به ياد اسكی باز بهائی
3 اسفند 1392
دکتر آریا حق گو
نوید شاهسوندی شاید یکی از ده ها هم میهنی باشد که اعضای آن ها پس از مرگ مغزی برای نجات جان سایر ایرانیان اهداء شده است. خانواده نوید هم از حیث ایثار و انسان دوستی تفاوتی با خانواده های سایر اهداءکنندگان عضو ندارند. تمام این افراد شهروندانی ایرانی هستند که روح انسان دوستی و عشق به هم نوع ایرانیان در آن ها متجلّی شده است. آنچه من را به نوشتن این یادداشت وادار نمود نیز اتفاقاً همین یگانگی و تشابه احساسات انسان دوستانه در خانواده نوید شاهسوندی با سایر هم میهنانی است که اعضای عزیران خود را اهداء می کنند.
مرگ این جوان بهائی حادثه ای تلخ برای همه ما ایرانیان است اما آنچه در پس این حادثه رخ داد، می تواند نقطه آغازی برای درک عمیق مفهوم همپارچگی ایرانیان و همنوایی یک ملّت بدون توجه به نژاد و مذهب و زبان باشد. سال هاست که در کشور ما بهائی بودن منشاء تبعیض در رفتار حکمرانان با شهروندان بوده است. هرگز نشنیده بودیم که وزیری در جمهوری اسلامی برای جان یک بهائی ارزشی قائل باشد. اما این حادثه تلخ برای این جوان ورزشکار بهائی، به نخستین نمونه ای در تاریخ جمهوری اسلامی تبدیل شد که یک وزیر برای حفظ جان یک بهائی اهمیتی قائل می شود. محمود گودرزی، وزیر ورزش و جوانان ایران به مدیر عامل شرکت توسعه و نگهداری اماکن ورزشی دستور داد که "هرگونه همکاری و حمایت را برای بهبود روند درمانی این اسکیباز انجام دهند." آیا امکان دارد که این نخستین نمونه در عمل آخرین نمونه از اهمیت پیدا کردن جان بهائیان برای مسئولین جمهوری اسلامی نباشد؟
هرگز ندیده بودیم که خبرگزاری های جمهوری اسلامی از حوادثی سخن بگویند که برای شهروندان بهائی اتفاق می افتد تا چه رسد به اینکه خواستار پیگیری علل و عوامل بروز آن باشند. برخورد این قهرمان اسکی ایران با دکلی محافظت نشده در پیست اسکی دیزین شاید نخستین نمونه ای در رسانه هایی چون ایسنا باشد از پیگیری علل و عوامل حوادثی که جان بهائیان را می گیرد. آیا امکان دارد که این نخستین نمونه در عمل آخرین نمونه از پیگیری سلب جان بهائیان در رسانه های جمهوری اسلامی نباشد؟
مرگ این جوان ایرانی بهائی و اهداء اعضاء او به هم میهنان مسلمانش شاید بهانه ای تلخ باشد برای اندیشیدن به مفهوم شهروندی و همپارچگی اعضای یک ملّت. جمهوری اسلامی تا به حال چشمانش را بر پایبندی عمیق بهائیان به این مفاهیم بسته است و تلاش کرده تا چشمان ایرانیان را نیز بر این واقعیت ببندد. انکار شهداء و آزادگان بهائی در جنگ ایران و عراق یکی از نشانه های این چشم بندی جمهوری اسلامی است. اما آیا بهائی ستیزان و کسانی که بر طبل نفرت ایرانیان از هم میهنان بهائی خود می کوبند نباید به معنای عمل خانواده شاهسوندی بیاندیشند؟ آیا این افراد از خود نمی پرسند که چرا اعضاء بدن جوانی بهائی باید به اعضاء جامعه ای حیات دوباره ببخشد در هرحالی که آن جوان از حق تحصل و استخدام و ده ها حق شهروندی دیگر در آن جامعه محروم است؟ چرا اعضاء جوانی بهائی که در حیاتش به فتوای روحانیون تندرو نجس شمرده می شده است، پس از مرگش باید در بدن هم میهنان مسلمانش به حیات ادامه دهد؟ روحانیونی که ایرانیان بهائی را مهدورالدم و جان آن ها را بی ارزش می دانند چگونه می توانند نجات جان چندین ایرانی مسلمان را با اعضاء بدن یک بهائی توجیه نمایند؟
واقعیت این است که بهائیان ایران خود را عضوی از جامعه ایران می دانند و به مفهوم شهروندی و همپارچگی اعضاء یک ملّت عمیقاً پایبند هستند. بسیاری از ایرانیان مسلمان هم چنین می اندیشند و بهائیان را عضوی گرامی در خانواده بزرگ و متنوّع ایرانیان می شمارند. به همین دلیل به بهانه اختلاف مذهب، تردیدی در نجات جان هم میهنان خود با اهداء اعضاء عزیزانشان راه نمی دهند. پدر نوید شاهسوندی هرگز از هم میهنان مسلمانش نپرسید که اگر شما ما را نجس می شمارید، چگونه خواستار حیات اعضاء بدن پسر من در بدن عزیزانتان هستید! هم میهنان مسلمانی هم که با اعضاء بدن این جوان بهائی حیات دوباره ای پیدا کردند هرگز از روحانیون سوال نکردند که چگونه اعضاء بدن یک بهائی در بدن یک مسلمان جای می گیرد!
در شرايطي كه روحانياني چون آيت الله خامنه ای با صدور فتوای نجاست بهائيان، ايرانيان را به دوری و نفرت از بهائيان دعوت مي كنند، اقدام خانواده اين جوان بهائی در اهداء اعضای او به هم ميهنان مسلمان پاسخ جامعه بهائی ايران به اين نفرت پراكنی هاست. پوشش خبری این اقدام فداکارانه این خانواده بهائی توسّط خبرنگاران مسلمان و حتی دستور وزیر ایرانی برای تلاش در حفظ جان این ورزشکار ایرانی هم پاسخ ایرانیان به این گونه فتواهاست. آيا امثال آقای خامنه ای اين پيام را مي شنوند يا همچنان اصرار دارند كه تخم نفرت و كينه را بين ايرانيان بپاشند؟ آيا آقای خامنه ای با ديدن اين اقدامات حاضر است از فتوای شرم آور خود عذرخواهی كند يا این بار فتوا خواهد داد كه اعضای بدن اين جوان بهائی بايد از بدن مسلمانان خارج شود؟ آیا روحانیون تندرو اجازه می دهند که ایرانیان با احترام به تنوّع فرهنگی و مذهبی خود جامعه ای متنوّع اما همپارچه بسازند یا همچنان مایلند با ابزار دین تمام ایرانیان را در سلک واحدی وارد نمایند که خود را متولّی آن می دانند؟
با تلميح به ترجيع بند معروف استاد شهريار دو سخن با دو مخاطب دارم:
اول با پروردگار دانا!
اي داور دانا تو مي دانی كه بهائيان به ايران و ايرانيان عشق می ورزند و خانواده اين جوان بهائی نيز به خاطر رضای تو و عشق به هم ميهنانشان، اعضای جگرگوشه خود را به هم ميهنان مسلمان خود اهداء نمودند. می دانی که ایرانیان مردمانی هستند که در طول تاریخشان به تو عشق ورزیده اند و هر یک به زبانی و با آئینی تو را پرستیده اند و به خاطر رضای تو و عشق به هم نوعانشان همواره با پیروان سایر کیش ها به مهربانی و محبّت رفتار نموده اند. پس خودت روح این جوان ایرانی را در آرامش و شادی قرار ده و به ایرانیان کمک کن تا از پایان زندگی مادی این جوان، آغازی برای ایرانی آباد برای همه ایرانیان بسازند.
دوم با رهبر جمهوري اسلامي!
حضرت آیت الله؛ مطمئنم که خبر این اقدام خانواده ای ایرانی و بهائی به شما هم رسیده است. در خلوت خود به پیامی بیاندیشید که در پس این ماجراها نهفته است. شما به هر دلیل فعلاً در جایگاه رهبری ایرانیان نشسته اید اما می دانید که این جایگاه ابدی نیست. امید چندانی ندارم که این ماجرا تغییری در روند رهبری شما ایجاد نماید و باعث شود که شما ایرانیان را به سمت همپارچگی و ساختن ایرانی آباد و آزاد برای همه ایرانیان رهبری کنید اما حضرت آيت الله استدعا دارم انصاف مي كنید. انصاف!
دیدگاهها
Anonymous :
Anonymous :
Anonymous :
ali :
افزودن دیدگاه جدید