حضرت بهاءالله میفرمایند: «... مقصود اصلاح عالم و راحت امم بوده. این اصلاح و راحت ظاهر نشود مگر به اتحاد و اتفاق، و آن حاصل نشود مگر به نصایح قلم اعلی... قسم به آفتاب حقیقت، نور اتفاق آفاق را روشن و منور سازد.»
همچنین میفرمایند: «ای اهل عالم، فضل این ظهور اعظم آنكه آنچه سبب اختلاف و فساد و نفاق است از كتاب محو نمودیم و آنچه علت الفت و اتحاد و اتفاق است ثبت فرمودیم.»پس راهی كه دیانت بهائی برای اصلاح عالم و راحت مردم پیشنهاد میكند اتحاد و اتفاق یا وحدت عالم انسانی است؛ و همهء تعالیم الهی در این دیانت متوجه به تحقق این هدف عظیم است. خواهناخواه به سمت جهانیشدن پیش رفته و میرود، یعنی هیچ موضوعی را نمیتوان پیدا كرد، كه مستقیم یاغیرمستقیم، جنبهء جهانی نداشته باشد. پس برای حل مشكلات جهان و برقراری راحت و آسایش افراد انسان همكاری عمومی در سطح جهانی لازم است. بنابراین تا وحدت عالم انسانی تحقق نیابد هیچیك از مشكلات عالم حل نخواهد شد.
اما برای تحقق وحدت عالم انسانی چه باید كرد؟ دیانت بهائی برای رسیدن به این هدف راهحلی چند بعدی ارائه میدهد كه میتوان آن را در اصطلاح نظم بدیع خلاصه كرد. منظور از نظم بدیع مجموعهء احكام و مبادی روحانی و اداری دیانت بهائی است. احكام قوانینی است كه برای تنظیم زندگی فردی و اجتماعی انسان وضع شدهاست. مبادی اداری اصول حاكم بر تشكیلات ادارهكنندهء جامعهء بهائی است. مبادی روحانی آموزههای اساسی دیانت بهائی است كه اعتقاد و عمل به آنها راه حل اصلی مشكلات عالم است. در این فصل به بررسی مبادی روحانی، كه درحقیقت شامل تعالیم اساسی دین بهائی است، میپردازیم و بررسی احكام و مبادی اداری را به فصول آینده موكول مینماییم.
آنچه در درجهء اول اهمیت قرار دارد ایجاد اعتقاد و تعهد به وحدت عالم انسانی در همهء افراد بشر است. اگر این تعهد در سطح اقدامات و افكار باقی بماند، ثمرات آن محدود و ناپایدار خواهد بود؛ تنها در صورتی میتوان به تعهدی پایدار و عمیق دست یافت كه به سطح ایمان وارد شود، و بنابراین اعتقاد به حقیقت و اساس ادیان الهی از ضروریترین عوامل به شمار میرود.
حضرت بهاءالله میفرمایند: «فَانْظُروا الْعالَمَ كَهَیكَلِ اِنْسانٍ اِنَّهُ خُلِقَ صَحیحاً كامِلاَ فَاعْتَرَتْهُ الْاَمْراضُ بِالْاَسْبابِ الْمُختلفةِ المُتَغایرَه و ماطابَتْ نَفْسُهُ فی یوْمٍ بَلِ اشْتَدَّ مَرَضُهُ بِما وَقَعَ تَحْتَ تَصَرُّفِ اَطِبّاءَ غیرِ حاذقه ... وَالّذی جَعَلَهُ اللُهُ الدِّریاقَ الْاَعْظَمَ وَ السَّبَبَ الْاَتَمَّ لِصِحَّتِهِ هُوَ اتِّحادُ مَنْ عَلَی الاَرْضِ عَلَی اَمْرٍ واحِدٍ وَ شَریعةٍ واحده»
یعنی عالم را مثل هیكل انسان ببینید كه سالم و كامل خلق شده و بیماریهایی به وسایل وسبب های مختلف به آن عارض شده است و چون پزشكان غیرحاذق به معالجهء آن پرداختهاند نه تنها بهبود نیافته، بلكه روز به روز بیماریاش شدت پیدا كرده است ... آنچه خداوند آن را بهترین دارو برای معالجهء آن مقرر فرموده است اتحاد اهل زمین بر یك امر و یك شریعت است.
بنابراین یكی از مهمترین تعالیم دیانت بهائی برای تحقق وحدت عالم انسانی تبلیغ است، یعنی ترویج ایمان و اعتقاد به اساس ادیان الهی كه تنها راه ایجاد تعهدی پایدار و عمیق به هدف متعالی وحدت عالم انسانی است. تبلیغ در دیانت بهائی را نباید با تبلیغات تجاری یا تبلیغات سایر ادیان اشتباه كرد. برخلاف تبلیغات تجاری كه هدف از آن صرفاً فروش هرچه بیشتر محصول است و در نتیجه نه صداقت فروشنده اهمیتی دارد و نه آگاهی حقیقی خریدار، تبلیغ در دیانت بهائی به این معنی است كه دین الهی را آنگونه كه واقعاً هست به افراد معرفی كرد تا آگاهی حقیقی پیدا كنند، به همین دلیل است که درامربهائی، برای معادل انگلیسی تبلیغ، کلمهء «teaching» به کاررفته است؛ اینكه افراد ایمان میآورند یا نه فقط به خودشان مربوط است، چون دین كالایی نیست كه بخواهیم بفروشیم و سودی از این راه به دست آوریم، بلكه هدیهای است كه میبخشیم. همچنین برخلاف گذشته كه پیروان از جنگ وجهادنیزبرای گسترش دین الهی استفاده می كردند، بهائیان، طبق حكم و تأكیدات صریح و مكر رحضرت بهاءالله، مأمورند كه صرفأ با محبت و خلوص از طریق بیان وتشریح آئینشان تبلیغ نمایند؛ یعنی كلام الهی به افراد عرضه میشود تا قوهء خلاقهء آن در روح وجان ایشان اثر نماید؛ همچنین مشاهدهء تأثیرات تدین حقیقی بر افراد و جوامع، خود بهترین برهان حقانیت و خلاقیت این كلمات است. این است كه حضرت بهاءالله میفرمایند: «ای اهل بهاء، با جمیع اهل عالم به روح و ریحان معاشرت نمایید. اگر نزد شما كلمه و یا جوهری است كه دون شما از آن محروم، به لسان محبت و شفقت القا نمایید و بنمایید، اگر قبول شد و اثر نمود مقصد حاصل، والّا او را به او گذارید و دربارهء او دعا نمایید، نه جفا.»
تدینی كه دیانت بهائی خواهان ترویج و تبلیغ آن است تمسك به مجموعهای از اعتقادات و اعمال تعصبآمیز و خشك ظاهری نیست، بلكه مفهومی بسیار وسیعتر و مهمتر دارد. حضرت عبدالبهاء میفرمایند: «دیانت عبارت از عقاید و رسوم نیست. دیانت عبارت از تعالیم الهی است که محیی عالم انسانی است و سبب تربیت افکار عالی و تحسین اخلاق و ترویج مبادی عزّت ابدیهء عالم انسانی است» .
تعلیم دیگرآن كه،حضرت عبدالبهاء میفرمایند: «دین باید مطابق علم و عقل باشد. اگر مطابق علم و عقل نباشد اوهام است. زیرا خدا عقل به انسان داده تا ادراک حقائق اشیاء کند؛ حقیقت بپرستد. اگر دین مخالف علم و عقل باشد ممکن نیست سبب اطمینان قلب شود، چون سبب اطمینان نیست، اوهام است، آن را دین نمیگویند. لهذا باید مسائل دینیه را با عقل و علم تطبیق نمود تا قلب اطمینان یابد و سبب سرور انسان شود.» این تعلیم به انسانها كمك میكند حقیقت ادیان الهی را از آنچه تنها به مقتضای زمان و مكان در دینی خاص وجود داشته است و از آنچه پیروان دین بر طبق خواستهها و افكار خود بر آن افزودهاند تمیز دهند. در این صورت، از طرفی یكی از عوامل مهمی كه بسیاری از افراد را از ایمان به دین باز میدارد، یعنی اینكه دین مخالف علم و عقل است، از میان برداشته خواهد شد و از طرف دیگر همه متوجه خواهند شد كه اساس ادیان الهی یكی است و اختلافات مذهبی برای همیشه از میان نوع انسان رخت برخواهد بست.
همچنین حضرت عبدالبهاء میفرمایند: «حضرت بهاءالله اعلان فرمود که دین باید سبب الفت و محبّت باشد. اگر دین سبب عداوت شود نتیجه ندارد، بی دینی بهتر است، زیرا سبب عداوت و بغضاء بین بشر است. و هر چه سبب عداوت است مبغوض خداوند است و آنچه سبب الفت و محبّت است مقبول و ممدوح. اگر دین سبب قتال و درندگی شود، آن دین نیست؛ بی دینی بهتر از آن است. زیرا دین بهمنزلهء علاج است؛ اگر علاج سبب مرض شود البتّه بی علاجی بهتر است. لهذا اگر دین سبب حرب و قتال شود البتّه بی دینی بهتر است.» به این ترتیب هدف اصلی ادیان كه ایجاد محبت و اتحاد است به صراحت اعلام گردیده و یكی دیگر از موانع ایمان بسیاری از افراد به دین، یعنی اینكه دین باعث جنگ و اختلاف است، از میان برداشته میشود.
یكی دیگر از تعالیم اساسی دیانت بهائی تحری حقیقت است، یعنی هر انسانی باید شخصاً و منصفانه به جستجوی حقیقت بپردازد و از تقلید بدون تفكر یا تفكر متعصبانه بپرهیزد. حضرت عبدالبهاء میفرمایند: «باید انسان تحرّی حقیقت کند و از تقلید دست بکشد. زیرا ملل عالم هر یک تقالیدی دارند و تقالید مختلف است. تقالید سبب جنگ و جدال شده است و تا این تقالید باقی است وحدت عالم انسانی مستحیل است. پس باید تحرّی حقیقت نمود تا به نور حقیقت این ظلمات زائل شود زیرا حقیقت حقیقت واحده است؛ تعدّد و تجزّی قبول نکند.» انسان در این روزگار به درجهای رسیده است كه دیگر به تقلید محتاج نیست. در روزگار گذشته نه اكثریت مردم سواد داشتند و نه كتابها و منابع اطلاعاتی گوناگون در اختیار عموم قرار داشت، بنابراین بیشتر افراد ناچار بودند از اقلیتی با سواد تقلید كنند، اما امروز چنین نیست و بنابر این عادت دیرینهء تقلید باید ریشهكن شود.
اما هر فرد برای رسیدن به حقیقت به مشورت با دیگران نیاز دارد. به فرمودهء حضرت عبدالبهاء «بارقهء حقیقت شعاع ساطع از تصادم افكار است» به اعتقاد بهائی هر تصمیمگیری مهمی، چه در خانواده، چه در محل كار، چه در سطح شهر و كشور و جهان، باید با مشورت همهء افراد درگیر در آن صورت گیرد و نتیجهء مشورت نیز باید به اتفاق آراء تعیین شود. یعنی اگر همهء افرادی كه در مشورت شركت دارند منصفانه و بدون حب و بغض و با نیت كشف حقیقت در مشاورات شركت كنند به توافق خواهند رسید. اما اگر به دلایلی اتفاق آراء حاصل نشد باید به اكثریت آراء اكتفا كرد و همه باید نتیجهء تصمیمگیری را بپذیرند و با جان و دل اجرا كنند، ولو در آغاز با آن مخالف بودهاند. به این ترتیب در تمام سطوح جامعه اتحاد برقرار خواهد شد.
تعلیم اساسی دیگر دیانت بهائی برای تحقق وحدت عالم انسانی تعلیم و تربیت اجباری و عمومی است، یعنی همهء افراد انسان باید از آموزش و پرورش بهرهمند شوند. حتی اگر پدرومادری نخواهند فرزندان خود را از این امكان بهرهمند سازند جامعه موظف است آنان را به این كار مجبور كند، تا آنجا كه در صورت لزوم حتی حق سرپرستی اطفال ممكن است از والدین آنها سلب شود. همچنین ضروری است كه این تعلیم و تربیت شامل تربیت اخلاقی و آموزش حقیقت دین و اصل اساسی وحدت عالم انسانی باشد. حضرت عبدالبهاء در این باره میفرمایند: «تربیت عموم لازم است و وحدت اصول و قوانین تربیت نیز از الزم امور، تا جمیع بشر تربیت واحده گردند. یعنی تعلیم و تربیت در جمیع مدارس عالم باید یکسان باشد، اصول و آداب یک اصول و آداب گردد تا این سبب شود که وحدت عالم بشر از صغر سنّ در قلوب جای گیرد.» برای روشن شدن بیشترمفهوم ومحدودهء «تعلیم وتربیت یكسان» كه صرفأمربوط به اصول مشترك حیاتی جهانی برای ایجادوحفظ وحدت وصلح است ونه «یكسان سازی» ای كه منكرتنوع آداب وفرهنگ اقوام مختلف است، توجه به سه بیان ذیل ازحضرت عبدالبهاءگویاست:
می فرمایند: «اول بایدصلح وسلام بین افرادانسانی تأسیس شودتامنتهی به صلح عمومی گردد»؛ «تاعقول بشری اتحادحاصل نكند، هیچ امرعظیمی تحقق نیابد.حال صلح عمومی امریست عظیم، ولی وحدت وجدان لازم است كهاساس این امرعظیم گردد»؛ «به جهت اتحادعالم انسانی لازم است كه جمیع بشریك تربیت شوند...چون تربیت درجمیع مدارس یك نوع شود...بنیان جنگ وجدال برافتد...زیرااختلاف درتربیت، مورث جنگ وجدال (است).» به این ترتیب، هم تكامل فردی حاصل میشود و هم هدف وحدت عالم انسانی تحقق مییابد.
یكی دیگر از تعالیم اساسی دیانت بهائی تساوی حقوق زنان و مردان است. حضرت عبدالبهاء در این باره میفرمایند: «تا مساوات تامّه بین ذکور و اناث در حقوق حاصل نشود عالم انسانی ترقّیات خارقالعاده ننماید. زنان یک رکن مهمّ از دو رکن عظیمند و اوّل مربّی و معلّم انسانی. زیرا معلّم اطفال خردسال مادرانند، آنان تأسیس اخلاق کنند و اطفال را تربیت نمایند. بعد در مدارس کبری تحصیل میکنند. حالا اگر مربّی و معلّم ناقص باشد چگونه مربّی کامل گردد؟ پس ترقّی نساء سبب ترقّی مردان است. لهذا باید نساء را تربیت کامل نمود تا به درجهء رجال رسند. زنان هم همان تعلیمات و امتیازات را به دست آرند تا همچنانکه در حیات مشترک با رجالند، در کمالات عالم انسانی نیز مشترک شوند و البتّه اشتراک در کمال از نتائج تساوی در حقوق است. عالم انسانی را دو بال است: یک بال ذکور و یک بال اناث، باید هر دو بال قوی باشد تا عالم انسانی پرواز کند. امّا تا یک بال قوی و یک بال ضعیف مرغ پرواز نکند.»
البته منظور از این تساوی آن نیست كه هیچ تفاوتی بین زنان و مردان وجود ندارد ( مثلاً حضرت عبدالبهاء میفرمایند كه زنان رقیقالقلبترند)، بلكه منظور « تربیت و تعلیم و ترقّی و رعایت و حرمت زنان است» و مشاركت آنان در تصمیمگیریهای مهم جوامع، چنانكه حضرت عبدالبهاء میفرمایند: «مساوات حقوق بین ذکور و اناث مانع حرب و قتال است، زیرا نسوان راضی بجنگ و جدال نشوند. این جوانان در نزد مادران خیلی عزیزند هرگز راضی نمیشوند که آنها در میدان قتال رفته و خون خود را بریزند. جوانی را که بیست سال مادر در نهایت زحمت و مشقّت تربیت نموده، آیا راضی خواهد شد که در میدان حرب پاره پاره گردد؟ هیچ مادری راضی نمیشود ولو هر اوهامی بهعنوان محبّت وطن و وحدت سیاسی، وحدت جنسی، وحدت نژاد و وحدت مملکت اظهار دارند و بگویند که این جوانان باید بروند و برای این اوهامات کشته شوند. لهذا وقتیکه اعلان مساوات بین زن و مرد شد یقین است که حرب از میان بشر برداشته خواهد شد و هیچ اطفال انسانی را فدای اوهام نخواهند کرد.»
یكی دیگر از تعالیم اساسی بهائی ترك تعصبات است. به اعتقاد بهائی تعصب انسانیت را از میان میبرد، زیر انوعی جانبداری ِبدون توجه به حقیقت ازهرچیزی است كه مربوط به مامی شود. حضرت عبدالبهاء دراین باره میفرمایند: «تعصّب دینی، تعصّب مذهبی، تعصّب وطنی، تعصّب سیاسی هادم بنیان انسانی است. اوّلاً دین یکی است زیرا ادیان الهی حقیقت است. حضرت ابراهیم ندا به حقیقت کرد؛ حضرت موسی اعلان حقیقت نمود؛ حضرت مسیح تأسیس حقیقت فرمود؛ حضرت رسول ترویج حقیقت نمود؛ جمیع انبیاء خادم حقیقت بودند؛ جمیع مؤسّس حقیقت بودند؛ جمیع مروّج حقیقت بودند. پس تعصّب باطل است، زیرا این تعصّبات مخالف حقیقت است. امّا تعصّب جنسی، جمیع بشر از یک عائله اند، بندگان یک خداوندند، از یک جنسند، تعدّد اجناس نیست. مادام همه اولاد آدمند دیگر تعدد اجناس اوهام است. نزد خدا انگلیزی نیست، فرنساوی نیست، ترکی نیست، فرسی نیست. جمیع نزد خدا یکسانند. جمیع یک جنسند. این تقسیمات را خدا نکرده، بشر کرده، لهذا مخالف حقیقت است و باطل است. هر یک دو چشم دارد، دو گوش، یک سر دارد، دو پا. در میان حیوانات تعصّب جنسی نیست. در میان کبوتران این تعصّب نیست، کبوتر شرق با کبوتر غرب آمیزش کند...پس چیزی كه حیوان قبول نمی كند، آیا جایز است انسان قبول نماید؟ و امّا تعصّب وطن. همهء روی زمین یک کره است، یک ارض است، یک وطن است. خدا تقسیمی نکرده، همه را یکسان خلق کرده، پیش او فرقی نیست. تقسیمی را که خدا نکرده، چطور انسان میکند ؟ اینها اوهام است. اروپا یک قطعه است، ما آمده ایم خطوطی و همی معین کردهایم و نهری را حدّ قرار داده ایم که این طرف فرانسا و آن طرف آلمانیا، و حال آنکه نهر برای طرفین است. این چه اوهامی است ؟ این چه غفلتی است؟ چیزی را که خدا خلق نکرده ما گمان میکنیم و سبب نزاع و قتال قرار میدهیم. پس همهء این تعصّبات باطل است و در نزد خدا مبغوض. خدا ایجاد محبّت و مودّت نموده و از بندگانش الفت و محبّت خواسته. عداوت نزد او مردود است و اتّحاد و الفت مقبول.»
تعلیم اساسی دیگر ترك جنگ و برقراری صلح عمومی است. حضرت عبدالبهاء میفرمایند: «جنگ هادم بنیان انسانی است، سبب خرابی عالم است و ابداً نتیجه ای ندارد و غالب و مغلوب هر دو
متضرّر میشوند. مانند آن است که دو کشتی بههم بخورد؛ اگر یکی دیگری را غرق کند کشتی دیگری که غرق نشده باز صدمه میخورد و معیوب میگردد.» پس باید اقداماتی انجام گیرد كه جنگ به كلی از میان برود. برقراری صلح مستلزم طی مراحل متعددی است كه در آثار بهائی به عنوان صلح اصغر و صلح اكبر و صلح اعظم از آنها نام برده شده است.
حضرت بهاءالله دربارهء مرحلهء صلح اصغر، كه صلح میان دولتهای مستقل است، میفرمایند: «سلاطین آفاق وفّقهم الله باید به اتّفاق به این امر که سبب اعظم است از برای حفظ عالم تمسّک فرمایند. امید آنکه قیام نمایند بر آنچه سبب آسایش عباد است. باید مجلس بزرگی ترتیب دهند و حضرات ملوک و یا وزراء در آن مجلس حاضر شوند و حکم اتّحاد و اتّفاق را جاری فرمایند و از سلاح به اصلاح توجّه کنند. و اگر سلطانی بر سلطانی بر خیزد سلاطین دیگر بر منع او قیام نمایند. در این صورت عساکر و آلات و ادوات حرب لازم نه الّا علی قدر مقدور لحفظ بلادهم (مگربه اندارزهءلازم برای حفظ شهرهایشان).»
مرحلهء بعد كه صلح اكبر نام دارد عبارت از تشكیل یك حكومت جهانی مافوق حكومتهای ملی است. به فرمودهء حضرت عبدالبهاء: «حضرت بهاءالله میفرماید که باید هیئت محکمهء کبری تشکیل شود، زیرا جمعیت امم هر چند تشکیل شد ولی از عهدهء صلح عمومی بر نیامد، امّا محکمهء کبری که حضرت بهاءالله بیان فرموده اند این وظیفهء مقدّسه را بهنهایت قدرت و قوّت ایفا خواهد کرد. و آن این است که مجالس ملّیهء هر دولت و ملّت یعنی پارلمانت اشخاصی از نخبهء آن ملّت که در جمیع قوانین حقوق بین دولی و بین مللی مطّلع و در فنون متفنّن و بر احتیاجات ضروریهء عالم انسانی در این ایام واقف، دو شخص یا سه شخص انتخاب نمایند بهحسب کثرت و قلّت آن ملّت. این اشخاص که از طرف مجلس ملّی یعنی پارلمانت انتخاب شده اند، مجلس اعیان نیز تصدیق نمایند و همچنین مجلس شیوخ و همچنین هیئت وزراء و همچنین رئیس جمهور یا امپراطور، تا این اشخاص منتخب عموم آن ملّت و دولت باشند. از این اشخاص محکمهء کبری تشکیل میشود و جمیع عالم بشر در آن مشترک است، زیرا هریک از این نمایندگان عبارت از تمام آن ملّت است. چون این محکمهء کبری در مسئله ای از مسائل بین المللی یا بالاتّفاق یا بالاکثریه حکم فرماید، نه مدّعی را بهانه ای ماند نه مدّعیعلیه را اعتراضی. هرگاه دولتی از دول یا ملّتی از ملل در اجرای تنفیذ حکم مبرم محکمهء کبری تعلّل و تراخی نماید عالم انسانی بر او قیام کند، زیرا ظهیر این محکمهء کبری جمیع دول و ملل عالمند. ملاحظه فرمائید که چه اساس متینی است.»
اما مرحلهء صلح اعظم كه مقصد اصلی دیانت بهائی است صلح حقیقی میان عموم انسانهاست. حضرت ولی امرالله در مورد این مرحله از صلح جهانی میفرمایند: «امّا صلح اعظم به نحوی که حضرت بهاءاللّه مقرّر فرموده صلحی است که عملاً باید متعاقب زمانی تحقّق یابد که جنبههای روحانی و معنوی بر جهان غلبه یافته باشد یعنی زمانی که جمیع نژادها و مذاهب و طبقات و ملل در هم ادغام شده باشند و چنین صلحی بر هیچ اساسی مرتفع نگردد و هیچ دستگاهی آن را حفظ نتواند مگر آنکه بر پایه احکام و قوانین الهی استوار باشد و آن احکام و تعالیم در نظم جهانی بدیعی که به نام مقدّس حضرت بهاءاللّه منسوب است مذکور و مکتوب است.»
یكی دیگر از تعالیم اساسی دیانت بهائی برای تحقق وحدت عالم انسانی وحدت زبان و خط است، یعنی یك زبان و خط بینالمللی انتخاب یا اختراع شود كه علاوه بر زبان مادری در همهء مدارس عالم آموزش داده شود تا همهء مردم عالم بتوانند به راحتی با هم ارتباط برقرار نمایند و سوءتفاهمات و موانع ارتباطی از میان برداشته شود. حضرت عبدالبهاء در این باره میفرمایند: «از جمله اوامر حضرت بهاءالله این است که باید جمیع ملّت از اهل معارف و علوم اتّفاق کرده یک لسان انتخاب یا ایجاد نمایند و آن لسان عمومی باشد. و این امر در کتاب اقدس چهل سال پیش نازل شده و مضمون آن این است مسئلهء لسان بسیار مشکل شده زیرا لسان بسیار است و اختلاف حاصل شده بین جمیع اقوام و طوائف و تا وحدت لسان حاصل نگردد ائتلاف مشکل و معاملات مختلّ است. هر انسان محتاج به لسانهای بسیار است تا بتواند به جمیع بشر معامله و معاشرت و ملاقات نماید و این مستحیل است. زیرا آنچه تا حال در آکادیمی معلوم و مسلّم شده هشتصد لسان معین گشته و از برای انسان تحصیل این همه ممکن نیست. پس بهتر این است یک لسان ایجاد و یا انتخاب شود تا آنکه لسان عمومی باشد. در این صورت انسان به دو لسان محتاج است: یکی لسان وطنی، یکی لسان عمومی. به لسان وطنی خودش با قوم خود گفتگو نماید امّا به لسان عمومی با جمیع عالم محاوره نماید و محتاج لسان ثالث نمیباشد و جمیع بشر با یکدیگر بدون مترجم الفت و مصاحبت مینمایند. حال اگر چنین چیزی بشود فی الحقیقه سبب راحت و آسایش و سرور جمیع ملل عالم است... عموم ملّت از ارباب معارف باید یک مجلس عمومی تشکیل دهند هر ملّتی نفسی را انتخاب نماید اینها انجمنی بیارایند و معاونت آن شخص بکنند و لسان را از هر جهت اکمال نمایند تا آن لسان انتشار حاصل نماید و لسان منتخب عموم ملل شود و بر ملّتی تعمیم آن گران نباشد. زیرا حال بر بعضی گران و مشکل است میگویند این لسان را ما ایجاد نکرده ایم ... لهذا تعلّق قلب چندان ندارند. امّا اگر همچو انجمنی تشکیل شود جمیع اعضاء تصدیق کرده اتمام و اکمال نمایند آنوقت جمیع ملل بنهایت سرور قبول مینمایند. و تا آن لسان ترویج نشود راحت و آسایش آن طور که باید و شاید برای بشر حاصل نمیشود زیرا اختلاف لسان بسیار سبب اختلاف و سوء تفاهم است. مثلاً میانهء آلمان و فرانسه چه تفاوتیست؟ تفاوت لسان است و بس. میانهء شرق و غرب یک سبب اختلاف لسان است. اگر جمیع بشر به لسان عمومی تنطّق نمایند وحدت عالم بشر را خدمت مینمایند.»
تعلیم مهم دیگری كه به رفع اختلافات و برقراری وحدت كمك میكند، تعدیل معیشت و حل مشكلات اقتصادی عالم است. منظور از تعدیل معیشت این است كه فقر زیاد و ثروت زیاد افراد از میان برداشته شود. دیانت بهائی خواهان مساوات كامل نیست و آن را نه ممكن میداند و نه مطلوب، اما خواستار آن است كه اختلاف طبقاتی شدید از میان برود.حضرت عبدالبهاء در این باره میفرمایند: «باید قوانین و نظاماتی گذارد که جمیع بشر به راحت زندگانی کنند یعنی همچنانکه غنی در قصر خویش راحت دارد و به انواع موائد سفرهء او مزین است، فقیر نیز لانه و آشیانه داشته باشد و گرسنه نماند تا جمیع نوع انسان راحت یابند. امر تعدیل معیشت بسیار مهمّ است و تا این مسئله تحقّق نیابد سعادت برای عالم بشر ممکن نیست.»
اما قوانین به تنهایی نمیتوانند مشكلات اقتصادی عالم را بر طرف كنند. برای رسیدن به این هدف تعالیم روحانی ضروریتر است، یعنی این افراد انسانی هستند كه باید به میل و رغبت خود دیگران را هم از اموال خود نصیب بخشند و ثروت بیش از حد نیندوزند، و این در صورتی ممكن است كه از فكر منافع شخصی خود فراتر روند و آسایش و راحت دیگران را بر سود شخصی خویش ترجیح دهند. ایجاد چنین خصلتی نیازمند تربیتی است كه ادیان الهی میتوانند آن را در افراد ایجاد نمایند. حضرت عبدالبهاء در این باره میفرمایند: «اعظم از اساس اشتراکیون در ادیان الهی موجود. مثلاً در حکم الهی (وَ یؤْثِرونَ علی اَنْفُسِهِم وَلَو کانَ بِهِم خَصاصَةٌ) است. میفرماید که از خصائص و مایحتاج اموال خود انفاق نمایند و دیگران را بر خود ترجیح دهند، ولی به رضایت و نهایت روحانیت. امّا اشتراکیون (کمونیست ها) میخواهند اشتراک و مساوات به زور جاری نمایند.»
تعلیم دیگر عدم مداخله در امور سیاسی است. حضرت عبدالبهاء میفرمایند: «دین از سیاست جدا است. دین را در امور سیاسی مدخلی نه، بلکه تعلّق دین به عالم اخلاق است و امری است روحانی و وجدانی. تعلّق به قلوب دارد نه عالم اجسام. رؤسای دین باید به تربیت و تعلیم نفوس پردازند و ترویج حسن اخلاق نمایند ولی در امور سیاسی مداخله ننمایند.» در جهان امروز سیاست به معنای عضویت در احزاب و فرقههای سیاسی است و دیانت بهائی كه اهل عالم را به وحدت فرا میخواند از هرگونه تحزّب و فرقهگرایی دوری میكند، چون عضویت در یك حزب به معنای دشمنی و مخالفت با احزاب دیگر است. از سوی دیگر به اعتقاد بهائی راه حلهای سیاسی برای حل مشكلات عالم كافی نیست، زیرا مشكل اصلی عالم را غفلت از خدا و روحانیات میداند. پس در حال حاضر مداخله در امور سیاسی نهتنها بیفایده، بلكه مخالف اهداف بهائی است. اما وقتی سیاست عالم تغییر كند و با هدف دیانت بهائی، یعنی وحدت عالم انسانی، هماهنگ گردد این تعارض بر طرف خواهد شد.
در اینجا رفع یك شبهه ضروری است. شاید به نظر برسد بهائیان نسبت به مسائل كشور خود بیتوجه و بیعلاقهاند كه نمیخواهند در سیاست آن مداخله نمایند، اما باید دانست بهائیان همانطور كه به عالم انسانی عشق میورزند به كشور و ملت خود نیز عشق میورزند. حضرت ولیامرالله دربارهء معنی حكم عدم مداخله در امور سیاسیه و حدود آن میفرمایند: «باید از هر انتسابی به حزبی معین و از هر تحزّب و تشعّبی وارسته گردند و از منازعات بیهوده و حسابگریهای ناپسندیده رهائی جویند و از اغراض نفسانی که وجه جهان متحوّل را متغیر سازد پرهیز کنند. باید مشاغل سیاسی و دیپلماتیک را از مشاغل کاملاً اداری تفکیک نمایند و اگر در تشخیص مردّد باشند از امناء منتخبه در محافل روحانی استفسار نمایند و به هیچ وجه شغلی را نپذیرند که بالمآل منجر به فعّالیتهای سیاسی و حزبی در هر کشور باشد. بالاخره باید با نهایت استقامت و کمال قدرت بیچون و چرا در راه حضرت بهاءاللّه سلوک نمایند و از درگیریها و ستیزه جوئی هائی که کار سیاسیون است اجتناب کنند و لایق آن شوند که از وسائط اجراء سیاست الهی بهشمار آیند که مشیت حقّ را در نزد بشر تجسّم می بخشد. باید بهیقین بدانیم که نباید از آنچه قبلاً مذکور شد این شبهه ایجاد گردد که بهائیان به امور و مصالح کشور خویش بیاعتنایند و یا از حکومت رایج موجود در وطنشان سرپیچی می کنند و یا از وظیفهء مقدّسشان در ترویج کامل مصالح دولت و ملّت خویش سر باز می زنند، بلکه مقصود آنست که آرزوی پیروان وفادار و حقیقی حضرت بهاءاللّه در خدمت صادقانه و بیشائبه و وطن پرستانه به مصالح عالیهء کشورشان به نحوی صورت می پذیرد که با موازین عالیهء اصالت و کمال و حقیقت تعالیم آئین بهائی منافاتی نداشته باشد.»
یكی دیگر از تعالیم بهائی تساوی حقوق همهء انسانهاست. حضرت عبدالبهاء میفرمایند: «جمیع بشر در نزد خدا یکسانند؛ حقوقشان حقوق واحده. امتیازی از برای نفسی نیست. کلّ در تحت قانون الهی هستند؛ مستثنائی نه. در نزد حقّ امیر و فقیر یکسانند، عزیز و حقیر مساوی.»
حضرت ولیامرالله در بارهء اینكه هیچ استثنایی در این مورد وجود ندارد چنین تأكید میفرمایند: «... در ختام، انظار یاران ممتحن پرعشق و وفای حضرت عبدالبهاء را به این امر لازم و مهم منعطف نمایم و به این نكته متذكر دارم و آن مواظبت ودقت تام در حفظ حقوق مدنیهء شرعیهء شخصیهء افراد است از هر سلك و طایفه و نژاد و عقیده و مقامی. در این مقام امتیاز و ترجیح و تفوق جائز نه. باید در نهایت سعی و دقت، من دون تردد و ملاحظهای یاران و برگزیدگان حضرت بهاءالله در محاسبات و معاملات خویش راجع به حقوق اصلیهء نوع بشر ادنی امتیازی بین آشنا و بیگانه و مؤمن و مشرك و مقبل و معرض نگذارند ... حقوق مدنیه و معاملات ظاهره تعلقی به دیانت و اعتقاد باطنی انسان نداشته و ندارد. افراد در هیأت اجتماعیه چه از موحدین و چه از مشركین كل در این مقام یكسانند و حقوق شخصیهء آنان نزد اصحاب عدل و انصاف محفوظ و مقدس و مسلم... نفس ارتداد و محجوبیت و ترك عقیده حقوق مدنیهء شرعیهء افراد آزاد را به هیچ وجه من الوجوه به قدر سم ابره (سوراخ سوزن) تخفیف و تغییری ندهد.»
بعضی از جنبههای این تساوی حقوق مثلاً در تعلیم و تربیت یا در تفكر و جستجوی حقیقت فوقاً ذكر شد؛ در اینجا به جنبهء دیگری كه امروزه برای اكثریت مردم جهان اهمیت فراوانی دارد، یعنی آزادی، به طور مفصل تر میپردازیم.
آزادی
حضرت بهاءالله میفرمایند: «آنكه پنهان بود آمده و خوب آمده؛ بر یك دستش آب زندگانی و بر دست دیگر فرمان آزادی.» در اینجا آزادی را یكی از دو هدیهء اعظم الهی به نوع انسان در این ظهور دانستهاند.
ندای آزادیخواهی درابعادخاص اجتماعی وسیاسی آن مدتها قبل از ظهور حضرت بهاءالله بلند شده بود و مخصوصاً در انقلاب كبیر فرانسه به وقوع پیوسته بود، اما آزادی واقعی هرگز تحقق نیافته بود. خداوند از دو طریق به تحقق این خواستهء بر حق انسانها كمك كرده ومی نمایدتادرآینده آزادی حقیقی ِمعنوی— انسانی متحقق گردد.طریق اول نابودی امپراتوریهای بزرگ، از بین رفتن استعمار، استقلال تدریجی ملتها وحركت به سوی دموكراسی، به وجود آمدن سیستمهای بینالمللی حقوق بشر، می باشدكه همهءآنها به تأییدات الهی راه انسان را به سوی آزادی هموار كرده ومی نماید؛ طریق دوم آنكه خداوند با ظهوری جدید، كه روحی معنوی به تلاش های مشروع وانسانی ِبشردرراه آزادی دمیده وجنبه های بدیعی ازمفهوم آزادی راارائه فرموده است، به رشدوتوسعهءآن كمك نموده است.
ازجملهءجنبه های مزبوركه درزیربه آن خواهیم پرداخت، این است كه آزادی تنها به معنای نبودن یابرداشتن موانع بیرونی (مانند دیكتاتوری واستعمار و ظلم) نیست، بلكه علاوه برآن، عبارت از ایجاد امكانات و شرایط و لوازم توأم بیرونی ودرونی برای تحقق آن نیزمی باشد. چنانكه خواهد آمد، بعضأ این شرایط و لوازم، از خود آزادی نیز مهم ترمی باشند. با این وسعت دید، بحث آزادی فقط در ارتباط با دیگران و محیط زیست و جامعه و قانون و امثال آن مطرح نمی گردد، بلكه قبل از آن و اساسی تر از آن، از طرفی در ارتباط درونی خود فرد با خود او و میزان شناخت او نسبت به حقیقت و ماهیت وجود انسانی و نیازهای ِمعنوی— انسانی— مادی ِخودش، وازطرفی در ارتباط وتعامل او با خدا بر اساس شناخت وعشق او به خالقش، مطرح شده، معنی ومفهوم میابد.
تعریف آزادی از منظر تمدن و فرهنگ كنونی
برای مفهوم آزادی به مرورزمان در طول تاریخ تعاریف متفاوتی ازجنبه های گوناگون ارائه شده است. امروزه این مفهوم بیشتر در زمینهء حقوق بشر به كار میرود، یعنی آزادیها بخشی از حقوق یا زیر مجموعهء عدالتند و در علم سیاست مورد بررسی قرار میگیرند.
منظور از آزادی در كلیترین معنای آن رهایی و بیقید و بندی است؛ نبودن موانع است. به گفتهء هابز آزاده كسی است كه در دست یازیدن به كارهایی كه توانایی و فهم انجام دادن آنها را دارد چیزی مانعش نباشد تا او كاری را بكند كه میخواهد. این نوع آزادی را آیزایا برلین آزادی منفی نامیده است. به این معنی مثلاً فردی كه بخواهد از كشوری به كشور دیگر برود، اگر در زندان نباشد، اگر به او پاسپورت و ویزا داده شود، اگر خانوادهاش به او اجازهء این كار را بدهند، اگر سنتهای اجتماعی مانع او نشوند، در این صورت میتوان گفت آزاد است. اما این حداقل آزادی است. آزادی مثبت به گفتهء آیزایا برلین آن است كه فرد خودش توانایی انجام كاری را داشته باشد. در مثال فوق فردی كه میخواهد از كشوری به كشور دیگر برود و هیچ كس و هیچ چیز مانع او نیست اگر خودش مثلاً پول كافی نداشته باشد باز هم نمیتواند به خواستهء خود برسد و احساس آزادی نمیكند. اینجاست كه پای نوع دیگری از حقوق به میان میآید. جامعه كافی نیست كه مانع افراد نشود، بلكه باید به آنان توانایی هم بدهد (یعنی امكان آموزش و پرورش و اشتغال و غیره را برای آنان فراهم كند).
آزادی مطلق هرگز وجود ندارد، یعنی یك فرد انسان نمیتواند به همهء خواستهها برسد. قوانین طبیعت آزادی او را محدود میكند؛ نمیتواند تا هر ارتفاعی خواست بالا بپرد یا از هر مسافتی كه خواست ببیند و بشنود. خود فرد هم آزادی خود را به حكم منطق محدود میكند؛ مثلاً هنگامی كه خواستههای متضادی داشته باشد كه نتواند همزمان به همهء آنها برسد ناچار است یكی از آنها را انتخاب كند و بقیه را فدای آن نماید. جامعه نیز با وضع قوانین و نظارت بر اجرای آنها آزادی انسان را محدود میكند؛ كسی كه بخواهد اموال دیگران را بدزدد یا از چراغ قرمز عبور كند، جامعه جلوی او را میگیرد یا بعداً مجازاتش میكند. اگر این طور نباشد هرج و مرج به وجود میآید و ممكن است خود افراد آزادیهای یكدیگر را سلب كنند و ظلم و ستم رواج یابد. اینجاست كه گفتهاند آزادی هر فرد آنجا تمام میشود كه آزادی دیگری شروع میشود. اگر همهء انسانها حد آزادی خود را میشناختند دیگر نیازی به قانون و مجازات و غیره نبود، اما چنین نیست.
آنچه امروزه مورد مناقشه است این نیست كه آیا آزادی باید محدود باشد یا مطلق، بلكه آن است كه حدود آزادی را چه كسی باید وضع كند و انواع و میزان این محدودیتها چه باید باشد. آیا حدود آزادی را باید حاكم تعیین كند یا نمایندگان مردم یا علمای دینی یا دانشمندان؟ و هریك از این افراد آیا مطلقالعنانند یا خود آنها در وضع این حدود باید محدودیتهایی داشته باشند؟ اینها سؤالاتی است كه پاسخگویی به آنها در حال حاضر میتواند بیشترین اهمیت را داشته باشد.
آزادی از منظر دیانت بهائی
در كتاب اقدس موضوع آزادی نسبتاً به تفصیل مورد نقد و بررسی قرار گرفته است. ضمن پذیرش آزادی در بعضی مقامات، مضرات آزادی اروپایی— یعنی خروج افراد انسان از ادب و وقار و ایجاد هرج و مرج و آشوب در جامعه— مورد بحث قرار گرفته است و در نهایت میفرمایند كه انسان باید از احكام و سنن الهی پیروی نماید تا به آزادی حقیقی برسد.
حضرت عبدالبهاء در این مورد چنین توضیح فرمودهاند:
آزادی سه قسم است: یك آزادی الهی است كه به ذات باری مخصوص است و او است مختار مطلق. كسی او را مجبور نمیتواند نمود در هیچ شأنی از شؤون. یك آزادی اروپائیهاست كه انسان هرچه میخواهد میكند به شرطی كه به دیگری ضرر نرساند. این حریت طبیعی است و اعظم درجهء آن در عالم حیوان. این شأن حیوان است. این طیور را ببینید به چه آزادی زندگانی مینمایند. انسان هرچه بكند به قدر حیوان آزاد نمیشود، بلكه نظام مانع آزادی است. اما آزادی سوم در تحت سنن و احكام الهیه است. این حریت عالم انسانی است كه قطع علاقهء قلبی از جمیع اشیاء میكند. از جمیع مشقات و احزان آسوده میشود. هر قدر انسان وجدانش ترقی میكند، قلبش آزادتر میشود و روحش مستبشرتر...
تفاوت نوع دوم و سوم آزادی در آن است كه در آزادی نوع سوم انسان نه تنها به انسانهای دیگر، بلكه به خودش نیز نباید ضرر برساند. بدیهی است كه هیچ انسان عاقلی نمیخواهد كاری بكند كه به زیان خودش باشد اما هیچ انسانی هم همیشه نمیداند كه چه چیز به سود یا به زیان اوست، چون آگاهی و دانش انسان به طور كلی، و هر انسانی به طور خاص، محدود است. بنابراین تنها با پیروی از تعالیم الهی است كه فرد میتواند مطمئن باشد كاری نمیكند كه به زیان او تمام شود.
پس با توجه به آنچه ذكر شد، از منظر بهائی آنچه باید آزادی را محدود كند در درجهء اول احكام و سنن الهی است. اما تصمیمگیری در مورد آنچه در كتاب الهی نازل نشده باشد به نمایندگان منتخب مردم سپرده شده است كه باید با تحقیق و تفكر و مشورت به وضع قوانین و تصمیمگیری در امور بپردازند، و آنان محدودند به احكام و سنن الهی، یعنی نمیتوانند هیچ حكمی از احكام الهی را به دلخواه خود تغییر دهند.
و اما همانطور كه در قسمت قبل ذكر شد در بحث از آزادی مفهوم آزادی مثبت اهمیت بسیاری دارد. اینجاست كه دیانت بهائی برای توان بخشیدن به انسانها، تا بتوانند از آزادی منفی خود نهایت استفاده را ببرند، بیشترین اهمیت را قائل است. تعالیم دیانت بهائی مانند تعلیم و تربیت اجباری و عمومی، تعدیل معیشت، تساوی حقوق زنان و مردان، مشورت، و بسیاری تعالیم و راهكارهای دیگر به تحقق این هدف كمك مینمایند.
در مجموع میتوان گفت كه دیانت بهائی به آزادی اهمیت زیادی میدهد و آن را برای رشد و تكامل فرد و جامعه ضروری میداند و برای تحقق آن تلاش میكند، اما آزادی تنها آرمان دیانت بهائی نیست، به عبارت دیگر دیانت بهائی یك نهضت آزادیخواهانه نیست، بلكه دینی الهی است كه هدف اصلی آن تكامل و سعادت افراد انسان و نوع انسان و جامعهء انسانی از همهء جوانب و به طور كلی است، و بنابر این در كنار آزادی آرمانهای بسیار مهم دیگری چون عدالت، وحدت، و فضائل روحانی و اخلاقی را مطرح میكند و میكوشد تا تعادل میان این اهداف عالی را محقق سازد.
انواع آزادی
آزادی اقتصادی: منظور از آزادی اقتصادی عدم دخالت دولت در فعالیتهای اقتصادی افراد است. بر خلاف سوسیالیستها كه معتقد به لزوم مداخلهء بسیار زیاد دولت در امور اقتصادی هستند، فیزیوكراتها و اقتصاددانان كلاسیك تصور میكردند كه اگر فعالیتهای اقتصادی آزاد باشد بهترین نتیجهء ممكن حاصل میشود، مثلاً بر اساس قانون عرضه و تقاضا ارزانترین و مرغوبترین كالاها در اختیار مصرفكنندگان قرار میگیرد. اما تجربه نشان داد كه چنین نیست و مشكلات فراوان اقتصادی مثل بحرانهای اقتصادی مستلزم حدودی از دخالت دولت است.
از دیدگاه بهائی، آزادی اقتصادی تا حدود زیادی مورد قبول است. اگرچه یكی از تعالیم اساسی دیانت بهائی تعدیل معیشت است، به این معنی كه نه ثروت زیاد مقبول است و نه فقر زیاد، برای تحقق این هدف، دیانت بهائی در درجهء اول از افراد ثروتمند میخواهد كه به میل خود، نه به اجبار، بخشی از ثروت خویش را به رفاه عموم و رفع احتیاجات نیازمندان اختصاص دهند. حضرت عبدالبهاء در این مورد میفرمایند: «شرایع الهیه مقنن و مقرر كه اهل ثروت محض اعاشهء فقرا و دستگیری ضعفا هر سالی مبلغی از مال خویش را باید انفاق نمایند و این از اساس شریعت الهیه است و بر جمیع فرضعین است و چون در این خصوص به حسبظاهر انسان از طرف حكومت مجبور نیست و محكوم نه بلكه به صرافت طبع و طیب خاطر در نهایت روح و ریحان انفاق بر فقرا مینماید بسیار محبوب و مرغوب و شیرین است و مقصود از اعمال مبروره كه در كتب و الواح الهی مذكور اینست.»
اما به همین نمیتوان اكتفا كرد و وجود قوانینی كه این اعتدال را به وجود آورند و از فاصلهء بیش از حد میان سطح زندگی ثروتمندان و فقرا بكاهند نیز ضروری است. حضرت عبدالبهاء در این مورد میفرمایند: «اعتدال این است كه قوانین و نظاماتی وضع شود كه مانع ثروت مفرط بیلزوم بعضی نفوس شود و دافع احتیاج ضروریه جمهور گردد.» از جمله به سهیم شدن كارگران در سهام یا سود كارخانهها، بیمه، یا افزایش دستمزد به حدی كه پسانداز ممكن گردد، اشاره میفرمایند.
آزادی سیاسی: آزادی سیاسی یعنی اینكه مردم تابع حكومت خودكامه نیستند، بلكه در زندگی خصوصی خود مورد حمایت قانون قرار میگیرند و در امور عمومی میتوانند قوهء مجریه را توسط قوهء مقننهای كه انتخاب میكنند كنترل نمایند. در دیانت بهائی این آزادی نیز تا حد زیادی تأمین شده است و شكلی از دموكراسی ارائه شده است كه، چنانكه درقسمت «روش ادارهءجامعهءبهائی» خواهدآمد، در جهان بیسابقه است. تمام مسؤولان ادارهء جامعه (اعضاء بیوت عدل محلی و ملی و بینالمللی) توسط عموم مردم انتخاب میشوند و انتخاب آنان نیز با رأی مخفی، بدون وجود احزاب وكاندیداتوری و فقط با ملاكهای سلیم و مؤمن و فعال بودن، برای مدتی محدود (فعلاً یكسال برای سطوح محلی و ملی و پنج سال در سظح بینالمللی) انجام میشود. افرادی كه انتخاب میشوند موظفند هرچه بیشتر با عموم مردم مشورت كنند و به این منظوراجتماعات منظمی به نام «ضیافتهای نوزده روزه» كه توسط خودبنیانگذاراین آئین تشریع شده، محل ارائهء پیشنهادهای افراد و ارائهء گزارشهای بیوت عدل می باشد.
اما این آزادی سیاسی نیز مانند انواع دیگر آزادی محدودیتهای خاص خودش را دارد. بیتالعدل اعظم، نظربه كیفیت معنوی انتخابات بهائی علاوه برجنبه های اجتماعی واداری وحقوقی آن، و نیز به علت عاری بودن نحوهء انتخابات بهائی ازروش های ناسالم سیاسی، در عین حال كه موظف است به همهء پیشنهادها توجه كافی و منصفانه مبذول دارد، درنهایت طبق اختیارمشروعی كه خودحضرت بهاءالله دركتاب آسمانیشان به آن بخشیده اند، طبق تعالیم واحكام بهائی ونیزبراساس ندای وجدان معنوی خویش-ونه تمایلات نفسانی_ تصمیمگیری میكنند ودرنتیجه موظف به اعمال نظرات وخواسته های متفاوت وبعضأمتناقض این و آن نیستند، و افراد نیز موظفند، هم به خاطر عشق به خداوهم رعایت حرمت نظامی الهی-انسانی كه خود آن را برگزیده اند و هم برای احترام به آراءخود وهم به جهت حفظ وحدت ومحبت جامعهء جهانی، از نتایج تصمیمات بیتالعدل، اطاعت كنند.اما با این همه چون درجات ایمان و ادراك وشناخت انسان ها متفاوت است، حضرت بهاءالله به افراداجازه وحق استیناف اعطافرموده اند كه تا سطح بیتالعدل اعظم هم میتواند ادامه پیدا كند، اما باید نتیجهء نهائی را هرچه باشد بپذیرند و به آن عمل كنند. این نظر به اهمیت وحدت از منظر بهائی است.
آزادیهای مدنی: منظور از آزادیهای مدنی آن نوع آزادیهای شخصی و اجتماعی است كه از مناسبات مدنی افراد ناشی میشود و قانون، جز در موارد مصلحت عمومی، آن را تضمین میكند. مهمترین آنها آزادی اندیشه و مذهب و وجدان است، همچنین آزادی بیان، آزادی كسب اطلاعات، آزادی انتخاب محل سكونت، آزادی انتخاب شغل و مانند آنها. در دیانت بهائی همهء این آزادیهای مدنی مورد تأكید قرار دارد. در اینجا به دو مورد كه اهمیت بیشتری دارد میپردازیم.
آزادی اندیشه، وجدان و دین: مادهء 18 اعلامیهء جهانی حقوق بشر میگوید: «هرشخصی حق دارد از آزادی اندیشه، وجدان و دین بهرهمند شود: این حق مستلزم آزادی تغییر دین یا اعتقاد و همچنین آزادی اظهار دین یا اعتقاد، در قالب آموزش دینی، عبادتها، و اجرای آیینها و مراسم دینی به تنهایی یا به صورت جمعی، به طور خصوصی یا عمومی است.»
آزادی حفظ عقاید و تغییر آنها در مركز توسعهء انسانی قرار دارد، چون جستجوی معنا را كه نیاز متمایز وجدان بشری است ممكن میسازد. به علاوه، همبستگی متقابل كلیهء حقوق بشر با یكدیگر توسعه و امنیت نشان میدهد كه بدون آزادی عقیده یك جامعهء عادلانه و مرفه و صلحآمیز وجود نخواهد داشت.
حضرت عبدالبهاء میفرمایند: «وجدان انسانی مقدس و محترم است و آزادگی آن باعث اتساع افكار و تعدیل اخلاق و تحسین اطوار و اكتشاف اسرار خلقت و ظهور حقایق مكنونهء عالم امكان است.»
ونیز در كتاب خطابات، جلد2، صص:285-284، می فرمایند: «خدامهربان است، جمیع راتربیت می كند، به جمیع فیض می بخشد.مادام كه همچنین خدای مهربانی داریم، چرا ما نا مهربان باشیم؟ اوخالق مااست، او مربی مااست، او رازق ما است، اوبه همه مهربان است، پس چرامانامهربان باشیم؟چرابگوئیم این موسوی است، اوعیسوی است، این محمّدی است، اوبودائی است؟ اینهادخلی به ماندارد. خداوند همهء ما را خلق كرده وتكلیف مااست كه به كل مهربان باشیم.امّامسائل عقائد، راجع به خداست.اودرروزقیامت مكافات ومجازات دهد؛خداوندمارامحتسب آنها قرار نداده، ما باید شكر نَعمای الهی كنیم، ممنون عنایات اوباشیم كه مارابه صورت ومثال خودخلق فرموده، به جمیع ماسمع وبصرعنایت نموده.این چه موهبتی است. این چه عنایتی است. این چه تاج درخشانی است. ...مابایدبه شكرانهءاین موهبت پردازیم...تااین عالم انسانی، عالم ملكوتی گردد، این جهان ظلماتنی نورانی شود تااین نزاع وجدال برافتد ونهایت محبت والفت حاصل شود.این است مقصودازبعثت انبیای الهی، این است مقصود از انزال كتب آسمانی، این است مقصود ازتجلی شمس حقیقت تاوحدت عالم انسانی ظاهر گردد.»
همچنین میفرمایند: «از وظائف و صوالح حكومت آزادگی وجدان و آسودگی دل و جان است و در جمیع اعصار باعث ترقی درجات و استیلای سایر جهات است.»
حكومت باید آزادی وجدان را تأمین نماید، یعنی آزادی مذهب و اندیشه را. دیدیم كه حضرت عبدالبهاء آزادی اندیشه را سبب وسعت یافتن افكار و متعادل شدن اخلاق و بهبود رفتار و كشف اسرار خلقت و ظهور حقیقتهای پنهان در عالم دانستهاند. به همین جهت اولین تعلیم اساسی حضرت بهاءالله تحری حقیقت است؛ یعنی هر فرد باید با كمال آزادی به جستجوی حقیقت پردازد و هر عقیده و دینی را كه مایل است برگزیند. والدین بهائی نباید فرزند خود را به پذیرش دیانت بهائی مجبور سازند. حضرت عبدالبهاء میفرمایند: «در دین الله حریت افكار هست، زیرا حاكم بر وجدان نیست غیر از خدا.» فرد بهائی اگر بخواهد دین خود را تغییر دهد، هیچكس حق ندارد مانع او شود یا حقوق او را تضییع نماید.(این امر به قدری موردتأكیداست كه برعكس ادوارگذشته چنین فردی، نه تنهاواجب القتل نمی باشد، بلكه مرتدِنجس ومحروم نیز محسوب نمی شود). یكی از تعالیم اساسی دیانت بهائی وحدت اساس ادیان است و اینكه دین باید سبب الفت و محبت باشد. به این ترتیب پیروان همهء ادیان بهرهمند از حقیقت شمرده میشوند و نباید با یكدیگر به جدال پردازند. معابد بهائی كه مشرقالاذكار نامیده میشوند دارای 9 در هستند كه هریك نشاندهندهء یكی از ادیان الهی است و پیروان همهء ادیان میتوانند در آن به تلاوت ادعیهء خویش پردازند.
فرد بهائی درعین اینكه نباید نظرات خود را بر دیگران تحمیل كند، دراستنباط از آثار و كلمات الهی آزاد است و علمای مذهبی یا روحانیونی نیزوجود ندارند كه افراد مجبور باشند تفسیر و تعبیر آنان را بپذیرند، اما همچنین برای حفظ وحدت و جلوگیری از فرقه فرقه شدن جامعهءبهائی، فصل الخطاب آثار وبیانات حضرت بهاءالله وتبیینات وتوضیحات دو مبین ِ منصوص ایشان، یعنی حضرت عبدالبهاء و حضرت ولی امرالله وجودداردوهرمسألهءمبهم دیگری كه درطول زمان درحال وآینده پیش آید، چنانكه درادامه درقسمت «روش ادارهء جامعهء بهائی» خواهد آمد، نهایتأ با هدایت وتوضیحات بیت العدل اعظم، مركز منصوص ورسمی جامعهءبهائی، كه تشكیل آن توسط خودحضرت بهاءالله وبه اثرقلم خودشان— ونه افرادوجامعهءبهائی— تشریع وامرشده، حل وفصل خواهدگردید.
آزادی بیان: در مادهء 19 اعلامیهء جهانی حقوق بشر چنین آمده است: «هر فردی حق آزادی عقیده و بیان دارد و این حق مستلزم آن است كه كسی از داشتن عقاید خود بیم و نگرانی نداشته باشد و در كسب و دریافت و انتشار اطلاعات و افكار، به تمام وسائل ممكن بیان، بدون ملاحظات مرزی آزاد باشد.»
این حق از تبعات آزادی اندیشه و دین است زیرا اگر افراد نتوانند عقاید خود را بیان كنند و عقاید دیگران را بشنوند محدودیت شدیدی در پذیرش عقاید به وجود میآید.
حضرت ولیامرالله در این مورد میفرمایند: «در بنیان امرالله اصل حق تردیدناپذیر فرد برای اظهار مافیالضمیر و آزادی او برای اعلان وجدان و ابراز عقاید و نظریات خود مقرر و محفوظ است.» بنابراین، آزادی بیان از جمله حقوق بشر است كه به صراحت در آثار بهائی مورد تأیید قرار گرفته است.
هدف از آزادی بیان آن است كه حقایق آشكار گردد، چون حقیقت حاصل تعامل اندیشههاست. حضرت عبدالبهاء در مورد مشورت چنین میفرمایند: «حین عقد مجلس، هر یك به كمال حریت رأی خویش را بیان و كشف برهان نماید. اگر دیگری مقاومت میكند، ابداً او مكدر نشود؛ زیرا تا بحث در مسائل نگردد، رأی موافق معلوم نشود و بارقهء حقیقت شعاع ساطع از تصادم افكار است... اعضاء محترمه باید به نهایت آزادگی بیان رأی خویش نمایند.»
بیان نظریات شخصی نه تنها حق فرد است، بلكه وظیفه و مسئولیت خطیر اوست، چنانكه حضرت ولیامرالله میفرمایند فرد دارای این «مسئولیت خطیر» است كه «هرگونه پیشنهاد، توصیه یا انتقادی را كه وجداناً احساس میكند برای اصلاح و علاج بعضی شرایط یا گرایشهای موجود در جامعهء محلی خود، باید ارائه دهد به صراحت و تمامیت اما با احترام و ملاحظه به اعضاء محفل تقدیم نماید.» و اعضاء محفل هم موظفند كه «به چنین نظریات عرضه شده توجه دقیق مبذول نمایند.»
همانطور كه قبلاً نیز اشاره شد، ضیافات نوزده روزه از جمله محلهایی است كه فرد میتواند به بیان صریح نظرات و حتی انتقادات خود بپردازد.
البته این آزادی نیز محدویتهایی دارد. در میثاق حقوق مدنی و سیاسی كه از ضمائم اعلامیهء جهانی حقوق بشر است آزادی بیان با عوامل متعددی محدود شده است، از جمله: احترام حقوق یا حیثیت دیگران، حفظ امنیت ملی یا نظم عمومی یا سلامت یا اخلاق عمومی، منع تبلیغ برای جنگ و دعوت به هر نوع خصومت ملی، نژادی و مذهبی كه به تبعیض و اعمال خشونت بیانجامد.
در آثار بهائی نیز محدودیتهایی برای بیان پیشبینی شده است كه از جمله عبارتند ازرعایت ادب، صداقت، انصاف و خلوص نیت و غیره، چنانچه حضرت بهاءالله میفرمایند: «نگارنده را سزاوار آنكه از غرض نفس و هوی مقدس باشد و به طراز عدل و انصاف مزین و در امور به قدر مقدور تفحص نماید تا بر حقیقت آن آگاه شود و بنگارد.»
در بحث از آزادی بیان، سیستمهای ارتباطی و مخابراتی اهمیت فوقالعادهای مییابند، زیرا اكنون تا حد زیادی تحت كنترل حكومتهای ملی هستند و آزادی بیان را بسیار محدود مینمایند. هدف دیانت بهائی برقراری یك جامعهء متحد جهانی، مافوق حكومتهای ملی، است كه در آن موانع و قیود ملی كه از بزرگترین موانع آزادی هستند از میان برداشته شوند. حضرت ولیامرالله در این مورد به یك دستگاه ارتباطات و مخابرات بینالمللی كه «از جمیع موانع و قیود ملی آزاد باشد» و به مطبوعاتی كه «به اظهار نظرات و عقاید بشر كاملاً میدان دهد و از اینكه مورد سوءاستفادهء ارباب غرض، چه شخصی و چه عمومی، قرار گیرد ابا كند و از قیود نفوذ ملل و دول متنازع رهایی یابد» اشاره میفرمایند.
در بحث از آزادیهای مدنی به همین موارد اكتفا میكنیم و علاقهمندان را به مطالعهء سایر آثار بهائی، مخصوصاً بیانیههای جامعهء بینالمللی بهائی، از جمله بیانیهء رفاه عالم انسانی دعوت مینماییم.
نكتهای كه در نهایت اشاره به آن لازم مینماید و نباید نادیده گرفته شود آن است كه اگرچه در دیانت بهائی به آزادیهای اقتصادی و سیاسی و مدنی اهمیت بسیاری داده شده است، این به معنای عدم توجه این دیانت به مفهوم روحانی و معنوی آزادی نیست. برعكس، همانطور كه حضرت عبدالبهاء فرمودهاند، آزادی حقیقی از منظر بهائی آزادی قلب و روح است كه با دل بستن به جهان الهی، در عین زندگی فعال در عالم مادی، حاصل میشود.
تعالیم اخلاقی
آنچه تا اینجا ذكر شد تعالیم اساسی ومبادی روحانی دیانت بهائی بودكه ازمنظراجتماعی موردبررسی است ومعمولاً به تعالیم دوازدهگانه مشهورند (اگرچه تعداد آنها بیشتر است) و در تحقق وحدت عالم انسانی نقش مستقیم و اساسی دارند. دستهء دیگر تعالیم بهائی تعالیم اخلاقی است كه معمولأ از منظر فردی بررسی می گردد و فرد فرد بهائیان باید آنها را در خود به وجود آورده، پرورش دهند، تا آثار قطعی آن درتحقق تعالیم اساسی واجتماعی فوق الذكر، در كل جامعهء بشری آشكار گردد. دراین قسمت به بعضی ازآنها اشاره میگردد.
تعالیم اخلاقی در همهء ادیان از اصول دیانت محسوبند و اهمیت فراوانی دارند به طوری كه میتوان گفت هدف از ظهور ادیان ارتقاء سطح اخلاقی بشر است، چنانكه حضرت رسول اكرم فرمودند: «بُعِثْتُ لِاُتَمِّمَ مَكارِمَ الْاَخْلاق» (یعنی مبعوث شدم تا اخلاق خوب را تكمیل كنم) حضرت عبدالبهاء نیز میفرمایند: «تعلق دین به عالم اخلاق است.»
تعالیم اخلاقی اساس ادیان الهی است و بنابراین درهمهء ادیان مشترك است، ولی درك بشر از این تعالیم و اصول اخلاقی همراه با ترقی او ارتقاء پیدا میكند. بنابراین اگرچه دیانت بهائی همان اصول قدیمی اخلاقی چون محبت و صداقت و امانت و شجاعت و عفت و عصمت و انصاف و ایثار و نوعدوستی و ادب و وفا و حیا و خضوع و غیره را ترویج مینماید، اما آنان را به مقام بالاتری ارتقاء داده است. چنانكه حضرت عبدالبهاء میفرمایند: «در هر دوری امر به الفت بود و حكم به محبت، ولی محصور در دایرهء یاران موافق بود، نه با دشمنان مخالف، اما الحمدلله كه در این دور بدیع اوامر الهیه محدود به حدی نه و محصور در طایفهای نیست... مقصود این است كه باید با كل حتی با دشمنان به نهایت روح و ریحان محب و مهربان بود.»
وحضرت ولی امرالله میفرمایند: «به خضوع و خشوع و افتادگی اکتفاء منمائید، مظهر محویت گردید و فنای محض شوید. مهر و وفا و شفقت و محبّت نصائح پیشینیان بوده، در این دور اعظم اهل بهاء به فداکاری و جانفشانی مأمور»
با توجه به اهمیت اصول اخلاقی در دیانت بهائی، در اینجا برای نمونه تعدادی از بیانات حضرت بهاءالله، حضرت عبدالبهاء و حضرت ولیامرالله مربوط به اخلاق درج میگردد:
• لسان از برای ذكر خیر است، او را به گفتار زشت میالایید.
• امروز انسان كسی است كه به خدمت جمیع من علی الارض قیام نماید.
• لایعْتَرِضْ اَحَدٌ عَلَی اَحَد.
• اَحَبُّ الاَشیاءِ عِندی الاِنْصاف.
• به راستی میگویم غافلترین عباد کسی است که در قول مجادله نماید و بر برادر خود تفوّق جوید. بگو ای برادران به اعمال خود را بیارائید، نه به اقوال.
• به راستی بدانید قلبی كه درآن شائبهء حسد باقی باشد البته به جبروت باقی من در نیاید.
• در سبیل رضای دوست مشی نمائید و رضای او در خلق او بوده و خواهد بود، یعنی دوست بی رضای دوست خود در بیت او وارد نشود و در اموال او تصرّف ننماید و رضای خود را بر رضای او ترجیح ندهد و خود را در هیچ امری مقدّم نشمارد.
• بد مگو تا نشنوی و عیب مردم را بزرگ مدان تا عیب تو بزرگ ننماید و ذلّت نفسی مپسند تا ذلّت تو چهره نگشاید.
• جامه غرور را از تن بر آرید و ثوب تکبّر از بدن بیندازید.
• ای برادران، با یکدیگر مدارا نمائید و از دنیا دل بردارید. به عزّت افتخار منمائید و از ذلّت ننگ مدارید. قسم به جمالم که کلّ را از تراب خلق نمودم و البتّه به خاک راجع فرمایم.
• ای پسران تراب، اغنیا را از ناله سحرگاهی فقرا اخبار کنید که مبادا از غفلت به هلاکت افتند و از سدره دولت بی نصیب مانند. اَلکَرَمُ وَ الْجُودُ مِن خِصالی فَهَنیئاً لِمَن تَزَینَ بِخِصالی.
• حرص را باید گذاشت و به قناعت قانع شد، زیرا که لازال حریص محروم بوده و قانع محبوب و مقبول.
• لسان مخصوص ذکر من است به غیبت میالائید و اگر نفس ناری غلبه نماید به ذکر عیوب خود مشغول شوید نه به غیبت خلق من، زیرا که هر کدام از شما بنفس خود اَبصَر و اعرفید از نفوس عباد من.
• پستترین ناس نفوسی هستند که بی ثمر در ارض ظاهرند و فی الحقیقه از اموات محسوبند بلکه اموات از آن نفوس معطّله مهمله ارجح عند اللّه مذکور.
• ادب از سجیه انسان است و به او از دونش ممتاز.
• محبت نور است در هر خانه بتابد و عداوت ظلمت است در هر كاشانه لانه نماید.
• اهل بهاء باید مظاهر عصمت كبری و عفت عظمی باشند. در نصوص الهیه مرقوم و مضمون آیه به فارسی چنین است كه اگر َربّات حِجال به ابدع جمال بر ایشان بگذرد ابداً نظرشان به آن سمت نیفتد. مقصد این است در تقدیس و تنزیه و عفت و عصمت و ستر وحیا و حجاب مشهور آفاق گردند تا كل بر پاكی و طهارت و كمالات عفتیهء ایشان شهادت دهند، زیرا ذرهای عصمت اعظم از صدهزار سال عبادت و دریای معرفت است.
• الیوم مقرّب درگاه کبریا نفسی است که جام وفا بخشد و اعدا را درّ عطا مبذول دارد، حتّی ستمگر بیچاره را دستگیر شود و هر خصم لَدود را یار وَدود.
• در مقابل اذیت و جفا نهایت وفا مجرا دارید و در موارد ظهور بغضا به نهایت صفا معامله كنید.
• ای بندهء صادق الهی، انسان چنانكه مرقوم نمودی باید قصور در خود بیند، نه دیگران، بلكه در حق دیگران باید خطاپوش باشد و در هر نفسی تحری كمالات نماید، نه نقائص، و از كمالات آن شخص دم زند، نه قصور و نواقص.
• در عالم وجود صفتی بهتر و خوشتر و شیرینتر از وفا نیست.
• انفاس حیات را صرف امری عظیم نمایید. اگر حیات یك نفر بهائی فقط به تبادل مكاتیب و تكرار مكررات اداری مصروف گردد چه امر عظیمی انجام داده است؟ پس باید وظیفهء مقرره به طوری انجام گردد كه سبب ترقی شؤون مملكت و ملت شود و در امور از جریان عادی روزمره تجاوز و روح ابتكار وجود داشته و پیوسته در بسط و توسعه منافع و مصالح اداری و ترقی شؤون مملكت فداكاری گردد. منابع و مآخذ: توقیع مورخ 13دسامبر1939، به نقل ازIndividual Rights and Freedoms
مجموعهءالواح بعدازکتاب اقدس، ص21
نظم جهانی بهائی، صص165و166
پیام ملکوت، ص30
گلزارتعالیم بهائی، ص260
همان، 136
همان، 148
همان، 170
کتاب اقدس، بند73. یعنی نبایدکسی به کسی اعتراض کند.
کلمات مکنونهءعربی، شمارهء2. یعنی محبوب ترین چیزهانزدمن انصاف است.
کلمات مکنونهءفارسی، بند5
همان، بند6
همان، بند43
همان، بند44
همان، بند47
همان، بند48
همان، بند49. یعنی کرم وبخشش ازصفات من است. خوشابه حانل کسی که به صفات من زینت یافت.
همان، بند50
همان، بند66
هممان، بند81
گلزارتعالیم بهائی، ص26
همان، ص259
همان، ص218
همان، ص172
همان، ص261
کتاب حیات بهائی، ص176
گلزارتعالیم بهائی، ص320
کتاب حیات بهائی، ص71
همچنین میفرمایند: «ای اهل عالم، فضل این ظهور اعظم آنكه آنچه سبب اختلاف و فساد و نفاق است از كتاب محو نمودیم و آنچه علت الفت و اتحاد و اتفاق است ثبت فرمودیم.»پس راهی كه دیانت بهائی برای اصلاح عالم و راحت مردم پیشنهاد میكند اتحاد و اتفاق یا وحدت عالم انسانی است؛ و همهء تعالیم الهی در این دیانت متوجه به تحقق این هدف عظیم است. خواهناخواه به سمت جهانیشدن پیش رفته و میرود، یعنی هیچ موضوعی را نمیتوان پیدا كرد، كه مستقیم یاغیرمستقیم، جنبهء جهانی نداشته باشد. پس برای حل مشكلات جهان و برقراری راحت و آسایش افراد انسان همكاری عمومی در سطح جهانی لازم است. بنابراین تا وحدت عالم انسانی تحقق نیابد هیچیك از مشكلات عالم حل نخواهد شد.
اما برای تحقق وحدت عالم انسانی چه باید كرد؟ دیانت بهائی برای رسیدن به این هدف راهحلی چند بعدی ارائه میدهد كه میتوان آن را در اصطلاح نظم بدیع خلاصه كرد. منظور از نظم بدیع مجموعهء احكام و مبادی روحانی و اداری دیانت بهائی است. احكام قوانینی است كه برای تنظیم زندگی فردی و اجتماعی انسان وضع شدهاست. مبادی اداری اصول حاكم بر تشكیلات ادارهكنندهء جامعهء بهائی است. مبادی روحانی آموزههای اساسی دیانت بهائی است كه اعتقاد و عمل به آنها راه حل اصلی مشكلات عالم است. در این فصل به بررسی مبادی روحانی، كه درحقیقت شامل تعالیم اساسی دین بهائی است، میپردازیم و بررسی احكام و مبادی اداری را به فصول آینده موكول مینماییم.
آنچه در درجهء اول اهمیت قرار دارد ایجاد اعتقاد و تعهد به وحدت عالم انسانی در همهء افراد بشر است. اگر این تعهد در سطح اقدامات و افكار باقی بماند، ثمرات آن محدود و ناپایدار خواهد بود؛ تنها در صورتی میتوان به تعهدی پایدار و عمیق دست یافت كه به سطح ایمان وارد شود، و بنابراین اعتقاد به حقیقت و اساس ادیان الهی از ضروریترین عوامل به شمار میرود.
حضرت بهاءالله میفرمایند: «فَانْظُروا الْعالَمَ كَهَیكَلِ اِنْسانٍ اِنَّهُ خُلِقَ صَحیحاً كامِلاَ فَاعْتَرَتْهُ الْاَمْراضُ بِالْاَسْبابِ الْمُختلفةِ المُتَغایرَه و ماطابَتْ نَفْسُهُ فی یوْمٍ بَلِ اشْتَدَّ مَرَضُهُ بِما وَقَعَ تَحْتَ تَصَرُّفِ اَطِبّاءَ غیرِ حاذقه ... وَالّذی جَعَلَهُ اللُهُ الدِّریاقَ الْاَعْظَمَ وَ السَّبَبَ الْاَتَمَّ لِصِحَّتِهِ هُوَ اتِّحادُ مَنْ عَلَی الاَرْضِ عَلَی اَمْرٍ واحِدٍ وَ شَریعةٍ واحده»
یعنی عالم را مثل هیكل انسان ببینید كه سالم و كامل خلق شده و بیماریهایی به وسایل وسبب های مختلف به آن عارض شده است و چون پزشكان غیرحاذق به معالجهء آن پرداختهاند نه تنها بهبود نیافته، بلكه روز به روز بیماریاش شدت پیدا كرده است ... آنچه خداوند آن را بهترین دارو برای معالجهء آن مقرر فرموده است اتحاد اهل زمین بر یك امر و یك شریعت است.
بنابراین یكی از مهمترین تعالیم دیانت بهائی برای تحقق وحدت عالم انسانی تبلیغ است، یعنی ترویج ایمان و اعتقاد به اساس ادیان الهی كه تنها راه ایجاد تعهدی پایدار و عمیق به هدف متعالی وحدت عالم انسانی است. تبلیغ در دیانت بهائی را نباید با تبلیغات تجاری یا تبلیغات سایر ادیان اشتباه كرد. برخلاف تبلیغات تجاری كه هدف از آن صرفاً فروش هرچه بیشتر محصول است و در نتیجه نه صداقت فروشنده اهمیتی دارد و نه آگاهی حقیقی خریدار، تبلیغ در دیانت بهائی به این معنی است كه دین الهی را آنگونه كه واقعاً هست به افراد معرفی كرد تا آگاهی حقیقی پیدا كنند، به همین دلیل است که درامربهائی، برای معادل انگلیسی تبلیغ، کلمهء «teaching» به کاررفته است؛ اینكه افراد ایمان میآورند یا نه فقط به خودشان مربوط است، چون دین كالایی نیست كه بخواهیم بفروشیم و سودی از این راه به دست آوریم، بلكه هدیهای است كه میبخشیم. همچنین برخلاف گذشته كه پیروان از جنگ وجهادنیزبرای گسترش دین الهی استفاده می كردند، بهائیان، طبق حكم و تأكیدات صریح و مكر رحضرت بهاءالله، مأمورند كه صرفأ با محبت و خلوص از طریق بیان وتشریح آئینشان تبلیغ نمایند؛ یعنی كلام الهی به افراد عرضه میشود تا قوهء خلاقهء آن در روح وجان ایشان اثر نماید؛ همچنین مشاهدهء تأثیرات تدین حقیقی بر افراد و جوامع، خود بهترین برهان حقانیت و خلاقیت این كلمات است. این است كه حضرت بهاءالله میفرمایند: «ای اهل بهاء، با جمیع اهل عالم به روح و ریحان معاشرت نمایید. اگر نزد شما كلمه و یا جوهری است كه دون شما از آن محروم، به لسان محبت و شفقت القا نمایید و بنمایید، اگر قبول شد و اثر نمود مقصد حاصل، والّا او را به او گذارید و دربارهء او دعا نمایید، نه جفا.»
تدینی كه دیانت بهائی خواهان ترویج و تبلیغ آن است تمسك به مجموعهای از اعتقادات و اعمال تعصبآمیز و خشك ظاهری نیست، بلكه مفهومی بسیار وسیعتر و مهمتر دارد. حضرت عبدالبهاء میفرمایند: «دیانت عبارت از عقاید و رسوم نیست. دیانت عبارت از تعالیم الهی است که محیی عالم انسانی است و سبب تربیت افکار عالی و تحسین اخلاق و ترویج مبادی عزّت ابدیهء عالم انسانی است» .
تعلیم دیگرآن كه،حضرت عبدالبهاء میفرمایند: «دین باید مطابق علم و عقل باشد. اگر مطابق علم و عقل نباشد اوهام است. زیرا خدا عقل به انسان داده تا ادراک حقائق اشیاء کند؛ حقیقت بپرستد. اگر دین مخالف علم و عقل باشد ممکن نیست سبب اطمینان قلب شود، چون سبب اطمینان نیست، اوهام است، آن را دین نمیگویند. لهذا باید مسائل دینیه را با عقل و علم تطبیق نمود تا قلب اطمینان یابد و سبب سرور انسان شود.» این تعلیم به انسانها كمك میكند حقیقت ادیان الهی را از آنچه تنها به مقتضای زمان و مكان در دینی خاص وجود داشته است و از آنچه پیروان دین بر طبق خواستهها و افكار خود بر آن افزودهاند تمیز دهند. در این صورت، از طرفی یكی از عوامل مهمی كه بسیاری از افراد را از ایمان به دین باز میدارد، یعنی اینكه دین مخالف علم و عقل است، از میان برداشته خواهد شد و از طرف دیگر همه متوجه خواهند شد كه اساس ادیان الهی یكی است و اختلافات مذهبی برای همیشه از میان نوع انسان رخت برخواهد بست.
همچنین حضرت عبدالبهاء میفرمایند: «حضرت بهاءالله اعلان فرمود که دین باید سبب الفت و محبّت باشد. اگر دین سبب عداوت شود نتیجه ندارد، بی دینی بهتر است، زیرا سبب عداوت و بغضاء بین بشر است. و هر چه سبب عداوت است مبغوض خداوند است و آنچه سبب الفت و محبّت است مقبول و ممدوح. اگر دین سبب قتال و درندگی شود، آن دین نیست؛ بی دینی بهتر از آن است. زیرا دین بهمنزلهء علاج است؛ اگر علاج سبب مرض شود البتّه بی علاجی بهتر است. لهذا اگر دین سبب حرب و قتال شود البتّه بی دینی بهتر است.» به این ترتیب هدف اصلی ادیان كه ایجاد محبت و اتحاد است به صراحت اعلام گردیده و یكی دیگر از موانع ایمان بسیاری از افراد به دین، یعنی اینكه دین باعث جنگ و اختلاف است، از میان برداشته میشود.
یكی دیگر از تعالیم اساسی دیانت بهائی تحری حقیقت است، یعنی هر انسانی باید شخصاً و منصفانه به جستجوی حقیقت بپردازد و از تقلید بدون تفكر یا تفكر متعصبانه بپرهیزد. حضرت عبدالبهاء میفرمایند: «باید انسان تحرّی حقیقت کند و از تقلید دست بکشد. زیرا ملل عالم هر یک تقالیدی دارند و تقالید مختلف است. تقالید سبب جنگ و جدال شده است و تا این تقالید باقی است وحدت عالم انسانی مستحیل است. پس باید تحرّی حقیقت نمود تا به نور حقیقت این ظلمات زائل شود زیرا حقیقت حقیقت واحده است؛ تعدّد و تجزّی قبول نکند.» انسان در این روزگار به درجهای رسیده است كه دیگر به تقلید محتاج نیست. در روزگار گذشته نه اكثریت مردم سواد داشتند و نه كتابها و منابع اطلاعاتی گوناگون در اختیار عموم قرار داشت، بنابراین بیشتر افراد ناچار بودند از اقلیتی با سواد تقلید كنند، اما امروز چنین نیست و بنابر این عادت دیرینهء تقلید باید ریشهكن شود.
اما هر فرد برای رسیدن به حقیقت به مشورت با دیگران نیاز دارد. به فرمودهء حضرت عبدالبهاء «بارقهء حقیقت شعاع ساطع از تصادم افكار است» به اعتقاد بهائی هر تصمیمگیری مهمی، چه در خانواده، چه در محل كار، چه در سطح شهر و كشور و جهان، باید با مشورت همهء افراد درگیر در آن صورت گیرد و نتیجهء مشورت نیز باید به اتفاق آراء تعیین شود. یعنی اگر همهء افرادی كه در مشورت شركت دارند منصفانه و بدون حب و بغض و با نیت كشف حقیقت در مشاورات شركت كنند به توافق خواهند رسید. اما اگر به دلایلی اتفاق آراء حاصل نشد باید به اكثریت آراء اكتفا كرد و همه باید نتیجهء تصمیمگیری را بپذیرند و با جان و دل اجرا كنند، ولو در آغاز با آن مخالف بودهاند. به این ترتیب در تمام سطوح جامعه اتحاد برقرار خواهد شد.
تعلیم اساسی دیگر دیانت بهائی برای تحقق وحدت عالم انسانی تعلیم و تربیت اجباری و عمومی است، یعنی همهء افراد انسان باید از آموزش و پرورش بهرهمند شوند. حتی اگر پدرومادری نخواهند فرزندان خود را از این امكان بهرهمند سازند جامعه موظف است آنان را به این كار مجبور كند، تا آنجا كه در صورت لزوم حتی حق سرپرستی اطفال ممكن است از والدین آنها سلب شود. همچنین ضروری است كه این تعلیم و تربیت شامل تربیت اخلاقی و آموزش حقیقت دین و اصل اساسی وحدت عالم انسانی باشد. حضرت عبدالبهاء در این باره میفرمایند: «تربیت عموم لازم است و وحدت اصول و قوانین تربیت نیز از الزم امور، تا جمیع بشر تربیت واحده گردند. یعنی تعلیم و تربیت در جمیع مدارس عالم باید یکسان باشد، اصول و آداب یک اصول و آداب گردد تا این سبب شود که وحدت عالم بشر از صغر سنّ در قلوب جای گیرد.» برای روشن شدن بیشترمفهوم ومحدودهء «تعلیم وتربیت یكسان» كه صرفأمربوط به اصول مشترك حیاتی جهانی برای ایجادوحفظ وحدت وصلح است ونه «یكسان سازی» ای كه منكرتنوع آداب وفرهنگ اقوام مختلف است، توجه به سه بیان ذیل ازحضرت عبدالبهاءگویاست:
می فرمایند: «اول بایدصلح وسلام بین افرادانسانی تأسیس شودتامنتهی به صلح عمومی گردد»؛ «تاعقول بشری اتحادحاصل نكند، هیچ امرعظیمی تحقق نیابد.حال صلح عمومی امریست عظیم، ولی وحدت وجدان لازم است كهاساس این امرعظیم گردد»؛ «به جهت اتحادعالم انسانی لازم است كه جمیع بشریك تربیت شوند...چون تربیت درجمیع مدارس یك نوع شود...بنیان جنگ وجدال برافتد...زیرااختلاف درتربیت، مورث جنگ وجدال (است).» به این ترتیب، هم تكامل فردی حاصل میشود و هم هدف وحدت عالم انسانی تحقق مییابد.
یكی دیگر از تعالیم اساسی دیانت بهائی تساوی حقوق زنان و مردان است. حضرت عبدالبهاء در این باره میفرمایند: «تا مساوات تامّه بین ذکور و اناث در حقوق حاصل نشود عالم انسانی ترقّیات خارقالعاده ننماید. زنان یک رکن مهمّ از دو رکن عظیمند و اوّل مربّی و معلّم انسانی. زیرا معلّم اطفال خردسال مادرانند، آنان تأسیس اخلاق کنند و اطفال را تربیت نمایند. بعد در مدارس کبری تحصیل میکنند. حالا اگر مربّی و معلّم ناقص باشد چگونه مربّی کامل گردد؟ پس ترقّی نساء سبب ترقّی مردان است. لهذا باید نساء را تربیت کامل نمود تا به درجهء رجال رسند. زنان هم همان تعلیمات و امتیازات را به دست آرند تا همچنانکه در حیات مشترک با رجالند، در کمالات عالم انسانی نیز مشترک شوند و البتّه اشتراک در کمال از نتائج تساوی در حقوق است. عالم انسانی را دو بال است: یک بال ذکور و یک بال اناث، باید هر دو بال قوی باشد تا عالم انسانی پرواز کند. امّا تا یک بال قوی و یک بال ضعیف مرغ پرواز نکند.»
البته منظور از این تساوی آن نیست كه هیچ تفاوتی بین زنان و مردان وجود ندارد ( مثلاً حضرت عبدالبهاء میفرمایند كه زنان رقیقالقلبترند)، بلكه منظور « تربیت و تعلیم و ترقّی و رعایت و حرمت زنان است» و مشاركت آنان در تصمیمگیریهای مهم جوامع، چنانكه حضرت عبدالبهاء میفرمایند: «مساوات حقوق بین ذکور و اناث مانع حرب و قتال است، زیرا نسوان راضی بجنگ و جدال نشوند. این جوانان در نزد مادران خیلی عزیزند هرگز راضی نمیشوند که آنها در میدان قتال رفته و خون خود را بریزند. جوانی را که بیست سال مادر در نهایت زحمت و مشقّت تربیت نموده، آیا راضی خواهد شد که در میدان حرب پاره پاره گردد؟ هیچ مادری راضی نمیشود ولو هر اوهامی بهعنوان محبّت وطن و وحدت سیاسی، وحدت جنسی، وحدت نژاد و وحدت مملکت اظهار دارند و بگویند که این جوانان باید بروند و برای این اوهامات کشته شوند. لهذا وقتیکه اعلان مساوات بین زن و مرد شد یقین است که حرب از میان بشر برداشته خواهد شد و هیچ اطفال انسانی را فدای اوهام نخواهند کرد.»
یكی دیگر از تعالیم اساسی بهائی ترك تعصبات است. به اعتقاد بهائی تعصب انسانیت را از میان میبرد، زیر انوعی جانبداری ِبدون توجه به حقیقت ازهرچیزی است كه مربوط به مامی شود. حضرت عبدالبهاء دراین باره میفرمایند: «تعصّب دینی، تعصّب مذهبی، تعصّب وطنی، تعصّب سیاسی هادم بنیان انسانی است. اوّلاً دین یکی است زیرا ادیان الهی حقیقت است. حضرت ابراهیم ندا به حقیقت کرد؛ حضرت موسی اعلان حقیقت نمود؛ حضرت مسیح تأسیس حقیقت فرمود؛ حضرت رسول ترویج حقیقت نمود؛ جمیع انبیاء خادم حقیقت بودند؛ جمیع مؤسّس حقیقت بودند؛ جمیع مروّج حقیقت بودند. پس تعصّب باطل است، زیرا این تعصّبات مخالف حقیقت است. امّا تعصّب جنسی، جمیع بشر از یک عائله اند، بندگان یک خداوندند، از یک جنسند، تعدّد اجناس نیست. مادام همه اولاد آدمند دیگر تعدد اجناس اوهام است. نزد خدا انگلیزی نیست، فرنساوی نیست، ترکی نیست، فرسی نیست. جمیع نزد خدا یکسانند. جمیع یک جنسند. این تقسیمات را خدا نکرده، بشر کرده، لهذا مخالف حقیقت است و باطل است. هر یک دو چشم دارد، دو گوش، یک سر دارد، دو پا. در میان حیوانات تعصّب جنسی نیست. در میان کبوتران این تعصّب نیست، کبوتر شرق با کبوتر غرب آمیزش کند...پس چیزی كه حیوان قبول نمی كند، آیا جایز است انسان قبول نماید؟ و امّا تعصّب وطن. همهء روی زمین یک کره است، یک ارض است، یک وطن است. خدا تقسیمی نکرده، همه را یکسان خلق کرده، پیش او فرقی نیست. تقسیمی را که خدا نکرده، چطور انسان میکند ؟ اینها اوهام است. اروپا یک قطعه است، ما آمده ایم خطوطی و همی معین کردهایم و نهری را حدّ قرار داده ایم که این طرف فرانسا و آن طرف آلمانیا، و حال آنکه نهر برای طرفین است. این چه اوهامی است ؟ این چه غفلتی است؟ چیزی را که خدا خلق نکرده ما گمان میکنیم و سبب نزاع و قتال قرار میدهیم. پس همهء این تعصّبات باطل است و در نزد خدا مبغوض. خدا ایجاد محبّت و مودّت نموده و از بندگانش الفت و محبّت خواسته. عداوت نزد او مردود است و اتّحاد و الفت مقبول.»
تعلیم اساسی دیگر ترك جنگ و برقراری صلح عمومی است. حضرت عبدالبهاء میفرمایند: «جنگ هادم بنیان انسانی است، سبب خرابی عالم است و ابداً نتیجه ای ندارد و غالب و مغلوب هر دو
متضرّر میشوند. مانند آن است که دو کشتی بههم بخورد؛ اگر یکی دیگری را غرق کند کشتی دیگری که غرق نشده باز صدمه میخورد و معیوب میگردد.» پس باید اقداماتی انجام گیرد كه جنگ به كلی از میان برود. برقراری صلح مستلزم طی مراحل متعددی است كه در آثار بهائی به عنوان صلح اصغر و صلح اكبر و صلح اعظم از آنها نام برده شده است.
حضرت بهاءالله دربارهء مرحلهء صلح اصغر، كه صلح میان دولتهای مستقل است، میفرمایند: «سلاطین آفاق وفّقهم الله باید به اتّفاق به این امر که سبب اعظم است از برای حفظ عالم تمسّک فرمایند. امید آنکه قیام نمایند بر آنچه سبب آسایش عباد است. باید مجلس بزرگی ترتیب دهند و حضرات ملوک و یا وزراء در آن مجلس حاضر شوند و حکم اتّحاد و اتّفاق را جاری فرمایند و از سلاح به اصلاح توجّه کنند. و اگر سلطانی بر سلطانی بر خیزد سلاطین دیگر بر منع او قیام نمایند. در این صورت عساکر و آلات و ادوات حرب لازم نه الّا علی قدر مقدور لحفظ بلادهم (مگربه اندارزهءلازم برای حفظ شهرهایشان).»
مرحلهء بعد كه صلح اكبر نام دارد عبارت از تشكیل یك حكومت جهانی مافوق حكومتهای ملی است. به فرمودهء حضرت عبدالبهاء: «حضرت بهاءالله میفرماید که باید هیئت محکمهء کبری تشکیل شود، زیرا جمعیت امم هر چند تشکیل شد ولی از عهدهء صلح عمومی بر نیامد، امّا محکمهء کبری که حضرت بهاءالله بیان فرموده اند این وظیفهء مقدّسه را بهنهایت قدرت و قوّت ایفا خواهد کرد. و آن این است که مجالس ملّیهء هر دولت و ملّت یعنی پارلمانت اشخاصی از نخبهء آن ملّت که در جمیع قوانین حقوق بین دولی و بین مللی مطّلع و در فنون متفنّن و بر احتیاجات ضروریهء عالم انسانی در این ایام واقف، دو شخص یا سه شخص انتخاب نمایند بهحسب کثرت و قلّت آن ملّت. این اشخاص که از طرف مجلس ملّی یعنی پارلمانت انتخاب شده اند، مجلس اعیان نیز تصدیق نمایند و همچنین مجلس شیوخ و همچنین هیئت وزراء و همچنین رئیس جمهور یا امپراطور، تا این اشخاص منتخب عموم آن ملّت و دولت باشند. از این اشخاص محکمهء کبری تشکیل میشود و جمیع عالم بشر در آن مشترک است، زیرا هریک از این نمایندگان عبارت از تمام آن ملّت است. چون این محکمهء کبری در مسئله ای از مسائل بین المللی یا بالاتّفاق یا بالاکثریه حکم فرماید، نه مدّعی را بهانه ای ماند نه مدّعیعلیه را اعتراضی. هرگاه دولتی از دول یا ملّتی از ملل در اجرای تنفیذ حکم مبرم محکمهء کبری تعلّل و تراخی نماید عالم انسانی بر او قیام کند، زیرا ظهیر این محکمهء کبری جمیع دول و ملل عالمند. ملاحظه فرمائید که چه اساس متینی است.»
اما مرحلهء صلح اعظم كه مقصد اصلی دیانت بهائی است صلح حقیقی میان عموم انسانهاست. حضرت ولی امرالله در مورد این مرحله از صلح جهانی میفرمایند: «امّا صلح اعظم به نحوی که حضرت بهاءاللّه مقرّر فرموده صلحی است که عملاً باید متعاقب زمانی تحقّق یابد که جنبههای روحانی و معنوی بر جهان غلبه یافته باشد یعنی زمانی که جمیع نژادها و مذاهب و طبقات و ملل در هم ادغام شده باشند و چنین صلحی بر هیچ اساسی مرتفع نگردد و هیچ دستگاهی آن را حفظ نتواند مگر آنکه بر پایه احکام و قوانین الهی استوار باشد و آن احکام و تعالیم در نظم جهانی بدیعی که به نام مقدّس حضرت بهاءاللّه منسوب است مذکور و مکتوب است.»
یكی دیگر از تعالیم اساسی دیانت بهائی برای تحقق وحدت عالم انسانی وحدت زبان و خط است، یعنی یك زبان و خط بینالمللی انتخاب یا اختراع شود كه علاوه بر زبان مادری در همهء مدارس عالم آموزش داده شود تا همهء مردم عالم بتوانند به راحتی با هم ارتباط برقرار نمایند و سوءتفاهمات و موانع ارتباطی از میان برداشته شود. حضرت عبدالبهاء در این باره میفرمایند: «از جمله اوامر حضرت بهاءالله این است که باید جمیع ملّت از اهل معارف و علوم اتّفاق کرده یک لسان انتخاب یا ایجاد نمایند و آن لسان عمومی باشد. و این امر در کتاب اقدس چهل سال پیش نازل شده و مضمون آن این است مسئلهء لسان بسیار مشکل شده زیرا لسان بسیار است و اختلاف حاصل شده بین جمیع اقوام و طوائف و تا وحدت لسان حاصل نگردد ائتلاف مشکل و معاملات مختلّ است. هر انسان محتاج به لسانهای بسیار است تا بتواند به جمیع بشر معامله و معاشرت و ملاقات نماید و این مستحیل است. زیرا آنچه تا حال در آکادیمی معلوم و مسلّم شده هشتصد لسان معین گشته و از برای انسان تحصیل این همه ممکن نیست. پس بهتر این است یک لسان ایجاد و یا انتخاب شود تا آنکه لسان عمومی باشد. در این صورت انسان به دو لسان محتاج است: یکی لسان وطنی، یکی لسان عمومی. به لسان وطنی خودش با قوم خود گفتگو نماید امّا به لسان عمومی با جمیع عالم محاوره نماید و محتاج لسان ثالث نمیباشد و جمیع بشر با یکدیگر بدون مترجم الفت و مصاحبت مینمایند. حال اگر چنین چیزی بشود فی الحقیقه سبب راحت و آسایش و سرور جمیع ملل عالم است... عموم ملّت از ارباب معارف باید یک مجلس عمومی تشکیل دهند هر ملّتی نفسی را انتخاب نماید اینها انجمنی بیارایند و معاونت آن شخص بکنند و لسان را از هر جهت اکمال نمایند تا آن لسان انتشار حاصل نماید و لسان منتخب عموم ملل شود و بر ملّتی تعمیم آن گران نباشد. زیرا حال بر بعضی گران و مشکل است میگویند این لسان را ما ایجاد نکرده ایم ... لهذا تعلّق قلب چندان ندارند. امّا اگر همچو انجمنی تشکیل شود جمیع اعضاء تصدیق کرده اتمام و اکمال نمایند آنوقت جمیع ملل بنهایت سرور قبول مینمایند. و تا آن لسان ترویج نشود راحت و آسایش آن طور که باید و شاید برای بشر حاصل نمیشود زیرا اختلاف لسان بسیار سبب اختلاف و سوء تفاهم است. مثلاً میانهء آلمان و فرانسه چه تفاوتیست؟ تفاوت لسان است و بس. میانهء شرق و غرب یک سبب اختلاف لسان است. اگر جمیع بشر به لسان عمومی تنطّق نمایند وحدت عالم بشر را خدمت مینمایند.»
تعلیم مهم دیگری كه به رفع اختلافات و برقراری وحدت كمك میكند، تعدیل معیشت و حل مشكلات اقتصادی عالم است. منظور از تعدیل معیشت این است كه فقر زیاد و ثروت زیاد افراد از میان برداشته شود. دیانت بهائی خواهان مساوات كامل نیست و آن را نه ممكن میداند و نه مطلوب، اما خواستار آن است كه اختلاف طبقاتی شدید از میان برود.حضرت عبدالبهاء در این باره میفرمایند: «باید قوانین و نظاماتی گذارد که جمیع بشر به راحت زندگانی کنند یعنی همچنانکه غنی در قصر خویش راحت دارد و به انواع موائد سفرهء او مزین است، فقیر نیز لانه و آشیانه داشته باشد و گرسنه نماند تا جمیع نوع انسان راحت یابند. امر تعدیل معیشت بسیار مهمّ است و تا این مسئله تحقّق نیابد سعادت برای عالم بشر ممکن نیست.»
اما قوانین به تنهایی نمیتوانند مشكلات اقتصادی عالم را بر طرف كنند. برای رسیدن به این هدف تعالیم روحانی ضروریتر است، یعنی این افراد انسانی هستند كه باید به میل و رغبت خود دیگران را هم از اموال خود نصیب بخشند و ثروت بیش از حد نیندوزند، و این در صورتی ممكن است كه از فكر منافع شخصی خود فراتر روند و آسایش و راحت دیگران را بر سود شخصی خویش ترجیح دهند. ایجاد چنین خصلتی نیازمند تربیتی است كه ادیان الهی میتوانند آن را در افراد ایجاد نمایند. حضرت عبدالبهاء در این باره میفرمایند: «اعظم از اساس اشتراکیون در ادیان الهی موجود. مثلاً در حکم الهی (وَ یؤْثِرونَ علی اَنْفُسِهِم وَلَو کانَ بِهِم خَصاصَةٌ) است. میفرماید که از خصائص و مایحتاج اموال خود انفاق نمایند و دیگران را بر خود ترجیح دهند، ولی به رضایت و نهایت روحانیت. امّا اشتراکیون (کمونیست ها) میخواهند اشتراک و مساوات به زور جاری نمایند.»
تعلیم دیگر عدم مداخله در امور سیاسی است. حضرت عبدالبهاء میفرمایند: «دین از سیاست جدا است. دین را در امور سیاسی مدخلی نه، بلکه تعلّق دین به عالم اخلاق است و امری است روحانی و وجدانی. تعلّق به قلوب دارد نه عالم اجسام. رؤسای دین باید به تربیت و تعلیم نفوس پردازند و ترویج حسن اخلاق نمایند ولی در امور سیاسی مداخله ننمایند.» در جهان امروز سیاست به معنای عضویت در احزاب و فرقههای سیاسی است و دیانت بهائی كه اهل عالم را به وحدت فرا میخواند از هرگونه تحزّب و فرقهگرایی دوری میكند، چون عضویت در یك حزب به معنای دشمنی و مخالفت با احزاب دیگر است. از سوی دیگر به اعتقاد بهائی راه حلهای سیاسی برای حل مشكلات عالم كافی نیست، زیرا مشكل اصلی عالم را غفلت از خدا و روحانیات میداند. پس در حال حاضر مداخله در امور سیاسی نهتنها بیفایده، بلكه مخالف اهداف بهائی است. اما وقتی سیاست عالم تغییر كند و با هدف دیانت بهائی، یعنی وحدت عالم انسانی، هماهنگ گردد این تعارض بر طرف خواهد شد.
در اینجا رفع یك شبهه ضروری است. شاید به نظر برسد بهائیان نسبت به مسائل كشور خود بیتوجه و بیعلاقهاند كه نمیخواهند در سیاست آن مداخله نمایند، اما باید دانست بهائیان همانطور كه به عالم انسانی عشق میورزند به كشور و ملت خود نیز عشق میورزند. حضرت ولیامرالله دربارهء معنی حكم عدم مداخله در امور سیاسیه و حدود آن میفرمایند: «باید از هر انتسابی به حزبی معین و از هر تحزّب و تشعّبی وارسته گردند و از منازعات بیهوده و حسابگریهای ناپسندیده رهائی جویند و از اغراض نفسانی که وجه جهان متحوّل را متغیر سازد پرهیز کنند. باید مشاغل سیاسی و دیپلماتیک را از مشاغل کاملاً اداری تفکیک نمایند و اگر در تشخیص مردّد باشند از امناء منتخبه در محافل روحانی استفسار نمایند و به هیچ وجه شغلی را نپذیرند که بالمآل منجر به فعّالیتهای سیاسی و حزبی در هر کشور باشد. بالاخره باید با نهایت استقامت و کمال قدرت بیچون و چرا در راه حضرت بهاءاللّه سلوک نمایند و از درگیریها و ستیزه جوئی هائی که کار سیاسیون است اجتناب کنند و لایق آن شوند که از وسائط اجراء سیاست الهی بهشمار آیند که مشیت حقّ را در نزد بشر تجسّم می بخشد. باید بهیقین بدانیم که نباید از آنچه قبلاً مذکور شد این شبهه ایجاد گردد که بهائیان به امور و مصالح کشور خویش بیاعتنایند و یا از حکومت رایج موجود در وطنشان سرپیچی می کنند و یا از وظیفهء مقدّسشان در ترویج کامل مصالح دولت و ملّت خویش سر باز می زنند، بلکه مقصود آنست که آرزوی پیروان وفادار و حقیقی حضرت بهاءاللّه در خدمت صادقانه و بیشائبه و وطن پرستانه به مصالح عالیهء کشورشان به نحوی صورت می پذیرد که با موازین عالیهء اصالت و کمال و حقیقت تعالیم آئین بهائی منافاتی نداشته باشد.»
یكی دیگر از تعالیم بهائی تساوی حقوق همهء انسانهاست. حضرت عبدالبهاء میفرمایند: «جمیع بشر در نزد خدا یکسانند؛ حقوقشان حقوق واحده. امتیازی از برای نفسی نیست. کلّ در تحت قانون الهی هستند؛ مستثنائی نه. در نزد حقّ امیر و فقیر یکسانند، عزیز و حقیر مساوی.»
حضرت ولیامرالله در بارهء اینكه هیچ استثنایی در این مورد وجود ندارد چنین تأكید میفرمایند: «... در ختام، انظار یاران ممتحن پرعشق و وفای حضرت عبدالبهاء را به این امر لازم و مهم منعطف نمایم و به این نكته متذكر دارم و آن مواظبت ودقت تام در حفظ حقوق مدنیهء شرعیهء شخصیهء افراد است از هر سلك و طایفه و نژاد و عقیده و مقامی. در این مقام امتیاز و ترجیح و تفوق جائز نه. باید در نهایت سعی و دقت، من دون تردد و ملاحظهای یاران و برگزیدگان حضرت بهاءالله در محاسبات و معاملات خویش راجع به حقوق اصلیهء نوع بشر ادنی امتیازی بین آشنا و بیگانه و مؤمن و مشرك و مقبل و معرض نگذارند ... حقوق مدنیه و معاملات ظاهره تعلقی به دیانت و اعتقاد باطنی انسان نداشته و ندارد. افراد در هیأت اجتماعیه چه از موحدین و چه از مشركین كل در این مقام یكسانند و حقوق شخصیهء آنان نزد اصحاب عدل و انصاف محفوظ و مقدس و مسلم... نفس ارتداد و محجوبیت و ترك عقیده حقوق مدنیهء شرعیهء افراد آزاد را به هیچ وجه من الوجوه به قدر سم ابره (سوراخ سوزن) تخفیف و تغییری ندهد.»
بعضی از جنبههای این تساوی حقوق مثلاً در تعلیم و تربیت یا در تفكر و جستجوی حقیقت فوقاً ذكر شد؛ در اینجا به جنبهء دیگری كه امروزه برای اكثریت مردم جهان اهمیت فراوانی دارد، یعنی آزادی، به طور مفصل تر میپردازیم.
آزادی
حضرت بهاءالله میفرمایند: «آنكه پنهان بود آمده و خوب آمده؛ بر یك دستش آب زندگانی و بر دست دیگر فرمان آزادی.» در اینجا آزادی را یكی از دو هدیهء اعظم الهی به نوع انسان در این ظهور دانستهاند.
ندای آزادیخواهی درابعادخاص اجتماعی وسیاسی آن مدتها قبل از ظهور حضرت بهاءالله بلند شده بود و مخصوصاً در انقلاب كبیر فرانسه به وقوع پیوسته بود، اما آزادی واقعی هرگز تحقق نیافته بود. خداوند از دو طریق به تحقق این خواستهء بر حق انسانها كمك كرده ومی نمایدتادرآینده آزادی حقیقی ِمعنوی— انسانی متحقق گردد.طریق اول نابودی امپراتوریهای بزرگ، از بین رفتن استعمار، استقلال تدریجی ملتها وحركت به سوی دموكراسی، به وجود آمدن سیستمهای بینالمللی حقوق بشر، می باشدكه همهءآنها به تأییدات الهی راه انسان را به سوی آزادی هموار كرده ومی نماید؛ طریق دوم آنكه خداوند با ظهوری جدید، كه روحی معنوی به تلاش های مشروع وانسانی ِبشردرراه آزادی دمیده وجنبه های بدیعی ازمفهوم آزادی راارائه فرموده است، به رشدوتوسعهءآن كمك نموده است.
ازجملهءجنبه های مزبوركه درزیربه آن خواهیم پرداخت، این است كه آزادی تنها به معنای نبودن یابرداشتن موانع بیرونی (مانند دیكتاتوری واستعمار و ظلم) نیست، بلكه علاوه برآن، عبارت از ایجاد امكانات و شرایط و لوازم توأم بیرونی ودرونی برای تحقق آن نیزمی باشد. چنانكه خواهد آمد، بعضأ این شرایط و لوازم، از خود آزادی نیز مهم ترمی باشند. با این وسعت دید، بحث آزادی فقط در ارتباط با دیگران و محیط زیست و جامعه و قانون و امثال آن مطرح نمی گردد، بلكه قبل از آن و اساسی تر از آن، از طرفی در ارتباط درونی خود فرد با خود او و میزان شناخت او نسبت به حقیقت و ماهیت وجود انسانی و نیازهای ِمعنوی— انسانی— مادی ِخودش، وازطرفی در ارتباط وتعامل او با خدا بر اساس شناخت وعشق او به خالقش، مطرح شده، معنی ومفهوم میابد.
تعریف آزادی از منظر تمدن و فرهنگ كنونی
برای مفهوم آزادی به مرورزمان در طول تاریخ تعاریف متفاوتی ازجنبه های گوناگون ارائه شده است. امروزه این مفهوم بیشتر در زمینهء حقوق بشر به كار میرود، یعنی آزادیها بخشی از حقوق یا زیر مجموعهء عدالتند و در علم سیاست مورد بررسی قرار میگیرند.
منظور از آزادی در كلیترین معنای آن رهایی و بیقید و بندی است؛ نبودن موانع است. به گفتهء هابز آزاده كسی است كه در دست یازیدن به كارهایی كه توانایی و فهم انجام دادن آنها را دارد چیزی مانعش نباشد تا او كاری را بكند كه میخواهد. این نوع آزادی را آیزایا برلین آزادی منفی نامیده است. به این معنی مثلاً فردی كه بخواهد از كشوری به كشور دیگر برود، اگر در زندان نباشد، اگر به او پاسپورت و ویزا داده شود، اگر خانوادهاش به او اجازهء این كار را بدهند، اگر سنتهای اجتماعی مانع او نشوند، در این صورت میتوان گفت آزاد است. اما این حداقل آزادی است. آزادی مثبت به گفتهء آیزایا برلین آن است كه فرد خودش توانایی انجام كاری را داشته باشد. در مثال فوق فردی كه میخواهد از كشوری به كشور دیگر برود و هیچ كس و هیچ چیز مانع او نیست اگر خودش مثلاً پول كافی نداشته باشد باز هم نمیتواند به خواستهء خود برسد و احساس آزادی نمیكند. اینجاست كه پای نوع دیگری از حقوق به میان میآید. جامعه كافی نیست كه مانع افراد نشود، بلكه باید به آنان توانایی هم بدهد (یعنی امكان آموزش و پرورش و اشتغال و غیره را برای آنان فراهم كند).
آزادی مطلق هرگز وجود ندارد، یعنی یك فرد انسان نمیتواند به همهء خواستهها برسد. قوانین طبیعت آزادی او را محدود میكند؛ نمیتواند تا هر ارتفاعی خواست بالا بپرد یا از هر مسافتی كه خواست ببیند و بشنود. خود فرد هم آزادی خود را به حكم منطق محدود میكند؛ مثلاً هنگامی كه خواستههای متضادی داشته باشد كه نتواند همزمان به همهء آنها برسد ناچار است یكی از آنها را انتخاب كند و بقیه را فدای آن نماید. جامعه نیز با وضع قوانین و نظارت بر اجرای آنها آزادی انسان را محدود میكند؛ كسی كه بخواهد اموال دیگران را بدزدد یا از چراغ قرمز عبور كند، جامعه جلوی او را میگیرد یا بعداً مجازاتش میكند. اگر این طور نباشد هرج و مرج به وجود میآید و ممكن است خود افراد آزادیهای یكدیگر را سلب كنند و ظلم و ستم رواج یابد. اینجاست كه گفتهاند آزادی هر فرد آنجا تمام میشود كه آزادی دیگری شروع میشود. اگر همهء انسانها حد آزادی خود را میشناختند دیگر نیازی به قانون و مجازات و غیره نبود، اما چنین نیست.
آنچه امروزه مورد مناقشه است این نیست كه آیا آزادی باید محدود باشد یا مطلق، بلكه آن است كه حدود آزادی را چه كسی باید وضع كند و انواع و میزان این محدودیتها چه باید باشد. آیا حدود آزادی را باید حاكم تعیین كند یا نمایندگان مردم یا علمای دینی یا دانشمندان؟ و هریك از این افراد آیا مطلقالعنانند یا خود آنها در وضع این حدود باید محدودیتهایی داشته باشند؟ اینها سؤالاتی است كه پاسخگویی به آنها در حال حاضر میتواند بیشترین اهمیت را داشته باشد.
آزادی از منظر دیانت بهائی
در كتاب اقدس موضوع آزادی نسبتاً به تفصیل مورد نقد و بررسی قرار گرفته است. ضمن پذیرش آزادی در بعضی مقامات، مضرات آزادی اروپایی— یعنی خروج افراد انسان از ادب و وقار و ایجاد هرج و مرج و آشوب در جامعه— مورد بحث قرار گرفته است و در نهایت میفرمایند كه انسان باید از احكام و سنن الهی پیروی نماید تا به آزادی حقیقی برسد.
حضرت عبدالبهاء در این مورد چنین توضیح فرمودهاند:
آزادی سه قسم است: یك آزادی الهی است كه به ذات باری مخصوص است و او است مختار مطلق. كسی او را مجبور نمیتواند نمود در هیچ شأنی از شؤون. یك آزادی اروپائیهاست كه انسان هرچه میخواهد میكند به شرطی كه به دیگری ضرر نرساند. این حریت طبیعی است و اعظم درجهء آن در عالم حیوان. این شأن حیوان است. این طیور را ببینید به چه آزادی زندگانی مینمایند. انسان هرچه بكند به قدر حیوان آزاد نمیشود، بلكه نظام مانع آزادی است. اما آزادی سوم در تحت سنن و احكام الهیه است. این حریت عالم انسانی است كه قطع علاقهء قلبی از جمیع اشیاء میكند. از جمیع مشقات و احزان آسوده میشود. هر قدر انسان وجدانش ترقی میكند، قلبش آزادتر میشود و روحش مستبشرتر...
تفاوت نوع دوم و سوم آزادی در آن است كه در آزادی نوع سوم انسان نه تنها به انسانهای دیگر، بلكه به خودش نیز نباید ضرر برساند. بدیهی است كه هیچ انسان عاقلی نمیخواهد كاری بكند كه به زیان خودش باشد اما هیچ انسانی هم همیشه نمیداند كه چه چیز به سود یا به زیان اوست، چون آگاهی و دانش انسان به طور كلی، و هر انسانی به طور خاص، محدود است. بنابراین تنها با پیروی از تعالیم الهی است كه فرد میتواند مطمئن باشد كاری نمیكند كه به زیان او تمام شود.
پس با توجه به آنچه ذكر شد، از منظر بهائی آنچه باید آزادی را محدود كند در درجهء اول احكام و سنن الهی است. اما تصمیمگیری در مورد آنچه در كتاب الهی نازل نشده باشد به نمایندگان منتخب مردم سپرده شده است كه باید با تحقیق و تفكر و مشورت به وضع قوانین و تصمیمگیری در امور بپردازند، و آنان محدودند به احكام و سنن الهی، یعنی نمیتوانند هیچ حكمی از احكام الهی را به دلخواه خود تغییر دهند.
و اما همانطور كه در قسمت قبل ذكر شد در بحث از آزادی مفهوم آزادی مثبت اهمیت بسیاری دارد. اینجاست كه دیانت بهائی برای توان بخشیدن به انسانها، تا بتوانند از آزادی منفی خود نهایت استفاده را ببرند، بیشترین اهمیت را قائل است. تعالیم دیانت بهائی مانند تعلیم و تربیت اجباری و عمومی، تعدیل معیشت، تساوی حقوق زنان و مردان، مشورت، و بسیاری تعالیم و راهكارهای دیگر به تحقق این هدف كمك مینمایند.
در مجموع میتوان گفت كه دیانت بهائی به آزادی اهمیت زیادی میدهد و آن را برای رشد و تكامل فرد و جامعه ضروری میداند و برای تحقق آن تلاش میكند، اما آزادی تنها آرمان دیانت بهائی نیست، به عبارت دیگر دیانت بهائی یك نهضت آزادیخواهانه نیست، بلكه دینی الهی است كه هدف اصلی آن تكامل و سعادت افراد انسان و نوع انسان و جامعهء انسانی از همهء جوانب و به طور كلی است، و بنابر این در كنار آزادی آرمانهای بسیار مهم دیگری چون عدالت، وحدت، و فضائل روحانی و اخلاقی را مطرح میكند و میكوشد تا تعادل میان این اهداف عالی را محقق سازد.
انواع آزادی
آزادی اقتصادی: منظور از آزادی اقتصادی عدم دخالت دولت در فعالیتهای اقتصادی افراد است. بر خلاف سوسیالیستها كه معتقد به لزوم مداخلهء بسیار زیاد دولت در امور اقتصادی هستند، فیزیوكراتها و اقتصاددانان كلاسیك تصور میكردند كه اگر فعالیتهای اقتصادی آزاد باشد بهترین نتیجهء ممكن حاصل میشود، مثلاً بر اساس قانون عرضه و تقاضا ارزانترین و مرغوبترین كالاها در اختیار مصرفكنندگان قرار میگیرد. اما تجربه نشان داد كه چنین نیست و مشكلات فراوان اقتصادی مثل بحرانهای اقتصادی مستلزم حدودی از دخالت دولت است.
از دیدگاه بهائی، آزادی اقتصادی تا حدود زیادی مورد قبول است. اگرچه یكی از تعالیم اساسی دیانت بهائی تعدیل معیشت است، به این معنی كه نه ثروت زیاد مقبول است و نه فقر زیاد، برای تحقق این هدف، دیانت بهائی در درجهء اول از افراد ثروتمند میخواهد كه به میل خود، نه به اجبار، بخشی از ثروت خویش را به رفاه عموم و رفع احتیاجات نیازمندان اختصاص دهند. حضرت عبدالبهاء در این مورد میفرمایند: «شرایع الهیه مقنن و مقرر كه اهل ثروت محض اعاشهء فقرا و دستگیری ضعفا هر سالی مبلغی از مال خویش را باید انفاق نمایند و این از اساس شریعت الهیه است و بر جمیع فرضعین است و چون در این خصوص به حسبظاهر انسان از طرف حكومت مجبور نیست و محكوم نه بلكه به صرافت طبع و طیب خاطر در نهایت روح و ریحان انفاق بر فقرا مینماید بسیار محبوب و مرغوب و شیرین است و مقصود از اعمال مبروره كه در كتب و الواح الهی مذكور اینست.»
اما به همین نمیتوان اكتفا كرد و وجود قوانینی كه این اعتدال را به وجود آورند و از فاصلهء بیش از حد میان سطح زندگی ثروتمندان و فقرا بكاهند نیز ضروری است. حضرت عبدالبهاء در این مورد میفرمایند: «اعتدال این است كه قوانین و نظاماتی وضع شود كه مانع ثروت مفرط بیلزوم بعضی نفوس شود و دافع احتیاج ضروریه جمهور گردد.» از جمله به سهیم شدن كارگران در سهام یا سود كارخانهها، بیمه، یا افزایش دستمزد به حدی كه پسانداز ممكن گردد، اشاره میفرمایند.
آزادی سیاسی: آزادی سیاسی یعنی اینكه مردم تابع حكومت خودكامه نیستند، بلكه در زندگی خصوصی خود مورد حمایت قانون قرار میگیرند و در امور عمومی میتوانند قوهء مجریه را توسط قوهء مقننهای كه انتخاب میكنند كنترل نمایند. در دیانت بهائی این آزادی نیز تا حد زیادی تأمین شده است و شكلی از دموكراسی ارائه شده است كه، چنانكه درقسمت «روش ادارهءجامعهءبهائی» خواهدآمد، در جهان بیسابقه است. تمام مسؤولان ادارهء جامعه (اعضاء بیوت عدل محلی و ملی و بینالمللی) توسط عموم مردم انتخاب میشوند و انتخاب آنان نیز با رأی مخفی، بدون وجود احزاب وكاندیداتوری و فقط با ملاكهای سلیم و مؤمن و فعال بودن، برای مدتی محدود (فعلاً یكسال برای سطوح محلی و ملی و پنج سال در سظح بینالمللی) انجام میشود. افرادی كه انتخاب میشوند موظفند هرچه بیشتر با عموم مردم مشورت كنند و به این منظوراجتماعات منظمی به نام «ضیافتهای نوزده روزه» كه توسط خودبنیانگذاراین آئین تشریع شده، محل ارائهء پیشنهادهای افراد و ارائهء گزارشهای بیوت عدل می باشد.
اما این آزادی سیاسی نیز مانند انواع دیگر آزادی محدودیتهای خاص خودش را دارد. بیتالعدل اعظم، نظربه كیفیت معنوی انتخابات بهائی علاوه برجنبه های اجتماعی واداری وحقوقی آن، و نیز به علت عاری بودن نحوهء انتخابات بهائی ازروش های ناسالم سیاسی، در عین حال كه موظف است به همهء پیشنهادها توجه كافی و منصفانه مبذول دارد، درنهایت طبق اختیارمشروعی كه خودحضرت بهاءالله دركتاب آسمانیشان به آن بخشیده اند، طبق تعالیم واحكام بهائی ونیزبراساس ندای وجدان معنوی خویش-ونه تمایلات نفسانی_ تصمیمگیری میكنند ودرنتیجه موظف به اعمال نظرات وخواسته های متفاوت وبعضأمتناقض این و آن نیستند، و افراد نیز موظفند، هم به خاطر عشق به خداوهم رعایت حرمت نظامی الهی-انسانی كه خود آن را برگزیده اند و هم برای احترام به آراءخود وهم به جهت حفظ وحدت ومحبت جامعهء جهانی، از نتایج تصمیمات بیتالعدل، اطاعت كنند.اما با این همه چون درجات ایمان و ادراك وشناخت انسان ها متفاوت است، حضرت بهاءالله به افراداجازه وحق استیناف اعطافرموده اند كه تا سطح بیتالعدل اعظم هم میتواند ادامه پیدا كند، اما باید نتیجهء نهائی را هرچه باشد بپذیرند و به آن عمل كنند. این نظر به اهمیت وحدت از منظر بهائی است.
آزادیهای مدنی: منظور از آزادیهای مدنی آن نوع آزادیهای شخصی و اجتماعی است كه از مناسبات مدنی افراد ناشی میشود و قانون، جز در موارد مصلحت عمومی، آن را تضمین میكند. مهمترین آنها آزادی اندیشه و مذهب و وجدان است، همچنین آزادی بیان، آزادی كسب اطلاعات، آزادی انتخاب محل سكونت، آزادی انتخاب شغل و مانند آنها. در دیانت بهائی همهء این آزادیهای مدنی مورد تأكید قرار دارد. در اینجا به دو مورد كه اهمیت بیشتری دارد میپردازیم.
آزادی اندیشه، وجدان و دین: مادهء 18 اعلامیهء جهانی حقوق بشر میگوید: «هرشخصی حق دارد از آزادی اندیشه، وجدان و دین بهرهمند شود: این حق مستلزم آزادی تغییر دین یا اعتقاد و همچنین آزادی اظهار دین یا اعتقاد، در قالب آموزش دینی، عبادتها، و اجرای آیینها و مراسم دینی به تنهایی یا به صورت جمعی، به طور خصوصی یا عمومی است.»
آزادی حفظ عقاید و تغییر آنها در مركز توسعهء انسانی قرار دارد، چون جستجوی معنا را كه نیاز متمایز وجدان بشری است ممكن میسازد. به علاوه، همبستگی متقابل كلیهء حقوق بشر با یكدیگر توسعه و امنیت نشان میدهد كه بدون آزادی عقیده یك جامعهء عادلانه و مرفه و صلحآمیز وجود نخواهد داشت.
حضرت عبدالبهاء میفرمایند: «وجدان انسانی مقدس و محترم است و آزادگی آن باعث اتساع افكار و تعدیل اخلاق و تحسین اطوار و اكتشاف اسرار خلقت و ظهور حقایق مكنونهء عالم امكان است.»
ونیز در كتاب خطابات، جلد2، صص:285-284، می فرمایند: «خدامهربان است، جمیع راتربیت می كند، به جمیع فیض می بخشد.مادام كه همچنین خدای مهربانی داریم، چرا ما نا مهربان باشیم؟ اوخالق مااست، او مربی مااست، او رازق ما است، اوبه همه مهربان است، پس چرامانامهربان باشیم؟چرابگوئیم این موسوی است، اوعیسوی است، این محمّدی است، اوبودائی است؟ اینهادخلی به ماندارد. خداوند همهء ما را خلق كرده وتكلیف مااست كه به كل مهربان باشیم.امّامسائل عقائد، راجع به خداست.اودرروزقیامت مكافات ومجازات دهد؛خداوندمارامحتسب آنها قرار نداده، ما باید شكر نَعمای الهی كنیم، ممنون عنایات اوباشیم كه مارابه صورت ومثال خودخلق فرموده، به جمیع ماسمع وبصرعنایت نموده.این چه موهبتی است. این چه عنایتی است. این چه تاج درخشانی است. ...مابایدبه شكرانهءاین موهبت پردازیم...تااین عالم انسانی، عالم ملكوتی گردد، این جهان ظلماتنی نورانی شود تااین نزاع وجدال برافتد ونهایت محبت والفت حاصل شود.این است مقصودازبعثت انبیای الهی، این است مقصود از انزال كتب آسمانی، این است مقصود ازتجلی شمس حقیقت تاوحدت عالم انسانی ظاهر گردد.»
همچنین میفرمایند: «از وظائف و صوالح حكومت آزادگی وجدان و آسودگی دل و جان است و در جمیع اعصار باعث ترقی درجات و استیلای سایر جهات است.»
حكومت باید آزادی وجدان را تأمین نماید، یعنی آزادی مذهب و اندیشه را. دیدیم كه حضرت عبدالبهاء آزادی اندیشه را سبب وسعت یافتن افكار و متعادل شدن اخلاق و بهبود رفتار و كشف اسرار خلقت و ظهور حقیقتهای پنهان در عالم دانستهاند. به همین جهت اولین تعلیم اساسی حضرت بهاءالله تحری حقیقت است؛ یعنی هر فرد باید با كمال آزادی به جستجوی حقیقت پردازد و هر عقیده و دینی را كه مایل است برگزیند. والدین بهائی نباید فرزند خود را به پذیرش دیانت بهائی مجبور سازند. حضرت عبدالبهاء میفرمایند: «در دین الله حریت افكار هست، زیرا حاكم بر وجدان نیست غیر از خدا.» فرد بهائی اگر بخواهد دین خود را تغییر دهد، هیچكس حق ندارد مانع او شود یا حقوق او را تضییع نماید.(این امر به قدری موردتأكیداست كه برعكس ادوارگذشته چنین فردی، نه تنهاواجب القتل نمی باشد، بلكه مرتدِنجس ومحروم نیز محسوب نمی شود). یكی از تعالیم اساسی دیانت بهائی وحدت اساس ادیان است و اینكه دین باید سبب الفت و محبت باشد. به این ترتیب پیروان همهء ادیان بهرهمند از حقیقت شمرده میشوند و نباید با یكدیگر به جدال پردازند. معابد بهائی كه مشرقالاذكار نامیده میشوند دارای 9 در هستند كه هریك نشاندهندهء یكی از ادیان الهی است و پیروان همهء ادیان میتوانند در آن به تلاوت ادعیهء خویش پردازند.
فرد بهائی درعین اینكه نباید نظرات خود را بر دیگران تحمیل كند، دراستنباط از آثار و كلمات الهی آزاد است و علمای مذهبی یا روحانیونی نیزوجود ندارند كه افراد مجبور باشند تفسیر و تعبیر آنان را بپذیرند، اما همچنین برای حفظ وحدت و جلوگیری از فرقه فرقه شدن جامعهءبهائی، فصل الخطاب آثار وبیانات حضرت بهاءالله وتبیینات وتوضیحات دو مبین ِ منصوص ایشان، یعنی حضرت عبدالبهاء و حضرت ولی امرالله وجودداردوهرمسألهءمبهم دیگری كه درطول زمان درحال وآینده پیش آید، چنانكه درادامه درقسمت «روش ادارهء جامعهء بهائی» خواهد آمد، نهایتأ با هدایت وتوضیحات بیت العدل اعظم، مركز منصوص ورسمی جامعهءبهائی، كه تشكیل آن توسط خودحضرت بهاءالله وبه اثرقلم خودشان— ونه افرادوجامعهءبهائی— تشریع وامرشده، حل وفصل خواهدگردید.
آزادی بیان: در مادهء 19 اعلامیهء جهانی حقوق بشر چنین آمده است: «هر فردی حق آزادی عقیده و بیان دارد و این حق مستلزم آن است كه كسی از داشتن عقاید خود بیم و نگرانی نداشته باشد و در كسب و دریافت و انتشار اطلاعات و افكار، به تمام وسائل ممكن بیان، بدون ملاحظات مرزی آزاد باشد.»
این حق از تبعات آزادی اندیشه و دین است زیرا اگر افراد نتوانند عقاید خود را بیان كنند و عقاید دیگران را بشنوند محدودیت شدیدی در پذیرش عقاید به وجود میآید.
حضرت ولیامرالله در این مورد میفرمایند: «در بنیان امرالله اصل حق تردیدناپذیر فرد برای اظهار مافیالضمیر و آزادی او برای اعلان وجدان و ابراز عقاید و نظریات خود مقرر و محفوظ است.» بنابراین، آزادی بیان از جمله حقوق بشر است كه به صراحت در آثار بهائی مورد تأیید قرار گرفته است.
هدف از آزادی بیان آن است كه حقایق آشكار گردد، چون حقیقت حاصل تعامل اندیشههاست. حضرت عبدالبهاء در مورد مشورت چنین میفرمایند: «حین عقد مجلس، هر یك به كمال حریت رأی خویش را بیان و كشف برهان نماید. اگر دیگری مقاومت میكند، ابداً او مكدر نشود؛ زیرا تا بحث در مسائل نگردد، رأی موافق معلوم نشود و بارقهء حقیقت شعاع ساطع از تصادم افكار است... اعضاء محترمه باید به نهایت آزادگی بیان رأی خویش نمایند.»
بیان نظریات شخصی نه تنها حق فرد است، بلكه وظیفه و مسئولیت خطیر اوست، چنانكه حضرت ولیامرالله میفرمایند فرد دارای این «مسئولیت خطیر» است كه «هرگونه پیشنهاد، توصیه یا انتقادی را كه وجداناً احساس میكند برای اصلاح و علاج بعضی شرایط یا گرایشهای موجود در جامعهء محلی خود، باید ارائه دهد به صراحت و تمامیت اما با احترام و ملاحظه به اعضاء محفل تقدیم نماید.» و اعضاء محفل هم موظفند كه «به چنین نظریات عرضه شده توجه دقیق مبذول نمایند.»
همانطور كه قبلاً نیز اشاره شد، ضیافات نوزده روزه از جمله محلهایی است كه فرد میتواند به بیان صریح نظرات و حتی انتقادات خود بپردازد.
البته این آزادی نیز محدویتهایی دارد. در میثاق حقوق مدنی و سیاسی كه از ضمائم اعلامیهء جهانی حقوق بشر است آزادی بیان با عوامل متعددی محدود شده است، از جمله: احترام حقوق یا حیثیت دیگران، حفظ امنیت ملی یا نظم عمومی یا سلامت یا اخلاق عمومی، منع تبلیغ برای جنگ و دعوت به هر نوع خصومت ملی، نژادی و مذهبی كه به تبعیض و اعمال خشونت بیانجامد.
در آثار بهائی نیز محدودیتهایی برای بیان پیشبینی شده است كه از جمله عبارتند ازرعایت ادب، صداقت، انصاف و خلوص نیت و غیره، چنانچه حضرت بهاءالله میفرمایند: «نگارنده را سزاوار آنكه از غرض نفس و هوی مقدس باشد و به طراز عدل و انصاف مزین و در امور به قدر مقدور تفحص نماید تا بر حقیقت آن آگاه شود و بنگارد.»
در بحث از آزادی بیان، سیستمهای ارتباطی و مخابراتی اهمیت فوقالعادهای مییابند، زیرا اكنون تا حد زیادی تحت كنترل حكومتهای ملی هستند و آزادی بیان را بسیار محدود مینمایند. هدف دیانت بهائی برقراری یك جامعهء متحد جهانی، مافوق حكومتهای ملی، است كه در آن موانع و قیود ملی كه از بزرگترین موانع آزادی هستند از میان برداشته شوند. حضرت ولیامرالله در این مورد به یك دستگاه ارتباطات و مخابرات بینالمللی كه «از جمیع موانع و قیود ملی آزاد باشد» و به مطبوعاتی كه «به اظهار نظرات و عقاید بشر كاملاً میدان دهد و از اینكه مورد سوءاستفادهء ارباب غرض، چه شخصی و چه عمومی، قرار گیرد ابا كند و از قیود نفوذ ملل و دول متنازع رهایی یابد» اشاره میفرمایند.
در بحث از آزادیهای مدنی به همین موارد اكتفا میكنیم و علاقهمندان را به مطالعهء سایر آثار بهائی، مخصوصاً بیانیههای جامعهء بینالمللی بهائی، از جمله بیانیهء رفاه عالم انسانی دعوت مینماییم.
نكتهای كه در نهایت اشاره به آن لازم مینماید و نباید نادیده گرفته شود آن است كه اگرچه در دیانت بهائی به آزادیهای اقتصادی و سیاسی و مدنی اهمیت بسیاری داده شده است، این به معنای عدم توجه این دیانت به مفهوم روحانی و معنوی آزادی نیست. برعكس، همانطور كه حضرت عبدالبهاء فرمودهاند، آزادی حقیقی از منظر بهائی آزادی قلب و روح است كه با دل بستن به جهان الهی، در عین زندگی فعال در عالم مادی، حاصل میشود.
تعالیم اخلاقی
آنچه تا اینجا ذكر شد تعالیم اساسی ومبادی روحانی دیانت بهائی بودكه ازمنظراجتماعی موردبررسی است ومعمولاً به تعالیم دوازدهگانه مشهورند (اگرچه تعداد آنها بیشتر است) و در تحقق وحدت عالم انسانی نقش مستقیم و اساسی دارند. دستهء دیگر تعالیم بهائی تعالیم اخلاقی است كه معمولأ از منظر فردی بررسی می گردد و فرد فرد بهائیان باید آنها را در خود به وجود آورده، پرورش دهند، تا آثار قطعی آن درتحقق تعالیم اساسی واجتماعی فوق الذكر، در كل جامعهء بشری آشكار گردد. دراین قسمت به بعضی ازآنها اشاره میگردد.
تعالیم اخلاقی در همهء ادیان از اصول دیانت محسوبند و اهمیت فراوانی دارند به طوری كه میتوان گفت هدف از ظهور ادیان ارتقاء سطح اخلاقی بشر است، چنانكه حضرت رسول اكرم فرمودند: «بُعِثْتُ لِاُتَمِّمَ مَكارِمَ الْاَخْلاق» (یعنی مبعوث شدم تا اخلاق خوب را تكمیل كنم) حضرت عبدالبهاء نیز میفرمایند: «تعلق دین به عالم اخلاق است.»
تعالیم اخلاقی اساس ادیان الهی است و بنابراین درهمهء ادیان مشترك است، ولی درك بشر از این تعالیم و اصول اخلاقی همراه با ترقی او ارتقاء پیدا میكند. بنابراین اگرچه دیانت بهائی همان اصول قدیمی اخلاقی چون محبت و صداقت و امانت و شجاعت و عفت و عصمت و انصاف و ایثار و نوعدوستی و ادب و وفا و حیا و خضوع و غیره را ترویج مینماید، اما آنان را به مقام بالاتری ارتقاء داده است. چنانكه حضرت عبدالبهاء میفرمایند: «در هر دوری امر به الفت بود و حكم به محبت، ولی محصور در دایرهء یاران موافق بود، نه با دشمنان مخالف، اما الحمدلله كه در این دور بدیع اوامر الهیه محدود به حدی نه و محصور در طایفهای نیست... مقصود این است كه باید با كل حتی با دشمنان به نهایت روح و ریحان محب و مهربان بود.»
وحضرت ولی امرالله میفرمایند: «به خضوع و خشوع و افتادگی اکتفاء منمائید، مظهر محویت گردید و فنای محض شوید. مهر و وفا و شفقت و محبّت نصائح پیشینیان بوده، در این دور اعظم اهل بهاء به فداکاری و جانفشانی مأمور»
با توجه به اهمیت اصول اخلاقی در دیانت بهائی، در اینجا برای نمونه تعدادی از بیانات حضرت بهاءالله، حضرت عبدالبهاء و حضرت ولیامرالله مربوط به اخلاق درج میگردد:
• لسان از برای ذكر خیر است، او را به گفتار زشت میالایید.
• امروز انسان كسی است كه به خدمت جمیع من علی الارض قیام نماید.
• لایعْتَرِضْ اَحَدٌ عَلَی اَحَد.
• اَحَبُّ الاَشیاءِ عِندی الاِنْصاف.
• به راستی میگویم غافلترین عباد کسی است که در قول مجادله نماید و بر برادر خود تفوّق جوید. بگو ای برادران به اعمال خود را بیارائید، نه به اقوال.
• به راستی بدانید قلبی كه درآن شائبهء حسد باقی باشد البته به جبروت باقی من در نیاید.
• در سبیل رضای دوست مشی نمائید و رضای او در خلق او بوده و خواهد بود، یعنی دوست بی رضای دوست خود در بیت او وارد نشود و در اموال او تصرّف ننماید و رضای خود را بر رضای او ترجیح ندهد و خود را در هیچ امری مقدّم نشمارد.
• بد مگو تا نشنوی و عیب مردم را بزرگ مدان تا عیب تو بزرگ ننماید و ذلّت نفسی مپسند تا ذلّت تو چهره نگشاید.
• جامه غرور را از تن بر آرید و ثوب تکبّر از بدن بیندازید.
• ای برادران، با یکدیگر مدارا نمائید و از دنیا دل بردارید. به عزّت افتخار منمائید و از ذلّت ننگ مدارید. قسم به جمالم که کلّ را از تراب خلق نمودم و البتّه به خاک راجع فرمایم.
• ای پسران تراب، اغنیا را از ناله سحرگاهی فقرا اخبار کنید که مبادا از غفلت به هلاکت افتند و از سدره دولت بی نصیب مانند. اَلکَرَمُ وَ الْجُودُ مِن خِصالی فَهَنیئاً لِمَن تَزَینَ بِخِصالی.
• حرص را باید گذاشت و به قناعت قانع شد، زیرا که لازال حریص محروم بوده و قانع محبوب و مقبول.
• لسان مخصوص ذکر من است به غیبت میالائید و اگر نفس ناری غلبه نماید به ذکر عیوب خود مشغول شوید نه به غیبت خلق من، زیرا که هر کدام از شما بنفس خود اَبصَر و اعرفید از نفوس عباد من.
• پستترین ناس نفوسی هستند که بی ثمر در ارض ظاهرند و فی الحقیقه از اموات محسوبند بلکه اموات از آن نفوس معطّله مهمله ارجح عند اللّه مذکور.
• ادب از سجیه انسان است و به او از دونش ممتاز.
• محبت نور است در هر خانه بتابد و عداوت ظلمت است در هر كاشانه لانه نماید.
• اهل بهاء باید مظاهر عصمت كبری و عفت عظمی باشند. در نصوص الهیه مرقوم و مضمون آیه به فارسی چنین است كه اگر َربّات حِجال به ابدع جمال بر ایشان بگذرد ابداً نظرشان به آن سمت نیفتد. مقصد این است در تقدیس و تنزیه و عفت و عصمت و ستر وحیا و حجاب مشهور آفاق گردند تا كل بر پاكی و طهارت و كمالات عفتیهء ایشان شهادت دهند، زیرا ذرهای عصمت اعظم از صدهزار سال عبادت و دریای معرفت است.
• الیوم مقرّب درگاه کبریا نفسی است که جام وفا بخشد و اعدا را درّ عطا مبذول دارد، حتّی ستمگر بیچاره را دستگیر شود و هر خصم لَدود را یار وَدود.
• در مقابل اذیت و جفا نهایت وفا مجرا دارید و در موارد ظهور بغضا به نهایت صفا معامله كنید.
• ای بندهء صادق الهی، انسان چنانكه مرقوم نمودی باید قصور در خود بیند، نه دیگران، بلكه در حق دیگران باید خطاپوش باشد و در هر نفسی تحری كمالات نماید، نه نقائص، و از كمالات آن شخص دم زند، نه قصور و نواقص.
• در عالم وجود صفتی بهتر و خوشتر و شیرینتر از وفا نیست.
• انفاس حیات را صرف امری عظیم نمایید. اگر حیات یك نفر بهائی فقط به تبادل مكاتیب و تكرار مكررات اداری مصروف گردد چه امر عظیمی انجام داده است؟ پس باید وظیفهء مقرره به طوری انجام گردد كه سبب ترقی شؤون مملكت و ملت شود و در امور از جریان عادی روزمره تجاوز و روح ابتكار وجود داشته و پیوسته در بسط و توسعه منافع و مصالح اداری و ترقی شؤون مملكت فداكاری گردد. منابع و مآخذ: توقیع مورخ 13دسامبر1939، به نقل ازIndividual Rights and Freedoms
مجموعهءالواح بعدازکتاب اقدس، ص21
نظم جهانی بهائی، صص165و166
پیام ملکوت، ص30
گلزارتعالیم بهائی، ص260
همان، 136
همان، 148
همان، 170
کتاب اقدس، بند73. یعنی نبایدکسی به کسی اعتراض کند.
کلمات مکنونهءعربی، شمارهء2. یعنی محبوب ترین چیزهانزدمن انصاف است.
کلمات مکنونهءفارسی، بند5
همان، بند6
همان، بند43
همان، بند44
همان، بند47
همان، بند48
همان، بند49. یعنی کرم وبخشش ازصفات من است. خوشابه حانل کسی که به صفات من زینت یافت.
همان، بند50
همان، بند66
هممان، بند81
گلزارتعالیم بهائی، ص26
همان، ص259
همان، ص218
همان، ص172
همان، ص261
کتاب حیات بهائی، ص176
گلزارتعالیم بهائی، ص320
کتاب حیات بهائی، ص71
Comments
Mohsen said:
بنده به مدت 6 ماه تحقیق در مورد تفاوتهای میان دیانت بهایی و دیانت اسلام آغاز کردم که در مواردی ابهامات رفع نشده، ممنون میشم راهنمایی فرمایید.
در دیانت بهایی همانند دیانت اسلام، نماز، روزه، زکات، وضو و... وجود دارد و از نظر تعلیمات و احکام الهی مشترکات زیادی وجود دارد، سال ظهور حضرت باب 1260 می باشد و مطابق اعداد ابجد و آیات 40 سوره حج و 5 سوره سجده نیز میتونیم به عدد 1260 برسیم چرا روحانیت در اسلام به این مستندات پاسخ روشنی ندادن؟
چرا به حضرت بهاءالله احکام بصورت عربی نازل میشد، ظهور مقدس ایشان در ایران شکل گرفته؟
در خصوص جدایی دین از سیاست چطور به همچین دیدگاهی رسیده دیانت بهایی؟ آیا تفسیری از احکام نازل شده می باشد؟
در انتها لازم میدانم اعلام نمایم اگرچه مطابق سنت از پیروان دیانت اسلامی هستم ولی قلبا بسیار خرسندی میباشم از اینکه این تحقیق مطابق میل شخصی انجام دادم. منشور اجتماعی و الهی موجود در دیانت بهایی شایسته تبلیغ فراگیرتر میباشد.
لطفا در خصوص نحوه گرایش به دیانت بهایی راهنمایی فرمایید.
محسن replied:
بنده با اشتیاقی که داشتم مطالب مربوط به دیانت بهایی مطالعه کردم. ولی پاسخی از طرف شما دریافت نکردم.
ممنون میشم بنده رو راهنمایی فرمایید. من حقیقتا در برزخ میان اسلام و بهائیت هستم.
Civil.noorzadeh@yahoo.com
سردبیر replied:
محسن عزیز
برای طرح سوالاتتان مستقیما با ایمیل سایت مکاتبه نمایید
info@aeenebahai.com
قسمت دیدگاههای ذیل مطالب مخصوص بیان نظرات درباره متن منتشر شده است
موفق باشید
جواد said:
بنده از مطلب مطلوب و مطالعه چنین حاصل می شود، کلامی که دوراز حُب و بغض و عداوت و دوراز تنش وبرهم زنده آرامش جامعه است باید پیروی کرد، زیرا جامعه ای که به دوراز تقلید کور کورانه وتعصبات خشک وبدون اعتبار و غوغا گری و هوچیگری بر بنده گان ساده لوح وکم سواد باشد، باید از کسی پیروی شود، که جامعه رو به نظم نوین و آرامش و تساوی حقوق بین زن و مرد و ایجاد فضای یک سان همراه با تساوی همگان ومشورت عامه بدون تبعیض نژادی اهتمام دارد،وجدای دین از سیاست را شعار پیشرفت بشر و کشور می داند، وجهان شمول است، این چنین از دیانت بهائی و حضرت بهاءالله به بشر نوید داده شده است، واین بشارت لازمه انسان وانسانیت است برای همگان وبدون بیماری تعصبات دینی لازم بوده و هست، باشد که در پیشرفت آن کوشا و تلاش جد داشته باشیم،
Add new comment