دلا رواست خون شوی به رنگ لاله زارها ز دیده ها روان کنی ز گریه جویبارها به سوگ آن شکر دهان سزاست نعره ها زدن گریستن گریستن چونان که سوگوارها همان کسان بسوخت جان شان ز داغ انتظار کُشند آنکه آمده ز بعد انتظارها دریغ و درد و آه سرد ازین گروه محتجب به غیب عاشق اند و دشمنان آشکارها ز هجر شکوه ها کنند و گر نگار در رسد به جای گل به مقدمش نهند تیربارها