مظفر عزیز
ازپاسخ دوستانه و نظرات عالمانه شما سپاسگزارم و امیدوارم که در این ارتباط بتوانیم به وسعت نظر و آگاهی یکدیگر کمک کنیم
چند نکته بنظرم میرسد که لازم میدانم قبل از ورود به جزئیات به آن بپردازیم
نخست آنکه بیان حججی که مثبت ظهور پیامبر اسلام هستند باید از موضعی برون دینی بیان گردد. گرچه ما هردو بر حقانیت پیامبر اسلام اذعان داریم ولی این شواهدا باید به گونه ای باشد که بتواند یک نفر غیر مومن را اقناع نماید و آنچه بنده درخواست نموده بودم ارائه بشارات صریحی بود که بتوان با استناد آن مثلا یک مسیحی را به اسلام دعوت کرد و ظهور حضرت محمد را بعنوان موعود کتابش به او اثبات نمود
نکته دیگر آنکه مطلب تحریف آنگونه که مورد ادعای مسلمان است ممکن نیست رخ داده باشد زیرا اولا آنچه در قران ذکر گردیده مربوط تغییر دادن کلام پیامبر اسلام و جایگزینی عباراتی با معانی زشت مانند "راعنا" و" واسمع غیر مسمع" و " سمعنا و عصینا" بجای سمنا و عطینا بوده که یهودیان حاضر در پای سخنان پیامبر انجام میدادند و ثانیا صحبت از تحریف از مواضع است و نه حذف عباراتی از کتاب آسمانی و یک مورد هم مربوط به عدم اجرای حکم رجم زناکاران است که در تورات موجود است ولی یهود آنرا اجرا نمیکردند
ثالثا هیچ مومنی متن کتاب آسمانی خود را به خاطر اینکه مندرجات آن با شخصی تطبیق میکند تغییر نمیدهد و اگر واقعا چنین تطابقی وجود داشت یهود بجای تحریف بایستی دستجمعی مومن میگشتند. رابعا در زمان ظهور اسلام کتاب مقدس در اقصی نقاط جهان منتشر گردیده بود و نسخ بیشماری از آن در دست مردم بود چگونه امکان داشت که بتوانند مطلبی را از همه نسخ موجود حذف کنند . به فرض که یهودیان جزیرةالعرب این کار را کردند آیا مسیحیان اقصی نقاط جهان هم با آن سیستم ارتباطی 1500 سال قبل خبر شدند که باید این بشارت را از کتاب حذف کنند و آیا نباید حد اقل یک نسخه از این مطلب بدست مسلمانان منرصد کشف این بشارات می افتاد
در خصوص انتظار یهودیان و فخری که بر اعراب میفروختند، آنچه مسلم است ایشان منتظر ظهور مسیح موعود بودند که بیاید و آنها را از وضع فلاکت بار و آوارگی که داشتند نجات دهد نه پیامبری که آنها را دسته دسته گردن بزند و اموال و املاکشان را تصاحب کند. آیا در مورد دلیل مخالفت یهود با پیامبر اسلام با وجود بشارات صریحی که مدعی آن هستید اندیشیده اید . در مورد آیه ای که از تورات البته با کمی بی دقتی نقل فرمودید عرض میگردد که این موضوع در سفر پیدایش باب هفدهم آیه بیستم آمده هیچ سخنی از برخاستن پیامبری از نسل اسماعیل نیست چگونه ممکن است عبارت" دوازده رئیس از وی پدید آیند" اشاره به ائمه شیعه باشد ولی نامی از پیامبر که سر سلسله آنهاست نیامده باشد . اگر بفرض هم این عبارت را در مورد دوازده امام بدانیم که البته برای اهل سنت قابل قبول نیست ، نمیتوان آنرا اشاره ای صریح دانست و از همان تعبیرو تفسیرهائی است که هزار اما و اگر پیش رو دارد
در خصوص مطالبی که از انجیل نقل قرمودید گرچه مفاهیم مشابهت دارد ولی الفاظ و عبارات کاملا متفاوتند .نمیدانم این آیات را از چه منبعی نقل فرموده اید. مثلا عبارتی به صورت " تمام حقیقت را آشکار خواهد ساخت " وجود ندارد بلکه آمده " شما را به جمیع راستی هدایت خواهد کرد" بنابراین استنتاج خاتمیت از آن بلاوجه است و بسیار کلمات دیگر که کاملا متفاوتند
در هر صورت کل ماجرا ذکر ظهور کسی است که تسلی دهنده خوانده شده و تنها وجه تشابهی که بین این شخص و حضرت محمد یافته اید نزدیکی عبارت انجیل " زیرا که او از جانب خود تکلم نمیکند بلکه به آنچه شنیده است سخن خواهد گفت و از امور آینده به شما خبر خواهد داد" با آیه قرآن " وما ینطق عن الهوی - ان هو الا وحی یوحی- علمه شدید القوی" آیا این حد از شباهت عبارات میتواند یکی بودن حضرت محمد با تسلی دهنده را اثبات نماید؟
گرچه ما نیز در اینکه این آیات انجیل اشاره به ظهور حضرت محمد است با شما موافقیم ولی انصاف بدهید که ابدا صراحتی که بتواند یک مسیحی را به اسلام هدایت کند در آن موجود نیست
اما سوالی که از اشارات قرآن به ظهور بعد فرمودید
دوست عزیز قرآن فرموده " لکل امة رسول"و " لکل امة اجل" و " لکل اجل کتاب" آیا شما از این عبارات چیزی غیر از این میفهمید که هر امتی پیامبری دارد و هر امتی دورانی دارد و هر دورانی کتابی دارد؟ آیا اشاره به استخلاف قوم سلمان (ایرانیان) بجای اعراب را که در تبیین عبارت "یستخلف قوم غیرکم" آمده اشاره ای صریح به ظهور هدایت الهی در امتی جدید نمیدانید؟
آیا وقتی حضرت محمد خود را خاتم النبیین و حضرت علی را خاتم الوصیین میخوانند در کنار اصطلاحات رایجی چون خاتم العلما و خاتم الشعرا، در برداشت خود از معنای خاتم دچار تردید نمیگردید؟
آیا از این صریحتر میتوان گفت که پیامبرانی در آینده خواهند آمد " یا بنی آدم اما یأتینکم رسل منکم یقصون علیکم آیاتی فمن اتقی و اصلح فلا خوف علیهم "؟
آیا به مفهوم "خاتم لما سبق و فاتح لماستقبل" اندیشیده اید؟
آیا سنت ارسال رسل را که به فرموده قرآن تغییر ناپذیر است منسوخ میدانید؟ " سنة من ان قد ارسلنا من قبلک من رسلنا و لن تجد لسنتنا تبدیلا" آیا گمان میکنید دریای بیکران علم الهی محدود به کتابی است که بر حضرت محمد نازل شد و دیگر خداوند حرفی برای آموختن به انسانها ندارد و ابواب فیض و رحمت الهی الی الابد مسدود گشته؟
آن گاه که اجازه دهیم دیگران بجای ما بیاندیشند و سوء برداشتهای خود را به ما تلقین کنند حق نداریم بیراهه رفتنمان را به حساب نامفهوم بودن کلام الهی و پیروی ازمقبولات اکثریت بگذاریم و از خدا طلبکار شویم زیرا که فرموده اند اکثرهم لایعقلون و اکثرهم لا یفقهون
به شما توصیه میکنم که یکبار دیگر مقاله خاتمیت را با رجوع دقیق به پاورقی های آن بخوانید و اگر استدلال محکمی در رد آن دارید بیان فرمائید
نور هدایت الهی فرا راهتان باد
سردبیر :