر عضو آن كه پا به عرصهء وجود می گذارد حكم امانتی دارد كه به كلّ آن هيكل سپرده می شود. اين امانت داری پايهء اخلاقی اغلب حقّهای ديگر را تشكيل می دهد، حقوقی كه بيشتر اجتماعی و اقتصاديست و كوشش شده است در بيانيّه های سازمان ملل تعريف شود. امنيّت خانه و خانواده، مالكيّت، و حقّ داشتن حريم خصوصی،همه از همان امانت داری استنباط و استنتاج می گردد. وظايفی كه بر عهدهء جامعه است عبارت از تهيّهء كار، تأمين مواظبتهای پزشكی و روانی، امنيّت اجتماعی و مزد عادلانه و امكانات قانونی و تسهيلات لازم برای استراحت و تفريح عمومی و بسياری ديگر از انتظارات و احتياجات معقول است كه حقّ همهء افراد اعضاء جامعه محسوب می شود.
اصل امانت داری مشترك در جامعهء بشری همچنين به هر فردی حقّ می دهد كه انتظار داشته باشد شرايط فرهنگی كه برای حفظ هويّت او اساسی است از حمايت قوانين ملّی و بين المللی برخوردار باشد. ثروت عظيمی كه از انواع فرهنگها در طول هزاران سال فراهم آمده است بسيار شبيه به مخزن ژنها در زندگی بيولوژيکی نوع انسان ومحيط زيست اوست و برای توسعهء اجتماعی و اقتصادی بشر كه در حال رسيدن به مرحلهء بلوغ است بسيار حياتی است. اين ثروت عظيم حاكی ازميراثی است كه بايد به آن فرصت داد تا در تمدّنی جهانی بارور شود. از يك طرف جلوه های فرهنگی بايد از خفقانی كه نتيجهء اثرات مادّی گرايی معاصر است حفاظت شود و از طرف ديگر فرهنگها بايد بتوانند درچارچوب صور متغيّر تمدّن، فارغ از هر سوء استفاده ای كه ممكن است به نفع احزاب سياسی صورت پذيرد، با يكديگر در ارتباط باشند.
حضرت بهاءالله می فرمايند: " سراج عباد داد است. او را به بادهای مخالف ظلم و اعتساف خاموش منماييد و مقصود از آن ظهور اتّحاد است بين عباد. در اين كلمهء عليا بحر حكمت الهی موّاج دفاتر عالم تفسير آن را كفايت ننمايد." برای اينكه موازين حقوق بشر كه اكنون به وسيلهء جامعهء ملّت ها در شرف تنظيم است اشاعه يابد و بصورت ضوابط متداول بين المللی در آيد،لازم است كه در تعريف روابط انسانی به نحوی اساسی تجديد نظر شود. مفاهيمی كه امروزه از روابط طبيعی مطلوب ميان افراد بشر، بين آنها و طبيعت، بين افراد و جامعه، وبين اعضای جامعه و مؤسّسات اجتماعی وجود دارد نمودار ميزان درك و فهم نژاد بشر در ادوار گذشته است، يعنی زمانی كه هنوز به مرحلهء كنونی رشد و بلوغ نرسيده بود. اگر اكنون بشر واقعاً به مرحلهء بلوغ رسيده است، اگر همهء ساكنان زمين مردم واحدی را تشكيل می دهند، و اگر بايد عدالت اصل حاكم بر سازمان اجتماعی باشد، پس بايد مفاهيمی نيز كه زاييدهء بی اطّلاعی از واقعيّتهايی است كه به تدريج آشكار می گردد، باز سازی شود.
حركت در اين جهت تازه آغاز شده است. اين حركت، به تدريج به مفهوم جديدی از ماهيّت خانواده و حقوق و مسئوليّتهای هر يك از اعضای آن منتج خواهد شد. نقش زن را در همهء سطوح جامعه تغيير خواهد داد. در تغييركيفيّت رابطهء مردم با شغلی كه بر عهده دارند و دركشان از
اهمّيّت فعّاليّتهای اقتصادی در زندگانی آنان تأثيری شديد خواهد داشت. در ادارهء امور بشر و سازمانهايی كه بدين منظور به وجود آمده اند تغييرات وسيعی را سبب خواهد شد. وضع قوانين محكمی را كه هم حافظ محيط زيست و هم موافق نيازهای توسعه و عمران برای همهء مردم باشد تضمين خواهد كرد. و سر انجام، باز سازی يا تحوّلی كه به بركت اين جنبش در سازمان ملل متّحد بوجود می آيد بدون ترديد به تأسيس اتّحاديّهء جهانی ملل كه دارای هيئتهای مقنّنه و قضائيّه و مجريّه خواهد بود منجر می گردد.
در كار باز سازی نظام روابط انسانی شيوه ای كه حضرت بهاءالله از آن تحت عنوان مشورت ياد كرده اند نقشی اساسی دارد. حضرت بهاءالله توصيه نموده اند كه " در جميع امور به مشورت متمسّك شويد " و " بلوغ و ظهور خرد به مشورت ظاهر و هويدا " است.
معياری كه در مشورت برای حقيقت جويی به كار برده می شود با نحوهء مذاكرات و سازشهايی كه از خصوصيّات گفتگوهای متداول در امور انسانی است تفاوت فاحش دارد. نه تنها نمی توان با روش مقابله و اعتراض كه يكی ديگر از خصوصيّات متداول در جامعهء امروزيست بدان دست يافت بلكه به كار بستن روش مذكور موجب محدوديّت شديد در كارآيی مشورت نيز ميگردد. مجادله،تبليغات، روش اقامهء دعوی ( adversarial method )، و بطور كلّی نظام دسته بندی كه مدّتهای مديدی است از خصوصيّتهای متداول در اقدامات دسته جمعی است همه اصولاً به زيان هدف مورد نظر يعنی
رسيدن به توافق دربارهء حقيقت امر و پيدا كردن عاقلانه ترين راه از ميان راههای موجود است.
آنچه كه حضرت بهاءالله توصيه می فرمايند روش مشورت و مذاكره ای است كه در آن افراد شركت كننده از نظرات فردی خود فراتر می روند تا بتوانند به عنوان اعضای يك هيكل كه دارای هدفها و منافع مخصوص به خود است انجام وظيفه كنند. در چنين فضايی كه ادب و خلوص از مشخّصات آن است، افكاری كه ابراز می شود به افرادی كه در حين مذاكره آنها را بيان می كنند تعلّق ندارد بلكه متعلّق به همهء گروه است كه دربارهء قبول يا ردّ يا تغيير آنها به نحوی كه به نفع هدف مورد نظر باشد تصميم اتّخاذ نمايند، حتّی اگر مخالف با نظر اوّليّه آنان باشد. در چنين شرايطی هر تصميمی كه قبلاً اتّخاذ شده چنانچه در عمل با اشكالی مواجه شود قابل بررسی و تجديد نظر خواهد بود.
مشورت به نحوی كه بيان شد اجرای عدالت در امور بشر است و اثر آن در موفّقيّت كوششهای گروهی چنان حياتی است كه بی گمان می توان آنرا از روشهای مؤثّر برای توسعهء اجتماعی و اقتصادی محسوب داست. مشاركت مردمانی كه موفّقيّت اين روش موكول به تعهّد و كوشش آنان است زمانی مؤثّر واقع می شود كه مشورت محور اصلی هر طرحی باشد. حضرت بهاءالله چنين توصيه می فرمايند : " قل لا انسان الّا بالانصاف و لا قوّة الّا بالاتّحاد و لا خير و لا سلامة الّا بالمشورة "(2)
كار توسعه و عمران جامعهء جهانی مستلزم وجود استعدادهايی بمراتب بيش از توانايی كنونی بشر است. برای كسب چنين قابليّتی، گسترش چشم گيری در ميزان دسترسی افراد و سازمانهای اجتماعی به دانش ضروری است. تعليم و تربيت عمومی برای بسط و پرورش استعداد در همهء افراد لازم است، ولكن اين امر در صورتی موفّقيّت آميز خواهد بود كه امور جامعهء انسانی چنان ترتيب داده شود كه در بخش های مختلف جامعه افراد و گروه ها هر دو بتوانند كسب دانش نمايند و آن را برای تنظيم امور به كار بندند.
تاريخ مدوّن بشر حاكی از آنست كه خود آگاهی انسان با كسب دانايی از طريق دو نظام اساسی جامعه يعنی علم و دين توانسته است استعداد هايی كه بالقوّه در او موجود بوده بتدريج ظاهر سازد.
بواسطهء اين دو عامل تجارب بشر سازمان يافته، محيط زيستش شناخته شده، قوای مكنونه اش مكشوف گرديده، و زندگانی اخلاقی و عقلانی اش تحت قاعده و انضباط در آمده است. دين و علم بعنوان پايه گذاران حقيقی تمدّن محسوب شده اند. ولكن نگاهی به گذشته آشكار می سازد كه تأثير مشترك اين دو عامل يعنی علم و دين در زمان هايی شديدتر بوده كه هر يك در حيطهء عمل خود هم آهنگ با ديگری فعّاليّت داشته است.
علم در حال حاضر از احترامی عالمگير برخوردار است و نيازی نيست كه قدر و اعتبارش به تفصيل بيان شود. از لحاظ روش توسعهء اجتماعی و اقتصادی نكته مهمتر اينست كه چگونه می توان فعّاليّت های علمی و فنی ( تكنولوژيكی ) را سازمان داد. اگر تسلّط بر دانش و به كار بستن آن را در معدودی از كشور ها از امتيازات طبقهء خاصّی بدانيم واضح است كه شكاف عميقی كه اين وضع بين اغنيا و فقرا در دنيا بوجود آورده پيوسته وسيعتر و عميق تر خواهد شد و عواقب
مصيبت بار چنين وضعی را هم اكنون می توان در اقتصاد جهانی مشاهده كرد. اگر بيشتر ملّت های جهان فقط مصرف كنندهء نتايج حاصل از علوم و فنونی باشند كه خارج از جامعهء آنان ايجاد می شود برنامه ای را كه برای آنان طرح می شود نمی توان واقعاً برنامهء : توسعه و پيشرفت " بشمار آورد.
مسئلهء اصلی كه براستی مشكل عظيمی است گسترش فعّاليّت های علمی و فنّی است. ابزار تحوّلات اجتماعی و اقتصادی چنان نيرومندی نبايد فقط ميراثی باشد كه نصيب طبقات ممتاز جامعه می گردد، بلكه بايد ترتيبی اتّخاذ شود كه همهء مردم در همه جا بتوانند به تناسب استعداد های خود در فعّاليّت های مزبور مشاركت داشته باشند. گذشته از به وجود آوردن برنامه هايی كه تعليم و تربيت مورد نياز را در دسترس عموم افرادی كه قادر به بهره بردن از آن هستند قرار ميدهد، چنين تجديد سازمانی مستلزم تأسيس مراكز پابرجايی در سراسر جهان برای فراگرفتن دانش های گوناگون است، يعنی مؤسّساتی كه سبب پيشرفت و ترقّی امكانات و قابليّات مردمان جهان برای مشاركت در به وجود آوردن و به كار گرفتن دانش و معارف گردد. سياست توسعه و عمران، در ضمن آنكه از نظر امكانات و استعدادات تفاوت های فردی را منظور می دارد، بايد وظيفهء ايجاد تساوی فرصت برای دسترسی به جريانات علمی و فنّی را نيز كه حقّ طبيعی و مشترك همهء افراد است از اهداف اصلی بشمار آورد.
در اثر شتاب فزايندهء دگرگونی های تكنولوژی ارتباطات و مخابرات كه اطّلاعات و آموزش را در سراسر جهان، صرفنظر از محلّ سكنی و سوابق فرهنگی، در دسترس تعداد بسيار كثيری از مردم قرارمی دهد به تدريج باعث می شود كه استدلال هايی كه هدفشان حفظ وضع كنونی است كمتر مورد قبول واقع شود.
مشكلاتی كه جامعهء بشر در زندگانی دينی و روحانی با آنها مواجه است گرچه از لحاظ خصوصيّات متفاوت است امّا به همان ميزان مايهء واهمه و نگرانی است. اين فكر كه ماهيّت انسان دارای بُعد روحانی هم هست، يعنی در حقيقت هويّت اصلی انسان روحانی است، حقيقتی است كه برای اكثريّت عظيمی از مردم جهان نيازی به استدلال و اثبات ندارد. اين واقعيّتی است كه ميتوان آنرا در قديمترين اسناد تاريخی يافت و هزاران سال است كه ملاحظه می شود هر يك از اديان عمدهء عالم آنرا تعليم داده اند و نتايج پايدار آن در حقوق، صنايع مستظرفه، تلطيف آداب آميزش و مراودهء ملل ، تاريخ بشر را غنی و پر مايه ساخته است. همانطور كه رويدادهای روزمرّهء جهان بطور مؤثّری نشان می دهد انگيزه های دينی بنحوی از انحاء در زندگانی روزانهء اغلب مردم جهان تأثير می گذارد و
شور و شوقی كه ايجاد می نمايد خاموش نشدنی و بسيار قوی است.
بنابراين واضح است كه هر كوششی كه به منظور پيشرفت بشر معمول گردد بايد موجب شود كه استعداد ها و قابليّاتی را كه بالقوّه در همهء مردم موجود و تا اين حدّ خلّاق است عملاً به منصّهء ظهور و بروز رساند. پس چرا مسائل روحانی كه بشر با آنها مواجه است در مطالعات و مذاكرات مربوط به توسعه و عمران مورد توجّه اساسی قرار نمی گيرد ؟ چرا اغلب اولويّت ها در برنامهء توسعه و عمران، و مفروضاتی كه مبنای اولويّت های مزبور است، صرفاً بر اساس جهان بينی های مادّی تنظيم شده كه اقلّيّت های كوچكی از مردمان جهان بدان پای بندند. برای تعهّدی بظاهر صميمی كه نسبت به اصل مشاركت عمومی ابراز می شود ولكن به تجارب فرهنگی مشاركت كنندگان وقعی نمی گذارد چه اعتباری می توان قائل شد ؟
ممكن است چنين استدلال شود كه چون بنا بر شواهد تاريخی مسائل روحانی و اخلاقی مبتنی بر اصول عقايدی در الهيّات است كه با يكديگر در تضادّ و تخاصم است و نمی توان آنها را با دلائل عينی ثابت كرد بنا بر اين خارج از محدودهء مسائل مورد نظر در توسعه و عمران جامعهء بين المللی است، و چنانچه برای مسائل روحانی و اخلاقی سهم و نقشی مهمّ و اساسی منظور گردد راه برای نفوذ همان افكار و عقايد قشری و تعصّب آميزی مفتوح می گردد كه سبب بروز اختلافات و كشمكش های اجتماعی گرديده و مانع پيشرفت بشر شده است. اين استدلال بدون ترديد، تا حدودی صحيح است. طرفداران نظام های گوناگون دينی نه تنها مسئوليّت بد نامی ايمان دينی در انظار بسياری از متفكّران متجدّد را بعهده دارند بلكه مسئوليّت موانع و تحريف هايی كه همواره در بحث و مذاكراهء بشر دربارهء مفاهيم روحانی به وجود آمده را نيز بعهده دارند. امّا اگر از اين مقدّمه به اين نتيجه برسيم كه راه حلّ آنست كه تحرّی و جستجوی حقايق روحانی را تضعيف كنيم و عميق ترين ريشه های انگيزش فكری را در انسان ناديده بگيريم، مسلّماً گمراه شده ايم. تنها اثر اين چنين محدوديّت، كه در دوران اخير معمول شده، اين بوده كه تعيين آيندهء جامعهء انسانی را به دست اعتقاد تعصّب آميز جديدی سپرده كه حقيقت را جدا از اخلاق ميداند و واقعيّات را مستقلّ از ارزش ها.
تا آنجا كه به زندگی در اين دنيا مربوط ميشود، بسياری از دست آوردهای بس مهمّ ديانت در زمينهء ترويج مبانی اخلاق بوده است. در همهء دوره های تاريخ و در همهء نقاط عالم در اثر تعاليم دينی و بر اساس سرمشق هايی كه زندگانی افراد متديّن ارائه داده، مردم قابليّت محبّت ورزيدن را پرورش داده اند و در نتيجهء تربيت اديان فراگرفته اند كه چگونه جنبهء حيوانی طبيعت آدمی را می توان تحت انضباط آورد، برای آنچه خير عموم است فداكاری كرد، عفو و اغماض و سخاوت و امانت داشت و ثروت و منابع ديگر را در خدمت پيشرفت تمدّن به كار گرفت. به كمك اديان نظام هايی ازنهادهای اجتماعی ايجاد گرديده كه اين پيشرفت های اخلاقی را به صورت موازين زندگانی اجتماعی در سطحی وسيع در آورد. تعاليم روحانی هياكل مقدّسه ای نظير كريشنا و موسی و بودا و زرتشت و عيسی و محمّد گرچه به تدريج در كسوف افكار قشری فرقه های متخاصم گرفتار تيرگی و انحراف شده ولكن عامل مؤثّر اصلی در تلطيف خلق و خوی بشر بوده است.
از زمان پيدايش اين تعاليم روحانی و اخلاقی تا كنون مشكل اساسی توانايی بخشيدن به افراد بشر از راه تعميم دسترسی به دانش بوده است. اين مقصود با اعتقاد به اصل توافق دين و علم و
همراهی اين دو بنحوی مستمرّ و با كيفيّتی روز افزون حاصل تواند گشت. براستی بايد اذعان نمود كه در هر نوع كوشش و در هر سطحی كه فعّاليّت می شود بصيرت ها و مهارت هايی كه در اثر موفّقيّت های علمی نصيب می گردد برای آنكه بنحو صحيحی مورد استفاده قرار گيرد بايد به نيروی ايمان و تعهّد روحانی و اصول اخلاقی مجهّز گردد. مثلاً مردم احتياج دارند طرز تشخيص حقيقت را از فرض و گمان فرا گيرند و تفاوت بين نظرات شخصی و واقعيّت عينی را تشخيص دهند. هرچه افراد مردم و مؤسّسات جامعه بيشتر واجد چنين توانايی شوند بيشتر می توانند به پيشرفت جامعهء انسانی مساعدت نمايند ولكن ميزان موفّقيّت آنان منوط به پايبندی به حقيقت و انقطاع از دلبستگی هايی است كه زادهء منافع و علائق شخصی است. قابليّت ديگری كه علم بايد در همهء افراد
مردم پرورش دهد توانايی تفكّر دربارهء فرايند و مراحل پيدايش هر امری و سوابق تاريخی آن است نه تنها توجّه به واقعيّات ملموس. ولكن اگر اين پيشرفت فكری و عقلانی بالمآل بايد سبب توسعه و عمران گردد ناچار بايد آنرا از تعصّبات نژادی و فرهنگی و جنسی و فرقه ای پاك و منزّه نمود.
بهمچنين آموزشی كه بتواند ساكنان كرهء زمين را قادر سازد كه در توليد ثروت مشاركت نمايند تنها در صورتی سبب پيشبرد مقاصد و اهداف توسعه و عمران می گردد كه انگيزهء توليد ثروت همراه با اين بصيرت روحانی باشد كه خدمت به عالم انسانی هدف زندگانی فردی و اجتماعی است.
پايه و اساس مسائل اقتصادی كه بايد مورد چاره جويی قرار گيرد افزايش قابليّت انسان از راه گسترش دانش در جميع سطوح است. همانطور كه تجارب سالهای اخير نشان داده است منافع و مساعی مادّی را نمی توان به خودی خود هدف غايی محسوب داشت. ارزش اين منافع و مساعی فقط محدود به آن نيست كه حوائج اساسی بشر يعنی نيازمنديهايی از قبيل مسكن و خوراك و بهداشت و امثال آنها را تأمين می كند بلكه به شكوفايی توانايی های انسانی و گسترش ميدان عمل آن مربوط می شود. بنابر اين مهمترين نقشی كه فعّاليّتهای اقتصادی در توسعه و عمران بعهده
دارد تجهيز مردم و مؤسّسات برای حصول مقصد واقعی فعّاليّت های مزبور است يعنی پی ريزی نظم جديد اجتماعی كه بتواند سبب كشف و شكوفايی قابليّات و استعداد های بی پايانی گردد كه در نهاد انسانی نهفته است.
مشكل مهمّ تفكّر اقتصادی پذيرش صريح و قطعی چنين هدفی برای توسعه و عمران، و نقش و وظيفهء آن در ايجاد وسائل تحقّق هدف مزبور است. تنها به اين ترتيب علم اقتصاد و علوم وابسته به آن می توانند از قيد مقاصد مادّی كه در حال حاضر سبب انحراف آنان است رهايی يابند و آنچه را بالقوّه به عنوان ابزار و وسائلی برای حصول سلامت و رفاه بشريّت دارا هستند به منصّهء ظهور و بروز رسانند. در هيچ مورد ديگری نيازمندی به توافق بين عرفان دينی و علم تا اين اندازه آشكار نيست.
مسئلهء فقر بهترين مثال چنين وضعی است. پيشنهاد هايی كه برای بر طرف كردن فقر عرضه شده بر اساس اين اعتقاد و اطمينان است كه منابعی مادّی وجود دارد، يا بايد در اثر كوشش های علمی و تكنولوژيکی به وجود بيايد، كه اين گرفتاری قديمی يعنی فقر را كه از مشخّصه های زندگانی بشر بوده است تخفيف بخشد و بالمآل به كلّی بر طرف سازد. يكی از دلائل عمده كه چرا تا بحال چنان گشايشی حاصل نشده آنست كه پيشرفت های ضروری علمی و فنّی در خدمت اولويّت هايی است كه فقط به طور غير مستقيم به منافع واقعی عامّهء مردم ارتباط دارند. برای برطرف ساختن بار سنگين فقر از جهان لازم است كه ترتيب تقدّم اولويّت های مزبور به كلّی تغيير داده شود. چنين اقدامی مستلزم عزمی جزم در جستجوی ارزشهايی است كه متناسب با چنين تغييری باشد. جستجويی كه هم منابع روحانی و هم منابع علمی جامعهء انسانی را به كار می گيرد. تا زمانی كه ديانت گرفتار تضادّ و تغاير اصول معتقدات فرقه هاست و نمی تواند بين احسّاس رضايت و حالت انفعال فرق گذارد و تعليمش اينست كه فقر از خصايص ذاتی زندگانی دنيوی است و فقط در عالم بعد می توان
از قيد آن رهايی يافت، نخواهد توانست در چنين اقدام مشتركی مشاركت جويد. برای مشاركت مؤثّر در كوشش جهت تأمين رفاه مادّی بشر ، ديانت بايد در منشأ متعالی الهام بخش خود مفاهيم و اصول روحانی جديدی را بيابد كه با عصر و زمان حاضر موافق و متناسب باشد، دورانی كه در آن سعی می شود
وحدت و عدالت در امور بشری برقرار گردد.
بيكاری نيز مسائل مشابهی را به ميان می آورد. در نحوهء تفكّر معاصر غالباً مفهوم كار بسيار محدود شده و عملاً به استخدام برای تأمين درآمد تبديل گرديده كه هدفش بدست آوردن امكانات لازم برای مصرف كالاهايی است كه عرضه ميشود. اين نظامی دايره وار است كه از درآمد و مصرف تشكيل شده و نتيجه اش ادامه و توسعهء توليد كالا و بالمآل حمايت از استخدام بخاطر دريافت كارمزد است. اگر هر يك از اين فعّاليّت ها را به تنهايی در نظر بگيريم برای رفاه جامعه
ضروری است ولكن نارسايی مفهوم كلّی را می توان در بی ميلی كه مفسّران اجتماعی در بين تعدادزيادی از شاغلين به كار در كشورهای مختلف تشخيص داده اند و در ضعف روحيّهء انبوه روزافزون بيكاران ملاحظه نمود.
بنابراين جای تعجّب نيست كه روز بروز اين موضوع بيشتر واضح می شود كه در شغل و كار نيز دنيا محتاج ارزشهای اخلاقی نوينی است. در اين مورد نيز فقط بينش هايی كه از برخورد سازندهءنظام های معرفت علمی و دينی حاصل می گردد می تواند سبب تغيير جهت عادات و رسوم مردم شود. به خلاف حيوانات كه برای ادامهء حيات به آنچه كه محيط به سهولت در اختيارشان می گذارد متّكی هستند، افراد انسانی مجبورند استعدادهای شگرفی را كه در وجودشان نهفته است به صورت كار مولّد ظاهر سازند تا حوائج خود و ديگران را برآورند. بدين ترتيب هر نفر به سهم خود در پيشبرد تمدّن سهيم می گردد و مقاصدی را برآورده می سازد كه باعث همبستگی وی با ديگران می شود. بنا بر بيان حضرت بهاءالله كاری كه از روی وجدان و به قصد خدمت به عالم بشری انجام شود حكم دعا و نيايش را دارد، يعنی مانند عبادت حقّ منظور می گردد. هر فردی استعداد آن را دارد كه در چنين وضعی قرار گيرد، و خطّ مشی توسعه و عمران بايد صرف نظر از ماهيّت برنامه های عمرانی و پاداش هايی كه وعده داده می شود، متّكی به استعداد ذاتی انسان باشد. طرز فكرهای ديگر كه محدود تر از اين باشد نخواهد توانست سبب كوشش و تعهّد مردم جهان برای اجرای وظايف اقتصادی ايشان گردد.
بحران محيط زيست مشكلات مشابهی در تفكّر اقتصادی ايجاد كرده است. امروزه بطلان نظريّه هايی كه اساسش اعتقاد به بی پايان بودن منابع طبيعی برای تحقّق بخشيدن به هر نوع خواستهء بشر باشد بخوبی آشكار گرديده است. فرهنگی كه برای توسعه، تملّك، و ارضاء خواسته های مردم ارزش مطلق قائل است مجبور شده است اذعان كند كه اين هدف ها به خودی خود راهنماهای واقع بينانه ای برای تعيين خطّ مشی و سياست كار نيستند. همچنين راه حلّ هايی كه برای مشكلات اقتصادی ارائه شده نارسا است زيرا در شيوهء تصميم گيری در آن اقدامات اين حقيقت مورد توجّه قرار نمی گيرد كه حوزهء اغلب مسائل اقتصادی، جهانی است نه اختصاصی و ناحيه ای.
اميد واثق به اين كه ممكن است اين بحران اخلاقی بنحوی با ارتقاء دادن طبيعت به مقام الوهيّت برطرف گردد خود حاكی از يأس روحانی و عقلانی است كه از اين بحران ناشی می گردد.شناخت عالم وجود بعنوان كلّيّتی زنده و پويا كه جامعهء بشری مسئول نگاهداری آن است، اگرچه مايهء خوشوقتی است ولكن نشان دهندهء تأثير و نفوذی نيست كه بخودی خود در وجدان مردم نظام جديدی از ارزشها را ايجاد نمايد. تنها راه حلّی بی سابقه كه بتمام معنی روحانی و علمی باشد می تواند بشريّت را توانايی آن بخشد كه مسئوليّت و توليتی را كه جبر تاريخ تحميل می كند بر عهده گيرد.
همهء مردمان دير يا زود ناچارند توانايی قانع بودن، استقبال از انضباط اخلاقی و وظيفه شناسی را كه تا همين اواخر از جنبه های اصلی انسانيّت محسوب می شد دوباره به دست آورند. در طول تاريخ ملاحظه می شود كه تعاليم بنيان گذاران اديان بزرگ موجب شده است كه اين صفات در نفوسی كه به آن اديان اقبال كرده بودند ايجاد شود. اين قبيل صفات امروزه مهمّ تر و حياتی ترند، امّا بايد نحوهء بروز و ظهور آنها با شرايط بلوغ عالم انسانی وفق دهد. در اين مورد نيز مشكل مهمّ ديانت آنست كه خود را از افكار وسواسی گذشته رها سازد و بپذيرد كه قانع بودن با اعتقاد به جبر يكی نيست، ترك لذّات دنيوی ( Puritanism) لزوماً اخلاقی بودن نيست، و وظيفه شناسی واقعی موجب می گردد انسان برای خود ارزش قائل شود نه آنكه خود را ميزان و معيار پرهيزكاری و عدالت محسوب نمايد.
تأثير پافشاری در عدم اعطای حقوق مساوی به زنان ومردان مشكلات علم و دين را درارتباط با زندگی اقتصادی بشر حادّتر می نمايد. هر ناظر بی طرفی تساوی زن و مرد را از لوازم اساسی برای تفكّر واقع بينانه نسبت به آسايش كرهء زمين و مردم آن می داند. اين نكته حاكی از حقيقتی دربارهء طبيعت انسان است، كه در طيّ قرون و اعصار، در دوران كودكی و نوجوانی بشر،ناشناخته مانده است. حضرت بهاءالله تأكيد فرموده اند كه " اناث و ذكور عندالله واحد بوده و هست " از نظر عقلی فرقی ميان زن و مرد نيست. اگر در گذشته نابرابری ميان زن و مرد احتراز ناپذير بود امروز كه بشر در آستانهء بلوغ قرار گرفته ديگر چنين نابرابری هايی را نمی توان موجّه دانست. برای موفّقيّت در كوشش هايی كه به منظور طرح ريزی و اجرای توسعه و عمران جهانی معمول شده برقرار
كردن تساوی كامل ميان زن و مرد در همهء شئون زندگی و در جميع سطوح جامعه حائز اهمّيّت اساسی است.
در حقيقت موفّقيّت در اين زمينه، خود معياری برای ارزيابی موفّقيّت برنامه های توسعه و عمران است. با در نظر گرفتن نقش حياتی فعّاليّت اقتصادی در پيشرفت تمدّن، ميزان دست يابی زنان به همهء شعبه های فعّاليّت اقتصادی نشانهء سرعت پيشرفت عمران و توسعه خواهد بود. مشكل اصلی ورای تضمين تساوی فرصت است، اگر چه تساوی فرصت خود بسيار مهمّ است. مسائل اقتصادی بايد از بنيان مورد مطالعهء مجدّد قرار گيرد، بنحوی كه همهء تجارب بشری و بينش هايی كه تا كنون در اين گونه مباحث در نظر گرفته نمی شد به كار گرفته شود. اقدامات اقتصادی بدون توجّه به خصوصيّات افراد بشر، يعنی تنها تحصيل منفعت را هدف قرار دادن و انسان را بعنوان وسيلهء وصول به چنان هدفی به كار بردن، با نياز های دنيايی كه انگيزه و آرزوی عدالت و يگانگی را دارد ناسازگار است. جامعهء انسانی روز به روز بيشتر مجبور می شود الگوهای اقتصادی جديدی بوجود آورد كه پايه و اساسش درك و همدردی با تجارب مشترك و روابط بين افراد بشر و شناختن نقش اساسی خانواده و جامعه در رفاه اجتماعی باشد. چنين راه گشايی فكری، كه نوعدوستانه است نه خودخواهانه، بايد بر پايهء معرفت روحانی و علمی نژاد بشر استوار باشد و هزاران سال تجربه، زنان را برای ايفای نقشی حسّاس در اين كوشش عمومی آماده نموده است.
تصوّر تحوّلی بدين پايه و مقياس در جامعه اين سؤال را مطرح می كند كه چه قدرتی می تواند آن تحوّل را به وجود آورد. و همچنين كدام مرجع و مقامی اختيارات لازم برای به كار گرفتن آن نيرو را در اختيار دارد. اين دو اصطلاح آشنا، يعنی قدرت و اختيارات، نيز مانند ساير مفاهيم مربوط به يكپارچه شدن سريع كرهء خاك بايد از نو تعريف شود.
قدرت در طول تاريخ، بر خلاف نظر كسانی كه برای قدرت منشأ دينی و الهی قائل بودند، معمولاً بصورت مزايا و منافعی تعبير گشته كه افراد يا گروه هايی از آن بهره مند می گردند و فی الحقيقه غالباً قدرت را وسيله ای می شمارند كه بر ضدّ ديگران به كار برده می شود. صرف نظر از تمايلات اجتماعی و دينی و سياسی كه در ادوار و مناطق مختلف جهان حكمفرما بوده، اين تغيير از قدرت به صورت خصوصيّت ذاتی فرهنگی در آمده كه بر تجزيه و
تضادّ تكيه می كند، يعنی فرهنگی كه در چندين هزار سال گذشته شاخص اكثر نژاد بشر بشمار می رود. بطور كلّی قدرت از جمله امتيازات افراد، گروه ها، اقوام، طبقات و ملّت ها بوده و بيشتر به مردان تعلّق داشته تا به زنان. نقش عمدهء قدرت تأمين توانايی تملّك، تفوّق، نفوذ،
مقاومت و كسب پيروزی برای صاحبان قدرت بوده است.
جريانات تاريخی كه بدان اشاره شد هم سبب سير قهقرايی در زمينهء رفاه جامعهء انسانی وهم موجب پيشرفت های خارق العادهء تمدّن بشری شده است. برای درك ارزش اين اثرات بايد موانع و شكست ها و همچنين محدوديّت های آشكار رفتارهايی را كه مسبّب هر دو نتيجه بوده است شناخت. عادات و روش های وابسته به اعمال قدرت، كه در اعصار طولانی كودكی و نوجوانی نوع انسان پديد آمده، اكنون به حدّ نهايی تأثير و سودمندی رسيده است. امروزه، در
عصری كه اغلب مسائل حادّ آن طبيعتاً جنبهء جهانی به خود گرفته، اصرار در اينكه قدرت بمعنای مزيّتی است برای گروههای مختلف خانوادهء بشری، از لحاظ تئوری تصوّر باطلی است و در عمل نيز به توسعه و پيشرفت اجتماعی و اقتصادی جهانی كمكی نخواهد كرد. آنان كه هنوز بر اين عقيده اند و در اعصار گذشته در اعتقاد خود راسخ و مطمئنّ بوده اند، حال نقشه های خود را عقيم و با موانع مشكلات بی شماری مواجه می بينند. تعبير سنّتی قدرت كه بدان معنای مبارزه طلبی می دهد ، بهمان ميزان در رفع نيازهای آيندهء بشر نارسا و بی فائده است كه به كار بردن اطّلاعات و اصول فنّی به حركت در آوردن راه آهن، در پرتاب اقمار مصنوعی به فضا و گردش آنها بدور زمين.
تشبيه فوق در اين مقام كاملاً بجا است. نوع انسان، به اقتضای نيازهای دوران بلوغش،ناگزير است خود را از قيد مفهوم موروثی كاربرد قدرت رها سازد. توانايی او به چنين امری از اين حقيقت آشكار ميشود كه نوع انسان، با اين كه تحت نفوذ مفهوم سنّتی قدرت قرار داشته، همواره توانسته است قدرت را بصورت های ديگر كه برای تحقّق آمال او جنبهء حياتی داشته تصوّر نمايد. شواهد فراوانی از تاريخ در دست است كه مردم از هر سابقه و نژاد، طيّ اعصار و قرون، از انواع بسيار گوناگون منابع خلّاقی كه در وجود آنان نهفته بوده، گرچه بنحوی گسسته و نارسا، استفاده نموده اند. شايد بارزترين نمونهء آن، قدرت حقيقت است كه در ارتباط با برخی ازعظيمترين پيشرفتهای فلسفی، دينی، هنری و تجربهء علمی بشر يكی از عوامل ايجاد تحوّل بشمار می رود. نيروی اخلاق و نيز پيروی از نحوهء رفتار كسانی كه می توانند نمونه و سرمشق قرار گيرند وسيله های ديگری برای تجهيز و بسيج نيروی بيكران كوشش آدمی، چه در زندگانی فردی و چه در جوامع بشری است. آنچه تقريباً به كلّی مجهول مانده عظمت نيرويی است كه بر اثر تحقّق اتّحاد و اتّفاق حاصل می شود، و آن نيرو چنان عظيم است كه به فرمودهء حضرت بهاءالله " نور اتّفاق آفاق را روشن و منوّر سازد ."
توفيق نهادهای اجتماعی در كشف و هدايت استعدادات نهفته در وجدان آگاه مردمان جهان، تا آنجا با موفّقيّت قرين می گردد كه اعمال قدرت با علائق و مصالح نژاد بشر كه در شرف تكوين است موافق و مناسب باشد. اصول مزبور مشتمل است بر : تكليف اوليای امور به جلب اعتماد و احترام و حمايت واقعی كسانی كه اوليای مزبور می كوشند بر اعمالشان نظارت و حكومت كنند ؛ مشاورات بی پرده و آزاد و تا حدّ اعلای امكان با جميع كسانی كه منافع و مصالحشان تحت تأثير تصميماتی است كه اتّخاذ می گردد؛ تعيين احتياجات و همچنين آمال و آرمانهای جامعه ای كه اوليای مزبور به آن خدمت می كنند با واقع بينی ؛ بهره گيری از پيشرفت های علمی و اخلاقی به منظور استفادهء صحيح از منابع موجود جامعه، كه از جمله شامل توانايی های اعضای آن جامعه هم می گردد . هيچيك از اصول اعمال قدرت به نحو مؤثّر و مفيد به اندازهء اولويّت قائل شدن برای ايجاد و حفظ اتّحاد و اتّفاق در بين افراد جامعه و اعضای مؤسّسات اداری آن واجد اهمّيّت نيست. قبلاً به مسألهء تعهّد نسبت به عدالت خواهی در جميع امور ، كه با اصل همبستگی ارتباط نزديك دارد، اشارت رفته است.
واضح است كه اجرای چنين اصولی تنها در فرهنگی ميسّر است كه اساساً روحيّه و روشی دموكراتيك و آزاد منش داشته باشد. امّا منظور اين نيست كه طرز فكر جانبداری از دستجات متخاصم را تأييد كنيم كه همه جا با گستاخی نام دموكراسی را به خود اختصاص داده و به رغم سهم چشمگيری كه در گذشته نسبت به پيشرفت بشر داشته، امروز در چنگال مشكلاتی چون بد بينی، لاقيدی، و فسادی گرفتار شده كه خود موجد و مسبّب آن بوده است. جامعه برای
انتخاب افرادی كه از جانب آن به تصميم گيری گروهی پردازد نيازی به صحنه سازی سياسيِ تعيينو معرّفی نامزدهای انتخاباتی، اعلان داوطلبی برای انتخاب شدن، فعّاليّت های انتخاباتی، و دعوت مردم به رأی دادن به نامزدهای مورد نظر ندارد چه كه اين گونه اعمال خدمتی را كه مورد نظر است به جامعه نخواهد كرد. به تدريج كه مردم مدارج آموزش و پرورش را می پيمايند و اطمينان می يابند كه مصالح حقيقی آنان در زمينهء توسعه و عمران به وسيلهء برنامه هايی كه به آنان پيشنهاد می شود تأمين خواهد شد، توانايی اين را خواهند يافت كه آن گونه روشهای انتخاباتی را اتّخاذ نمايند كه موجب بهبود تدريجی انتخاب هيأت های تصميم گيری جامعه گردد.
هرچه بر يك پارچگی نوع انسان افزوده گردد، به همان ميزان كسانی كه به اين ترتيب برگزيده شوند ناگزير خواهند بود مجهودات خود را به نحوی روز افزون با توجّه به ديدی جهانی به كار برند. بنا بر ارشاد حضرت بهاء الله، افرادی كه برای ادارهء امور مردم انتخاب می شوند نه تنها در سطح ملّی بلكه در سطوح محلّی نيز بايد خود را مسئول سعادت و رفاه نوع انسان بدانند.
ايجاد يك طرح كلّی برای توسعه و عمران جهانی كه وصول به مرحلهء بلوغ عالم انسانی را تسريع بخشد مستلزم كوشش جدّی برای دگرگونی و اصلاح عموم مؤسّسات جامعهء بشری است. دست اندر كارانی كه مسئوليّت انجام اين مهمّ بر عهدهء آنان محوّل شده عبارتند از همهء ساكنين كرهء زمين يعنی عموم ابناء بشر، اعضاء و مؤسّسات حاكمه در جميع سطوح جامعه،كاركنان سازمانهای مسئول همآهنگی بين المللی، دانشمندان و متفكّرين اجتماعی، همهء كسانی كه از استعدادات هنری برخوردار بوده يا به رسانه های ارتباط جمعی دسترسی دارند، و رهبران مؤسّسات غير دولتی. كوشش مذكور بايد مبتنی بر شناسايی و قبول بلاقيد و شرط اصل وحدت عالم انسانی باشد و تعهّد در قبال استقرار عدل و انصاف بعنوان اصل سازمان دهندهء جامعه، و تصميم راسخ به بهره برداری هرچه بيشتر از امكاناتی كه در نتيجهء تبادل منظّم بين افكار علمی و دينی نسل بشر می تواند در خدمت افزايش استعدادات انسانی به كار گرفته شود. مبادرت به چنين اقدام مهمّ مستلزم طرز تفكّری نوين و اساسی دربارهء اكثر مفاهيم و فرضيّاتی است كه امروزه بر حيات اجتماعی و اقتصادی حكمفرما است. اين طرز تفكّر نوين بايد با ايمانی راسخ توأم گردد تا هرقدر حصول به مقصد به درازا كشد، و هر گونه مانع يا مشكلی پيش آيد، ادارهء امور جامعه بر طبق اصولی كه جوابگوی نيازمنديهای حقيقی بشر باشد انجام پذيرد.
تنها اگر دوران كودكی نوع انسان به راستی به پايان آمده و دوران بلوغش فرا رسيده باشد چنين دورنمايی از آينده را ديگر نمی توان صرفاً مدينهء فاضله دانست. تصوّر اين كه كوشش و مجاهدتی به وسعت و ميزانی كه در اينجا پيش بينی شده است بتواند از جانب امم و مللی مأيوس و متخاصم ابراز شود بر خلاف حكم عقل وخرد متعارف است. تنها اگر جريان تحوّل اجتماعی بدانگونه كه حضرت بهاءالله بيان فرموده اند، به يكی از مراحل قاطع و نقاط
عطف خود رسيده باشد كه از آن رهگذر جميع پديده های هستی بالضّروره و ناگهان در مسير های تازه ای از توسعه و عمران سوق داده شود، حصول چنين امكانی قابل تصوّر خواهد بود. اعتقاد راسخ به اينكه چنين تغيير و استحاله ای عظيم در وجدان بشر در حال پيشرفت و تقدّم است
الهام بخش نظراتی است كه در اين بيانيّه اظهار شده است. به كسانی كه در اين بيانيّه ضربان آشنای نوايای قلبی خويش را حسّ می كنند، كلمات حضرت بهاءالله اطمينان و آرامش خاطر می بخشد كه در اين روز بی مانند خداوند فيوضات و منابع روحانی را به عالم انسانی عطا فرموده كه بشر برای اكمال مجهوداتش بدان نيازمند است. در مقامی می فرمايد : " يا ملأ الأَرض و السّماء قد ظهر ما لا ظهر من قبل " (3) و همچنين می فرمايد : " امروز روز فضل اعظم و فيض اكبر است."
آشوب و فتنه ای كه امروز امور عالم انسانی را متشنّج ساخته بی مثل و سابقه و بسياری از پيامدهايش بی نهايت مخرّب و ويران كننده است. خطراتی كه در طول تاريخ غير قابل تصوّر می نمود، بشر پريشان امروز را از هر جهت احاطه نموده است. امّا بزرگترين لغزش و خطايی كه رهبران عالم ممكن است در اين برههء از زمان مرتكب شوند آن است كه اجازه دهند بحران كنونی موجب شكّ و ترديد دربارهء نتيجهء نهايی جريانی شود كه در حال وقوع است.
دنيايی مشرف به مرگ و جهانی نوين در تقلّای ولادت است. عادات، شيوه های تفكّر، و نهادهايی كه طيّ قرون پديد آمده، در معرض امتحانات عديده واقع شده يعنی آزمايشهايی كه برای رشد و نموّ بشر لازم و غير قابل اجتناب است. اينك آنچه از مردمان جهان انتظار ميرود داشتن ايمان و عزمی راسخ است كه متناسب با قوای عظيمی باشد كه آفرينندهء جهان در اين بهار جانفزای روحانی ارزانی داشته است.
انتظار حضرت بهاءالله اين است : قل أن اتّحدوا فی كلمتكم و اتّفقوا فی رأيكم و اجعلوا اشراقكم افضل من عشيّكم و غدكم احسن من امسكم. فضل الانسان فی الخدمة و الكمال لا فی الزّينة و الثّروة و المال. اجعلوا اقوالكم مقدّسةً عن الزّيغ و الهوی و اعمالكم منزّهة عن الرّيب و الرّيا. قل لا تصرفوا نقود اعماركم النّفيسة فی المشتهيات النّفسيّة و لا تقتصروا الامور علی منافعكم الشّخصيّة. انفقوا اذا وجدتم و اصبروا اذا فقدتم. إنّ بعد كلّ شدّة رخاء و مع كلّ كدر صفاء. اجتنبوا التّكاهل و التّكاسل و تمسّكوا بما ينتفع به العالم من الصّغير و الكبير و الشّيوخ و الارامل. قل ايّاكم أن تزرعوا زؤان الخصومة بين البريّة و شوك الشّكوك فی القلوب الصّافية المنيرة ( 4)
______________________________________________________________
(1)- مضمون فارسی اين عبارت آنكه در نزد خداوند عدالت محبوب ترين امور است.
(2)- مضمون كلام به فارسی آن كه انسانيّت به انصاف است و نيرومندی در اتّحاد است و خير و سلامت در مشورت.
( 3) - مفهوم اين بيان آن كه ای كسانی كه در آسمانها و بر روی زمين هستيد آنچه تا بحال آشكار نشده بود پديدار گشته
( 4) - مضمون اين بيان آن كه در كلام و رأی خود متّحد باشيد و هر روز از زندگانی خود را بهتر از روز قبل سازيد. برتری انسان در خدمت كردن و دارا بودن فضايل و كمالات است نه در ثروت و زينت و مال. سخنان خود را از هوی و هوس و موهومات و اعمال خود را از دورويی و ريا پاك و منزّه نماييد. نقد عمر گرانمايه را صرف شهوات نفسانی نكنيد و در پی جلب منافع شخصی نباشيد. در هنگام رفاه بخشنده و در ايّام تنگدستی شكيبا باشيد، چه كه هر سختی آسودگی از پی دارد و هر اندوهی دلشادی. از سستی و تنبلی دوری نماييد و به آنچه خير عموم مردم از كوچك و بزرگ و از طبقات بالا تا پايين جامعه در آن است بپردازيد. مبادا سبب اختلاف و دشمنی در بين مردم شويد يا در دلهای پاك ايجاد شك و ترديد نماييد.
Comments
mehdi zhaleh said:
Anonymous said:
Add new comment