چرا بهاءالله دعوی الوهیت کرده است
ادعاي الوهيت
ميرزا حسينعلي بهأالله پس از ادعاي پيامبري مدعي «الوهيت» مي شود و خود را خداوند و خالق جهان مي شمارد. ادعاي «الوهيت» ميرزا حسينعلي نور كجوري (بهأالله) بيشتر به يك شوخي مي ماند و عده اي تصور مي كنند كه اين امر ساخته و پرداخته مخالفان بهائيت بوده است. اما نگاهي از سر تأمل بر نوشته هاي ميرزا حسينعلي نوري (بهأالله) اين شائبه را به يقين تبديل مي كند. براي اثبات ادعاي الوهيت بهأالله به چند نمونه از نوشته هاي اونگاه مي كنيم. بهأالله هنگامي كه در زندان عكا گرفتار بود، چنين نگاشت:
«اسمع ما يوحي من شطر البلأ علي بقعه المحنه و الابتلأ من سدره القضأ انه لا اله الا انا المسجون الفريد». (41)
(بشنو آنچه را كه وحي مي شود از مصدر بلا بر زمين غم و اندوه از سدره قضا بر ما به اينكه نيست خدايي جز من زنداني يكتا».
در قسمتي ديگر از كتاب مبين مي گويد:
«كذلك امر ربك اذكان مسجوناً في اءخرب البلاد». (42)
(اينگونه امر كرد پروردگارت، زماني كه بود زنداني در خراب ترين شهرها».
و نيز مي گويد:
«تفكر في الدنيا و شأن اهلها ان الذي خلق العالم لنفسه قد حبس في اءخرب الديار بما اكتسبت ايدي الظالمين». (43)
(درباره دنيا و حالات مردم آن بينديش. زيرا آنكه جهان را براي خود خلق كرد، در خراب ترين مكان ها به دست ستمكاران زنداني است).
و در جاي ديگري از كتاب مبين آورده است:
«ان الذي خلق العالم لنفسه منعوه اءن ينظر الي اءحد من احبائه»(44)
(آن كسي كه جهان را براي خودش خلق كرد، او را منع مي كنند كه حتي به يكي از دوستانش نظر افكند).
نويسنده : شاهين در 18 خرداد 1387 ساعت 18:58
شاهین عزیز
متأسفانه مخالفین دیانت بهائی با سوء استفاده از عدم آگاهی مردم نسبت به سوابق این مطلب در عرفان اسلامی و ادیان گذشته سعی در وارونه جلوه دادن حقیقت مینمایند و ادعا میکنند که بهائیان پیامبرشان را خدا میدانند حال آنکه با مروری سطحی بر آیات نماز یومیه ای که بهائیان میخوانند خواهید دید نه تنها چنین نیست بلکه بهائیان خداوند را در چنان علو تقدیسی ستایش مینمایند که حتی اذکار مقربین را لایق صعود به آسمان قربیت او نمیدانند و طیور قلبهای مخلصین را قابل وصول به آستانه درگاهش نمیشمارند و ذات خداوند را از انتساب هر اسم و صفتی مبرا میدانند
"سبحانک من ان تصعد الی سماء قربک اذکار المقربین او ان تصل ای فناء بابک طیور افئدة المخلصین ، اشهد انک کنت مقدسا عن الصفات و منزها عن الاسماء" صلات کبیر آیات سجده
اما آنان که بدنبال القاء شبهه و توهمند از بیانات الهی تعابیری ساده اندیشانه و واژگونه ارائه میدهند تا به خیال خود مردمان را از شناخت حقیقت باز دارند. اگر بخواهیم به شیوه ایشان کلمات را تعبیر نمائیم باید آنجا که در قرآن آمده " مارمیت اذ رمیت ولکن الله رمی" سوره انفال آیه 17 بگوئیم پیامبر اسلام خود را خدا خوانده چون فرموده خدا سنگ را پرتاب کرد و یا آنجا که فرمودند " ان الذین یبایعونک انما یبایعون الله یدالله فوق ایدیهم" سوره فتح آیه 10 بگوئیم پیامبر به بیعت کنندگان گفت با خدا بیعت کرده اند و دست خود را بالای دست همه قرار داد و گفت این دست خداست پس او خود را خدا خوانده. یا اینکه از آیه ای که خطاب الهی به موسی را در کوه طور بیان میدارد " ان یا موسی انی انا الله رب العالمین" سوره قصص آیه 30 یعنی ای موسی من خدا پروردگار عالم هستم اینطور برداشت نمائیم که خدا بصورت درخت یا شعله در آمده و سخن گفته، که به این تعبیر ظهور او در قلب اشرف مخلوقاتش نباید جای تعجب داشته باشد
از این قبیل اظهارات در کتب مقدسه قبل و در روایات نیز بسیار میتوان یافت. عرفاء بسیاری نیز بانگ انا الحق سرداده اند و برخی همچون حلاج سر خویش را بابت افشای این راز بر دار نمودند " گفتم آن یار کزو گشت سر دار بلند جرمش این بود که اسرار هویدا میکرد" آنان که با متون عرفانی آشنائی دارند میدانند که بالاترین مرتبۀ سلوک فناء فی الله است و در این جایگاه ذکر " تو" بر معشوق کفر محسوب میگردد چه که به معنای قائل شدن وجود برای خود است و این در مقابل عظمت وجود معبود خطاست ." خود ثنا گفتن ز ما ترک ثناست کاین دلیل هستی و هستی خطاست" و در وصف همین رتبه است که آمده " حسنات الابرار سیئات المقربین" یعنی آنچه برای خوبان نیکی محسوب میگردد برای مقربین کفر است
از طرفی گاه خداوند رنجها و حالات مقربین خویش را به خود نسبت میدهد همانند لقب ثار الله که بر امام حسین اطلاق میگردد و خداوند خونی که از گلوی او جاری گردید خون خود میخواند. به همین سیاق اگر در بیانی که از حضرت بهاءالله نقل فرمودید دقت فرمائید خواهید دید که سخن از وحی الهی است " استمع مایوحی" یعنی بشنو آنچه وحی گردید و در این وحی خداوند به بنده مقربش میگوید اینکه تو را زندانی کرده اند و در رنج و سختی گرفتار ساخته اند مانند آنست که مرا زندانی کرده اند و خداوند در این بیان صفت تنهائی و مسجونیت فرستاده اش را به خود نسبت داده.
در باره کلمه رب شاید توضیح این نکته ضروری باشد که این لغت علاوه بر معنای پروردگار به معنای مربی هم هست و از آن حیث که انبیاء و اولیاء الهی بزرگترین مربیان بشریتند اطلاق نام رب بر ایشان نیز میگردد کما اینکه از امام حسین در تفسیر آیه " و اشرقت الارض بنور ربها" نقل گردیده که فرموده اند " رب الارض امام الارض" یعنی امام رب زمین است بحار الانوار ج7 ص 326 بنا براین اگر در بیانی که ذکر فرمودید مفهوم مربی و پیشوا را قرار دهید با تضادی روبرو نخواهید شد
اما نکته دیگری که در اصول اعتقادات بهائی وجود دارد و تعارضات عقلی و فلسفی باورهای سنتی به خداوند را رفع میسازد اعتقاد به عوالم سه گانه (حق ، امر، خلق ) است عالم حق مربوط به خدا است که مبرا از همه اسمها و صفات است و راهی برای شناخت او وجود ندارد و عرفا در وصف آن گفته اند "السبیل مسدود والطلب مردود" . عالم امر عالمی است که در اصطلاح گذشتگان " مشیت اولیه" ،" اول صادر از حق" ، " عقل اول" و ... خوانده میشد و عالمی است که روح مشترک انبیاء الهی از آن نشأت میگیرد و واسط بین عالم حق و عالم خلق است . بدون تصور چنین واسطی عقلا نمیتوان هیچگونه نسبتی بین عالم حق که وحدت محض و قدیم و بسیط است با عالم خلق که کثرت محض و حادث و مرکب است برقرار ساخت و اگر چنین فرض کنیم واجب الوجود را در گیر زمان و مکان و کثرت و نقص نموده ایم که دیگر واجب الوجود نخواهد بود. به همین دلیل باید بپذیریم که مخلوق احد، جز واحد نیست که کامل و قدیم است. همان موجودی که آنرا اول صادر از حق خوانده اند. خلقت عالم خلق بواسطه این عالم صورت میگیرد همانگونه که در حدیث قدسی خداوند پیامبر را خطاب میکند و میگوید " لولاک لما خلقت الافلاک" یعنی اگر تو نبودی افلاک را خلق نمیکردم حال آنکه اگر ناظر به وجود ظاهری پیامبر باشیم میلیاردها سال بعد از خلق افلاک خلق گردیده و این عبارت مصداق نخواهد داشت . بنابراین خالق افلاک همان عالمی است که ارواح انبیاء از آن صادر میگردد و مفهوم خالقیتی هم که در آثار حضرت بهاءالله مشاهده میکنید بواسطه همین معناست
گرچه سعی شد مطالب بصورت مختصر و ساده بیان گردد ولی اذعان میفرمائید که فهم آن برای همگان راحت نیست و بهمین سبب معاندین با برگزیدن عباراتی که خلاف تصورات عوام است سعی مینمایند اذهان ایشان را نسبت به اعتقادات بهائی منحرف و مشوش سازند
امیدوارم که توانسته باشم تاحدی به رفع ابهام شما کمک نمایم
شاد و سربلند باشید
Comments
بنده خدا said:
افق said:
عرفان said:
ehsan said:
reza said:
lohrasb-iraj said:
lohrasb-iraj said:
Anonymous said:
Anonymous said:
سردبیر replied:
Anonymous said:
Anonymous said:
Anonymous said:
Thomas said:
Anonymous replied:
سردبیر replied:
Anonymous replied:
سردبیر replied:
Anonymous replied:
Anonymous replied:
محمد said:
سردبیر replied:
Anonymous replied:
din gard said:
سردبیر replied:
چرا بهائی نیستم said:
سردبیر replied:
چرا بهائی نیستم replied:
سردبیر replied:
چرا بهائی نیستم replied:
Anonymous said:
سردبیر replied:
ali baba replied:
سردبیر replied:
Anonymous replied:
سردبیر replied:
کورش said:
برادر عزیزم شاهین گرامی
از اینکه فکر میکنی و اهل تفکر هستی بسیار شادم و به تو قول میدهم اگر با تفکر و بدون تعصب حتا به خورشید پرستی هم برسی مورد قبول خداوند عزیز خواهد بود چرا که در قرآن شریف فرمود که از هر کس به اندازه ای که به او دادیم بازخواست میکنیم . یقین دارم که اهل تفکری و شبهه ات برای خودت پیش آمده و خدایی ناکرده با مرض قلبی نیست . دوستان پاسخهای خوبی داده اند و حقیر استفاده کردم ، فقط میخواستم یک بیان از حضرت رسول روحی له الفدا اضافه کنم
حضرتش میفرماید من رءانی فراءالحق
یعنی هرکس مرا ببیند ، خدا را دیده است
البته من به تازگی این بیان را از برنامه ی معرفت که از شبکه 4 پخش میشده دیده ام و از زبان جناب دکتر دینانی که شاگرد مرحوم علامه طباطبایی بوده شنیدم و خودم هم به دنبال سند این حدیث هستم ، ولی خواستم بیان کنم ، شاید در راه تحقیق به تو برادر عزیزم یاری کند . انشاءالله . برادرم یک نکته ی دیگر اینکه ، خداوند وقتی از درخشش در سنگ با حضرت موسی علیه السلام و از درخت زیتون با حضرت عیسی علیه السلام سخن میگوید ، خود را خدای عالمیان میخواند ، حال آنکه موسویان سنگ را و عیسویان درخت زیتون را نعوذبالله خدا نمیدانند . آیا وقتی شرافت سنگ و گیاه به حدیست که خداوند از حنجره ی آنها سخن میگوید ، شرافت انسان نمیتواند به این میزان باشد؟
فدای تو برادر عزیزم که به دنبال حق هستی که اگر نبودی زحمت تایپ کردن همین چند خط را هم به خودت نمیدادی . درود بر تو
Add new comment