" الیوم دینالله و مذهبالله آن که مذاهب مختلفه و سبُل متعدده را سبب و علّت بغضاء ننمایید. این اصول و قوانین و راههای محکم متین از مطلع واحد ظاهر و از مَشرق واحد مُشرق و این اختلافات نظر بمصالح وقت و زمان و قرون و اعصار بوده ... ای اهل بهاء کمر همّت را محکم نمایید که شاید جدال و نزاع مذهبی از بین اهل عالم مرتفع شود و محو گردد. حبّاً لله و لعباده بر این امر عظیم خطیر قیام نمایید ... آنچه از سماء مشیّت در این ظهور امنع اقدس نازل، مقصود اتّحاد عالم و محبّت و وداد اهل آن بوده. باید اهل بهاء که از رحیق معانی نوشیدهاند به کمال روح و ریحان با اهل عالم معاشرت نمایند و ایشان را متذکّر دارند به آنچه که نفع آن به کلّ راجع است"[i]
(حضرت بهاءالله)
علل استمرار ارسال پیامبران از جانب خداوند و ظهور ادیان در ادوار مختلفه
" آئین بهائی دیانت را موهبت الهی و برای بشر لازم و ضروری و اساس و حقیقت همه ادیان را واحد و یگانه می داند و معتقد است که جمیع آنها برای نیل به هدف و مقصد واحدی کوشیده اند و در این راه یعنی هدایت و راهنمائی آدمیان به سر منزل مقصود و کمال مطلوب گام برداشته اند. آئین بهائی پیامبران را برگزیدگان یزدان و احکام و فرامین آنان را در دور و زمان خود، درمان دردهای پیکر جامعه انسان می داند. ظهور و پیدایش ادیان را امری ناگسستنی، دائمی و رو به تکامل و احکام و فرایض آنان را پدیده ای نسبی و اعتباری، نه مطلق و همیشگی می شناسد. آئین بهائی معتقد است که در ادوار مختلف و طی مراحل گوناگون تکامل بشری، پیامبرانی در جهان پدیدار گشتند و برابر استعداد و توانائی و نیازمندی انسانها ادیانی بنیان نهادند و احکام و قوانینی وضع نمودند. این امر گویای این حقیقت است که دگرگونی ادیان زائیده پیشرفت و توسعه دانش بشر در مسیر تکاملی اش و تغییر اوضاع و احوال و نیازها و خواست های اوست. بی شک در دنیائی که محکوم قانون تغییر و تحول است، احکام و قوانین ادیان نیز از این اصل و قائده که گریبانگیر هر نظام انسانی است، دور و بر کنار نمانده است. زیرا همه این اصول و قواعد و نظام ها برای آن ایجاد گردیده اند که رفاه و آسایش آدمیان را تامین نمایند، نه آنکه رفاه و آسایش آنان را فدای دوام و بقای خود سازند"[ii]. بنابراین، " هر پیامبری برای تجدید و تاکید و اکمال و اتمام آیات الهی و تقویت نیروی ایمان و ترویج شریعت ربانی قیام نموده است و نه ابطال شریعت قبل"[iii].
حضرت بهاءالله می فرمایند: "...پیمبران یزدان هرگاه که جهان را به خورشید تابان دانش درخشان نمودند به هر چه سزاوار آن روز بود مردم را به سوی خداوند یکتا خواندند و آنها را از تیرگی نادانی به روشنایی دانایی راه نمودند. پس باید دیده مردم دانا بر راز درون ایشان نگران باشد چه که همگی را خواست یکی بوده و آن راهنمایی گمگشتگان و آسودگی درماندگان است"[iv].
همچنین، " بعقیده اهل بهاء هر یک از ادیان الهی سهم خود را در تحقق اهداف مشخصی از مجموع این سیر تکاملی ادا نموده اند همانطور که طفل بتدریج و در طول زمان ترقی نموده و بکسب کمالات مختلف نائل می آید ( مثل راه رفتن – غذا خوردن - خواندن – کارکردن با دیگران و غیره) تا بدرجه بلوغ رسد. بهمان ترتیب نوع انسان نیز بتدریج و به آهستگی در مراحل بلوغ روحانی با توجه به استعدادات مختلف معنوی خویش ترقی خواهد نمود. برای مثال در دوران حضرت ابراهیم قوم عبرانی به یکتائی خداوند پی برده و بکشف یک رشته از استعدادات بشری لازم، برای ترقی که بوسیله آنحضرت نائل گردیده بود نائل شدند و این موضوع بعدا در دنیای غرب و همچنین در تمدن اسلامی عمیقا موثر گردید. سپس حضرت موسی " فرامین الهی" را بجهت راهنمائی نوع بشر نازل فرمود. حضرت بودا طریق انقطاع از نفس را به نوع انسان بیاموخت و حضرت مسیح محبت به خدا و دوستی خلق را تعلیم فرمود. حضرت بهاءالله بیان فرموده اند که این تکامل تدریجی در تفکرات و مدرکات روحانی هم طبیعی و هم لازم و ضروری است. کودک قبل از آنکه بتواند به جست و خیز بپردازد و یا بدود باید راه رفتن ساده را بیاموزد"[v].
از سوی دیگر، " دیانت بهائی معتقد است که هدف و مقصد دیانت تنها و فقط زندگانی دنیای بعد نیست، بلکه جهان ما نیز عرصه دیانت است. پهن دشت تلاش و کوشش آدمیان بسوی ترقی و کمال است. از اینرو آئین بهائی اصل " وحدت عالم انسانی " را هدف و آرمان غائی خود می داند و برای تحقق بخشیدن به یک وحدت رو به کمال سعی و اهتمام می ورزد. بر این پایه، در ادوار گذشته، هر یک از انبیاء گونه ای از وحدت را استوار ساخته است. بنا براین سیر تکاملی که با زندگی خانواده آغاز گردیده و سپس به صورت قبیله و عشیره رشد و کمال یافته و با گذشت زمان با تشکیل دولت شهرها و تاسیس جوامع ملی دامنه اش گسترده تر گردیده، ناگزیر است همچنان به راه خود ادامه داده و به مرحله نهائی یعنی اتحاد ملت های روی زمین نائل شود. نیل به این مرحله از تکامل جامعه انسانی نه تنها امری لازم و ضروری است بلکه حتمی و اجتناب ناپذیر است. زیرا با توجه به تغییرات و دگرگونیهای بنیانی در نظام اقتصادی و اجتماعی و سیاسی جامعه بشری و ارتباط و اتکاء ملت ها به یکدیگر و کوچک شدن جهان بر اثر دگرگونیهای شگرف در وسائل و ابزار حمل و نقل و ارتباطات و در نتیجه کوتاه شدن فاصله ها، اوضاع و شرایطی پدید آمده که ملتها برای تامین بهتر منافع و مصالح ملی و خصوصی خود به ناچار بایستی طریق اتحاد و اتفاق پیش گیرند تا بتوانند با همکاری و تعاون و اشتراک مساعی یکدیگر در چهارچوب یک جامعه متحد جهانی، در صلح و آرامش و رفاه و آسایش بسر برند. بنا بر اعتقاد آئین بهائی در یک چنین جامعه جهانی از سوئی همه ملتها و نژادها و گروههای بشری با یکدیگر متحد بوده و از سوی دیگر استقلال کشورها و خصوصیات و ویژگیهای ملی آنها و نیز حقوق و آزادی های شخصی و ابتکارات فردی ملحوظ و محفوظ خواهد بود"[vi].
بنابراین، " رسالت اساسی آئین بهائی استقرار اتحاد جهانی است و میثاق حضرت بهاءالله دقیقا باین امر مهم متوجه میباشد. از نظر اهل بهاء، وحدت جهان نه تنها ایجاد احساس عمیق اخوت و محبت بین افراد بشر، بلکه همراه آن استقرار موسساتی جهانی است که برای ایجاد هم آهنگی و اتحاد در زندگی اجتماعی در این کره خاکی لازم و ضروری است. جنگ و نزاع قطعیا باید فراموش شود و صلح عمومی در بین کلیه ملل و جوامع بشری استحکام و استقرار یابد. در آثار امر بهائی این دور نمای آتیه دنیای بشری به " نظم جهانی حضرت بهاءالله" موسوم گردیده است که آتیه بس عظیم و زیبا را به ما نوید می دهد، که همان نزول و اسقرار ملکوت الهی و سلطنت خدا در روی زمین می باشد که در کتب مقدسه انبیای سلف به آن اشاره شده است". در نتیجه،" اهل بهاء ایمان دارند که قطعیا زمان آن فرا رسیده که وحدت عالم انسانی بمرحله تحقق واصل شود چرا که این یگانگی و اتحاد چیزی جز اراده الهی نیست، و همچنین استقرار صلح دائمی و وحدت عالم انسانی نماینگر سلطنت الهی در روی کره خاک و حد نهائی پیروزی خیر بر شر و یزدان بر اهریمن که بصورت تشبیه در کتب مقدسه ذکر گردیده بشمار میآید و خلاصه آنکه، اراده الهی، نظم جهانی را که در طول تاریخ بشر بآن وعده داده شده تحقق خواهد بخشید"[vii].
حضرت عبدالبهاء می فرمایند: " الیوم جز قوه کلیه کلمة الله که محیط بر حقایق اشیاء است، عقول و افکار و قلوب و ارواح عالم انسانی را در ظل شجره واحده جمع نتواند. اوست نافذ در کل اشیاء و اوست محرک نفوس و اوست ضابط و رابط عالم انسانی"[viii].
کوتاه سخن آنکه ، " حضرت بهاءالله واضحاً و مکرّراً اعلام فرمودند که همان مربّی عظيم و معلمی هستند که همهء اقوام و ملل مدّتها منتظر ظهورشان بودند و حامل فيض مجيدی هستند که شامل جميع فيوضات سابقه است بطوريکه جميع اديان سالفه مانند انهاری که باقيانوس ميريزند بآن ملحقّ و منتهی خواهند شد . اساسی بنا نهادند که پايهء استوار برای وحدت سراسر جهانست و قرن پرشکوه صلح و سلام بين ملل و اقوام و دوستی و ائتلاف بين الانام را که پيغمبران پيشگوئی کرده و شعرا برای آن نغمه سرائی نمودهاند آغاز نمودند . تحرّی حقيقت ، وحدت عالم انسانی ، وحدت اديان ، اتّفاق شعوب و قبائل ، اتّحاد شرق و غرب ، توافق بين دين و علم ، ازاله تعصّبات و خرافات ، تساوی حقوق رجال و نساء ، استقرار عدالت و حقّ ، تأسيس محکمهء کبرای بين المللی ، وحدت لسان ، اشاعه و بسط اجباری تعليم و تربيت و بسياری اصول ديگر از جمله تعاليمی است که در نيمه اخير قرن نوزدهم از قلم حضرت بهاءاللّه در ضمن کتب و الواح بيشمار که مخاطب بعضی از آنها سلاطين و فرمانروايان جهان هستند نازل گرديده است. پيام حضرت بهاءاللّه در جامعيّت و وسعت بطور شگفت انگيزی با مقتضيات و احتياجات زمان مطابق و موافق است. مسائل مبتلا به جامعه بشری هيچگاه باين درجه عظيم و مفصّل و راه حلهائی هم که پيشنهاد شده هيچوقت اينقدر متعدّد و متضاد نبوده ، احتياج به يک مربّی عظيم جهانی نيز در هيچ عصری باين ضرورت از طرف عامّه احساس نشده و انتظار ظهور چنين مربّی عظيم شايد هرگز باين درجه از شدّت و عموميّت نبوده است"[ix].
حضرت عبدالبهاء میفرمایند: جهان و آنچه در اوست هر دم ديگرگون گردد و در هر نفسي تغيير و تبديل جويد، زيرا تغيير و تبديل و انتقال از لوازم ذاتيه امکان است و عدم تغيير و تبديل از خصايص وجوب، لهذا اگر عالم کون را حال بريک منوال بود لوازم ضروريهاش نيز يکسان ميگشت، چون تغيير و تبدل مقرر و ثابت، روابط ضروريهاش را نيز انتقال و تحول واجب، مثل عالم امکان مثل هيکل انسان است که در طبيعت واحده مداوم نه، بلکه از طبيعتي بطبيعتي ديگر و از مزاجي بمزاج ديگر انتقال نمايد و عوارض مختلف گردد و امراض متنوع شود، لهذا پزشک دانا و حکيم حاذق درمان را تغيير دهد و علاج را تبديل نمايد. بديده بينا ملاحظه کنيد که انسان در رحم مادر خونخوار است، و در مهد و گهواره شير خوار، و چون نشو و نما نمايد بر خوان نعمت پروردگار نشيند و از هرگونه طعام تناول نمايد، زمان طفوليت را حکمي و دم شيرخواري را رزقي و سن بلوغ را اقتضايي و جواني را قوت و قدرت و ضعف پيري را فتور و رخاوتي، در هر درجه انسان را اقتضايي و دردش را درماني، همچنين موسم صيف را اقتضايي و فصل خزان را خصوصيتي و موسم دي را برودتي، و وقت بهار را نسيم معطري و شميم معتبري، حکمت کليه اقتضاي اين مينمايد، که بتغيير احوال تغيير احکام حاصل گردد و به تبديل امراض تغيير علاج شود، پزشک دانا هيکل انسان را در هر مرضي دوايي و در هر دردي درماني نمايد و اين تغيير و تبديل عين حکمت است[x]. انتهی
همچنین، حضرت بهاءالله میفرمایند: " میان پیمبران جدائی ننهیم چون خواست همه یکی است و راز همگی یکسان. جدائی و برتری میان ایشان روا نه. پیمبر راستگو خود را بنام پیمبر پیشین خوانده، پس چون کسی بنهان این گفتار پی نبرد بگفته های ناشایسته پردازد... چه هر گاه که خداوند بیمانند پیمبری را بسوی مردمان فرستاد بگفتار و رفتاری که سزاوار آن روز بود نمودار شد. خواست یزدان از پدیداری فرستادگان دو چیز بود، نخستین رهانیدن مردمان از تیرگی نادانی و رهنمائی به روشنائی دانائی. دویم، آسایش ایشان و شناختن و دانستن راههای آن. پیمبران چون پزشکانند که بپرورش گیتی و کسان آن پرداخته اند تا بدرمان یگانگی بیماری بیگانگی را چاره نمایند. در کردار و رفتار پزشک جای گفتار نه، زیرا که او بر چگونگی کالبد و بیماریهای آن آگاه است و هرگز مرغ بینش مردمان زمین بفراز آسمان دانش او نرسد. پس اگر رفتار امروز پزشک را با گذشته یکسان نبینند جای گفتار نه، چه که هر روز بیمار را روش جداگانه سزاوار ..."[xi].
خلاصه کلام آنکه، پیامبران آسمانی که از جانب خداوند به رسالت مبعوث میگردند، دارای هدفی واحد بوده و در دعوتشان هیچ اختلافی نیست، چنانكه در آیه 13 سوره شوری مى فرمايد: " شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ ما وَصَّى بِهِ نُوحاً وَ الَّذِي أَوْحَيْنا إِلَيْكَ وَ ما وَصَّيْنا بِهِ إِبْراهِيمَ وَ مُوسى وَ عِيسى، يعنى شريعت و آئينى را كه خدا براى شما قرار داد همانست كه نوح را به آن سفارش نمود و بر تو نيز همان را وحى نموديم و به ابراهيم و موسى و عيسى نيز همين آئين را توصيه كرديم". این فرستادگان یزدانی همواره يك سلسله اصول مشتركی از طرف خدا به مردم عرضه کرده اند؛ گرچه اختلافهای موجود در قوانین و دستورهایشان با توجه به تحولات زمان و مکان بوده و اصل تکامل که، فی الواقع، یکی از اصول مسلمه است از جمله علل این اختلافات میباشد.
باری، بي گمان ابتدائي ترين نگاه به تعالیم و دستورات ادیان، بیانگر آن است كه این تعالیم و دستورات، عموماً منحصر به دو نوع می باشد: تعالیم روحانی و تعالیم اجتماعی. تعالیم روحانی، مثل اعتقاد به خدای واحد، اعتقاد به پیامبران بعنوان رابط میان مردم و خدا و اعتقاد به عالم بعد، غیر قابل تغییر و تبدیل می باشد، "جمیع انبیاء به آن مبعوث شده اند و تاسیس فضائل عالم انسانی نموده اند که اساس جمیع انبیاءست و حقیقت است، و حقیقت تعدد قبول نمی کند"[xii]. اما تعالیم اجتماعی، مانند آداب نماز و روزه، طلاق و نکاح و محاکمات و مجازات، "تعلق به اجسام و احکام دارد، به اقتضای زمان و مکان تغییر و تبدیل پذیرد. مثلا در زمان حضرت موسی در تورات به اقتضای آن زمان ده حکم قتل بود، اما در زمان حضرت مسیح زمان اقتضا نمی کرد، این بود که تغییر کرد"[xiii].
درنتیجه، از علل ارسال پیامبران و تجدید ادیان در هر عصر و زمان آنست که اولا، "هر قسمت از احکام اجتماعی را که بر وفق مقتضیات زمان و روح عصر نباشد نسخ و یا بصورت تازه تری در آورده تشریع شریعت جدید فرمایند"[xiv]؛ مَا نَنسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنسِهَا نَأْتِ بِخَيْرٍ مِّنْهَا أَوْ مِثْلِهَا أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللّهَ عَلَىَ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ( بقره، 106)، یعنی هر چه از آیات خدا نسخ کنیم یا حکم آنرا متروک سازیم بهتر از آن یا مانند آن بیاوریم. آیا مردم نمیدانند که خدا بر همه چیز تواناست".
فی المثل، " بخشهایی از قرآن مجید که بیانگر مسائل محیطی و محدود محیط نزول آن است، بدون تردید آن شرایط همگانی و همیشگی نمی تواند باشد. بنابراین، راه حلهای اختصاصی ارائه شده به آن محیط نیز نخواهد توانست ابدی و ماندگار بماند. وجود آیات منسوخ در دوران کوتاه بعثت و تغییرات محیطی بسیار محدود و ناچیز، نشانگر این نکته است که همه جا و بدون هیچ گونه استثنا تغییر شرایط به تغییر دستورات می انجامد و این نکته در متن قرآن به صراحت مورد اشاره قرار گرفته و اعلام گردیده که هر دورانی را فرمانی و کتابی می باشد: لِكُلِّ أَجَلٍ كِتَابٌ. يَمْحُو اللّهُ مَا يَشَاءُ وَيُثْبِتُ وَعِندَهُ أُمُّ الْكِتَابِ(رعد/38 و 39)، یعنی هر دوری کتابی دارد. خداوند هر چه را خواهد محو و هر چه را خواهد اثبات می کند و مادر کتاب ها نزد اوست "[xv].
در دیانت بهائی، احکام و مجازاتهایی که در شریعت قبل مصداق خشونت بوده و مطابق روح زمان نمی باشد -- مانند بسیاری از احکام قصاص چون حکم رجم، قطع دست دزد، شلاق زدن زانی و زانیه، حکم مفسد فی الارض، شکنجه زن در صورت ارتداد و سایر مجازاتهای خشن -- تعدیل یافته و یا آنکه نسخ گشته اند. بعبارتی، نفی فرهنگ خشونت در آثار دیانت بهائی کاملا مشهود می باشد، و از آنجا که هدف غائی دیانت بهائی در این دور اعظم، ایجاد اتحاد و وحدت و ارتباط کامل میان اقوام و ملل عالم می باشد، به فضل و موهبت الهی، هر تعلیمی که مانع از بوقوع پیوستن وحدت جهانی میباشد نسخ و با تعالیمی که منجر به استقرار وحدت عالم انسانی شود، جایگزین شده است. از دیگر احکام و تعالیمی که مطابق با مقتضای زمان نبوده و نسخ یا تغییر یافته، میتوان به نمونه های ذیل اشاره نمود؛ محو حکم جهاد، نفی حکم سیف، نهی برده داری، ارتقاء حقوق زنان، رفع حکم ربا جهت سهولت انجام امور بانکی و تجاری، تغییر در نماز جهت آسان نمودن اجرای این فریضه، محو حکم محلل، آزادی در حجاب، نسخ بسیاری از مسائل فقهی، لغو فتوی، جایگزینی تیمم به صورت ذکر بجای خاک، محو حکم نجاست، دوری از خرافاتی که در اثر سوء تأویل در دین وارد شده، تحری حقیقت، ترک تقالید و انواع تعصبات (وطنی، مذهبی، نژادی، جنسی) و ... .
در این مقام، نمونه هایی از آثار دیانت بهائی، که عمق دیدگاه این آئین جهانی را در خصوص وحدت عالم انسانی نمودار می سازد، بیان می گردد:
قلم اعلي در هر يك از آيات ابواب محبت و اتحاد باز نموده. قلنا و قولنا الحق عاشروا مع الاديان كلها بالروح و الريحان. از اين بيان آنچه سبب اجتناب و علت اختلاف و تفريق بود از ميان برخاست و در ارتقاء وجود و ارتفاع نفوس نازل شده آنچه كه باب اعظم است از براي تربيت اهل عالم. آنچه از لسان و قلم ملل اولي از قبل ظاهر، في الحقيقه سلطان آن در اين ظهور اعظم از سماء مشيت مالك قدم نازل (لوح دنيا)؛ آثار نفاق در آفاق موجود و مشهود مع آنکه کل از برای اتحاد و اتفاق خلق شده اند ... ای دوستان سراپرده یگانگی بلند شد بچشم بیگانگان یکدیگر را مبینید همه بار یک دارید و برگ یک شاخسار ( لوح مقصود)؛ ای اهل عالم، فضل این ظهور اعظم آنکه، آنچه سبب اختلاف و فساد ونفاقست از کتاب محو نمودیم و آنچه علت الفت و اتحاد و اتفاقست ثبت فرمودیم. نعیما للعالمین. مقصود این مظلوم از حمل شداید و بلایا و انزال آیات و اظهار بینات اخماد نار ضغینه و بغضا بوده که شاید آفاق افئده اهل عالم بنور اتفاق منور گردد و به آسایش حقیقی فائز گردد (کتاب عهدی)؛ پس اي ياران الهي تا توانيد بر اتحاد و اتفاق با يكديگر كوشيد، زيرا كل قطرات يك بحريد و اوراق يك شجر و لئالي يك صدف و گل و رياحين يك رياض ... نفسي را بيگانه نخوانيد و شخصي را بدخواه مشمريد. (منتخباتي از مكاتيب، ج 1، ص 269)؛ شأن انسان رحمت و محبت و شفقت و بردباري با جميع اهل عالم بوده و خواهد بود. ( منتخباتي از آثار حضرت بهاءالله، ص 140)؛ نیکوست حال نفسی که به محبت تمام با عموم انام (مردم) معاشرت نماید. ( منتخباتی از آثار حضرت بهاءالله، ص 214)؛ کل باید در این بوستان عظیم انسانی چون گلهای رنگارنگ بنهایت الفت و اتحاد پرورش یابند و فارغ از هر گونه نفرت و اختلاف با یکدیگر دمساز و مألوف گردند ( صفحه 77 ظهور عدل الهی)؛ اصحاب صفا و وفا بايد با جميع اهل عالم به روح و ريحان معاشرت نمايند چه که معاشرت سبب اتّحاد و اتّفاق بوده و هست و اتّحاد و اتّفاق سبب نظم عالَم و حيات امم است ( طراز دوم از طرازات )؛ ای احبّای الهی از رائحه تعصّب جاهلانه وعداوت و بغض عاميانه و اوهام جنسيّه و وطنيّه و دينيّه که بتمام مخالف دين اللّه و رضای الهی و سبب محرومی انسانی از مواهب رحمانی است بيزار شويد و از اين اوهامات تجرّد يابيد و آئينه دل را از زنگ اين تعصّب جاهلانه پاک و مقدّس کنيد تا بعالَم انسانی يعنی عموم بشر مهربان حقيقی گرديد و بهر نفْسی از هر ملّت و هر آئين وهر طائفه و هر جنس و هر ديار ادنی کُرهی نداشته باشيد بلکه در نهايت شفقت و دوستی باشيد شايد بعون و عنايت الهيّه افق انسانی از اين غيوم کثيفه يعنی تعصّب جاهلانه و بعض و عداوت عاميانه پاک و مقدّس گردد(مکاتيب حضرت عبدالبهاء، ج 3، صفحات 153 - 154)؛ عالَم انسانی را دو بال است يک بال رجال و يک بال نساء تا دو بال متساوی نگردد مرغ پرواز ننمايد. اگر يک بال ضعيف باشد پرواز ممکن نيست . تا عالَم نساء متساوی با عالَم رجال در تحصيل فضائل وکمالات نشود فلاح و نجاح چنانکه بايد و شايد ممتنع و محال ( گلزار تعالیم، ص 283)؛ آزادی زنان و وصول به تساوی میان زن و مرد، هر چند اهمیتش چنان که باید هنوز آشکار نباشد، یکی از مهم ترین وسائل حصول صلح جهانی محسوب است. انکار تساوی بین زن و مرد نتیجه اش روا داشتن ظلم و ستم به نیمی از جمعیت جهان است و چنان عادت و رفتار ناهنجاری را در مردان به وجود می آورد که اثرات نا مطلوبش از خانه به محل کار و به حیات سیاسی و مآلاً به روابط بین المللی کشیده می شود. انکار مساوات میان زن و مرد هیچ مجوز اخلاقی و عملی یا طبیعی ندارد و فقط زمانی که زنان در جمیع مساعی بشری سهمی کامل و متساوی داشته باشند، از لحاظ اخلاقی و روانی جو مساعدی خلق خواهد شد که در آن صبح صلح جهانی پدیدار گردد (پیام وعده صلح جهانی)؛ الیوم هیکل عدل تحت مخاطب ظلم و اعتساف مشاهده می شود. از حق جل جلاله بخواهید تا نفوس را از دریای آگاهی بی نصیب نفرماید، چه اگر فی الجمله آگاه شوند ادراک می نمایند که آنچه از قلم حکمت جاری و ثبت شده بمنزله آفتاب است از برای جهان راحت و امنیت و مصلحت کل در آن است ( لوح مقصود).
ثانیاً، حکمت الهی همانا بر این بوده است که ما نسبت به عوالم غیب شناسائی داشته باشیم و این شناسائی بصورت تدریجی و تکاملی بوده و برای این منظور، پیامبران ربانی همواره واسطه فیض الهی بوده اند، چنانچه، در آیه 179 سوره آل عمران آمده است: " مَّا كَانَ اللّهُ لِيَذَرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلَى مَا أَنتُمْ عَلَيْهِ حَتَّىَ يَمِيزَ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ وَمَا كَانَ اللّهُ لِيُطْلِعَكُمْ عَلَى الْغَيْبِ وَلَكِنَّ اللّهَ يَجْتَبِي مِن رُّسُلِهِ مَن يَشَاءُ فَآمِنُواْ بِاللّهِ وَرُسُلِهِ وَإِن تُؤْمِنُواْ وَتَتَّقُواْ فَلَكُمْ أَجْرٌ عَظِيمٌ، یعنی خداوند هرگز مؤمنان را بدین حال کنونی وا نگذارد تا آنکه به آزمایش بد سرشت را از پاک گوهر جدا کند و خدا همه شما را از سر غیب آگاه نسازد و لیکن (به این مقام) از پیغمبران خود هر که را مشیت او تعلق گرفت بر گزیند، پس شما به خدا و پیغمبرانش بگروید، که هر گاه ایمان آرید و پرهیزگار شوید اجر عظیم خواهید داشت". و در آیه 21 سوره حجر از کلام الله مجید آمده است:" وَإِن مِّن شَيْءٍ إِلاَّ عِندَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَّعْلُومٍ. یعنی، و هیچ چیز در عالم نیست جز آنکه منبع و خزانه آن نزد ماست ولی ما از آن بر عالم خلق الا به قدر معین که مصلحت است نمی فرستیم". بنابراین، طبق این آیه: " نصیب ما در خزائن غیب و علم الهی بسیار است و لیکن خداوند آن را در آن واحد برای ما آشکار نخواهد ساخت"[xvi].
همچنین، آیه 85 سوره بنی اسرائیل میفرماید: " وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي وَمَا أُوتِيتُم مِّن الْعِلْمِ إِلاَّ قَلِيلاً، یعنی از تو از حقیقت روح می پرسند، جواب بده که روح از امر خداست و آنچه از علم به شما دادند بسیار اندک است". باری، " اکثر مفسرین اسلامی اعم از شیعه یا سنی در تفسیر این آیه گفته اند که، قوم یهود علم واسع الهی را محدود به آیات تورات دانسته، مدعی شدند که جمیع علوم اولین و آخرین در متون تورات منظور گشته و دیگر نیازی به شرع جدید و ظهور جدید نمی باشد ( مزمور نوزدهم آیه 7 تورات: شریعت خداوند کامل است و جان را در بر می گیرد)". در جلد پنجم روح البیان شیخ اسماعیل حقی ص 197، و همچنین در جزء ثانی کشاف زمخشری آمده است(ترجمه): یهودیان پس از شنیدن این آیه (وَمَا أُوتِيتُم مِّن الْعِلْمِ إِلاَّ قَلِيلاً) گفتند: آیا این خطاب الهی مختص به ما است یا تو هم ای محمد با ما در آن شریک هستی؟ پیغمبر فرمود: " بلکه ما و شما را خداوند از علم خود اندکی و قلیلی عطا فرمود". پس گفتند چقدر تعجب آور است مقام تو ساعتی می گویی: وَ مَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْراً كَثيراً؛ و ساعتی این آیه را می گویی: وَمَا أُوتِيتُم مِّن الْعِلْمِ إِلاَّ قَلِيلاً. پس در جواب یهودیان آیه 27 سوره لقمان نازل شد: وَلَوْ أَنَّمَا فِي الْأَرْضِ مِن شَجَرَةٍ أَقْلَامٌ وَالْبَحْرُ يَمُدُّهُ مِن بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ مَّا نَفِدَتْ كَلِمَاتُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ ( و اگر هر درخت روی زمین قلم شود و آب دریا به اضافه هفت دریای دیگر به مدد آید از بعد آن باز هم نگارش کلمات خدا نا تمام ماند همانا خدا را اقتدار و حکمت است)، مفسرین زیادی به این مطلب اشاره کرده اند، فی المثل کتاب در المنثور جلال الدین سیوطی در جزء چهارم ص 199، و همچنین در تفسیر امام بیضاوی و مجمع البیان شیخ طبرسی و فتح القدیر محدث شوکانی و ...[xvii].
بنابراین، همانطور که از حضرت رسول (ص) نقل شده: " أمرنا ان نکلم الناس علی قدر عقولهم[xviii]، یعنی ما ( پیامبران) امر شده ایم که با مردم بقدر عقولشان سخن گوئیم"؛ میتوان این نتیجه را گرفت که، عقول مردمان آن عصر استعداد فهم مراتب عالیه روحانی را نداشتند و مصلحت بر این بوده که سخنی از این ودیعه الهی نشود. در نتیجه، " پیامبران الهی همواره در طول تاریخ برای هدایت و راهنمایی بشر آمده اند و در هر عهد و زمانی، سهم معینی از سر غیب و مقدار مشخصی از معارف و علم الهی را به بشریت تعلیم داده اند"[xix].
لازم بذکر است که در آثار دیانت بهائی آیات الهی بیشماری در تبیین و توضیح روح و کیفیات روحانی عز نزول یافته است. به استناد آثار دیانت بهائی طبیعت حقیقی بشر امری روحانی می باشد: " روح انسان سبب حیات جسد انسان است... عالم به منزله جسد است و انسان به منزله روح، اگر انسان نبود و ظهور کمالات روح نبود و انوار عقل در این عالم جلوه نمی نمود این عالم مانند جسد بی روح بود"[xx]. حضرت بهاءالله در توضیح روح انسانی میفرمایند: " ... بدان که روح انسانی مقدس و مجرد است و منزه از دخول و خروج، زیرا دخول و خروج و حلول و صعود و نزول و امتزاج از خصائص اجسام است نه ارواح، لهذا روح انسانی دخول در قالب جسمانی ننماید بلکه تعلق به این جسم دارد و موت عبارت از انقطاع آن تعلق است. مثلش آینه و آفتاب است. آفتاب در آینه دخول و خروجی ندارد و حلولی ننماید، ولی تعلق به این آینه دارد و در او جلوه نماید. چون تعلق منقطع گردد آینه از روشنی و لطافت و جلوه باز ماند لهذا تعبیر خروج روح از جسد تعبیر مجازی است نه حقیقی و این تعلق شاید بتدریج منقطع گردد و شاید فوری باشد[xxi] ... روح از حقایق مجرده است و حقیقت مجرده مقدس از زمان و مکان است ..."[xxii].
و نهایتاً، از آنجا که به مرور زمان غبار اوهام و تصورات بشری و اندیشه های پیروان و روسای دینی در تعالیم روحانی ادیان رخنه کرده، حقیقت تعالیم گم می شود، در نتیجه پیامبر جدید، "معارف الهی و احکام روحانی دین قبل را که فراموش شده بر حسب وسعت دایره علوم و ترقی افهام ایضاح و توسعه و ترویج می فرماید"[xxiii].
پیروان ادیان، همواره، به دلیل فاصله گرفتن و دوری از مبدأ ظهور پیامبران، به منتهی درجه تدنی و انحطاط رسیده و پیمان خود را با خالق از یاد میبرند؛ در یک چنین شرایطی احتیاج به نذیر و بشیری جهت دمیدن روح جدید در دیانت الهی و هدایت و نمایاندن صراط مستقیم به مؤمنان می باشد، که این خود یکی از علل ارسال پیامبران از جانب خداوند می باشد. در آیه 16 سوره حدید آمده است: أَلَمْ يَأْنِ لِلَّذينَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اللَّهِ وَ ما نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ وَ لا يَكُونُوا كَالَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ مِنْ قَبْلُ فَطالَ عَلَيْهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَ كَثيرٌ مِنْهُمْ فاسِقُونَ، یعنی آيا وقت آن نرسيده است كه دلهاى مؤمنان در برابر ذكر خدا و آنچه از حقّ نازل كرده است خاشع گردد؟! و مانند كسانى نباشند كه در گذشته به آنها كتاب آسمانى داده شد، سپس زمانى طولانى بر آنها گذشت و قلبهايشان قساوت پيدا كرد؛ و بسيارى از آنها گنهكارند! و در آیه 19 سوره مائده میفرماید: يا أَهْلَ الْكِتابِ قَدْ جاءَكُمْ رَسُولُنا يُبَيِّنُ لَكُمْ عَلى فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ أَنْ تَقُولُوا ما جاءَنا مِنْ بَشيرٍ وَ لا نَذيرٍ فَقَدْ جاءَكُمْ بَشيرٌ وَ نَذيرٌ وَ اللَّهُ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَديرٌ، یعنی اى اهل كتاب! رسول ما، پس از فاصله و فترتى ميان پيامبران، به سوى شما آمد؛ در حالى كه حقايق را براى شما بيان مىكند؛ تا مبادا(روز قيامت) بگوييد: «نه بشارت دهندهاى به سراغ ما آمد، و نه بيم دهندهاى»! (هم اكنون، پيامبر) بشارتدهنده و بيمدهنده، به سوى شما آمد! و خداوند بر همه چيز تواناست. همچنین، در آیه 134 سوره طه آمده است: وَ لَوْ أَنَّا أَهْلَكْناهُمْ بِعَذابٍ مِنْ قَبْلِهِ لَقالُوا رَبَّنا لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَيْنا رَسُولاً فَنَتَّبِعَ آياتِكَ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَذِلَّ وَ نَخْزى، یعنی اگر ما آنان را پيش از آن(كه قرآن نازل شود) با عذابى هلاك مىكرديم، مىگفتند: «پروردگارا! چرا پيامبرى براى ما نفرستادى تا از آيات تو پيروى كنيم، پيش از آنكه ذليل و رسوا شويم!»
در نتیجه میتوان گفت که، ادیان الهی پس از گذر از مراحل اولیه، دوران نفوذ و رشد را سپری کرده تا تدریجاً به کمال و بلوغ برسند؛ سپس از آنجا که به مرور زمان با مبدأشان فاصله پیدا میکنند، از حقیقت و جوهر دین که عاری از هر گونه انحراف و ناخالصی است دور می شوند، به انحطاط می گرایند و دوره افول و زوال ادیان فرا می رسد و بدین ترتیب زمینه برای ظهور پیامبری جدید، جهت تزکیه دین قبل فراهم می گردد.
همچنین، از آنجا که در ادیان آسمانی، بین پیروان ادیان اختلاف روی میدهد، خداوند بندگانش را به این حال رها نخواهد کرد و برای این مقام پیغمبرانی را بر می گزیند که از وظایف مهم آنها رفع این اختلافات، و تکمیل شریعت قبل می باشد که با ظهور دین حنیف در ادوار مختلفه، حقیقت واقع برای دینداران از جانب خداوند روشن میشود. چنانچه، در آیه 76 سوره نمل در این خصوص آمده است: " إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَقُصُّ عَلى بَنِي إِسْرائِيلَ أَكْثَرَ الَّذِي هُمْ فِيهِ يَخْتَلِفُونَ، یعنی اين قرآن بسيارى از آنچه را كه بنى اسرائيل در آن با يكديگر اختلاف داشتند، براى ايشان حكايت مىكند". و در آیه 64 سوره نحل میفرماید: " وَ ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ، إِلَّا لِتُبَيِّنَ لَهُمُ الَّذِي اخْتَلَفُوا فِيهِ، وَ هُدىً وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ، یعنی كتاب را جز براى آن بر تو فرو نفرستاديم تا آنچه را كه در آن اختلاف دارند، براى ايشان بيان كنى، و هدايت و رحمتى باشد براى كسانى كه ايمان آوردهاند".
علاوه بر مطلب فوق، تشتت و ابهام و اختلافی که در امور دینی بین بزرگان و علمای دینی وجود دارد، نیز، با ظهور پیامبر جدید رفع می گردد. حضرت بهاءالله در خصوص اختلافات موجود در زمان ظهورشان میفرمایند: " ... اگر نفسی طلب حقی و یا معرفتی بخواهد نماید نمی داند نزد کدام رود و از که جویا شود، از غایت اینکه رأی ها مختلف و سبیل ها متعدد شده. و این تنگی و ضیق ( مقصود ضیق از معارف الهیه و ادراک کلمات ربانیه است) از شرایط هر ظهور است که تا واقع نشود ظهور شمس حقیقت (پیامبران) نشود، زیرا که صبح ظهور هدایت بعد از لیل ضلالت طالع می شود"[xxiv].
در کتاب الحياة، در مبحث نكوهش اختلاف و پراكندگى علما، آمده است: وَ مَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلَّا الَّذِينَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَيِّناتُ، بَغْياً بَيْنَهُمْ ..( بقره، 213) در باره آن (حق) اختلاف نكردند مگر كسانى كه (كتاب) به ايشان داده شده بود، پس از رسيدن آيات روشن به ايشان، و اين در نتيجه ستمگرى و حسدى بود كه با يك ديگر داشتند. وَ لا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَ تَذْهَبَ رِيحُكُمْ، وَ اصْبِرُوا إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ ..(انفال، 46) نزاع مكنيد كه سست خواهيد شد و شوكت و آبروى شما خواهد رفت، و بردبارى نماييد كه خدا با بردباران است. وَ ما تَفَرَّقُوا إِلَّا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ، بَغْياً بَيْنَهُمْ ..( شوری، 14) پراكنده نشدند مگر پس از دانشى كه بديشان رسيد، براى ستمكاريى كه ميان ايشان بود. سپس، در همان مأخذ از امام الحسين (ع) آمده است: .. و ذلك بأنّ مجاري الامور و الاحكام على أيدي العلماء باللَّه، الامناء على حلاله و حرامه؛ فأنتم المسلوبون تلك المنزلة. و ما سلبتم ذلك إلّا بتفرّقكم عن الحق، و اختلافكم في السّنّة ، یعنی ... جريان كارها و احكام بايد به دست عالمان الهى باشد كه امانتدار حلال و حرام خدايند، ليكن اين منزلت از شما ربوده شده، و سبب ربوده شدن آن چيزى جز پراكندگى شما در باره حق و اختلافتان در باره سنت نيست[xxv].
لازم به ذکر است که، حذف طبقه روحانی و رفع تشتت حاصله از آن و جایگزینی آن با یک هیئت و مرجع انتخابی، بیت العدل اعظم، جهت سرپرستی و موضع گیری دینی جامعه، در مسائل غیر منصوص، از اقدامات بینظیر و حائز اهمیت دیانت بهائی می باشد. در دیانت اسلام، قوانینی که در قرآن کریم نازل نشده، توسط علمای روحانی منطبق با فقه اسلامی تعیین و در این مسیر افراد علما از احکام منزله اصلیه استنباطات متناقضه نموده و کلیه آنها را به مرحله اجراء در می آوردند که این اختلاف آراء منجر به اختلاف در بین پیروان شده است. لیکن در این ظهور اعظم، مسئله استنباط و احتجاج منوط به مرجعی واحد، یعنی هیئت بیت العدل اعظم است، که منتخب جامعه جهانی بهایی می باشد، و از این روی اختلافی بوجود نیامده واین هیئت در عین حفظ وحدت جامعه، تشریع قوانین می نماید[xxvi].
در هر صورت، " تاریخ بشر نشانگر این واقعیت است که در تمامی ادیان گذشته، روح و هدف غائی ادیان همواره دستخوش تغییرات و انحرافاتی ناشی از تعابیر نابجای انسانها گردیده و در نتیجه رنگ بشری یافته است"[xxvii]، و جالب توجه آنکه در آیه 253 سوره بقره، صراحتاً روالی بیان شده، که تمام ادیان توحیدی، همواره به سمت و سوی اختلاف که حاصل دور شدن و فاصله گرفتن از اصل و منشأ دین است گرایش دارند: " تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ مِنْهُمْ مَنْ كَلَّمَ اللَّهُ وَ رَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجاتٍ وَ آتَيْنا عيسَى ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّناتِ وَ أَيَّدْناهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلَ الَّذينَ مِنْ بَعْدِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَيِّناتُ وَ لكِنِ اخْتَلَفُوا فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ وَ مِنْهُمْ مَنْ كَفَرَ وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلُوا وَ لكِنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ ما يُريدُ، یعنی بعضى از آن رسولان را بر بعضى ديگر برترى داديم؛ برخى از آنها، خدا با او سخن مىگفت؛ و بعضى را درجاتى برتر داد؛ و به عيسى بن مريم، نشانههاى روشن داديم؛ و او را با«روح القدس» تأييد نموديم؛ (ولى فضيلت و مقام آن پيامبران، مانع اختلاف امتها نشد). و اگر خدا مىخواست، كسانى كه بعد از آنها بودند، پس از آن همه نشانههاى روشن كه براى آنها آمد، جنگ و ستيز نمىكردند؛ ولى اين امتها بودند كه با هم اختلاف كردند؛ بعضى ايمان آوردند و بعضى كافر شدند؛ اگر خدا مىخواست، با هم پيكار نمىكردند؛ ولى خداوند، آنچه را مىخواهد انجام مىدهد".
در قرآن مجید، تلویحاً، اشاره به این مطلب که روح تعالیم حضرت رسول (ص) نیز دچار تغییرات گردد و به انحراف کشیده شود مذکور گردیده، چنانچه در آیه 144 سوره آل عمران آمده است: " وَمَا مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِن مَّاتَ أَوْ قُتِلَ انقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ ...، یعنی محمد (ص) جز یک پیامبر نیست که پیش از او نیز پیغمبرانی بودند و در گذشتند، آیا اگر او به مرگ یا شهادت در گذشت شما باز به دین جاهلیت خود رجوع خواهید کرد؟". و در آیه 30 سوره فرقان آمده است: " وَقَالَ الرَّسُولُ يَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِي اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُوراً، یعنی رسول عرض کرد: بار الها (تو آگاهی که) امت من این قرآن را به کلی متروک و رها کردند". همچنین، در آیه 65 سوره انعام میفرماید: " قُلْ هُوَ الْقادِرُ عَلى أَنْ يَبْعَثَ عَلَيْكُمْ عَذاباً مِنْ فَوْقِكُمْ أَوْ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِكُمْ أَوْ يَلْبِسَكُمْ شِيَعاً وَ يُذيقَ بَعْضَكُمْ بَأْسَ بَعْضٍ انْظُرْ كَيْفَ نُصَرِّفُ الْآياتِ لَعَلَّهُمْ يَفْقَهُون، یعنی بگو: «او قادر است كه از بالا يا از زير پاى شما، عذابى بر شما بفرستد؛ يا بصورت دستههاى پراكنده شما را با هم بياميزد؛ و طعم جنگ(و اختلاف) را به هر يك از شما بوسيله ديگرى بچشاند.» ببين چگونه آيات گوناگون را بازگو مىكنيم! شايد بفهمند!".
این مطلب که امت رسول اکرم (ص) نیز، به جهت دوری و فاصله با مبدأ ظهور در اواخر دوره خویش به گمراهی و دوری از حقیقت دین مبتلا می شود در روایات نیز، صریحاً، آمده است؛ چنانچه در بنادر البحار، در باب ذم علماء السوء و لزوم التحرز عنهم، آمده است: قال رسول اللّه (صلّى اللّه عليه و آله): سيأتي على امّتي زمان لا يبقى من القرآن إلّا رسمه، و لا من الإسلام إلّا اسمه، يسمّون به و هم أبعد النّاس منه، مساجدهم عامرة و هي خراب من الهدى، فقهاء ذلك الزّمان شرّ فقهاء تحت ظلّ السّماء، منهم خرجت الفتنة و إليهم تعود[xxviii]، مضمون بفارسی: بر امت و پيروان من روزگارى خواهد آمد كه از قرآن جز رسم و نشانه آن باقى و بجا نميماند، و از اسلام جز نام آن، بآن اسلام ناميده ميشوند (آنان را مسلمان ميگويند) در حالى كه دورترين مردماند از آن (زيرا رفتارشان بر خلاف آن است) مساجد و جايگاههاى عبادت و بندگيشان (در ظاهر و آشكار) معمور و آباد شده و (در باطن و نهان) از هدايت و راهنمائى ويران است، فقهاء و دانايان باحكام آن روزگار بدترين فقهاء زير آسماناند، از ايشان فتنه و تباهكارى بيرون مىآيد و بايشان باز ميگردد[xxix]. حضرت امیرالمؤمنین نیز، در نهج البلاغه به همین مضمون، در خصوص آینده مسلمین میفرمایند: " زود است که بعد از من بر شما روزگاری بیاید که چیزی در آن پنهانتر از حق و درستی نبوده، و آشکارتر از باطل و نادرستی و بیشتر از دروغ گفتن بر خدا و رسول او نباشد، و نزد مردم آنزمان کالائی بیقدرتر از قرآن که از روی حق و راستی خوانده ( و بدرستی تفسیر و تأویل آن بیان ) شود نیست، و رواجتر از آن هرگاه در معانی آن تحریف و تغییر دهند و در شهر ها چیزی زشت تر از کار شایسته و زیباتر از کار بد نمی باشد، پس حاملان قرآن بآن بی اعتنا هستند و حافظانش از یاد می برند، پس قرآن و اهل آن در آنروز دور انداخته شده و در میان جمعیت نیستند و این هر دو با هم در یک راه یار هستند و کسی قرآن و اهلش را احترام نکرده نزد خود نگاه ندارد پس قرآن و اهل آن در آنزمان در بین مردم بوده و با ایشان هستند، و در حقیقت میانشان نبوده و با آنها نمی باشند، زیرا ضلالت و گمراهی با هدایت و رستگاری موافقت ندارد و اگر چه یکجا با هم گرد آیند، پس آن مردم دست بدست هم می دهند بر جدائی و پراکنده میشوند از جماعت، مانند انستکه ایشان پیشوایان قرآن هستند و قرآن پیشوای آنها نیست"[xxx]. همچنین، از آنحضرت آمده است: " ... در آخر الزمان گروهى از اصحاب و يارانش (یاران حضرت محمد (ص)) روزها را روزه مىدارند و شب زنده دارى ميكنند و قرآن را تلاوت مىنمايند از دين بيرون ميروند آنچنان كه تير از كمان بيرون ميرود ..."[xxxi]. و از پيغمبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله روايت شده كه فرمود: " می آیند در آخر الزمان علما و دانشمندانى كه مردم را بزهد و ترك دنيا ميخوانند و خود زهد نمىورزند، و ايشان را بأمر آخرت راغب ميسازند و خود بآن راغب و مايل نميباشند، و باز ميدارند مردم را از داخل شدن بر فرمانروايان (جور) و باز نميدارند خود را از داخل شدن بر آنان، فقرا و نيازمندان را از خود دور ميكنند و اغنيا و توانگران را بخود نزديك ميسازند، ايشانند ستمگرانى كه دشمنان خدا هستند"[xxxii]. همچنین، در سفارشات حضرت رسول اکرم (ص) به عبد الله بن مسعود آمده است: " اى پسر مسعود اسلام ابتدايش غريب بود بزودى بغربت خودش برگردد همان طورى كه ابتدايش بود، پس خوشا بحال غريبان كسى كه درك نمايد آن زمان را از نسل شما ... پس همانا آنان روش شما را پيروى كنند دعاهاى شما را آشكار نمايند ولى كردارشان مخالف كردار شما است پس بر غير دين شما مىميرند ايشان از امت من نيستند و نه من از آنانم ..."[xxxiii]. و از حضرت علی (ع) در نهج البلاغه آمده است: " ای مردم، زود است که زمانی بر شما بیاید که اسلام در آن سرازیر شود مانند برگشتن ظرف که آنچه در آنست بریزد (از اسلام جز اسم و از قرآن جز درس و از ایمان جز رسم باقی نماند، آنگاه است که خداوند بندگانش را امتحان فرماید)"[xxxiv].
همچنین، انذار در خصوص بروز اختلاف و تفرقه، بین مسلمین، به صراحت تمام در قرآن کریم آمده است؛ علیهذا، مسلمین با وجود تاکید قرآن بر حفظ اتحاد جامعه، بدلیل اختلاف آراء در مسائل دینی به بیش از73 فرقه مختلف تقسیم شده اند. از جمله آیاتی که تاکید بر حفظ اتحاد میان مسلمین دارد آیه 32 سوره الروم می باشد: " مِنَ الَّذِينَ فَرَّقُوا دِينَهُمْ وَكَانُوا شِيَعاً كُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ، یعنی از آن فرقه نباشید که دین فطرت خود را متفرق و پراکنده ساختند و فرقه فرقه شدند و گروهی به اوهام و عقیده و خیالات فاسد خود دلشاد بودند". همچنین، در آیه 13 سوره الشوری آمده است: "... أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ وَلَا تَتَفَرَّقُوا فِيهِ، یعنی که دین خدا را بر پا دارید و هرگز تفرقه و اختلاف در آن مکنید". و در آیه 159 سوره انعام میفرماید: " إِنَّ الَّذِينَ فَرَّقُواْ دِينَهُمْ وَكَانُواْ شِيَعاً لَّسْتَ مِنْهُمْ فِي شَيْءٍ إِنَّمَا أَمْرُهُمْ إِلَى اللّهِ ثُمَّ يُنَبِّئُهُم بِمَا كَانُواْ يَفْعَلُونَ، یعنی آنان که دین را پراکنده نمودند و در آن فرقه فرقه شدند، چنین کسانی به کار تو نیایند، کار آنها با خداست". و در آیه 53 سوره مومنون آمده است: " فَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُم بَيْنَهُمْ زُبُراً كُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ، یعنی آن گاه مردم دین خود را پاره پاره کردند ( و در آئین خود فرقه فرقه شدند) و هر گروهی به آنچه نزد خود پسندیدند دلخوش گشتند".
حاج میرزا حسن صفیعلیشاه از شیعیان و اجله دراویش در تفسیر منظوم خود در این خصوص مینویسد:
پس نمودند امر دین را مردمان پاره پاره بین خود در هر زمان
شاد هر قومی بدانچه نزد اوست بر گمانش آنچه هست او را نکوست
شرح این معنی نویسم گر تمام در خروش آیند بر من خاص و عام
یکی از آرمانهای دیانت بهائی که بوقوع پیوست، برقراری اتحاد بین پیروان این آئین ربانی و ترویج و تحکیم آن بود و چنانچه از پیش ذکر شد برای اولین بار در تاریخ ادیان به اراده الهی و عهد و میثاق حضرت بهاءالله، جامعه بهائی از فرقه فرقه شدن حفظ گردید. چنانچه، حضرت ولی امرالله میفرمایند: " ... به هر حال تفاوت اساسی بین این دور و همه ادوار گذشته آن است که در این ظهور از امکان تفرقه دائمی بین پیروان پیامبر از طریق دستورات صریح و مستقیم که ممهد لوازم ضروری برای حفظ وحدت جامعه مؤمنان شده است جلوگیری شده است"[xxxv].
علاوه بر دلایلی که در فوق ذکر گردید، حضرت بهاءالله در کتاب مستطاب اقدس، فقره پنجم، یکی از اهداف رسالتشان را برداشتن مهر از اسرار و رموز کتب مقدسه (تبیین متشابهات) میفرمایند: لا تحسبن انا نزلنا لکم الاحکام بل فتحنا ختم الرحیق المختوم باصابع القدرة و الاقتدار یشهد بذلک ما نزل من قلم الوحی تفکروا یا اولی الافکار، یعنی گمان مبرید که برای شما احکام نازل کردیم، بلکه گشودیم مهر باده ای را که مهر شده بود به انگشتان قدرت و اقتدار الهی. شهادت میدهد به این مسئله آنچه که نازل شده از قلم وحی الهی. تفکر کنید ای صاحبان فکر و ای عقلا و دانشمندان.
همچنین، در آثار دیانت بهائی تصریح شده است که، هدف اصلی دیانت بهائی فراتر از وضع قوانین و احکام بوده، یعنی رساندن انسان به مقامی که شایسته او می باشد؛ چنانچه حضرت بهاءالله میفرمایند: این ظهور از برای اجرای حدودات ظاهره نیامده... بلکه لأجل ظهورات کمالیه در انفس انسانیه و ارتقاء ارواحهم الی المقامات الباقیه و مایصدقه عقولهم ظاهر و مشرق شده[xxxvi]. یعنی، ظهور دیانت بهائی جهت وضع قوانین و احکام جدید نمی باشد، بلکه برای رساندن انسان به مقام و کمالی است که شایسته خلقت اوست.
و همچنین میفرمایند: " همچه مدانید که ظهور حق مخصوص است باظهار معارف ظاهره و تغییر احکام ثابته بین بریه. بلکه در حین ظهور کل اشیاء حامل فیوضات و استعدادهای لاتحصی شده و خواهند شد ..."[xxxvii]..
از سوی دیگر، در میان ادیان آسمانی، هیچ دینی مانند دیانت بهائی در آثارش بر تعلیم و تربیت تأکید نداشته، تا جائیکه، تعلیم و تربیت را عمومی و اجباری فرض نموده و والدین را در این خصوص مسئول می داند: " در کتاب الهی در این دور بدیع تعلیم و تربیت امر اجباری است نه اختیاری، یعنی بر پدر و مادر فرض عین است که دختر و پسر را به نهایت همت تعلیم و تربیت نمایند و از پستان عرفان شیر دهند و در آغوش علوم و معارف پرورش بخشند و اگر در این خصوص قصور کنند، نزد رب غیور مأخوذ و مذموم و مدحورند و این گناهی است غیر مغفور زیرا آن طفل بیچاره را آواره صحرای جهالت کنند ..."[xxxviii]. و حضرت بهاءالله می فرمایند: " انسان طلسم اعظم است و لکن عدم تربیت او را از آنچه با اوست محروم نموده. انسان را به مثابه معدن که دارای احجار کریمه است مشاهده نما. به تربیت جواهر آن به عرضه شهود آید و عالم از آن منتفع گردد". همچنین، در مکاتیب آمده است: " تعلیم اطفال و پرورش کودکان اعظم مناقب عالم انسان و جاذب الطاف و عنایت حضرت رحمن. زیرا اس اساس فضائل عالم انسانی است و سبب تدرج به اوج عزت جاودانی"[xxxix]. و آمده است: " اطفال را از سن شیر خواری از ثدی تربیت پرورش دهید و در مهد فضائل بپرورید و در آغوش موهبت نشو و نما بخشید، از هر علم مفیدی بهره مند نمائید و از هر صنایع بدیع نصیب بخشید. پر همت نمائید و متحمل مشقت کنید. اقدام در امور مهمه بیاموزید و تشویق بر تحصیل امور مفیده بنمائید"[xl]. همچنین، میفرمایند: " ... مادر اول مربی است و موسس اخلاق و آداب فرزند. پس ای مادران مهربان این رابدانید که در نزد یزدان اعظم پرستش و عبادت ، تربیت کودکان است به آداب کمال انسانیت و ثوابی اعظم از این تصور نتوان نمود ... "[xli]. و حضرت عبدالبهاء می فرمایند: " ملاحظه بفرمایید که چقدر زندان وسجون و محل عذاب و عقاب از برای نوع بشر حاضرو مهیا است تا به این وسائط زجریه نفوس را از ارتکاب جرائم عظیمه منع نمایند و حال آنکه این زجر و عذاب سبب ازدیاد سوء اخلاق می گردد و مطلوب چنانچه باید و شاید حاصل نشود. پس باید نفوس را از صغر سن چنان تربیت نمود که اکتساب جرائم ننمایند، بلکه جمیع همشان به اکتساب فضائل باشد و نفس جرم و قصور را اعظم عقوبت شمرند و نفس خطا و عصیان را اعظم از حبس و زندان دانند. چه که می توان انسان را چنان تربیت نمود که جرم و قصور اگر به کلی مفقود و معدوم نگردد، ولی نادر الوقوع شود"[xlii].
همچنین، در آثار دیانت بهائی تحصیل به علم بسیار مورد تشویق و ترغیب قرار گرفته تا جاییکه آن را یک فریضه شمرده؛ ولکن علومی که نافع است و سبب و علّت ترقّی عباد[xliii]؛ چنانچه در لوح مبارک تجلیات میفرماید: " تجلّی سوم علوم و فنون و صنايع است. علم بمنزله جناح است از برای وجود و مرقاتست از برای صعود . تحصيلش بر کلّ لازم ولکن علومی که اهل ارض از آن منتفع شوند نه علومی که بحرف ابتداء شود و بحرف منتهی گردد. صاحبان علوم و صنايع را حقّ عظيم است بر اهل عالم يَشْهَدُ بِذَلِکَ اُمُّ الْبَيَانِ فِی الْمَآبِ نَعِيْماً لِلسّامِعِيْنَ. فی الحَقيْقَة کنز حقيقی از برای انسان علم اوست و اوست علّت عزّت و نعمت و فرح و نشاط و بهجت و انبساط. کذلِکَ نَطَقَ لِسَانُ الْعَظَمَةِ فِي هَذَا السِّجْنِ الْعَظِيْمِ "[xliv]. همچنین، میفرماید: " فی الحقيقه کنز حقيقی برای انسان علم اوست و اوست علّت عزّت و نعمت و فرح و نشاط و بهجت و انبساط طُوبی لِمَنْ تَمَسّکَ بِهِ وَ وَيْل لِلْغَافِلِيْنَ "[xlv]. و میفرماید: " در تحصيل کمالات ظاهره و باطنه جهد بليغ نمائيد چه که ثمره سدره انسانی کمالات ظاهريّه و باطنيّه بوده انسان بی علم و هنر محبوب نه. مثل اشجار بی ثمر بوده و خواهد بود لذا لازم که بقدر وُسع سدره وجود را به اثمار علم و عرفان و معانی و بيان مزيّن نمائيد "[xlvi]. همچنین، میفرمایند: " در اين دور بديع اساس متين تمهيد تعليم و فنون و معارف است و به نصّ صريح بايد جميع اطفال بقدر لزوم تحصيل فنون نمايند لهذا بايد در هر شهری و قريه ای مدارس و مکاتب تأسيس گردد و جميع اطفال بقدر لزوم در تحصيل بکوشند لهذا هر نفسی که انفاقی در اين مورد نمايد شبهه ای نيست که مقبول درگاه احديت شود و مورد تحسين و تمجيد ملأ اعلی گردد "[xlvii].
[i] اشراقات، صفحه 133 - 134
[ii] سخنی کوتاه در باره آئین بهائی، صفحه 14
[iii] آموزه های نظم نوین جهانی بهائی، موهبت سبحانی، چاپ: 2003 میلادی، صفحه 272
[iv] آموزه های نظم نوین جهانی بهائی، موهبت سبحانی، چاپ: 2003 میلادی، صفحه 14
[v] آموزه های نظم نوین جهانی بهائی، موهبت سبحانی، چاپ: 2003 میلادی، صفحه 171
[vi] سخنی کوتاه در باره آئین بهائی، صفحه 16
[vii] دیانت بهائی آئین فراگیر جهانی، ویلیام هاچر و دوگلاس مارتین، صفحات172-173
[viii] مکاتیب، جلد اول، ص 319
[ix] بهاءالله و عصر جدید، دکتر اسلمنت
[x]سايت بشارات كتابهاي آسماني به ديانت بهائي، http://www.besharat.blogfa.com
[xi] اصول عقاید بهائیان، منتخباتی از آثار حضرت بهاءالله، صفحات 18-19
[xii] مجموعه خطابات حضرت عبدالبهاء، صفحه 162-163
[xiii] مجموعه خطابات حضرت عبدالبهاء، صفحه 162-163
[xiv] برهان واضح، صفحه 17
[xv] مقدمه ای بر ترجمه قرآن، صفحات 324 - 325
[xvi] آیه های آسمانی – قرآن مجید و مفاهیم عمیق آن، دکتر ارشمیدس منجذب، ترجمه باهره سعادت، صفحه 12
[xvii] استمرار ظهورات الهیه، کمال الدین بخت آور، صفحه 23 - 28
[xviii] بحار الانوار، جلد 74، صفحه 142
[xix] استمرار ظهورات الهیه، کمال الدین بخت آور، صفحه 23
[xx] حضرت عبدالبهاء، مفاوضات، ص 142
[xxi] حضرت بهاءالله، امر و خلق، جلد 1، ص 268.
[xxii] حضرت بهاءالله، امر و خلق، جلد 1، ص 228
[xxiii]برهان واضح، صفحه 17
[xxiv] حضرت بهاءالله، کتاب مستطاب ایقان، ص 21
[xxv] الحياة با ترجمه احمد آرام، ج2، صفحات 493 - 495
[xxvi] انوار هدایت، شماره 1068، صفحه 403
[xxvii] آیه های آسمانی – قرآن مجید و مفاهیم عمیق آن، دکتر ارشمیدس منجذب، ترجمه باهره سعادت، صفحه 9
[xxviii] بنادر البحار- ترجمه و شرح خلاصه دو جلد بحار الانوار، متنعربى، ص228
[xxix] بنادر البحار- ترجمه و شرح خلاصه دو جلد بحار الانوار، ترجمهفارسى، ص228
[xxx] ترجمه و شرح نهج البلاغه، بقلم فیض الاسلام و بخط طاهر خوشنویس، صفحات 448 - 449
[xxxi] ارشاد القلوب- ترجمه رضايى، ج2، ص287
[xxxii] طرائف الحكم يا اندرزهاى ممتاز، ترجمه ج 1 ، ص 198
[xxxiii] كتاب الروضة در مبانى اخلاق، صفحات 110 – 111
[xxxiv] ترجمه و شرح نهج البلاغه، بقلم فیض الاسلام و بخط طاهر خوشنویس، صفحه 306
[xxxv] انوار هدایت، شماره 1562، صفحه 593
[xxxvi] حضرت بهاءالله ، مائده آسمانی جلد 4 صفحه 157
[xxxvii] محبوب عالم، از انتشارات مجله عندلیب، ص 7
[xxxviii] مرکز میثاق الهی، ص 343 ، مکاتیب جلد 1
[xxxix] منتخباتی از مکاتیب حضرت عبدالبهاء، ج 1، ص 126
[xl] منتخباتی از مکاتیب حضرت عبدالبهاء، ج 1، ص 126
[xli] مجموعه آثار مبارکه درباره تربیت بهائی، ص63
[xlii] مجموعه آثار مبارکه درباره تربیت بهائی، ص30
[xliii] مجموعه ای از الواح جمال اقدس ابهی، لوح مبارک بشارات، ص 13
[xliv] مجموعه ای از الواح جمال اقدس ابهی، لوح مبارک تجلّيات، ص ٢٨
[xlv] امر و خلق، ج3، ص 305
[xlvi] امر و خلق، ج3، ص 307
[xlvii] امر و خلق، ج3، ص 332
Comments
لایم آمدلی said:
سردبیر said:
Add new comment