نگاهی اجمالی بر کلام الله مجید
چون سخن در باب آیات قرآنی است، در ابتدا می توان گفت که راه ارتباط با قرآن عموما منحصر به دو طریق ترجمه و تفسیر می باشد، و همگان برای دریافت مفاهیم موجود در متن این کتاب مقدس از این دو طریق، با یکی از آنها به استنباط معانی نهفته در آن اقدام می کنند؛ در نتیجه، بیشتر مردم مستقیما با متن قرآن رو در رو قرار نمی گیرند[i]. همچنین، قرآن شریف کتابی آکنده از رمز و راز، ابهام و ایهام، ایما و اشاره، محکم و متشابه و مجمل می باشد، و بدون دریافت مقاصد و دستیابی به رمز و راز این کتاب مقدس، پی بردن به پیام آسمانی آن نیز آسان نمی باشد و براحتی میتوان از بسیاری از نکته های وحیانی این کتاب الهی غافل ماند؛ چرا که، " لغت عرب بدلیل انعطاف پذیری اش در برابر معانی مختلف، زمینه اختلاف اندیشه ها را فراهم می کند"[ii]. خلاصه کلام آنکه، هدایت و تربیت از مهمترین اهداف نزول قرآن کریم میباشد و این کتاب شریف " در صحنه زندگی مسلمانان صرفا کتابی ادبی نبوده است ... بلکه کتابی است هدایتگر که آهنگ بر کشیدن انسان از تاریکی ها، و رساندنش به سرچشمه نور را دارد و روشن است که قرآن این نقش را جز با اینکه معانی و مقاصدش به گستردگی دانسته شود و محتوایش فهم گردد نمیتواند ایفا کند"[iii].
قابل توجه است که، " حتی عرب زبانانی که در زمان حضرت رسول (ص) بودند، شیوه بیانی قرآن برای آنان کاملا قابل درک نبوده است و بسیاری از آنان در فهم واژه های آیات در می ماندند و نصوص تاریخی گواهی است روشن بر این مدعا. بر فرض که صحابیان معانی واژه ها را در می یافتند، در تعیین مصادیق در می ماندند ... و نیز تنها آگاهی های لغوی و دستوری برای دریافت مقصود الهی از آن بسنده نبود"[iv].
· سیر تفسیری قرآن مجید
نگاهی بر سیر تفسیری قرآن شریف، روایاتی چند، حاکی از آن است که پیامبر اسلام (ص) جز اندکی از آیات را تفسیر نکرد، چنانچه در صفحه 21 جلد یک جامع البیان حدیثی از عایشه آمده است: " پیامبر (ص) جز آیات بسیار اندکی را که جبرئیل تعلیم داده بود تفسیر نکرده است". و علامه طباطبائی در صفحه 54 کتاب " قرآن در اسلام" مینویسد: " آنچه نام روایت نبوی می شود بر آن گذاشت، از طرق اهل سنت و جماعت به دویست و پنجاه نمی رسد، گذشته از اینکه بسیاری از آنها ضعیف و برخی از آنها منکر می باشد".
از سوی دیگر، برخی بر این عقیده اند که " آراء مفسرین اولیه معمولا خالی از هر گونه عمق و نگاه هوشمندانه است، و باید توجه داشت که همان اقوال نیز غالبا به رسول خدا (ص) منسوب نیست و سخن و برداشت خود آنها است. یعنی به وضوح این عدم انتساب در اولین گام نشان می دهد که مفاد و محتوای غالب روایات تفسیری برداشتهای شخصی این افراد بوده است و قول رسول خدا (ص) نیست"[v]. همچنین، علامه طباطبائی در خصوص اقوال مفسرین صدر اسلام معتقد است که، " مسلمانان صدر اول، صحابه، نظریه قابل توجهی در این باب (تفسیر آیات قرآنی) از خود بروز ندادند و بجز کلماتی ساده و خالی از دقت و تعمق از ایشان بیادگار نمانده ..."[vi].
خلاصه کلام آنکه، " دوره صحابه در ادوار تفسیر از اهمیت ویژه ای برخوردار است. گو اینکه تفسیر در این دوره، مفاهیم بلند و ژرفای درخوری ندارد اما به لحاظ جایگاهی که صحابیان در سالهای پس از پیامبر (ص) پیدا کردند، تفسیر صحابه نقش شگرفی در شکل گیری جریان تفسیر ایفا کرد"[vii] و میراث آنان در تفسیر، در دسترس مفسرین بعدی بوده است.
باری، مفسران در تفسیر آیات قرآن کریم، شیوه های متفاوتی را اتخاذ کرده و از همان ابتدا اختلافات تفسیری پدیدار گشته است. از جمله شیوه های تفسیری میتوان به مکتب تفسیر لغوی ( قرن دوم)، مکتب تفسیر خردگرایی ( دوران جاحظ در قرن سوم)، و دوران طبری پیشوای مفسران روایی در آغاز قرن چهارم اشاره کرد. به هر حال، اختلاف نظر بین شیوه مفسران در همان قرون اولیه، حاکی از ابهام و پیچیدگی تفسیر آیات الهی است؛ فی المثل، " طبری از مفسران روایی، اصالت مکتب تفسیر لغوی و مکتب تفسیر خردگرایی را به باد انتقاد می گرفت"[viii]. همچنین، اختلاف بین تفسیر ظاهری آیات ( تفسیر به ظاهر لفظ) و یا تفسیر باطنی آیات ( به کار گرفتن عقل در جستجوی معانی قرآن) در بین مفسرین دیده می شود؛ چنانچه، طبری با مجاهد به نزاع برخاسته و تفسیر او را رد میکند، زیرا بر خلاف ظاهر متن قرآن است[ix]. طبری، همچنین، قول مفسران را بر اهل لغت ترجیح میدهد و در جدالهایش، ابو عبیده، زبان دان بصری و اهل لغت، را نسبت به شناخت تأویل مفسران ضعیف و ناتوان می نامد[x]. از سوی دیگر، علامه طباطبائی معانی قرآنی را که توسط صحابه صورت گرفته انتقاد کرده و بیان میدارد که در اقوال آنان در معانی بسیاری از آیات اختلاف است؛ علاوه بر این، وقتی از یکی از ایشان (صحابه) تفسیر آیه ای سؤال میشده بدون پروا از مسئله اجماع تفسیری میکرده که مخالف تفسیر سایر صحابه بوده است[xi] (این مطلب نشان دهنده آنست که: خطا بودن تفسیر به رأی در میان آنان جایگاهی نداشته و مورد قبول و یا لااقل قابل اعمال نبوده است!).
خلاصه کلام آنکه، شیوه های مختلف تفسیری، بتدریج، توسط مفسرین بوجود آمده و آموزه های کلامی در تفسیر آیات تأثیر به سزایی ایفا کرده است. کهن ترین تفسیری که بر تمامی قرآن پرداخته شده جامع البیان طبری است که این تفسیر همواره الگوی تمامی تفاسیر قرار گرفته و مترجمین در همه موارد بی واسطه و یا به توسط ناقلی که از او نقل و یا اقتباس کرده به برداشت او نظر داشته اند[xii].
اما، نکته مهمی که در خصوص تفاسیر انجام شده توسط مفسرین قابل توجه بوده، و عنایت بدان حائز اهمیت می باشد آنکه: " هر کس که با اندیشه ای همراه است، مهمترین منبع زیر بنایی اندیشه هایش پیش فرضهای ذهنی اوست و در مورد اندیشه های دینی مسلمانان این پیش فرضها عبارت از پیش فرضهای کلامی است که در طول تاریخ به صورت ناخودآگاه با آنان همراه بوده و همچنان نیز هست"[xiii].
به هر حال، با وجود میزان وسیع کوششهای توضیح مدارانه و تفسیر گونه در جهت بازنمایی محتوای این کتاب مقدس، که حجم پاره ای از این تفاسیر تا ده ها برابر متن اصلی قرآن است[xiv]؛ هنوز در عصر حاضر برخی از روحانیون مسلمان معتقدند که این کتاب آسمانی احتیاج به بیانات و توضیحات دقیقتر و روشنتری دارد و نکته قابل اهمیت " خالی بودن این توضیحات انبوه از هر نکته راهگشا ومحوری در مورد اصل این کتاب است". یکی از روحانیون مسلمان در کتاب (الکترونیکی)" مقدمه ای بر ترجمه قرآن"، که در این مبحث بدان استناد شده، معتقد است که در طول تاریخ تنها عده ای در سطح الفاظ با مفردات آیات و تعابیر قرآن مواجه شده و علاوه بر آن همین حد از رویارویی را برای دریافت ساحت معانی آن نیز کافی دانسته اند؛ بعبارتی، کمتر از محتوای قرآن سخن به میان آمده و بیشتر به صورت آن پرداخته اند، و نکته حائز اهمیت آنکه در این راه برخی از پرسشها و نکات مقدماتی و محوری پیرامون قرآن صورت نگرفته یا حتی اشاره ای نیز بدانها نشده است[xv]. به استناد ایشان، قرآنی که متناسب با ظرفیت پرسش کننده و شنونده توضیح/ تفسیر میشده، از آن پس، با توجه به چه مبنا و معیاری به آن نظر شده و بر اساس چه عواملی فرهنگ نگرش به این متن در طول تاریخ نهادینه شده است[xvi]. ایشان معتقدند که، مسلمانان به تمامی این توضیحات بر اساس تعاریفی کلامی، بحث عقائد، که بعدها پدید آمده نظر انداخته اند و مبتنی بر آن به استنباط مفاهیم وحی پرداخته اند[xvii] و آموزه های کلامی زیر بنا و ریشه تمامی معارف دین در طول تاریخ بوده است[xviii]. لذا توجه به این نکته ضروریست که اصول تعاریفی که علم کلام در اذهان عمومی نهادینه کرده همان دستگاه فکری است که توضیحات قرآن و سپس حدیث ناخود آگاه در آن قرار گرفته و بر اساس آن تعاریف جهت دهی و معنا یابی می گردند[xix].
· تأویل و تفسیر متشابهات و محکمات کلام الله مجید
بحث در خصوص تأویل و تفسیر و آیات متشابهات و محکمات کلام الله مجید، يكي از گستردهترين مباحث قرآن كريم بوده و تعاريف ارائه شده توسط مفسرین در این خصوص متنوع و ناهمگون میباشد. اختلاف در این باب به قسمی است که حتی مرز بین تفسیر و تأویل مورد توافق نمی باشد. برخی از مفسرین معتقدند که " تأويل همان تفسير است و آن عبارت از مراد و مقصود کلام است"[xx]؛ از سوی دیگر گروهی دیگر از مفسرین بر این باورند که: " تاويل، نه تفسير لفظ و نه معناى مخالف با ظاهر لفظ است، بلکه يک معناى مخصوصى است که جز خدا، يا خدا و راسخان در علم کسى ديگر به آن دانايى ندارد"[xxi]. و بعضي ديگر " توضيح آيات محكم را تفسير و تفسير متشابه را تأويل مينامند"[xxii]. علامه کلینی در صفحه 279 جلد اول اصول کافی در باب تأویل و تفسیر مینویسد: " باصطلاح محدثین و مفسرین، تفسیر قرآن با تأویل آن فرق دارد: تفسیر قرآن همان معنی ساده روشن است که هر دانای بلغت عربی آنرا میفهمد و اجازه دارد که آن معنا را استنباط کند و در آن بیندیشد و در کتاب تفسیر خود بنویسد ولی تأویل قرآن معنی باطنی و مکنون آنست که همه کس را اجازه دست درازی بسوی آن نیست. تأویل قرآن منحصر به پیغمبر اکرم و ائمه معصومین (ص) میباشد که قرآن در خانه آنها نازل شده و بوحی و الهام الهی به آن تأویل رهبری شده اند، ایشان هر چه درباره قرآن گویند از تفسیر و تأویل حق است و مقبول، در صورتیکه از دیگران کلمه ای هم در تأویل پذیرفته نیست"[xxiii].
باری، در قرآن مجید، آنجاییکه سخن از آیات متشابهات و محکمات میکند، مبحث مبهم تأویل نیز به میان می آید؛ که " بيشتر مفسران و دانشمندان علوم قرآني درباره تأويل سخن گفته و سعي در توضيح و تبيين آن داشتهاند، اما همچنان پردهاي از ابهام بر چهره اين اصطلاح كشيده شده و تعاريف متعدد نه تنها ابهام زدايي نكرده بلكه موجب ابهام زايي شده است"[xxiv]. گو اینکه، " در ميان علماء اسلام در معني محكم و متشابه، نیز، اختلاف عجيبي است و با تتبع اقوال ميتوان نزديك به بيست قول در اين مسئله پيدا كرد"[xxv].
آیه 7 سوره آل عمران میفرماید: " هُوَ الَّذِيَ أَنزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُّحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ في قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاء الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاء تَأْوِيلِهِ وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُوْلُواْ الألْبَابِ، یعنی اوست خدایی که قرآن را بر تو فرستاد که برخی از آن کتاب آیات محکم است که اصل و مرجع سایر آیات کتاب خداست و برخی دیگر متشابه است، و آنان که در دلشان میل به باطل است از پی متشابه رفته تا به تأویل کردن آن در دین راه شبهه و فتنه گری پدید آرند، در صورتی که تأویل آن را کسی جز خداوند و اهل دانش نداند؛ گویند: ما به همه کتاب گرویدیم که همه از جانب پروردگار ما آمده، و به این تنها خردمندان آگاهند".
بنابراین، بر اساس آیه 7 سوره آل عمران، آیات قرآنی به دو گروه محکمات و متشابهات تقسیم میشوند؛ آیه محکم آنست که " دلالت لفظ بر معنی و مقصود مورد نظر واضح و آشکار باشد و متشابه در اصطلاح خلاف محکم است که نتوان معنی منظور را به آسانی استخراج نمود ... در نتیجه، آیات متشابه نیاز به تأویل دارند تا به معنای حقیقی آن پی بریم و تأویل آیات متشابه را جز خداوند و راسخون در علم کسی نداند "[xxvi]. در فصوص الحکم ابن عربی در خصوص این آیه آمده است: " آیات قرآن به دو بخش محکمات و متشابهات تقسیم شده است که محکمات آیاتی هستند که در لفظ و معنی آنها ابهامی راه ندارد و متشابهات آیاتی هستند شبیه به هم که صراحت و وضوح کامل در مفهوم آنها نیست و درباره آنها به وجوه مختلف میتوان اندیشید"[xxvii].
علامه ابن شهر آشوب مازندرانی محمد بن علی، عالم شیعی قرن ششم، مولف کتاب مناقب در مقدمه کتاب " متشابه القرآن و مختلفه" در خصوص متشابهات و تأویلات وارده بر آنها اظهار میدارد که نگارش در باب متشابهات قرآن بسیار صعب و این موضوع مانند دریائی عمیق میباشد[xxviii].
و بیان علامه طباطبائی، در خصوص محکم و متشابه، مؤید پیچیدگی و ابهام این مطلب می باشد؛ چنانچه، ایشان در صفحه 125 جلد 5 تفسیر المیزان مینویسد: " محکم و متشابه بودن دو تا وصف نسبی است، یعنی ممکن است یک آیه برای عامه مردم متشابه باشد، و برای خواص محکم و نیز ممکن است بخاطر اختلاف جهات مختلف شود، یعنی ممکن است آیه ای از آیات قرآنی از یک جهت محکم و از جهتی دیگر متشابه باشد..."[xxix].
در الفین، ترجمه وجدانی، صفحه 120 آمده است: بديهى است قرآن داراى الفاظ مشترك و مجمل است كه معانى آن از خودش روشن نميشود و نيز بواسطه آيات متشابه و متعارض موجوده در آن كه موجب اختلافات زياد بين مفسّرين و علما گرديده و راهى هم براى شناختن آنها نيست جز گفتار معصوم، زيرا گفتار ديگران غير از معصومين هيچ يك از ديگرى اولى و برتر نيست پس ناچاريم كه مبيّنى بدست آوريم تا بحقايق آن آيات عالم شويم كه آنهم تنها معصومين ميباشند.
و در کتاب الحیاة آمده است: " متشابه را واگذاريد (و در كار آن آيات شما مداخله نكنيد و نظر ندهيد و تفسير به رأى نكرده به اهلش وانهيد). به همه مردمان- چه عالم، چه متكلّم (عقايدشناس)، چه فيلسوف، چه عارف، چه فقيه و چه هر كس ديگر- در همه زمانها، امر مىكند كه آيات متشابه و تأويل پذير را واگذارند، و حلّ آنها و بيان مقصود از آن آيات را به اهلش بسپارند؛ و از اينكه آنها را بر طبق مقاصد و اصطلاحات خويش تأويل كنند، به طور كامل و قطعى، اجتناب ورزند. فهم معانى آيات متشابه ويژه پيامبر اكرم «ص» است و اوصياى او كه وارثان علم اويند- چنان كه هم احاديث در اين باره رسيده است و هم عقل نيز چنين حكم مىكند- چرا؟ چون آنان صاحبان و مخاطبان اصلى قرآنند، و إنّما يعرف القرآن من خوطب به، تنها كسى همه معانى و ابعاد قرآن را مىداند كه مخاطب اصلى است"[xxx].
باری، " علمای تفسیر شیعه و سنی در ذیل آیات متشابهات، تأویلاتی از قبل خود قائل شده اند و در این خصوص بر حسب اختلاف سلیقه مفسرین اختلافات در تأویل پیدا شده که بهیچوجه مشکلی را حل نمی کند بلکه بیشتر سبب اظطراب افکار میگردد"[xxxi]؛ بعبارتی، اختلافات زیاد بین مفسرین در این خصوص را نمی توان نادیده گرفت. فی المثل، صدرالمتالهین به همه راههایى که تا زمان خودش از طرف قائلین به تشبیه و تأویل و تفصیل پیموده شده، معترض است[xxxii]. علامه طباطبائی در تفسیر المیزان، پیرامون محکم و متشابه و تأویل مینویسد: " سخنان مفسرین در این باره سخت مختلف است و شیوع و گسترش این اختلاف به انحرافشان کشانیده ... و تا آنجا که ما اطلاع داریم، کمتر تفسیری پیدا میشود که حتی با بیانیکه ما کردیم نزدیک باشد، تا چه رسد باین که کاملا مطابق با آن باشد"[xxxiii].
خلاصه کلام آنکه، در " مقدمه ای بر ترجمه قرآن" در خصوص آیات محکم و متشابه آمده است: " نه تنها آیات محکم و متشابه، از هم تمیز نیافته، بلکه، هیچکدام از مفسرین به این مهم توجهی نکرده و به سادگی از این مبحث گذشته اند. با اینکه در متن قرآن به صراحت اعلام شده که: مِنْهُ آيَاتٌ مُّحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ، ولی هرگز این تذکر زیربنای توجه و نگاه به قرآن قرار نگرفته و خصوصا هیچ سخن متین و محکمی نیز در مورد آن ابراز نشده است که مقصود از محکم در آن چیست و مصادیق آن کدام است و منظور از متشابه در آن چه میتواند بود ... و بالاخره با کدام ضابطه می توان محکم را، در آن از متشابه جدا ساخت[xxxiv]؛ زیرا وقتی به وضوح می بینیم خود قرآن اعلام میکند: هُوَ الَّذِيَ أَنزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُّحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ میتوان پرسید که: واقعا قرآن از بیان این آیه چه مقصودی داشته است؟ آیا جز این است که هشدار فرموده تا مبادا ریشه های این کتاب با فروع و شاخ و برگ آن مشتبه شود ... این تشریح نشان میدهد که امکان این گونه خلط و اشتباه در مورد قرآن، از ابتدای زمان صدور، محتمل و خصوصا ادامه آیه بیانگر آن است که از همان نخستین روزها، این ویژگی غیر قابل اجتناب، همواره در معرض سوء استفاده و برداشت نیز بوده است"[xxxv].
باری، علامه طباطبائی در تفسیر المیزان مینویسد: " قرآن کریم بعضی آیاتش مفسر بعضی دیگر است، پس متشابه هم قطعاً مفسر دارد و مفسر آن جز آیات محکم نمی تواند باشد"[xxxvi]. و حضرت أبى الحسن الرّضا (ع) فرمود كه: " هر كسى كه رد متشابه قرآن بمحكم آن نمايد بىشكّ آن بنده سليم مهتدى بطريق مستقيم گرديد ..."[xxxvii]. همچنین، در کتاب عیون از حضرت رضا (ع) روایتی آمده که فرمود: "... باید که متشابهات را بمحکماتش بر گردانید، و زنهار متشابهات را پیروی مکنید که گمراه می شوید"[xxxviii]. اما سخن در باب اینکه باید متشابهات را بمحکماتش برگرداند، چطور در مورد عبارت خاتم النبیین که از متشابهات است { امکان معنای این عبارت بر چند وجه (به کسر تاء و یا به فتح تاء)؛ اختلاف نظر موجود بین علمای اسلام، در مفهوم و بیان معنی خاتم النبیین و همچنین وجه تسمیه حضرت رسول (ص) به خاتم النبیین (در مبحث خاتم النبیین بدان اشاره خواهد شد)؛ و مبهم بودن این آیه به جهت مرتبط نبودن قسمتهای مختلف آیه 40 سوره احزاب با یکدیگر(مَّا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِّن رِّجَالِكُمْ -- وَلَكِن رَّسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ -- وَكَانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيماً)، بیانگر آن است که " مقصود مورد نظر واضح و آشکار" نیست}، و آن را میتوان به وجوه مختلف اندیشید ( یا به گفته علامه طباطبائی متشابه یعنی اینکه الفاظش چند پهلو است[xxxix]) -- چنین مسئله مهمی که از اصول اعتقادی اسلامی میباشد و سرنوشت یک امت بدان وابسته است، بدون ارجاع به محکمات تفسیر شده، و خداوند در آیات محکمات که ام الکتاب میباشد، ابداٌ، به این مسئله نپرداخته است؟ حتی یک آیه در تأیید اینکه، صراحتاً، حضرت محمد را آخرین پیامبر در سلسه پیامبران الهی بخواند، در قرآن شریف نیامده و هیچ آیه ای در قرآن مجید مؤید این ادعا نیست؟ همچنین، " این آموزه که یکی از آموزههای محوری معرفت دینی مسلمانان است، فقط یک بار در قرآن به کار رفته است، در صورتی که درخصوص بسیاری از آموزههای غیرمحوری، دهها آیه وجود دارد"[xl].
· تفسیر به رأی
احادیثی چند مبنی بر نهی از تفسیر به رأی، در روایات اسلامی نقل شده است؛ چنانچه، در صفحه 30 عین العلم حسن بغدادی آمده است: من فسر القرآن برایه فلیتبوا مقعده من النار، یعنی هر کس که قرآن را به رأی شخصی تفسیر کند مقعد او را در آتش خواهند نهاد. و در صفحه 390 سفینة النجات آمده است: من فسر القرآن برایه فقد کفر، یعنی هر کس قرآن را به رأی خودش تفسیر کند به درستی که کافر شده است. در صفحه 265 جلد 2 کتاب الحياة حدیثی از امام علی (ع) نقل شده که فرمودند: ايّاك ان تفسّر القرآن برأيك، حتى تفقهه عن العلماء، از آن بپرهيز كه قرآن را به رأى خود تفسير كنى، پيش از آنكه به وسيله عالمان (به حقايق قرآن)، آن را فهميده باشى. در توضیح این حدیث در همان مأخذ آمده است: " منظور از علما، در حديث امام على «ع»: حتّى تفقهه عن العلماء، كسى جز ائمّه طاهرين «ع»، كه عالمان واقعى علم قرآنند، نيست. آنچه گفته شد واقعيّتى است پژوهيده؛ و اين خود همان امرى است كه پيامبر هادى «ص»، از آن، بيشتر از هر چيز ديگر بر امّت خود مىترسيد. چون بديهى است كه مقصود از كسانى كه پيامبر اكرم «ص» مىگويد، «دست به تأويل قرآن مىزنند، و آيات آن را بر معانيى جز آنچه هست حمل مىكنند»، مردم عادى و كاسبان بازار و كشاورزان روستاها نيستند، بلكه مقصود عالمان و محقّقانى هستند كه ميان مردم شهرت دارند، و پيوسته در كار بحث و تحقيق و تأليف هستند، و واضع و كاربرنده اصطلاحات علميند. و بدينسان پيامبر اكرم «ص»، در اين باره پيشگويى كرد، و به وسيله اين بيمها و هشدارها كه داد فهمانيد كه مشكل «تأويل قرآن» در ميان امّت پيش خواهد آمد، و كسانى از رجال علم و اصحاب اصطلاحاتى كه از بيرون «فروزشگاه وحى» و «مشرق حكمت محمّدى» وارد حوزه امّت خواهد شد، بدان تأويل خواهند پرداخت"[xli].
· پیامدهای حاصل از اختلاف در تفاسیر
چنانچه ذکر شد، اختلاف عقاید بین مفسرین، در تفسیر آیات قرآنی، کاملا مشهود می باشد و چه بسا تفاوت در تفاسیر باعث اختلاف در بین مسلمین گردیده تا بدانجا که آنان را به فرقه های بیشماری تقسیم نموده و هر فرقه ای به زعم خود برای اثبات مدعای خویش، با توجه به آیات قرآن و روایات اسلامی، اقامه دلیل نموده است. حضرت رسول اکرم (ص) امت خود را در خصوص سوء تفسیر آیات قرآنی هشدار داده اند؛ چنانچه در کتاب منیة المرید از رسول خدا (ص) آمده که فرمود: بیشتر خطریکه من میترسم متوجه امتم شود و بعد از من ایشانرا گمراه کند کسی است که بقرآن بپردازد و آنرا بر غیر مواضعش تطبیق دهد[xlii]. این مطلب مرتبط با احادیثی می باشد که حاکی از آنست که، تفسیر آیات کاری است دشوار و چه بسا مفسرین در تفسیر برخی آیات به حقیقت محتوای آیات پی نبرده و در این مسیر موفق نباشند؛ فی المثل، طبری معتقد است که خودداری برخی از علمای قرون اولیه اسلامی، در خصوص تأویل و تفسیر قرآن، از این جهت بوده که آنان می ترسیدند که نتوانند در آنچه مکلف هستند به حقیقت برسند، یعنی به علت پارسایی و بیم از افتادن در خطا به هنگام تفسیر بوده است[xliii]. و حماد بن زید از عبیدالله بن عمر نقل کرده است که گفت: فقهای مدینه را چنان دیدم که تفسیر قرآن را کاری عظیم و خطرناک می شمردند، از جمله آنها سالم بن عبدالله و قاسم بن محمد و سعید بن مسیب و نافع می باشند[xliv]. شعبه از عبدالله بن ابوسفر نقل می کند که شعبی گفت: به خدا سوگند هیچ آیه ای از قرآن نیست مگر این که درباره آن از رسول خدا (ص) سؤال کرده ام، اما این آیات از خداست نه از بشر و فهمش مشکل است[xlv].
باری، طبری بحث در تفسیر قرآن را چنین مطرح می کند که دانستن برخی از آیات در محدوده علم خداست ( ابن زنّاد از ابن عباس روایت کرده است که تفسیر بر چهار نوع است: یکی از آن چهار نوع، تفسیری است که جز خداوند کسی آن را نمی داند) و بعضی در انحصار رسول و بعضی از آیات در محدوده بندگان خداست که تفسیرش را می فهمند[xlvi]. حتی در جلد اول تفسیر طبری صفحات 25 و 26 حدیثی را کلبی از ابوصالح مولای ام هانی و او از عبدالله بن عباس نقل کرده است که رسول خدا (ص) فرمود: ... متشابهات قرآن که هیچ کس جز خدا آن را نمی داند و هر کس جز خداوند مدعی آگاهی نسبت به آن شود دروغگوست. (لیکن مفسرین اقدام به تفسیر تمامی آیات قرآنی نموده اند! و معلوم نیست آیاتی که در محدوده علم خدا و پیامبر و معصومین میباشند کدام است؟)
همچنین، زرقاني در تعریف تفسير می گوید: " تفسير علمي است كه در آن از قرآن كريم از جهت دلالتش بر مراد خداوند بحث ميشود؛ البته به قدر طاقت بشري"؛ و بعقیده علامه طباطبايي " تفسير بيان معاني آيات قرآني و كشف مقاصد و مداليل آنهاست"[xlvii]. حال سوالی که به ذهن متبادر می شود آنکه با وجود اختلافات وسیع در تفاسیر آیات قرآنی، آیا مفسرین در كشف مقاصد و مداليل قرآن موفق بوده اند؟ بطور مثال، علامه طباطبائی در تفسیر آیه 102 سوره بقره: وَاتَّبَعُواْ مَا تَتْلُواْ الشَّيَاطِينُ عَلَى مُلْكِ ...، در جلد دوم تفسیر المیزان مینویسد: " مفسرین در تفسیر این آیه اختلاف عجیبی براه انداخته اند" و ایشان مواردی چند، 14 مورد، از اختلافات که مفسرین در تفسیر جملات و مفردات این آیه و متن این قصه دارند را ذکر کرده و بعد میفرماید: " البته اختلافهای دیگری در خارج این قصه دارند، هم در ذیل آیه و هم در خود قصه ... اگر احتمالها و اختلافهائی را که ذکر کردیم در یکدیگر ضرب کنیم، حاصل ضرب سر از عددی سر سام آور در می آورد و آن یک میلیون و دویست و شصت هزار احتمال است"[xlviii]. انتهی
در نتیجه، ازدیاد اقوال و پراکندگی عقاید و آراء راجع به تفسیر آیات الهی، در آثار مفسرین را میتوان دلیل بر ابهام این مقوله شمرد، چنانچه فرمایش امام باقر علیه السلام در این خصوص نیز موید این مدعاست: " هیچ علمی از علم تفسیر قرآن از عقول مردم دورتر نیست"[xlix] . این بیان خود توجیهی بر اختلافات موجود در تفاسیر میباشد و طبعا تفاسیر مختلفه که صحت و سقم آنها مورد اختلاف علمای اسلام است را، نمی توان معیار قطعی فهم قرآن و مبنای موثق کشف حقایق الهی دانست. (حال با وجود این همه اختلافات آیا می توان با اطمینان گفت که حقایق و مقاصد تمامی آیات این کتاب آسمانی کشف شده است؟!)
· انذار الهی نهفته در قصص انبیاء
بي گمان ابتدائي ترين نگاه به قرآن، گوياي آن خواهد بود که این کتاب آسمانی، آكنده از مطالب متنوع میباشد، كه با شيوه هاي مختلف مقاصد خويش را بيان و تعليم كرده و در آن با فصاحت و بلاغتی بی نظیر، مثل ها و حکایاتی جهت انتقال حقیقت آورده است. حداقل در یک تقسیم بندی ساده میتوان بیان کرد که متن قرآن شریف، آمیزه ای از بخشهای مختلف، مانند قصص، احکام، وقایع روزمره و حقایق جهان می باشد. بنابراین، قرآن کریم، گاهی در یک آیه حقیقتی را بیان می کند و برای تفهیم آن، به داستانی اشاره و حتی در پاره ای از موارد به حکمی از احکام لازم الاجراء که برخاسته از همان حقیقت است می پردازد و چه بسا به حادثه ای که در آن زمان اتفاق افتاده نیز اشاره کند. در نتیجه، باید توجه داشت که طبیعت این متن، ایجاب میکند که در این کتاب مقدس سطوح مختلف گویش وجود داشته باشد و چنان این گویش ها به یکدیگر آمیخته است که در عین امکان تشخیص، امکان تفکیک آنها وجود ندارد. ولی نمی توان فراموش کرد که مقصود اصلی همیشه و همه جا بیان حقیقت و بیدار ساختن انسان نسبت به آن حقیقت بوده و هدف غایی، انتقال پیام آسمانی این کتاب شریف میباشد[l]. بنابراین، اگر قرآن در خلال خویش به نقل دهها داستان پرداخته که در پاره ای از آنها، همچون سرگذشت حضرت ابراهیم و یوسف و موسی، هر کدام به تنهایی از داستانهای جداگانه ای که به صورت پراکنده در طول زندگانی این افراد رخ داده، ترکیب یافته است، در نقل هیچ یک از آنها به مفهوم و جایگاه تاریخی آنها ناظر نبوده است، بلکه هدف صرفا انتقال پیام، جهت تربیت و هدایت مخاطبین این کتاب آسمانی می باشد[li].
از سوی دیگر، " باید توجه داشت که زمان نزول قرآن دوره ای است که برای انتقال مفاهیم، راهی جز بیان تمثیلی مطالب وجود نداشته تا جاییکه حتی تمامی علوم و معارف بشری نیز در آن تاریخ، در قالب تمثیلی اسطوره و افسانه از نسلی به نسل بعد منتقل می شده است"[lii]. آیه 26 سوره بقره میفرماید: " إِنَّ اللَّهَ لاَ يَسْتَحْيِي أَن يَضْرِبَ مَثَلاً مَّا بَعُوضَةً فَمَا فَوْقَهَا فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُواْ فَيَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّهِمْ وَأَمَّا الَّذِينَ كَفَرُواْ فَيَقُولُونَ مَاذَا أَرَادَ اللَّهُ بِهَـذَا مَثَلاً يُضِلُّ بِهِ كَثِيراً وَيَهْدِي بِهِ كَثِيراً وَمَا يُضِلُّ بِهِ إِلاَّ الْفَاسِقِينَ، یعنی و خدا را شرم و ملاحظه از آن نیست که به پشه و چیز بزرگتر از آن مثل زند، پس آنهایی که به خدا ایمان آورده اند میدانند که آن مثل حق است از جانب او، و اما آنهایی که کافرند میگویند: خدا را از این مثل چه مقصود است؟ گمراه میکند به آن مثل بسیاری را و هدایت میکند بسیاری را! و گمراه نمیکند به آن مگر فاسقان را".
خلاصه کلام آنکه، هیچ کس منکر نقل حکایات تاریخی و قصص قرآن نیست، اما پرسش اساسی در این نکته نهفته است که مقصود قرآن از بیان این حکایات چیست؟ آیا این کتاب آسمانی در صدد تصویر وقایع و نشان دادن چگونگی رخدادهای تاریخی بوده است؟[liii]
جناب ابوالفضل گلپایگانی در کتاب فصل الخطاب میفرمایند: " ... در کل کتب سماویه اخبار از ظهورات الهیه (پیامبران الهی) وارد شده است و علامات آن در غایت وضوح نازل گشته، ولی چون همواره در اوان ظهور اکثر خلق از عالم و عامی بدانچه خود از کتب سماویه در علامات ظهور استنباط نموده بودند متمسک گشتند و از اصل دلیل که برهان نفس ظهور است غافل ماندند لهذا از معرفت شارع وقت و رسول عصر ... غافل ماندند؛ خداوند جلت عظمته قصصی چند از پیغمبران گذشته و امم ماضیه را در قرآن مجید بر ملل اسلامیه برخوانده است، باشد که اهل فراست دریابند که ارسال رسل و تشریع شرایع در جمیع قرون و اعصار بر یک نهج بوده و سنت الهیه در امتحان خلق و تمحیص عباد در کل ازمنه و ادوار یک نوع ظهور نموده شاید از قصص اولین پند گیرند و از انذار الهی موعظت پذیرند ..."[liv].
باری، یقیناً نكته حائز اهميت پيرامون ذكر حكايات قرآني، پيامي است كه اين كتاب آسماني در بر دارد؛ و بالطبع مهمترين و صریحترین پيامي كه از ذكر حكايات امتها در ادوار مختلف ميتوان گرفت، رد دعوت پيامبران و پیام آسمانی آنان از طرف مخالفان بوده و، متعاقباً، درسی که در صورت عدم قبول پیام الهی خاطر نشان میسازد. فی المثل در سوره حج آمده است: " وَإِن يُكَذِّبُوكَ فَقَدْ كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَعَادٌ وَثَمُودُ (42) وَقَوْمُ إِبْرَاهِيمَ وَقَوْمُ لُوطٍ (43) وَأَصْحَابُ مَدْيَنَ وَكُذِّبَ مُوسَى فَأَمْلَيْتُ لِلْكَافِرِينَ ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ فَكَيْفَ كَانَ نَكِيرِ (44) و اگر کافران امت تو را تکذیب کنند (افسرده خاطر مباش که) پیش از اینان قوم نوح و عاد و ثمود نیز (رسولان حق را) تکذیب کردند. و همچنین قوم ابراهیم و قوم لوط. و نیز (قوم شعیب) اصحاب مدین (همه رسولان خود را تکذیب نمودند) و موسی نیز تکذیب شد و من هم کافران را (برای امتحان) مهلت دادم سپس آنها را (به عقوبت) گرفتم و چقدر مواخذه و عذاب من سخت است". بنابراین، سؤال قابل تأمل آنکه، اگر بنا است که بعد از حضرت محمد (ص) پیامبر دیگری برانگیخته نشود، هدف از اختصاص حجم عظیمی از آيات قرآن شریف به موضوع تكذيب پيامبران، با تعريف دقيق گفتار و استدلالات مكذبين، چیست؟ آیا بيان موضوع تكذيب پيامبران و عذاب هاي الهي ناشي از آن، تذکری جهت پيشگيري از افتادن به مهلكه تكذيب پيامبران بعدي نمی باشد؟ از سوی دیگر، اگر خواندن این حکایات و قصص، حاوی درسی نباشد و فقط به حالت داستان باقی بماند، بیان این حکایات چه سودی برای خواننده دارد؟ و در اینصورت، چه ارتباطی میان این حکایات با رسالت این کتاب مقدس، " تربیت" و " هدایت"، وجود خواهد داشت؟
أَلَمْ يَأْتِكُمْ نَبَؤُا الَّذينَ مِنْ قَبْلِكُمْ قَوْمِ نُوحٍ وَ عادٍ وَ ثَمُودَ وَ الَّذينَ مِنْ بَعْدِهِمْ لا يَعْلَمُهُمْ إِلاَّ اللَّهُ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّناتِ فَرَدُّوا أَيْدِيَهُمْ في أَفْواهِهِمْ وَ قالُوا إِنَّا كَفَرْنا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ وَ إِنَّا لَفي شَكٍّ مِمَّا تَدْعُونَنا إِلَيْهِ مُريبٍ (ابراهيم/ 9)، یعنی آيا خبر كسانى كه پيش از شما بودند، به شما نرسيد؟! «قوم نوح» و«عاد» و«ثمود» و آنها كه پس از ايشان بودند؛ همانها كه جز خداوند از آنان آگاه نيست؛ پيامبرانشان دلايل روشن براى آنان آوردند، ولى آنها(از روى تعجّب و استهزا) دست بر دهان گرفتند و گفتند: «ما به آنچه شما به آن فرستاده شدهايد، كافريم! و نسبت به آنچه ما را به سوى آن مىخوانيد، شكّ و ترديد داريم!»
باری، خداوند در کلام الله مجید، بندگانش را به عبرت گرفتن از قصص قرآن و مواعظش تذکر می دهد: " لَقَدْ كانَ في قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِأُولِي الْأَلْبابِ ما كانَ حَديثاً يُفْتَرى وَ لكِنْ تَصْديقَ الَّذي بَيْنَ يَدَيْهِ وَ تَفْصيلَ كُلِّ شَيْءٍ وَ هُدىً وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ (یوسف/ 111)، یعنی همانا در حکایات/ قصص آنان درس عبرتى براى صاحبان انديشه بود! اينها داستان دروغين نبود؛ بلكه هماهنگ است با آنچه پيش روى او(از كتب آسمانى پيشين) قرار دارد؛ و شرح هر چيزى را مفصل بیان میکند و هدايت و رحمتى است براى گروهى كه ايمان مىآورند!". و در آیه 120 سوره هود میفرماید: وَ كُلاًّ نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنْباءِ الرُّسُلِ ما نُثَبِّتُ بِهِ فُؤادَكَ وَ جاءَكَ في هذِهِ الْحَقُّ وَ مَوْعِظَةٌ وَ ذِكْرى لِلْمُؤْمِنينَ، یعنی ما از هر يك از سرگذشتهاى انبيا براى تو بازگو كرديم، تا به وسيله آن، قلبت را آرامش بخشيم؛ و ارادهات قوىّ گردد. و در اين(اخبار و سرگذشتها) براى تو حقّ، و براى مؤمنان موعظه و تذكّر آمده است. در ارشاد القلوب، از امام صادق (ع) آمده است: "... سوگند به خدا قرآن براى اين نيست كه آن را حفظ كنند و تدريس نمايند و يك سوره و يا كمتر بخوانند و حروف آن را نگاه دارند و حدودش را تباه كنند، بلكه براى تفكر در آيات و عمل به احكام قرآن است، و خداوند مىفرمايد: كِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَيْكَ مُبارَكٌ لِيَدَّبَّرُوا آياتِهِ (ص/29)، یعنی كتابى بزرگ به سوى تو فرستاديم تا در آياتش بينديشند"[lv].
بنابراین، هدف از قصص قرآن، یادآوری و برگرفتن توشه معنوی برای پیروان این کتاب آسمانی بوده و در جای جای این قصص، نکته و پندی و هدایت و بشارتی برای مسلمین گنجانده شده است، چرا که مخاطب این کتاب آسمانی مسلمینی میباشند که به پیامبر اسلام ایمان آورده اند. چنانچه، در قرآن مجید آمده است: وَكُـلاًّ نَّقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنبَاء الرُّسُلِ ... مَوْعِظَةٌ وَذِكْرَى لِلْمُؤْمِنِينَ این حکایات و اخبار انبیاء (بنا است که) مومنان را پند و عبرت و تذکری باشد ( اگر قرار نیست که دیگر پیامبری بیاید، از آيات قرآن شریف مربوط به تكذيب پيامبران، چه عبرتی باید گرفت!؟). در نتیجه، این حکایات را نمی بایست صرفاً منوط به اقوام و پیروان ادیان پیشین، یا حتی مخالفان رسول الله خصوصاً در زمان ظهور دانست؛ بلکه، شیوه قرآن گویای آن است که نقل این حکایات تاریخی، جنبه اخلاقی، پند و اندرز، موعظه و تذکر، و هدایت و بشارت برای مخاطبین این کتاب آسمانی دارد و در عبرتها و حکمتها و مثلها و مواعظ قرآنی باید تدبر کرد و از آنها پند گرفت.
بنابراین اگر بنا باشد این قصص فقط به حالت داستان و منوط به اقوام و پیروان ادیان پیشین باقی بماند مصداق حدیث ذیل میشد، که در تفسیر عیاشی از جابر از امام باقر علیه السلام روایتی نقل شده که می فرماید: اگر بنا بود آیه ایکه درباره مردمی نازل شده با مردن آن مردم بمیرد چیزی از قرآن باقی نمی ماند انتهی[lvi]. همچنین، رواياتي نقل شده كه به وضوح بيانگر اين حقيقت است كه آیاتی که ظاهرشان حکایت پاره ای از گذشتگان، مثل قوم نوح و عاد و ثمود و کلدة، و امتهای پیامبران پیشین بوده و قصه های انبیاء را درباره قوم خاصی بیان کرده و رفتار پیروان ادیان قبل با پیامبران دورانشان را بیان میکند؛ باطنشان نصیحت و تذکری برای آیندگان و مخاطبین این کتاب آسمانی، یعنی امت حضرت رسول (ص) میباشد. چنانچه، در تفسیر عیاشی از فضیل بن یسار روایت شده که حضرت ابی جعفر علیه السلام فرموده اند: هیچ آیه ای در قرآن نیست مگر آنکه ظاهری و باطنی دارد ... منظور از ظاهر قرآن الفاظ نازل شده آنست و منظور از بطن قرآن معانی الفاظ است که در مورد خبرهای قرآن بعضی از آن معانی رخ داده و بعضی بعدا رخ میدهد ... خدای تعالی در این مورد فرموده: وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ و آن مائیم که تأویل قرآن را میدانیم[lvii]. و در معانی الاخبار از حمران بن اعین روایت آمده که گفت: من از امام باقر علیه السلام از ظهر و بطن قرآن پرسیدم، فرمود: منظور از ظاهر قرآن کسانی است که قرآن درباره آنان نازل شده و منظور از بطن آن آیندگانی است که عمل همان کسانی را انجام میدهند و قرآن شامل آنان میشود[lviii].
· غنای کلام الهی
مطلب دیگری که در خور تعمق میباشد، غنای ذاتی کلام الهی است؛ بدان معنا که، از کلام الهی میتوان بشارات گوناگونی گرفت و معانی بدیعی استخراج نمود. بعبارتی، آیات الهی میتوانند معانی گوناگونی را در بر داشته باشند و آیات وحیانی قرآن کریم را نمی توان محدود به یک زمان و یک نوع تفسیر کرد؛ و می بایست برای مخاطبانش در تمامی دوران و زمانها، تا اجل این دیانت، پیامی داشته باشند و سبب هدایت آنان شوند.
از رسول خدا (ص) و همچنین از حضرت علی علیه السلام آمده که فرموده اند: قرآن حمالی است ذو وجوه، یعنی قابل حمل بر معانی بسیار است[lix]. همچنین، از حضرت علی (ع) مذکور است که می فرمایند: " اگر بخواهم، هفتاد بار شتر از تفسیر فاتحه می آکنم"[lx]. (این مطلب نشان دهنده غنای کلام الهی و نامحدود بودن معانی آیات میباشد!)
از سوی دیگر، در احادیث و روایات از ائمه اطهار آمده، کلمه ای که از آنها نقل میشود دارای وجوه متعدده و معانی باطنی بوده و برای آن کلام هفتاد وجه و برای هر وجهی مخرجی میباشد! چنانچه، در جلد اول بحارالانوار علامه مجلسی در باب احادیث صعب مستصعب احادیثی چند در این خصوص آمده است، از جمله ابن مسرور از ابن عامر از عمویش و او از ابن ابی عمیر از ابراهیم کرخی و او از حضرت ابی عبدالله صادق آل محمد علیه السلام روایت کرده که فرمودند: " حدیث تدریه خیر من الف ترویه و لا یکون الرجل منکم فقیها حتی یعرف معاریض کلا منا و ان کلمة من کلا منا لتنصرف علی سبعین وجها لنا من جمیع المخرج، مضمون این حدیث شریف اینست که امام فرمودند اگر یک حدیث ما را بفهمی بهتر از آنست که هزار حدیث از ما روایت کنی. در میان شیعیان ما کسی فقیه نامیده میشود که اشارات و معانی حقیقی کلام ما اهل بیت را بفهمد و بداند زیرا یک کلمه از کلام ما هفتاد وجه دارد و ما همه آن وجوه را در نظر می گیریم و تکلم می کنیم"[lxi]. و نیز محمد بن مسلم از حضرت ابی عبدالله صادق آل محمد علیه السلام روایت کرده که فرمودند: " انا لنتکلم بالکلمة لها سبعون وجها لنا من کلها المخرج، مضمون این حدیث شریف اینست که ما اهل بیت رسول (ص) کلمه ای را که میگوئیم هفتاد وجه از آن در نظر می گیریم و از کلام ما به آن هفتاد وجه راه خروج هست"[lxii]. و عبدالغفار الجازمی از حضرت ابو عبدالله صادق آلمحمد علیه السلام روایت کرده که فرمودند: " انی لا تکلم علی سبعین وجها لی فی کلها المخرج، مضمون این حدیث شریف اینست که سخن من هفتاد وجه دارد و مرا در هر یک از آن وجوه مقصد معین و مخرج مشخص است"[lxiii].
همچنین، در تفسیر عیاشی از جابر از امام باقر علیه السلام روایت کرده که وی گفت از آنجناب از تفسیر آیاتی می پرسیدم و آنجناب پاسخ می داد، و وقتی دوباره از تفسیر همان آیات می پرسیدم پاسخی دیگر میداد، عرضه داشتم: فدایت شوم شما در روزهای قبل از این سوال من جوابی دیگر داده بودید و امروز طوری دیگر جواب دادید، فرمود: ای جابر برای قرآن بطنی است و برای بطنش نیز بطنی دیگر است، همچنانکه برای آن ظاهری است و برای ظاهرش نیز ظاهری دیگر است. ای جابر هیچ علمی از علم تفسیر قرآن از عقول مردم دورتر نیست، چون یک آیه قرآن ممکن است اولش درباره چیزی، و وسطش درباره چیز دیگر، و آخرش درباره چیزی سوم باشد، با اینکه یک کلام است و اول و وسط و آخرش متصل با هم است، در عین حال بر چند وجه گردانده میشود"[lxiv]. (این حدیث قابل توجه کسانی می باشد، که در تفسیر آیه ای به آیات قبل و بعد آن نگاه میکنند، حال آنکه یک آیه میتواند بر چند وجه گردانده شود)
· تحریف آیات الهی
از جمله دلایلی که قرآن مجید یهودیان و مسیحیان را مورد نکوهش قرار داده، سوء استفاده پیروان این ادیان آسمانی از کلام و آیات الهی می باشد که البته این استفاده نا بجا از آیات الهی کتب مقدسه همیشه در بین پیروان ادیان بوده است. در واقع، بزرگترین پیام قرآن مربوط به یهودیت و مسیحیت، نمایش آفات و انحرافاتی هست که ادیان، عموماً، در طی زمان دچار آن می شوند. تمام ادیان سرچشمه زلال و پاک دارند و این انسانهای دارای صفات مشترک هستند که در طول قرنها ادیان را آلوده می سازند. نمونه های ذیل از کلام الله مجید قابل تأمل می باشد:
1- تحریف کلام خدا پس از تعقل و فهم آن: " أَفَتَطْمَعُونَ أَن يُؤْمِنُواْ لَكُمْ وَقَدْ كَانَ فَرِيقٌ مِّنْهُمْ يَسْمَعُونَ كَلاَمَ اللّهِ ثُمَّ يُحَرِّفُونَهُ مِن بَعْدِ مَا عَقَلُوهُ وَهُمْ يَعْلَمُونَ (بقره، 75)، یعنی آیا انتظار دارید که یهودیان به دین شما بگروند، در صورتیکه گروهی از آنان کلام خدا را شنیده و به دلخواه خود تحریف میکنند با آنکه در کلام خدا تعقل کرده و معنی آن را دریافته اند". همچنین، در آیه 46 سوره نساء آمده است: " يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَن مَّوَاضِعِهِ، یعنی گروهی از یهود کلام الهی را از جایگاه خویش خارج می سازند". بعبارتی، علمای یهود آیات تورات را که حضرت رسول (ص) بدان استدلال میفرمودند از راه عناد تحریف میکردند؛ یعنی طوری معنی میکردند که سبب گمراهی مردم بشود و حقیقت مقصود را پنهان میساختند و کلمات را در غیر ما وُضِعَ لَهُ بکار میبردند[lxv]. حضرت بهاءالله در خصوص تحریف میفرمایند: " مقصود از تحریف تفسیر و معنی نمودن کتاب است بر هوی و میل خود"[lxvi].
2- مخفی نگهداشتن بعضی از آیات الهی از کتاب مقدس: " إنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ مَا أَنزَلْنَا مِنَ الْبَيِّنَاتِ وَالْهُدَى مِن بَعْدِ مَا بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِي الْكِتَابِ أُولَـئِكَ يَلعَنُهُمُ اللّهُ وَيَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ (بقره، 159)، یعنی بدرستی کسانی که کتمان میکنند آنچه را از بینات و هدایت که ما نازل کردیم بعد از آنکه آنرا برای مردم در کتاب روشن ساختیم اینگونه اشخاص را خدا لعنت میکند ..." . در صفحه 332 جلد 2 تفسیر المیزان ذیل همین آیه آمده است: " همانطور که یهود این کار را با آیات تورات کردند، یعنی آن آیاتی که از بعثت پیامبر اسلام بشارت میداد، تأویل و یا پنهان کردند، بطوریکه مردم یا اصلا آن آیات را ندیدند و یا اگر دیدند تأویل شده اش را دیدند، و خلاصه دلالتش را از رسول اسلام (ص) بر گرداندند (مِن بَعْدِ مَا بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ) ... علما (یهود) آنها را از عده ای پنهان و برای عده ای تأویل کردند"[lxvii].
3- ایمان ببعضی از آیات کتاب مقدس و پوشاندن برخی دیگر: " أَفَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْكِتَابِ وَتَكْفُرُونَ بِبَعْضٍ ( بقره، 85)، یعنی چرا به بعضی از کتاب ایمان آورده و بعضی دیگر را تکفیر می کنید؟".
در درمنثور است که ابن الضریس، در کتاب فضایلش، و ابن مردویه از عمروبن شعیب، از پدرش از جدش روایت آورده اند که گفت: روزی رسولخدا (ص) با شدت خشم نزد مردمی شد که داشتند خود سرانه قرآن را تفسیر می کردند، فرمود: امتهای قبل از شما هم بخاطر همین روشی که شما پیش گرفته اید گمراه شدند، آنها هم در اثر زدن و حذف بعضی از کتاب را با بعضی دیگر هلاک شدند، خدایتعالی کتابرا نازل نکرده که شما بخاطر بعضی از آن بعضی دیگر را تکذیب کنید[lxviii] ... و الی آخر.
همچنین، قاسم بن سليمان گويد: امام صادق از پدرش عليهما السّلام نقل كرد كه فرمود: " هيچ كس بعض قرآن را ببعض ديگر نزد جز اينكه كافر گشت"[lxix].
باری، مطالعه ادیان آسمانی مؤید این بیان حضرت رسول اکرم (ص) میباشد که امتهای گذشته به سبب استناد به چند آیه، خصوصا متشابهات متون مقدسه، معتقد به ختمیت دین و رسالت شدند، و آیات مبنی بر استمرار ادیان و پیامبران آسمانی را تکذیب کردند و به ظهور پیامبران بعدی ایمان نیاوردند. حال آیا استناد به، صرفاً، چند آیه از متشابهات قرآن کریم -- از جمله اینکه " دین پسندیده نزد خدا آئین اسلام است" و همچنین "حضرت محمد(ص) خاتم النبیین می باشد" -- منجر به عقیده قطع فیوضات الهی و سلسله رسالت نشده و این نگرش، تفسیر تمام آیات موجود در کلام الله مجید را که حمل بر استمرار ظهور ادیان و پیامبران آسمانی بوده تحت الشعاع خود قرار نداده است؟ با آنکه حتی یک آیه صریح در قرآن مجید به مضمون، ختم سنت الهی مربوط به ارسال ادیان و پیامبران از جانب خداوند، نمیتوان پیدا کرد؛ و آیاتی به این وضوح در کلام الله مجید میتوان یافت: " سُنَّةَ مَن قَدْ أَرْسَلْنَا قَبْلَكَ مِن رُّسُلِنَا وَلاَ تَجِدُ لِسُنَّتِنَا تَحْوِيلاً (بنی اسرائیل، 77) یعنی، سنت آنان که بتحقیق فرستادیم قبل از تو رسولانمان را و نیابی مر سنت ما را تغییری". بدین سبب است که امام باقر (ع) فرموده اند که این امت نیز به مصداق روایت " طابق النعل بالنعل"[lxx] مطابقت از روش امم ماضیه می نماید و دقیقا آنچه پیروان ادیان قبل بدان متمسک شدند که موجب توقف آنان در قبول دین جدید شد، در این دور نیز به همان اسباب متمسک گشته اند. از سوی دیگر، مگر دلیل خداوند از ارسال 124000 پیامبر چه بوده که حال بشریت از این دلیل فارغ شده است؟ اگر چه بسیاری از متفکرین معاصر بیدلیلی ختم نبوت را مورد بررسی قرار داده اند؛ فی المثل، اکبر گنجی معتقد است که تا کنون هیچ دلیلی برای مستدل کردن ختم نبوت ارائه نشده، و این مدعا را متعارض با "علم و فلسفه" خوانده و یا دکتر محمد ابراهیم خان یکی از بزرگترین مدافعین اسلام، بالاخص در برابر مسیحیان، در خصوص حقانیت قرآن و حضرت رسول (ص) میباشد و مطالب زیادی در این خصوص به رشته تحریر در آورده است، در کتاب "حضرت محمد (ص): خاتم النبیین"[lxxi] بیان میدارد که پیام آمدن پیامبری جدید در سلسله ادیان الهی به طور واضح و صریح در قرآن کریم مذکور گردیده، و در این کتاب مسلمین را تشویق میکند که خود را برای پذیرش پیامبری جدید آماده نمایند.
· مرجعیت حضرت مسیح در تفسیر شریعت موسی خلاف عرف علمای یهود
اما مطلب قابل تأملی که در تاریخ ادیان بدان اشاره شده اینکه، یهودیان نیز بدلیل استناد به تفاسیر تورات توسط علمایشان از قبول دعوت حضرت مسیح سر باز زدند، چرا که تفاسیر ارائه شده توسط علمای یهود، مغایر با تفاسیری بود که حضرت عیسی میفرمودند. چنانچه در کتاب تاریخ جامع ادیان از آغاز تا امروز، تألیف جان ناس، در این خصوص مذکور است: " آنچه که بیش از هر چیز فریسیان ( از بزرگترین مذاهب یهود) را رنجه می ساخت همانا کمال آزادی عیسی در تفسیر شریعت موسی و صحف انبیاء بود که بدون اعتنا به سنن و احادیث یهود آنها را تأویل و تفسیر می نمود. عبارتی که متی در انجیل خود در آنجا که " وعظ جبل" عیسی را ثبت کرده است بکار می برد این است: " شنیده اید که به پیشینیان گفته اند لیکن من به شما میگویم ..."، این بود روش عیسی در تفسیر شریعت ماضی که به کمال قدرت و از روی اطمینان خاطر بیان میفرموده است"[lxxii]. در نتیجه، حقیقت معانی اصلیه تورات در ظهور حضرت مسیح معلوم و مکشوف گردید.
قدر مجموعه گل مرغ سحر داند و بس که نه هر کو ورقی خواند معانی دانست
(حافظ شیرازی)
· علما و پیشوایان دینی
پیروی از علما و پیشوایان دینی، و گمراهی پیروان ادیان توسط آنان در ادوار ظهور پیامبران، همواره یکی از سنتهای تغییر ناپذیر بوده است. در آیه 67 سوره احزاب آمده است: " وَقَالُوا رَبَّنَا إِنَّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَكُبَرَاءنَا فَأَضَلُّونَا السَّبِيلَا ، یعنی و گویند ای خدا، ما اطاعت امر بزرگان و پیشوایان خود کردیم که ما را به ضلالت کشیدند". نگاهی به تاریخ ادیان بیانگر این واقعیت می باشد که بزرگترین مخالفین پیامبران در حین ظهورشان بزرگان قوم و پیشوایان دینی بوده اند. چنانچه در آیه 60 سوره اعراف، در خصوص قول بزرگان قوم، خطاب به حضرت نوح آمده است: قالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِهِ إِنَّا لَنَراكَ في ضَلالٍ مُبينٍ، یعنی مهتران قومش ( قوم حضرت نوح) به او گفتند: «ما تو را در گمراهى آشكارى مىبينيم!». و در آیه 66 سوره اعراف، در خصوص قول بزرگان قوم، خطاب به حضرت هود آمده است: قالَ الْمَلَأُ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ إِنَّا لَنَراكَ في سَفاهَةٍ وَ إِنَّا لَنَظُنُّكَ مِنَ الْكاذِبينَ، یعنی مهتران كافر قوم او ( قوم حضرت هود) گفتند: «ما تو را در سفاهت(و نادانى و سبك مغزى) مىبينيم، و ما مسلّماً تو را از دروغگويان مىدانيم!»
حضرت بهاءالله میفرمایند: " در همه اوقات سبب صد عباد و منع ایشان از شطئ بحر احدیه علمای عصر بوده اند که زمام آن مردم در کف کفایت ایشان بود. و ایشان هم بعضی نظر به حب ریاست و بعضی از عدم علم و معرفت، ناس را منع می نمودند. چنانچه همه انبیاء به اذن و اجازه علمای عصر سلسبیل شهادت را نوشیدند و به اعلی افق عزت پرواز نمودند. چه ظلم ها که از رؤسای عهد و علمای عصر بر سلاطین وجود و جواهر مقصود وارد شد"[lxxiii] انتهی.
امير المؤمنين عليه السّلام در باب حكم و مواعظ فرموده اند: " سخن دانشمندان بينا اگر درست باشد دارو است و اگر نادرست باشد درد است"[lxxiv]. همچنین میفرمایند:" بسا عالم و دانشمند كه جهل و نادانيش او را ميكشد و علم و دانشى كه با او است او را سود نبخشد"[lxxv].
و در کتاب الحياة آمده است: الامام الصادق «ع»: .. آفة العلماء ثمانية اشياء: الطمع، و البخل، و الرياء و العصبيّة، و حبّ المدح، و الخوض فيما لم يصلوا الى حقيقته و التكلّف في تزيين الكلام بزوايد الالفاظ، و قلّة الحياء من اللَّه، و الافتخار، و ترك العمل بما علموا، یعنی امام صادق «ع»: آفت علما هشت چيز است: آز و بخل، و ريا و تعصب، و ستايش دوستى، و انديشيدن در امورى كه به حقيقت آنها نمىتوان رسيد، و زياده روى در آراستن سخن به الفاظ زايد، و كم آزرمى در برابر خدا، و به خود- باليدن، و عمل نكردن به آنچه بدان علم دارند[lxxvi].
در احادیث اسلامی نیز به اختلافات مسلمین با قائم موعود، هنگام ظهور آنحضرت، اشاره شده است؛ فی المثل، در صفحه 616 ترجمه جلد سیزدهم بحار الانوار توسط مرحوم حسن بن محمد ولی ارومیه رحمة الله علیه از فضیل ابن یسار روایت نموده از امام صادق (ع): قائم (ع) ما در وقتیکه قیام مینماید بخلایق مبعوث میشود در حالتیکه همه ایشان کتاب خدا را بعقاید باطله خود تاویل میکنند و بعقاید خود بآیات آن حجت و دلیل می آورند.انتهی
در کتاب الیواقیت والجواهر سید عبدالوهاب شعرانی حدیث ذیل روایت شده است: یخالف (مهدی) فی غالب احکامه مذاهب العلماء فینقبضون منه لظنهم ان الله ما بقی من یحدث من بعد ائمتهم مجتهدا، یعنی حضرت مهدی احکامش بر خلاف آراء و فتوای علما میباشد، پس آنها از وی عصبانی و غضبناک میگردند، چون آنها گمان نمیکنند که خداوند دیگر بعد از پیشوایان دینیشان در مورد تغییر احکام هیچ صاحب اجتهاد و رای مخصوصی را بفرستند[lxxvii]. انتهی
و در کتاب اربعین محدث بحرینی نقل شده که حضرت ابو عبدالله صادق بن محمد (ع) میفرماید: یظهر من بنی هاشم صبی ذو احکام جدیده فیدعو الناس و لم یجبه احد و اکثر اعدائه العلماء فاذا حکم بشیی لم یطیعوه و یقولون هذا خلاف ما عندنا من ائمه الدین، یعنی ظاهر می شود پیشوا و رئیسی از بنی هاشم ( اولاد رسول ص ) که دارای احکام جدید و تازه است و کسی دعوت او را اجابت نمی کند و اکثر دشمنانش از علما خواهند بود و چون حکم به چیزی بدهد می گویند این خلاف آنست که در پیش ما از ائمه دین است [lxxviii].
این احادیث به وضوح بیان کننده اختلاف نظر قائم با علما در خصوص متون مقدسه دینی میباشد و در روایات ذکر شده است که از بزرگترین مخالفین قائم علمای دینی می باشند! چنانچه در صفحه 18 کتاب پیرامون ظهور حضرت امام مهدی، نیز، آمده است: " علماء گناهکار با او می جنگند پس به او می گویند: بر گرد، تو امام مهدی غایب نیستی"[lxxix]. مگر همین مسئله در زمان ظهور حضرت عیسی اتفاق نیفتاد که بزرگترین مخالفان با آنحضرت علمای یهود بودند -- قیافا، رئیس کاهنان یهود آنزمان " کاهن اعظم" و حنّان، پدر زن قیافا و رئیس قبلی کهنه، که سرانجام فتوی بقتل آنحضرت دادند؟!
خوانساری در مبحث آفة العلماء حبّ الرّياسة، مینویسد: " آفت علما دوستى رياست است يعنى رياست و سركردگى در دنيا و اين كه ملاذ و مرجع مردم باشند، و تخصيص اين معنى به علما باعتبار اين است كه اين آفت از براى ايشان بسيار روى مىدهد بخلاف آفت ديگران كه در ايشان نادر است پس غرض تنبيه ايشانست بر اين كه خود را از اين آفت نگاهدارند"[lxxx]. و در کتاب الحياة، در باب عالمان فاسد .. بدترين خلق خدايند، آمده است: " النبي «ص»- قيل له: أيّ الناس شرّ؟ قال: «العلماء اذا فسدوا»، یعنی پيامبر «ص»- از او پرسيدند: بدترين مردم كيست؟ گفت: «علمايى كه فاسد شوند». الامام العسكري «ع»: قيل لأمير المؤمنين «ع»: و من شرّ خلق اللَّه بعد ابليس و فرعون و ..؟ قال: العلماء اذا فسدوا. امام عسكرى «ع»: از امير المؤمنين «ع» پرسيدند كه بدترين آفريدگان خدا پس از ابليس و فرعون و .. كيانند؟ گفت: علما در صورتى كه فاسد باشند"[lxxxi].
همچنین، در ارشاد القلوب از حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و آله روایت شده که فرمودند: " از امت من دو دستهاند كه اگر صالح شدند امت من صالحند و اگر فاسد شدند امت من فاسد گردند: يكى حكّام و ديگرى علما. قال اللَّه تعالى: وَ لا تَرْكَنُوا إِلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمُ النَّارُ (هود/113)، یعنی خداوند مىفرمايد: به ظالمان اتكاء نكنيد كه آتش شما را فرو مىگيرد"[lxxxii].
و در متن فتنه و آشوبهاى آخر الزمان، صفحه 93 آمده است: أبو امامه از رسول اللَّه صلى اللَّه عليه و آله روايت كرده كه فرمود: علم را دريابيد قبل از آنكه از دست برود، گفتند: چگونه از دست ميرود در صورتى كه قرآن در ميان ما است؟ آن بزرگوار غضب كرده فرمود: مادران شما بعزاى شما گريه كنند مگر تورات و انجيل در بين قوم بنى اسرائيل نبود؟ از دست رفتن علم از بين رفتن علما و حاملين آنست و اين سخن را سه مرتبه اعاده فرمود.
همچنین، در بهشت کافی در نامه امام باقر عليه السلام به سعد الخير آمده است: " ... خداوند از هر امّتى كه كتاب او را به دور افكنند، علم كتاب را باز مىستاند، و وقتى از او روى برتابند، دشمن خود را بر ايشان حكم فرما مىگرداند ... تو نظاير احبار يهود، و رهبان نصارى را در ميان مسلمانان بشناس، كه كتاب خدا را پنهان مىدارند و تحريف مىكنند، و در نتيجه نه تجارت آنان سود دارد و نه ايشان در راه هدايت گام برداشتند. بشناس نظاير آنها را در اين امّت؛ كسانى كه الفاظ و واژههاى قرآن را بر پا مىدارند و حدود و مقرّرات حقيقى آن را تحريف مىكنند و بر خلاف ما، به تفسير و تطبيق آن مىپردازند. آنان هميشه با سروران و بزرگانند و هنگامى كه جلوداران هوى پرست و دنياطلب، اختلاف يابند و كشمكش نمايند، با كسى همراه شوند كه دنياى بيشترى دارد و بر رقيبان خود پيروز شده است، و اين است حدّ آنها در علم ما، پيوسته اين چنين هستند در سرشت و طمعشان، و صداى ابليس يا باطل فراوان، از زبان آنها شنيده مىشود"[lxxxiii].
باری، طبرانی در کتاب مجمع الزوائد از عبدالله بن مسعود روایت کرده که حضرت محمد (ص) خطاب به مسلمین می فرماید: " شما شبیه ترین مردم هستید به بنی اسرائیل، راه آنها را گرفته و هم چون آنها پا به پا و قدم به قدم عمل خواهید کرد، بطوریکه هیچ کاری در بین آنها صورت نگرفته مگر اینکه در بین شما هم صورت می گیرد". فَاعْتَبِرُوا يَا أُولِي الْأَبْصَارِ!
· تأویل آیات الهی
در احادیث و کلام الله مجید تصریح شده است که تأویل آیات قرآن کریم هنوز نیامده است ( مثلا در تأویل آیه 30 سوره ملک، از حضرت باقر (ع) روایت شده: "والله نیامده تأویل این آیه و لابد خواهد آمد تأویل آن"[lxxxiv]) و این مهم مخصوص موعود آخر الزمان میباشد، و آنحضرت معانی اصلیه و تأویل آیات قرآنی را روشن و معلوم می نماید.
در آیه 39 سوره یونس آمده است: " بَلْ كَذَّبُواْ بِمَا لَمْ يُحِيطُواْ بِعِلْمِهِ وَلَمَّا يَأْتِهِمْ تَأْوِيلُهُ كَذَلِكَ كَذَّبَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ ... مضمون فارسی، بلکه انکار چیزی ( آیات الهی) را میکنند که علمشان به آن احاطه نیافته و هنوز تأویل، حقیقت و باطن این آیات، نازل نشده است؛ پیشینیان هم اینچنین رسل و آیات خدا را تکذیب کردند ...".
و همچنین در آیات 16 – 19 سوره قیامت آمده است: " لَا تُحَرِّكْ بِهِ لِسَانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ (16) إِنَّ عَلَيْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ (17) فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ (18) ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنَا بَيَانَهُ (19) مضمون فارسی، با شتاب و عجله زبان به قرائت قرآن مگشای. که ما خود قرآن را محفوظ داشته و بر تو فرا خوانیم. و آنگاه که بر خواندیم تو پیرو قرآن آن باش. پس از آن بر ماست که حقایق آن را بر تو بیان کنیم". ( ای محمد، تو این آیات قرآن را به مردم بگو بخوانند و بروند، حال کار به معنی آن نداشته باشند. در آینده بیان و تفسیر این آیات را ما خواهیم فرستاد)
در آیات 52 و 53 سوره اعراف آمده است: " وَلَقَدْ جِئْنَاهُم بِكِتَابٍ فَصَّلْنَاهُ عَلَى عِلْمٍ هُدًى وَرَحْمَةً لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ (52) هَلْ يَنظُرُونَ إِلاَّ تَأْوِيلَهُ يَوْمَ يَأْتِي تَأْوِيلُهُ يَقُولُ الَّذِينَ نَسُوهُ مِن قَبْلُ قَدْ جَاءتْ رُسُلُ رَبِّنَا بِالْحَقِّ ...، یعنی و محققا ما برای ایشان کتابی آوردیم که در آن هر چیز را بر اساس علم و دانش تفصیل دادیم برای هدایت و رحمت آن گروه که ایمان می آورند. آیا جز این انتظار دارند که تأویل آن به آنان برسد؟ آن روز فرا رسد کسانی که آن را پیش از این فراموش کرده بودند خواهند گفت: همانا رسولان پروردگارمان حق را برای ما آوردند".
مجلسی علیه الرحمه در باب رجعت از مجلد غیبت از کتاب بحارالانوار روایت کند از زراره قال سألت ابا عبدالله علیه السلم عن هذه الامور العظام من الرجعة و اشباهها فقال ان هذا الذی تسألون عند لم یجیئ اونه و قد قال الله عز و جل بل کذبوا بما لم یحیطوا بعلمه و لمّا یأتهم تأویله، زراره گوید از امام صادق (ع) پرسیدم از امور عظیمه رجعت و امثال آن. آن حضرت فرمود این چیزها که می پرسید هنوز اوقات آن نرسیده است. پس این آیه مبارکه را تلاوت فرمود بَلْ كَذَّبُواْ بِمَا لَمْ يُحِيطُواْ بِعِلْمِهِ وَلَمَّا يَأْتِهِمْ تَأْوِيلُهُ.
در کتاب الحياة آمده است: " احاديث نيز- چنان كه گذشت- در باره تأويل قرآن و «علم تأويل» سخن گفتهاند، و گفتهاند كه اين علم مختص است به اهل آن. بدين گونه خوب روشن مىشود كه «علم تأويل» غير از تأويل كردن آيات قرآن و «تفسير به رأى» است كه برخى بدان دست يازيدهاند. بنابراين، هر گونه تأويل قرآن و تفسير آيات آسمانى بدين شكل- يعنى تأويل از پيش خود و تفسير به رأى- از جمله بزرگترين خطاها و گمراهيهاست، تأويلكننده هر كس باشد، عالمى بزرگ، يا فيلسوفى فاضل، يا عارفى محقق. و درست به همين دليل است كه پيامبر اكرم «ص» مىگويد: " أكثر ما أخاف على أمّتي من بعدي، رجل يتأوّل القرآن، يضعه على غير مواضعه، بيشترين ترسى كه براى امتم پس از خود دارم، از پيدا شدن كسانى است كه به تأويل آيات قرآن مىپردازند، و آنها را به معناهايى جز آنچه هست مىگيرند"[lxxxv].
از سوی دیگر نه تنها در احادیث و آیات قرآنی، بلکه در کتب مقدسه بنی اسرائیل، انذارات و پیشگوئی ها به صورت اشارات و تشبیهاتی بیان شده، و تصریح گردیده است که تأویل آیات کتب مقدسه و باز شدن ختم رحیق مختوم و وعده تبیین معانی مکنونه، مخصوص موعود آخر الزمان میباشد.
" اما تو ای دانیال کلام را مخفی دار و کتاب را تا زمان آخر مهر کن" (دانیال نبی باب 12 آیه 4).
" او جواب داد که ای دانیال برو زیرا این کلام تا زمان آخر مخفی و مختوم شده است" (دانیال نبی باب 12 آیه 9).
" و تمامی رویا برای شما مثل کلام طومار مختوم گردیده است" (اشعیا باب 29 آیه 11).
" این چیزها را به مثل ها به شما گفتم لکن ساعتی می آید که دیگر به مثل ها با شما حرف نمی زنم بلکه از پدر به شما آشکارا خبر خواهم داد" (انجیل یوحنا باب 16 آیه 25).
" کلام انبیا را نیز محکمتر داریم ... که هیچ نبوت کتاب از تفسیر خود نبی نیست" (رساله دوم پطرس باب 1 آیات 19 و 20).
" زیرا که نبوت به اراده انسان هرگز آورده نشده بلکه مردمان به روح القدس مجذوب شده از جانب خدا سخن گفتند" (رساله دوم پطرس باب 1 آیه 21 ).
در آثار دیانت بهائی اسرار کتب مقدسه و معانی آیات متشابه، خارج از دلایل لفظی و سطحی و صورت ظاهری الفاظ، تفسیر و تشریح شده که در خور تأمل و تعمق و بررسی محققین و متفکرین می باشد. برخی مصداق ها و حقايقی که در آيات متشابه درباره آنها سخن رفته، مانند حشر ونشر، بهشت و جهنم، قيامت، ملائكه، علامات ظهور و ... که قابل درک نمی باشد، در آثار حضرت اعلی، حضرت بهاءالله و حضرت عبدالبهاء تبیین شده است.
حضرت بهاءالله در کتاب مستطاب اقدس، فقره پنجم، در خصوص برداشتن مهر از اسرار و رموز کتب مقدسه میفرمایند: لا تحسبن انا نزلنا لکم الاحکام بل فتحنا ختم الرحیق المختوم باصابع القدرة و الاقتدار یشهد بذلک ما نزل من قلم الوحی تفکروا یا اولی الافکار، یعنی گمان مبرید که برای شما احکام نازل کردیم، بلکه گشودیم مهر باده ای را که مهر شده بود به انگشتان قدرت و اقتدار الهی. شهادت میدهد به این مسئله آنچه که نازل شده از قلم وحی الهی. تفکر کنید ای صاحبان فکر و ای عقلا و دانشمندان.
[i] مقدمه ای بر ترجمه قرآن، صفحه 68
[ii] شیوه های تفسیری قرآن کریم، دکتر مصطفی الصاوی الجوینی، مترجمان: موسی دانش – حبیب روحانی، صفحه 471
[iii] آفاق تفسیر، مقالات و مقولاتی در تفسیر پژوهی، محمد علی مهدویراد، نشر هستی نما، صفحه 32
[iv] آفاق تفسیر، مقالات و مقولاتی در تفسیر پژوهی، محمد علی مهدویراد، نشر هستی نما، صفحات 25 - 26
[v] مقدمه ای بر ترجمه قرآن، صفحه 191
[vi] ترجمه تفسیر المیزان، تألیف علامه سید محمد حسین طباطبائی، بقلم سید محمد باقر موسوی همدانی، انتشارات موسسه دار العلم، جلد پنجم، ص 167
[vii] آفاق تفسیر، مقالات و مقولاتی در تفسیر پژوهی، محمد علی مهدویراد، نشر هستی نما، صفحه 61
[viii] شیوه های تفسیری قرآن کریم، دکتر مصطفی الصاوی الجوینی، مترجمان: موسی دانش – حبیب روحانی، صفحات 20 - 21
[ix] شیوه های تفسیری قرآن کریم، دکتر مصطفی الصاوی الجوینی، مترجمان: موسی دانش – حبیب روحانی، صفحه 461
[x] شیوه های تفسیری قرآن کریم، دکتر مصطفی الصاوی الجوینی، مترجمان: موسی دانش – حبیب روحانی، صفحه 471
[xi] ترجمه تفسیر المیزان، تألیف علامه سید محمد حسین طباطبائی، بقلم سید محمد باقر موسوی همدانی، انتشارات موسسه دار العلم، جلد پنجم، ص 167
[xii] مقدمه ای بر ترجمه قرآن، صفحه 79
[xiii] مقدمه ای بر ترجمه قرآن، صفحه 68
[xiv] مقدمه ای بر ترجمه قرآن، صفحه 70
[xv] مقدمه ای بر ترجمه قرآن، صفحات 19 - 20
[xvi] مقدمه ای بر ترجمه قرآن، صفحه 69
[xvii] مقدمه ای بر ترجمه قرآن، صفحه 70
[xviii] مقدمه ای بر ترجمه قرآن، صفحه 50
[xix] مقدمه ای بر ترجمه قرآن، صفحه 44
http://nekoonam.parsiblog.com/-137271.htm [xx]
همچنین رجوع شود به: ترجمه تفسیر المیزان، تألیف علامه سید محمد حسین طباطبائی، بقلم سید محمد باقر موسوی همدانی، انتشارات موسسه دار العلم، جلد پنجم، ص 85
http://nekoonam.parsiblog.com/-137271.htm [xxi]
[xxii] نقل از ماهنامه آموزشي، اطلاع رساني معارف: تفسير و تأويل قرآن
http://www.maarefmags.com/article.asp?Art=567
[xxiii] اصول کافی، جلد 1، تألیف: ثقة الاسلام ابی جعفر محمد بن یعقوب بن اسحاق الکلینی الرازی، انتشارات علمیه اسلامی، صفحه 279
[xxiv] نقل از ماهنامه آموزشي، اطلاع رساني معارف: تفسير و تأويل قرآن
http://www.maarefmags.com/article.asp?Art=567
[xxv] http://www.askquran.ir/showthread.php?t=590
[xxvi] عبدالحمید اشراق خاوری، قاموس ایقان، جلد چهارم، ص 1753
[xxvii] فصوص الحکم ابن عربی، برگردان متن محمد علی موحد و صمد موحد، نشر کارنامه، صفحه 99
[xxviii] عبدالحمید اشراق خاوری، قاموس ایقان، جلد سوم، ص 1433
[xxix] ترجمه تفسیر المیزان، تألیف علامه سید محمد حسین طباطبائی، بقلم سید محمد باقر موسوی همدانی، انتشارات موسسه دار العلم، جلد پنجم، ص 125
[xxx] الحياة با ترجمه احمد آرام، ج 2 ، ص 266
[xxxi] عبدالحمید اشراق خاوری، قاموس ایقان، جلد سوم، ص 1431
[xxxii] سايت تسنيم: بررسى زبان قرآن در آیات متشابه
[xxxiii] ترجمه تفسیر المیزان، تألیف علامه سید محمد حسین طباطبائی، بقلم سید محمد باقر موسوی همدانی، انتشارات موسسه دار العلم، جلد پنجم، ص 61
[xxxiv] مقدمه ای بر ترجمه قرآن، صفحه 313
[xxxv] مقدمه ای بر ترجمه قرآن، صفحه 311
[xxxvi] ترجمه تفسیر المیزان، تألیف علامه سید محمد حسین طباطبائی، بقلم سید محمد باقر موسوی همدانی، انتشارات موسسه دار العلم، جلد پنجم، ص 84
[xxxvii] احتجاج- ترجمه غفارى مازندرانى، ج4 ، ص 76
[xxxviii] ترجمه تفسیر المیزان، تألیف علامه سید محمد حسین طباطبائی، بقلم سید محمد باقر موسوی همدانی، انتشارات موسسه دار العلم، جلد پنجم، ص 133
[xxxix] ترجمه تفسیر المیزان، تألیف علامه سید محمد حسین طباطبائی، بقلم سید محمد باقر موسوی همدانی، انتشارات موسسه دار العلم، جلد پنجم، ص 83
[xl] اکبر گنجی، مقاله بی دلیلی ختم نبوت
[xli] الحياة با ترجمه احمد آرام، جلد 2 ، صفحه 272 - 273
[xlii] ترجمه تفسیر المیزان، تألیف علامه سید محمد حسین طباطبائی، بقلم سید محمد باقر موسوی همدانی، انتشارات موسسه دار العلم، جلد پنجم، ص 147
[xliii] شیوه های تفسیری قرآن کریم، دکتر مصطفی الصاوی الجوینی، مترجمان: موسی دانش – حبیب روحانی، صفحه 423
[xliv] شیوه های تفسیری قرآن کریم، دکتر مصطفی الصاوی الجوینی، مترجمان: موسی دانش – حبیب روحانی، صفحه 419
[xlv] شیوه های تفسیری قرآن کریم، دکتر مصطفی الصاوی الجوینی، مترجمان: موسی دانش – حبیب روحانی، صفحه 420
[xlvi] شیوه های تفسیری قرآن کریم، دکتر مصطفی الصاوی الجوینی، مترجمان: موسی دانش – حبیب روحانی، صفحه 422
[xlvii] نقل از ماهنامه آموزشي، اطلاع رساني معارف: تفسير در لغت
http://www.maarefmags.com/article.asp?Art=567
[xlviii] ترجمه تفسیر المیزان، تألیف علامه سید محمد حسین طباطبائی، بقلم سید محمد باقر موسوی همدانی، انتشارات موسسه دار العلم، جلد دوم، صفحات 24 - 27
[xlix] ترجمه تفسیر المیزان، تألیف علامه سید محمد حسین طباطبائی، بقلم سید محمد باقر موسوی همدانی، انتشارات موسسه دار العلم، جلد پنجم، ص 143
[l] مقدمه ای بر ترجمه قرآن، صفحه 326 - 327
[li] مقدمه ای بر ترجمه قرآن، صفحه 339
[lii] مقدمه ای بر ترجمه قرآن، صفحه 334
[liii] مقدمه ای بر ترجمه قرآن، صفحه 315
[liv] فصل الخطاب، تألیف: ابوالفضل محمد بن محمد رضای گلپایگانی، صص 99 - 100
[lv] ارشاد القلوب- ترجمه سلگى،ج1،ص 204
[lvi] ترجمه تفسیر المیزان، تألیف علامه سید محمد حسین طباطبائی، بقلم سید محمد باقر موسوی همدانی، انتشارات موسسه دار العلم، جلد پنجم، ص 143
[lvii] ترجمه تفسیر المیزان، تألیف علامه سید محمد حسین طباطبائی، بقلم سید محمد باقر موسوی همدانی، انتشارات موسسه دار العلم، جلد پنجم، ص 141
[lviii] ترجمه تفسیر المیزان، تألیف علامه سید محمد حسین طباطبائی، بقلم سید محمد باقر موسوی همدانی، انتشارات موسسه دار العلم، جلد پنجم، ص 143
[lix] ترجمه تفسیر المیزان، تألیف علامه سید محمد حسین طباطبائی، بقلم سید محمد باقر موسوی همدانی، انتشارات موسسه دار العلم، جلد پنجم، ص 170
[lx] المناقب، جلد 2، صفحه 43
[lxi] قاموس ایقان، تآلیف جناب عبد الحمید اشراق خاوری، جلد چهارم، صفحه 1565
[lxii] قاموس ایقان، تآلیف جناب عبد الحمید اشراق خاوری، جلد چهارم، صفحه 1565
[lxiii] قاموس ایقان، تآلیف جناب عبد الحمید اشراق خاوری، جلد چهارم، صفحه 1565
[lxiv] ترجمه تفسیر المیزان، تألیف علامه سید محمد حسین طباطبائی، بقلم سید محمد باقر موسوی همدانی، انتشارات موسسه دار العلم، جلد پنجم، ص 143
[lxv] قاموس ایقان، تآلیف جناب عبد الحمید اشراق خاوری، جلد چهارم، صفحه 1829
[lxvi] حضرت بهاءالله، کتاب مستطاب ایقان، ص 57
[lxvii] ترجمه تفسیر المیزان، تألیف علامه سید محمد حسین طباطبائی، بقلم سید محمد باقر موسوی همدانی، انتشارات موسسه دار العلم، جلد دوم، ص 332
[lxviii] ترجمه تفسیر المیزان، تألیف علامه سید محمد حسین طباطبائی، بقلم سید محمد باقر موسوی همدانی، انتشارات موسسه دار العلم، جلد پنجم، ص 162
[lxix] ثواب الاعمال – ترجمه غفاری، ص 639
[lxx] ترجمه جلد سیزدهم بحار الانوار توسط مرحوم حسن بن محمد ولی ارومیه رحمة الله، صفحه 414
[lxxi] "Muhammad: the Seal of the Prophets" ، www.sealofprophets.org
[lxxii] تاریخ جامع ادیان از آغاز تا امروز، تألیف جان ناس، ترجمه علی اصغر حکمت، انتشارات پیروز، ص 402
[lxxiii] حضرت بهاءالله، کتاب مستطاب ایقان، ص 10
[lxxiv] بنادر البحار- ترجمه و شرح خلاصه دو جلد بحار الانوار، ترجمهفارسى، ص221
[lxxv] بنادر البحار- ترجمه و شرح خلاصه دو جلد بحار الانوار ، ترجمهفارسى، ص229
[lxxvi] الحياة با ترجمه احمد آرام، ج2، ص 538
[lxxvii] قاموس ایقان، تآلیف جناب عبد الحمید اشراق خاوری، جلد سوم، صفحه 1182
[lxxviii] قاموس ایقان، تآلیف جناب عبد الحمید اشراق خاوری، جلد چهارم، صفحه 1862
[lxxix] پیرامون ظهور حضرت امام مهدی (عج)، تألیف: عبد الحمید المهاجر، ترجمه: حمید رضا کفاش، انتشارات عابد، صفحه 18
[lxxx] شرح آقا جمال الدين خوانسارى بر غرر الحكم، جلد 3، صفحه 103
[lxxxi] الحياة با ترجمه احمد آرام، جلد 2، صفحه 541
[lxxxii] ارشاد القلوب، ترجمه طباطبايى، ص277
[lxxxiii] بهشت كافى- ترجمه روضه كافى، صفحات 85 - 86
[lxxxiv] ثقة المحدثین حاج میرزا حسین طبرسی نوری، نجم الثاقب، تاریخ نشر 1384، جلد اول، صفحه 151
[lxxxv] الحياة با ترجمه احمد آرام، ج 2، ص 268
افزودن دیدگاه جدید