چرا بهاءالله دعوی الوهیت کرده است

ادعاي الوهيت
ميرزا حسينعلي بهأالله پس از ادعاي پيامبري مدعي «الوهيت» مي شود و خود را خداوند و خالق جهان مي شمارد. ادعاي «الوهيت» ميرزا حسينعلي نور كجوري (بهأالله) بيشتر به يك شوخي مي ماند و عده اي تصور مي كنند كه اين امر ساخته و پرداخته مخالفان بهائيت بوده است. اما نگاهي از سر تأمل بر نوشته هاي ميرزا حسينعلي نوري (بهأالله) اين شائبه را به يقين تبديل مي كند. براي اثبات ادعاي الوهيت بهأالله به چند نمونه از نوشته هاي اونگاه مي كنيم. بهأالله هنگامي كه در زندان عكا گرفتار بود، چنين نگاشت: 
«اسمع ما يوحي من شطر البلأ علي بقعه المحنه و الابتلأ من سدره القضأ انه لا اله الا انا المسجون الفريد». (41)
(بشنو آنچه را كه وحي مي شود از مصدر بلا بر زمين غم و اندوه از سدره قضا بر ما به اينكه نيست خدايي جز من زنداني يكتا». 
در قسمتي ديگر از كتاب مبين مي گويد: 
«كذلك امر ربك اذكان مسجوناً في اءخرب البلاد». (42)
(اينگونه امر كرد پروردگارت، زماني كه بود زنداني در خراب ترين شهرها». 
و نيز مي گويد: 
«تفكر في الدنيا و شأن اهلها ان الذي خلق العالم لنفسه قد حبس في اءخرب الديار بما اكتسبت ايدي الظالمين». (43)
(درباره دنيا و حالات مردم آن بينديش. زيرا آنكه جهان را براي خود خلق كرد، در خراب ترين مكان ها به دست ستمكاران زنداني است). 
و در جاي ديگري از كتاب مبين آورده است: 
«ان الذي خلق العالم لنفسه منعوه اءن ينظر الي اءحد من احبائه»(44)
(آن كسي كه جهان را براي خودش خلق كرد، او را منع مي كنند كه حتي به يكي از دوستانش نظر افكند).
نويسنده : شاهين در 18 خرداد 1387 ساعت 18:58

 

شاهین عزیز
متأسفانه مخالفین دیانت بهائی با سوء استفاده از عدم آگاهی مردم نسبت به سوابق این مطلب در عرفان اسلامی و ادیان گذشته سعی در وارونه جلوه دادن حقیقت مینمایند و ادعا میکنند که بهائیان پیامبرشان را خدا میدانند حال آنکه با مروری سطحی بر آیات نماز یومیه ای که بهائیان میخوانند خواهید دید نه تنها چنین نیست بلکه بهائیان خداوند را در چنان علو تقدیسی ستایش مینمایند که حتی اذکار مقربین را لایق صعود به آسمان قربیت او نمیدانند و طیور قلبهای مخلصین را قابل وصول به آستانه درگاهش نمیشمارند و ذات خداوند را از انتساب هر اسم و صفتی مبرا میدانند
"سبحانک من ان تصعد الی سماء قربک اذکار المقربین او ان تصل ای فناء بابک طیور افئدة المخلصین ، اشهد انک کنت مقدسا عن الصفات و منزها عن الاسماء" صلات کبیر آیات سجده
اما آنان که بدنبال القاء شبهه و توهمند از بیانات الهی تعابیری ساده اندیشانه و واژگونه ارائه میدهند تا به خیال خود مردمان را از شناخت حقیقت باز دارند. اگر بخواهیم به شیوه ایشان کلمات  را تعبیر نمائیم باید آنجا که در قرآن آمده " مارمیت اذ رمیت ولکن الله رمی" سوره انفال آیه 17  بگوئیم پیامبر اسلام خود را خدا خوانده چون فرموده خدا سنگ را پرتاب کرد و یا آنجا که فرمودند " ان الذین یبایعونک انما یبایعون الله یدالله فوق ایدیهم" سوره فتح آیه 10  بگوئیم پیامبر به بیعت کنندگان گفت با خدا بیعت کرده اند و دست خود را بالای دست همه قرار داد و گفت این دست خداست پس او خود را خدا خوانده. یا اینکه از آیه ای که خطاب الهی به موسی را در کوه طور بیان میدارد "  ان یا موسی انی انا الله رب العالمین"  سوره قصص  آیه 30  یعنی ای موسی من خدا پروردگار عالم هستم اینطور برداشت نمائیم که خدا بصورت درخت یا شعله در آمده و سخن گفته، که به این تعبیر ظهور او در قلب اشرف مخلوقاتش نباید جای تعجب داشته باشد
 از این قبیل اظهارات در کتب مقدسه قبل و در روایات نیز بسیار میتوان یافت. عرفاء بسیاری نیز بانگ انا الحق سرداده اند و برخی همچون حلاج سر خویش را بابت افشای این راز بر دار نمودند " گفتم آن یار کزو گشت سر دار بلند جرمش این بود که اسرار هویدا میکرد" آنان که با متون عرفانی آشنائی دارند میدانند که بالاترین مرتبۀ سلوک فناء فی الله است و در این جایگاه ذکر " تو" بر معشوق کفر محسوب میگردد چه که به معنای قائل شدن وجود برای خود است و این در مقابل عظمت وجود معبود خطاست ." خود ثنا گفتن  ز ما ترک ثناست کاین دلیل هستی و هستی خطاست" و در وصف همین رتبه است که آمده " حسنات الابرار سیئات المقربین" یعنی آنچه برای خوبان نیکی محسوب میگردد برای مقربین کفر است
از طرفی گاه خداوند رنجها و حالات مقربین خویش را به خود نسبت میدهد همانند لقب ثار الله که بر امام حسین  اطلاق میگردد و خداوند خونی که از گلوی او جاری گردید خون خود میخواند. به همین سیاق اگر در بیانی که از حضرت بهاءالله نقل فرمودید دقت فرمائید خواهید دید که سخن از وحی الهی است " استمع مایوحی" یعنی بشنو آنچه وحی گردید و در این وحی خداوند به بنده مقربش میگوید اینکه تو را زندانی کرده اند و در رنج و سختی گرفتار ساخته اند مانند آنست که مرا زندانی کرده اند و خداوند در این بیان صفت تنهائی و مسجونیت فرستاده اش را به خود نسبت داده.
در باره کلمه رب شاید توضیح این نکته ضروری باشد که این لغت علاوه بر معنای پروردگار به معنای مربی هم هست و از آن حیث که انبیاء و اولیاء الهی بزرگترین مربیان بشریتند اطلاق نام رب بر ایشان نیز میگردد کما اینکه از امام حسین در تفسیر آیه " و اشرقت الارض بنور ربها" نقل گردیده که فرموده اند " رب الارض امام الارض" یعنی امام رب زمین است  بحار الانوار ج7 ص 326 بنا براین اگر در بیانی که ذکر فرمودید مفهوم مربی و پیشوا را قرار دهید با تضادی روبرو نخواهید شد
اما نکته دیگری که در اصول اعتقادات بهائی وجود دارد و تعارضات عقلی و فلسفی باورهای سنتی به خداوند را رفع میسازد اعتقاد به عوالم سه گانه (حق ، امر، خلق ) است عالم حق مربوط به خدا است که مبرا از همه اسمها و صفات است و راهی برای شناخت او وجود ندارد و عرفا در وصف آن گفته اند "السبیل مسدود والطلب مردود" . عالم امر عالمی است که در اصطلاح گذشتگان " مشیت اولیه" ،" اول صادر از حق" ، " عقل اول" و ... خوانده میشد و عالمی است که روح مشترک انبیاء الهی از آن نشأت میگیرد و واسط بین عالم حق و عالم خلق است . بدون تصور چنین واسطی عقلا نمیتوان هیچگونه نسبتی بین عالم حق که وحدت محض و قدیم و بسیط است با عالم خلق که کثرت محض و حادث و مرکب است برقرار ساخت و اگر چنین فرض کنیم واجب الوجود را در گیر زمان و مکان و کثرت و نقص نموده ایم که دیگر واجب الوجود نخواهد بود. به همین دلیل باید بپذیریم که مخلوق احد، جز واحد نیست که کامل و قدیم است. همان موجودی که آنرا اول صادر از حق خوانده اند.  خلقت عالم خلق بواسطه این عالم صورت میگیرد همانگونه که در حدیث قدسی خداوند پیامبر را خطاب میکند و میگوید " لولاک لما خلقت الافلاک" یعنی اگر تو نبودی افلاک را خلق نمیکردم حال آنکه اگر ناظر به وجود ظاهری پیامبر باشیم میلیاردها سال بعد از خلق افلاک خلق گردیده و این عبارت مصداق نخواهد داشت . بنابراین خالق افلاک همان عالمی است که ارواح انبیاء از آن صادر میگردد و مفهوم خالقیتی هم که در آثار حضرت بهاءالله مشاهده میکنید بواسطه همین معناست 
گرچه سعی شد مطالب بصورت مختصر و ساده بیان گردد ولی اذعان میفرمائید که فهم آن برای همگان راحت نیست و بهمین سبب معاندین با برگزیدن عباراتی که خلاف تصورات عوام است سعی مینمایند اذهان ایشان را نسبت به اعتقادات بهائی منحرف و مشوش سازند
امیدوارم که توانسته باشم تاحدی به رفع ابهام شما کمک نمایم
شاد و سربلند باشید

سایر دسته بندیها

Comments

بنده خدا's picture

بنده خدا said:

ان شاءالله حضرت بهاءالله در روز قيامت به داد شما برسد. لعنت خدا بر منحرف كنندگان بنده هاي او از راه حق
افق's picture

افق said:

سر دبیر محترم از مطالعه توضیحات شما بسیار محظوظ شدم اگر چه فهم دقیق و کامل آن مستلزم چندین بار مطالعه است بسیار موجز ولی مستدل بیان کرده اید بسیار استفاده کردم و افقهای تازه ای نسبت به این مطلب پیش روی من باز شد از شما سپاگزارم.
عرفان's picture

عرفان said:

مولوی در مثنوی میفرماید: حق تعالی چونکه ناید در عیان نایب حقند این پیغمبران چونکه شد از پیش دیده روی یارنایبی باید ازومان یادگار نی غلط گفتم که نایب یا منوب گر دو پنداری قبیح آید نه خوب نی دو باشد تا توئی صورت پرست پیش او یک گشت کز صورت برست در ص 22 -23 رسائل قربی از حضرت رسول اکرم (ص) آمده است: انا عرب بلا عین ( من عرب بدون عین هستم – یعنی رب ) انا احمد بلا میم ( من احمد بدون میم هستم) من رانی فقد رأی الحق (کسی که مرا ببیند خدا را دیده است) انا و علی ابوا هذه الامه من عرفنا فقد عرف الله ( من و علی پدر این امت هستیم هر که ما را شناخت بدرستی که خدا را شناخته است) حضرت موسی به نص صریح قرآن تجلی الهی را در نار سدره سینا دید " ... یا موسی انی انا الله رب العالمین" (قصص، آیه 28 – 30). عارف بزرگ اسلامی، شیخ محمود شبستری، با اشاره به این آیه در رابطه با انالحق گفتن منصور حلاج می فرماید: روا باشد انالحق از درختی چرا نبود روا از نیکبختی پیامبران الهی وجودشان محل نزول وحی الهی است و واسطه حق و خلقند، تجلی صفات و کمالات الهی در عالم خلقند. با توجه به این تجلی خاص است که در آثار اسلامی احادیثی از حضرت محمد (ص) نقل شده است که در صفحه 183 سفینة النجات آمده است: " لی مع الله وقت لا یسعنی فیه ملک مقرب و لا نبی مرسل" ( مرا با خدا وقتی است که در آن وقت نه ملکی می گنجد و نه پیامبری ). پس " به ظهور و صفات و اسمای ایشان ظهور الله و اسم الله و صفة الله در ارض ظاهر میشود (کتاب ایقان)". همچنین در احادیث اسلامی از حضرت رسول اکرم (ص) مذکور است: لی مع الله حالات، انا هو و هو انا الا انا انا و هو هو. بنابراین، غفلت از جنبه استعاری و تشبیهی این بیانات و توهم وحدت پیامبران با ذات الهی کفر محض میباشد و این مطلب به وضوح تمام در آثار دیانت بهائی تصریح شده است و به فرموده حضرت ولی امرالله در کتاب دور بهائی "... بر طبق معتقدات اهل بهاء هیکل عنصری که جلوه گاه چنین ظهور مهیمنی است کاملا از کینونت آن روح الارواح و جوهر الجواهر متمایز است و آن خدای غیبی که وجود او ثابت و الوهیت مظاهر مقدسه اش مورد ستایش اهل ارض است هرگز حقیقت نامتناهی محیطه ازلیه لایدرک خود را در قالب فانی عنصری محدود و تجسم ندهد و فی الحقیقه خدائی که ذات خویش را در هیکل بشری مجسم سازد بر وفق تعالیم حضرت بهاءالله فی الحین نسبت خدائی از او منقطع میگردد". حضرت بهاءالله در جواهر الاسرار میفرمایند: " فاعلم بان الله تبارک و تعالی لن یظهر بکینونته و لا بذاتیته. لم یزل کان مکنونا فی قدم ذاته و مخزونا فی سرمدیة کینونته" (بدان که خدای تبارک و تعالی هرگز به کینونت و ذاتیت خود ظهور نخواهد یافت و از آغازی که برای آن آغازی نیست در قدم ذات خود و سرمدیت کینونت خود پوشیده و پنهان بوده است).
ehsan's picture

ehsan said:

با تشکر از مطالب این بخش چنانچه مقدور می باشد شبهات بیشتری را درج کرده و نیز جواب های مستدل برای آن قرار دهید.
reza's picture

reza said:

باسلام وسپاس از شماخوبان راه خدا خواهشمندم اگر امکان داشته باشدکتابی مثلا با نام: بهاءالله والوهیت بنویسیدکه درآن مچموعه ی سخنان مبارک آن حضرت دراین باره وجودداشته باشدوتحلیل جامع خود رابنویسیدتامرجعی باشدکامل برای پاسخ به این شبهات.والا این پاسخهای جزئی با همه ی متانت کلامی نمی تواندمرجع تام وتمامی برای پرسشگران باشد. باسپاس/ لطفا ایمیل من را درسایت قرارندهیدچون درایران هستم.متشکرم
lohrasb-iraj's picture

lohrasb-iraj said:

abha in bayanate aliat nazr be andazeye fahme bandegan nazel natijatan ma bandegan bayad saye bligh namaeem dar khowz va ghowr dar asare mobarake ke shayad az shatiye in sahel sadafee bar gireem wa az laaliye makhzoone dar asare bahaullah nasibi yabim,,,,digar tabiree ke in faghire bahre maani az anallah goftane allah minamayad be in soorat ast ke hagh yafalo ma yashah ast ,hamangoone niz mazaher zohoore ou ,pas khoda mitavanad erade konad ke zamani zendani shavad zamani ham zendani konad zamani ham zendan ban va dar eyne hal dar yek an hame chiz va hame kas ,bayan ke be inja redid digar nazar be ghodrat nist nazar be erade wa mashiyatehayye ghadir ast bayanati ham nazar be hekmate haye baleghe be roode dajle andakhte shod fadaye shoma
lohrasb-iraj's picture

lohrasb-iraj said:

yek dastgahe radio dar mahali roshan ast migooyad man manoochere nozari hastam inja ham tehran ast dar zemn emrooz ham jome ast dar soorati ke manoochehr dar in jabe zendani nistdastahe radio ham dar tehran nist barname ham pakhshe mojaddad ast va va va.. in nedaye oost ke az in jesm bar mikhizad ,va masale digar khorshid va ayene...
Anonymous's picture

Anonymous said:

لقب ثار الله که بر امام حسین اطلاق میگردد: معنی ثارالله را اینگونه است که خداوند خون خواه ابی الله صلوات الله علیه است
Anonymous's picture

Anonymous said:

در قرآن مجید کلمه ی رب 969 بار تکرار شده است و معانی مختلف دارد و همیشه مراد از رب خداوند متعال نیست: معنای اول رب: پروردگار جهانیان است و از اسماء مقدسه ی الهی است . الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ (1) ستایش خدای را که پروردگار جهانیان است معنای دوم رب: پادشاه است ؛ مثل معنای رب در آیه ی « یَا صَاحِبَیِ السِّجْنِ أَمَّا أَحَدُكُمَا فَیَسْقِی رَبَّهُ خَمْرًا »(2) ای دو رفیق زندان من! یکی از شما ساقی شراب شاه خواهد شد... یا آیه ی «اذْكُرْنِی عِنْدَ رَبِّكَ فَأَنْسَاهُ الشَّیْطَانُ ذِكْرَ رَبِّهِ» مرا نزد خواجه خود یاد کن اما شیطان از خاطر آن یار زندانی برد که یوسف را نزد خواجه خود یاد کند و آیه ی «ارْجِعْ إِلَى رَبِّكَ فَاسْأَلْهُ»(3) باز گرد و از شاه بپرس معنای سوم رب: مالک است که در لغت به این معنا بسیار آمده است . و از آن جمله در قضیه ی اصحاب فیل که حضرت عبد المطلب فرمود : « انا رب الابل و للبیت رب .» «من مالک شترم و خانه مالک دارد» معنای چهارم رب: مطاع ( پیروی شده ) می باشد . خداوند در قرآن کریم می فرماید : « اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ» علما و راهبان خود را مطاع خویش قرار دادند البته این معنا از فرمایشات امام باقر و امام صادق صلوات الله علیهما استفاده می شود. همچنین رب به معنای مدبر و مصلح نیز آمده است . باید توجه داشت که رب از ماده «رب‌ب» است نه از «رب‌ی» و تربیت کننده کلمه ای است که معادل «مربی» قرار می گیرد و مربی از ماده «ربی» است و در استعمال کلمه «رب» در خصوص خداوند متعال، هم مفهوم خداوندگاری و صاحب اختیاری نهفته است و هم معنای تکمیل کننده و پرورش دهنده؛ یعنی خداست که هم صاحب اختیار عالم است و هم کمال رسان همه عالم .
سردبیر's picture

سردبیر replied:

با تشكر از نظرات محققانه شما خاطرنشان ميگردد كه در متن ريشه كلمه رب و مربي يكي گرفته نشده بلكه اشاره به همان معناي پرورش دهنده است كه شما ذكر كرديد و اختلاف نظري در بين نيست مويد باشيد
Anonymous's picture

Anonymous said:

بتداءً لازم است براي درك صحيح پاسخ، اموري مقدمتاً يادآوري شود: الف: حقيقت روح و معناي آن در قرآن: روح از نظر لغت به معني «نفس» و «دويدن» است بعضي تصريح كرده‌اند، كه روح و ريح (باد) از يك معني گرفته شده است،[1] و اگر روح انساني كه گوهر مستقل مجرّدي است به اين نام ناميده شده بدان جهت است كه از نظر تحرك و حيات‌آفريني، و ناپيدا بودن همچون نفس و باد است امّا موارد استعمال در قرآن متعدد است كه به برخي از آنها اشاره مي‌شود: 1. روح مقدسي كه پيامبران را در انجام رسالتشان ياري و تقويت مي‌كرده.[2] 2. نيروي معنوي كه مؤمنان را ياري و تقويت مي‌كند «اَيَّدَهُمْ بِروحٍ مِنْهُ»[3] 3. فرشتة مخصوص وحي.[4] 4. فرشته بزرگي از فرشتگان و يا مخلوقي برتر.[5] 5. وحي آسماني.[6] 6. روح انساني «نفخ فيه من روحِهِ»[7] در آية مورد سؤال مراد از روح، همين روح عظيمي است كه ما را از حيوانات جدا مي‌سازد و برترين شرف، است و تمام قدرت و فعّاليت‌ ما از آن سرچشمه مي‌گيرد، و به كمك آن اسرار علوم را مي‌شكافيم، و به اعماق موجودات راه مي‌يابيم.[8] ب: امر در قرآن: اَمْر لفظي عامي است كه در قرآن در معاني مختلف همچون كار، گفتار، خلق و ابداع، سرعت ايجاد،‌ و خلقت به كار رفته است،[9] و همچنين امر به معناي خلق بي‌واسطه نيز بكار رفته است. بعد از اين مقدمه، در پاسخ بايد گفت خداوند در قرآن در چهار مورد با تعبيرات مختلف فرموده «كه روح از امر خداست»[10] كه متن كامل يكي از آيات چنين است «وَ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي وَ ما أُوتِيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاَّ قَلِيلاً»[11] از تو دربارة «روح» سؤال مي‌كنند، بگو: روح از فرمان پروردگار من است، و جز اندكي از دانش به شما داده نشده است؟ اكنون از دو طريق، به بررسي آية مذكور و مانند آن مي‌پردازيم: الف: ديدگاه روايات: ائمه ـ عليهم السّلام ـ به عنوان مفسّران اصلي وحي، دربارة آيه، بياناتي دارند، كه به برخي از آنها اشاره مي‌شود. 1. در روايات متعددي كه در كتب شيعه و اهل‌سنّت آمده است كه مشركان قريش اين سؤال را از دانشمندان اهل كتاب گرفتند و مي‌خواستند پيامبر را با آن بيازمايند به آنها گفته شده بود كه اگر محمد ـ صلي الله عليه و آله ـ اطلاعات فراواني درباره روح در اختيار شما بگذارد، دليل بر عدم صداقت او است، لذا جمله كوتاه و پر معني پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ براي آنها اعجاب‌انگيز بود.[12] 2. از امام صادق ـ عليه السّلام ـ نقل شده است كه فرمود: «إنما الروح خلقٌ من خلقه، لهُ بصر و قوة...»[13] روح از مخلوقات خداوند است بينائي و قدرت و قوت دارد، خدا آنرا در دل‌هاي پيغمبران و مؤمنان قرار مي‌دهد. 3. در روايت ديگر مي‌خوانيم «هي من الملكوت» روح از عالم ملكوت و از قدرت خداوند است»[14] در نتيجه از اين روايات استفاده مي‌شود كه مراد از اين‌كه «روح از امر خداست» يعني خلق ويژة الهي است كه از عالم ملكوت مي‌باشد. ب: اقوال مفسرين: 1. تفسير نمونه: از آنجا كه روح، ساختماني مغاير با ساختمان مادّه دارد و اصول حاكم بر آن غير از اصول حاكم بر مادّه و خواص فيزيكي و شيميائي آن است، پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ مأمور مي‌شود در يك جمله كوتاه و پرمعني بگويد: «روح از عالم او است يعني خلقتي اسرار آميز دارد» سپس براي اين‌كه از اين پاسخ تعجب نكنند، اضافه مي‌كند، كه بهرة شما از علم و دانش بسيار كم و ناچيز است، بنابراين چه جاي شگفتي كه رازهاي روح را نشناسيد، هرچند از همه چيز به شما نزديكتر است؟[15] و مؤيد اين معني آياتي است كه در آنها تعبير «نفخ من روحه»؛[16] (از روح خود در آن دميد) و يا «نفخت فيه من روحي»[17] از روحم در او دميدم، با توجه به دو نكته 1. «مِنْ» در من روحي، نشويه ‌است كه بيان سرچشمه و منشأ پيدايش چيزي مي‌باشد. 2. اضافه (و نسبت روح) به خدا اضافة تشريفي است و منظور يك روح مقدّس الهي است كه خدا به آدميان بخشيده است. 2. مرحوم علاّمة طباطبائي (ره) مي‌فرمايد: 1. سؤال از حقيقت مطلق روح است[18] و روح هم در لغت به معناي مبدأ حيات و زندگي است كه حيوان بوسيله آن احساس و حركت را ارادي خود را انجام مي‌دهد.[19] 2. روح از سنخ امر است و امر خداوند چنان است كه خود معرّفي نموده است «فرمان او چنين است كه هرگاه چيزي را اراده كند، تنها به آن مي‌گويد «كُنْ؛ آن نيز بي‌درنگ موجود مي‌شود»[20] از آية فوق استفاده مي‌شود كه امر خداوند سخن خداوند است نسبت به اشياء به صورت «كُنْ» به معناي ايجاد، وجود يافتن شيء از آن جهت كه استناد به خداوند دارد. 3. خداوند مي‌فرمايد: «امر و خلق براي اوست».[21] او عبارت است از وجود شيء از آن جهت كه فقط استناد به خداوند دارد، امّا خلق استناد به حقيقت اشياء است به خداوند توسط اسباب تكويني. 4. امر خداوند در هر چيزي ملكوت (و درون) آن شيء است و ملكوت رساتر از مُلك (ظاهر است) در نتيجه هر شيء ملكوتي دارد چنانكه امر دارد.[22] در نتيجه امر خداوند يعني ايجاد ملكوتي و آسماني خداوند بدون واسطه‌گري اسباب و بدون داشتن زمان و مكان، پس روح از امر خداست يعني مخلوق مستقيم الهي است كه بدون دخالت اسباب طبيعي بوجود آمده است،‌و زمان و مكان در آن راه ندارد. از اينجا روشن شد كه عين كلمه و روح خدا است يعني عين كلمه «كُن» تكويني خداوند است كه همان امر خداوند باشد در نتيجه‌ آفريده‌اي بي‌واسطه خداوند مي‌باشد[23] نتيجه اين شد كه روح از امر خداوند است يعني موجود و مخلوق بي‌واسطه، و ملكوتي و ويژة الهي است چنانكه در روايت هم داشتيم روح از عالم ملكوت و از قدرت (بي‌واسطة) خداوند است. اين نكته را هم در پايان اضافه كنيم، كه در بخشي از روايات اهل‌بيت ـ عليهم السّلام ـ در تفسير آيه مذكور، به ما رسيده، كه روح به معني مخلوقي برتر از جبرئيل و ميكائيل معرّفي شده كه با پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ و امامان همواره بوده است و آنان را در خط سيرشان از هرگونه انحراف بازمي‌داشت.[24] اين روايات با آنچه در تفسير آيه گفته شد نه تنها مخالفتي ندارد، بلكه با آنها هماهنگ است چرا كه روح آدمي مراتب و درجاتي دارد، آن مرتبه‌اي از روح كه در پيامبران و امامان است مرتبه فوق‌العاده والايي است كه از آثارش معصوم بودن از خطا و گناه و نيز آگاهي و علم فوق‌العاده است و مسلّماً چنين مرتبه‌اي از روح از همة فرشتگان برتر خواهد بود حتي از جبرئيل و ميكائيل و روايات گذشته هم اين امر را تأكيد مي‌كنند. منابع جهت مطالعه: 1. ترجمة الميزان،‌ علاّمه طباطبائي،‌ج 13، ص 209ـ212 و ج 19، ص 226. 2. تفسير نمونه، آيت‌الله مكارم شيرازي و همكاران، ج 12، ص 250ـ259، ج 26، ص 57، ج 9، ص 317.[1] . حسين بن محمد، معروف به راغب اصفهاني، مفردات راغب، (دفتر نشر الكتاب، چاپ دوّم، 1404) ص 205. [2] . سورة‌ بقره، آية 253. [3] . سورة مجادله، آية 22. [4] . سورة شعرا، اية 193. [5] . سورة قدر، آية 4. [6] . سورة شوري، آية 52. [7] . سورة حجر، آية 29. [8] . ر.ك. آيت‌الله مكارم شيرازي، تفسير نمونه، (تهران، دارالكتب، الاسلاميّه) ج 12، ص 252. [9] . مفردات راغب، (پيشين) ص 24. [10] . سورة نساء، آية 171، سورة اسراء آية 17، سورة مجادله، ‌آية 22، سورة شوري،‌آية 52. [11] . سورة اسراء، آية 85. [12] . تفسير نمونه،‌ (پيشين) ج 12، ص 253. [13] . تفسير نورالثقلين، ج 3، ص 216، به نقل از تفسير نمونه، (پيشين) ج 12، ص 253. [14] . نورالثقلين، ج 3، ص 215، به نقل از همان و ر.ك:‌ فيض كاشاني، تفسير صافي، (مؤسة الاعلمي) ج 3، ص 108. [15] . تفسير نمونه، (پيشين) ج 12، ص 252. [16] . سورة سجده، آية 9. [17] . سورة حجر، آية 29. [18] . علامه طباطبائي، الميزان، (تهران، دارالكتب الاسلاميه، چاپ چهارم، 1362) ج 13، ص 212. [19] . همان، ص 208. [20] . سورة يس، آية 82. [21] . سورة اعراف، آية 54. [22] . الميزان، (پيشين) ج 13، ص 211. [23] . الميزان، (پيشين) ج 5، ص 158. [24] . ر.ك: تفسير نمونه، (پيشين) ص 253، و تفسير نورالثقلين، ج 3، ص 215، و ر.ك: تفسير صافي (پيشين) ج 3، ص 107ـ109.
Anonymous's picture

Anonymous said:

دقت شود تفسیر در ایات الهی به همین راحتی نیست که شما انجام می دهید برای هر کلمه در ایات قران تفسیر وجود دارد امر ربك که در ایات شما وجود دارد و شما امر و رب را به راحتی به این تفاسیر یعنی رب را مربی تفسیر کرده به همین راحتی نیست مربی مطابق خلاصه ایی جزیی که برای شما فراستادم در جایگاه خاصی معنی رب می دهد یا ثارالله که شما اوردید معنای معنای ثارالله : کلمه ثار از ریشه ثأر و ثؤره به معنای انتقام وخونخواهی و نیز به معنای خون می باشد.وبرای ثارالله معناهای مختلفی ذکر شده که در مجموع می توان این گونه معنا کرد:خداوند،ولی دم ان حضرت است و خود او خون ان بزرگوار را از دشمنانش طلب می کند. که می توان ان را با ایات قرانی این گونه توجیح نمود:خداوند می فرمایند :(من قتل مظلوما فقد جعلنا لولیه سلطانا:ان کس که مظلوم کشته شده برای ولی اش سلطه (وحق قصاص) قرار دادیم.)اسرا؛ایه33با توجه به این ایه هر کس مظلومانه کشته شود،اولیای دم او حق قصاص دارندو از انجا که سیدالشهداو سایر اهل بیت، خلیفه و نماینده خداو به عبارتی آل الله هستندو ریخته شدن خون ایشان در کربلا،تجاوز به حریم و حرمت الهی وطرف شدن با خداونداست،خونبهای ایشان متعلق به خدا بوده و خداوند انتقام خون ایشان را خواهد گرفت.البته اگر ثار رافقط به معنای خون بگیریم قطعا منظور از ثارالله معنای حقیقی ان نیست، چون مسلم است که خدا موجودی مادی نیست تا دارای جسم وخون باشد. بلکه اینجا یک نوع تشبیه،کنایه و مجاز است.یعنی همان گونه که خون در بدن ادمی نقش حیاتی دارد،وجود امام حسین(ع) نسبت به دین خدا نیز چنین نقشی دارد و موجب احیا وزنده ماندن دین اسلام شده است.از این گونه تشبیه در روایات دیگر نیز امده است؛مثلا از امام علی (ع)به«اسدالله الغالب» و «یدالله» تعبیر شده است. و در حدیث« قرب نوافل» ازپیامبر(ص)روایت شده است که خداوند فرمود:بنده من به چیزی دوست داشتنی تر از واجبات نزد من اظهار دوستی نمی کند و همانا او با نوافل نیز به سوی من اظهار دوستی می کند. ان گاه که او را دوست بدارم،گوش او می شوم که با ان می شنود و دیده او می شوم که با ان می بیند و زبان او می شوم که با ان سخن می گوید و دست او می شوم که با ان ضربه می زند و پای ان،که با ان راه می رود. اگر به درگاه من دعا کند،اورا دوست خواهم داشت و اگر از من درخواست کند به او عطا می کنم. ازاین روایت و روایات مشابه ان به خوبی اشکار می شود که اولیای خداوند،خلیفه او بر روی زمین و مظهر افعال و اراده الهی می باشندو این تعابیر و القاب بر این مطلب دلالت دارند. به شما می گویم برای اعتفاد صحیح به خدا کتب فلسفی منطق عفلی زیر را مطالعه کنید اسفار اربعه از ملاصدرا فرهنگ اصطلاحات فلسفی ملاصدرا الهیات (دانشنامه علایی) از ابوعلی سینا حکمه الاشراق از شیخ شهید شهاب الدین یحیی سهروردی پیام فلسفی خیام از احمد ایرانی حکمت سقراط و افلاطون از محمد علی فروغی خدا در فلسفه از بهاءالدین خرمشاهی
Anonymous's picture

Anonymous said:

یا برای درست فهمیدن لغات فران و بعد استناد به ان کتب تفسیری کتاب تفسير نمونه تفسیر المیزان تفسیر نور ...... و بعد وقتی به اجماع عقلی رسیدید به ان استدلال و یا ان تفاسیر را از لحاظ لغتی ومعنی رد کنید وبعد به ان استدلال کنید و ابتدا هر سخنی که می شنوید را گوش دهید و ان را ابتدا نفی نکنید و بعد شروع به استدلال کنید
Thomas's picture

Thomas said:

در دیانت بهایی ما به هیچ وجه به الوهیت مظهر امر قائل نیستیم، خود این شبهه را اول باید مرتفع بکنیم.بیان حضرت ولی‌ امر الله است که میفرمایند هر بهایی که حضرت بها الله را خدا بداند منحرف است. بنابرین وقتی‌ این چنین است، در ادیان گذشته هم چون همه ادامهٔ یک سلسلهٔ حقایق است نظیرش را نمیتوانیم پیدا بکنیم. ولی‌ در عالم امر و خلق، مطلع وحی برای ما در مقام نفس خداست. حق منزه است از خلق، و نه تنها حق خلق نیست حتی اگر آن خلق مظهر امر باشد، بلکه تصور آن حق را هم نمی‌شود کرد، ادراکش هم میسر نیست، معرفتش هم میسر نیست. بنابرین خدا منزه است از هرگونه اسمی صفتی، ربطی‌، جهتی‌، اشاره ای، و دلالتی، با همهٔ این خصوصیات. منتها همین تنزیه که خدا را فراتر از حد ادراک خلق قرار می‌‌دهد، ایجاب می‌کند که مطلع وحی برای ما در مقام نفس خدا باشد. و وقتی‌ ما روی به سوی خدا می‌آوریم چون خدا سوی ندارد تا روی به آن آورده بشود، بنابرین روی به سوی مظهر امر آورده بشود. وقتی‌ ما چیزی از خدا می‌خواهیم از مظهر امر بخواهیم. بنابرین مظاهر الهی در عالم امر و خلق در مقام نفس خدا می‌‌باشند.
Anonymous's picture

Anonymous replied:

باسلام دوست عزیز ایااین مظاهر الهی بایدتوسط انگلیسیان و...مقامات والقاب زمینی دریافت کنند؟ یعنی مطلع وحی نیاز به گرامیداشته شدن توسط خلق را دارد .... کدام را باور کنیم؟
سردبیر's picture

سردبیر replied:

دوست گرامی استدلال بسیار عجیب و عوامانه ای را مبنای قضاوت خود قرار داده اید. در طی سالیان دراز هزاران نفر به دلایل مختلف از سوی ملکه انگلستان لقب سر گرفته اند که در میان آنان دانشمندان، مصلحین ، هنرمندان، سیاستمداران و قهرمانان جنگی جای داشته اند. شما بجای اینکه به علت اعطای این لقب فکر کنید یا در مورد آن تحقیق نمائید نفس عمل را مستحق نکوهش میدانید و حتی بد تر از آن دلیل وابستگی یک دیانت به دولت انگلیس و یا ساخته شدن آن توسط انگلیس می انگارید. آیا کسانی که جایزه نوبل گرفته اند وابسته به دولت نروژ یا تحت الحمایه آن کشور بوده اند اگر به شما بگویند که حضرت محمد به استناد آیات سوره روم دست نشانده دولت روم بوده و دین اسلام توسط رومیان برای نابود کردن ایران ساخته شده چه پاسخی دارید در حالی که حمایت علنی و بی پرده قرآن از روم در مقابل ایران کاملا بارز است و جای انکار ندارد خوب است شنیده ها را قبل از آنکه جزء باورهایتان قرار گیرد با معیار خرد و محک تحقیق مورد ارزیابی قرار دهید
Anonymous's picture

Anonymous replied:

باسلام خدمت دوست عزیز گرفتن القاب از ملکه انگلیس و یا هر کشور دیگر توسط سیاستمداران و دانشمندان و.... امری است طبیعی و عادی اما گرفتن این القاب توسط شخصی که خود را منبع فیض الهی و... می داند وموعودی که به زمین امده از یک موجود ناتوان در برابر این همه کرامات !!! اصلا استدلال منطقی نبود. کلا تمام ائین هائی که بر گرامیداشت اشخاص بیشتر از مفاهیم دینی خود و اصیل خود تاکید می کنند زیر سوال هستند حال هر ائینی باشد!!. مهم نیست شخص کیست محتوی کلام برای تحلیل بهتر است
سردبیر's picture

سردبیر replied:

دوست گرامی حضرت عبدالبهاء به سبب اقدام انسان دوستانه ای که در زمان قحطی انجام دادند و نجات گرسنگان از خطر مرگ ، از سوی ملکه انگلستان به گرفتن لفب "سر" نائل شدند. آیا تمجید یک ملکه از فردی که دارای جایگاه والای روحانی است مشکلی ایجاد میکند؟ از این گذشته حضرت عبدالبها فرزند حضرت بهاءالله (شارع دیانت بهائی) هستند و مقام پیامبری یا موعود کتب آسمانی بودن به ایشان باز نمیگردد شما بر اساس چه سندی تشخیص داده اید که دیانت بهائی بر گرامیداشت اشخاص بیش از مفاهیم دینی تأکید دارد؟ حضرت عبدالبها از شدت خضوع حاضر نشدند هیچیک از القاب فخیمی را که حضرت بهاءالله به ایشان اعطا نموده بودند برای خود اختیار کنند و همواره میفرمودند مرا عبدالبها خطاب کنید .آیا در این امر نشانی از گرامیداشت اشخاص میبینید؟ همانگونه که فرمودید محتوای کلام الهی بیش از هر تعریف و تمجیدی بیانگر حقایق است ، کافیست که گوشهای خود را باز کنیم
Anonymous's picture

Anonymous replied:

باسلام این مساله ایست که در همه ادیان وجود دارد.که اشخاص از محتوی کلامشان گرامی تر انگاشته می شوند.شما را ارجاع میدهم به متن سخنان خودتان"حضرت عبدالبها از شدت خضوع حاضر نشدند هیچیک از القاب فخیمی را که حضرت بهاءالله به ایشان اعطا نموده بودند برای خود اختیار کنند و همواره میفرمودند مرا عبدالبها خطاب کنید" می بینید : القاب فخیم جائی ظهور می کند که محتوی فدا می شود. راه درجهان یکی است - ایمان به یکتائی خداوندوگرامیداشت انسانیت وهرچه به جز این است زوائدی است زائیده ذهن بشربرای سودجوئی و...
Anonymous's picture

Anonymous replied:

ما حرفی از عبد البهاء به میان نیاوردیم بلکه موضوع درباره حسینعلی نوری و علی محمد باب است که ادعای الوهیت کرده اند.
محمد's picture

محمد said:

نقدي بر فرقه ي بهاييت از آغاز تا دوره ي معاصر بسم الله الرحمن الرحيم قريب يکصد و هفتادسال قبل ايران سرزمين پاکان شاهد ادعاي دروغين وبي اساس يکي ديگر از مکذّبين و سوءاستفاده کنندگان از احساسات و عواطف بسيط جامعه بشري بود.در کتاب «ديد»از کتب مقدس هندوان آمده:«در آخر الزمان ملکي ظهور خواهد کرد که پيشواي مردم و مقتداي آنها خواهد بود و نامش منــــصــور است وبر تمام اهل عالم چيره خواهد شد وتمام انسانهاي مؤمن و کافر را مي شناسد.»(بشارات العهدين ص245) وما نيز با اين نام حضرت را در دعاي زيارت عاشوراءمي ناميم. در کتاب «جاماسب »شاگرد زرتشت آمده:«.. مردي ظهور خواهد کرد که بر دين جدش مي باشد و زمين را پراز عدل وداد خواهد کرد و از شدت عدالت او گرگ و ميش با هم دريک ظرف تناول خواهند کرد.»(بشارات العهدين ص258). نظير همين تعابير در کتاب «زند»نيز موجود مي باشد.(همان مصدر ص238) در کتاب آسماني «تورات»متعلق به امت يهود آمده است:«در باره ي نسل اسماعيل نيز شنيدم و من نيز مبارک و خجسته مي دانم واز نسل آن پيامبر دوازده امام و سيد بزرگوار مي آيند و آنها را امتي بزرگ قرار مي دهم.» (کتاب التکوين -20: 17) در قرآن کريم نيز آيات و روايات فراواني دال بر اين موضوع وجود دارد(سو ره مبارکه:انبياء-آيه شريفه :105)(سو ره مبارکه :نور-آيه شريفه :55) (سو ره مبارکه:قصص-آيه شريفه :5) (سو ره مبارکه :توبه-آيه شريفه :33). در کتب برادران شريف اهل سنت نيز اشارات زيادي شده است که ازبا ب اختصار به چند کتاب اشاره مي شود :( تفسيرابن کثير دمشقي ج2-ص45///ج3-ص401)(تفسير قرطبي ج8-ص111)(الدر المنثور سيوطي ج7-ص483-484)(روح المعاني آلوسي-ج7-ص111///ج12-ص14///ج13-ص171)(المنار المنيف محمد ابن ابي بکر ايوب الزرعي-ج1-ص155)(فتح الباري ابن حجر العسقلاني-ج7-ص169)(ابن حجر هيثمي الصواعق المحرقه-ج2-ص480)(الفتوحات الاسلاميه-احمد زيني دحلان ج2-ص299-300)(التاج الجامع للاصول-شيخ منصور علي ناصف-ج5-ص341-360)(نور الابصار محمد شبلنجي-ص189)و........که ذکر همه ي آنها در حوصله ي اين مقال نمي گنجد. اين اسناد و کتب گواه و شاهدي بر ظهور سيدي مطهر از ذريه ي غضنفر و از احفاد ابي قاسم طوبي و سقر و نسل ابي شبير و شبر حضرت صاحب العصر و القدر مي باشند. نکته اي که در بحث و گفتگوي محترمانه با اتباع فرقه ي معدود بهاييت به ذهن هر انسان ساده انديشي خطور مي کند آن است که :کدام کتاب آسماني و الهي مژ ده و بشارت به ظهور "بهاءالله "داده است؟ "قل هاتوا برهانکم ان کنتم صادقين. بدون ترديد در کتب عهد عتيق موجود نمي باشد .وشايد درآينده با کمک بني اسراييل زمان در اين کتب ارجمند دستبردي شود و آياتي مفتريه ساخته شود که جاي تعجب نيز نمي باشد چون محصول خود شان مي باشد. جالب است کج فهمي و عدم درايت مبررين اين فرقه را در فهم بعضي از آيات کريمه الهي اشاراتي داشته باشم. 1 - سوءبرداشت از کريمه 5 از سوره مبارکه "سجده": بسيار تلاش نمودند تا بتوانند آيه ي شريفه پنجم از سوره مبارکه سجده را سند قرآني در بشارت به ظهور پيامبر !!خود قرار دهند۩ يدبّر الأمر من السماءإلي الأرض ثم يعرج إليه في يوم کان مقداره ألف سنه مما تعدّون ۩صد ق الله العلي العظيم "او امر عالم را (نظام اکمل و احسن )از آسمان تا زمين تدبير مي کند سپس روزي که مقدارش به حساب شمابندگان هزار سال است باز به سو ي او بر ميگردد(ترجمه ي مرحوم الهي قمشه اي). فرقه بهاييت معتقد است با شهادت امام حسن عسکري عليه السلام به سال 259 قمري با استناد به اين کريمه عدد1259حاصل مي گردد که به زعم آنها سال ظهور طلعت باب است . چرا با اين همه غفلت دوران ولايت امام زمان عليه السلام را ناديده انگاشتيد؟ حال آنکه اين موضوع چنانکه پيشتر اشاره شد بر کسي جز جناب بهاءالله پوشيده نيست و بشارت به ظهور کسي داديد که در هيچ کتاب آسماني و معتبر ارضي وجودش قابل اثبات نيست . البته نگارنده در سطور بعدي وجودش را ثابت خواهد کرد. در کتب تعليمي فرقه ي بهاييت در شرح و بررسي کريمه 105و106از سوره مبارکه "انبياء"که مژده به ارث بردن زمين توسط عباد صالح خداست آورده اند:«از امام باقر عليه السلام نقل شده است مقصود از بندگان در اين آيه همان ياران مهدي موعود است و دليل درستي اين روايت اتفاق عامه و خاصه از فرق شيعي و سني است».(گلگشتي در قرآن مجيد ص60-چاپ:کانادا) چگونه است در کتب سماوي بطور مباشر و غير مباشر به ظهور حضرت در آخر الزمان اشاره شده و لي فرقه بهاييت معتقد است تدبير و تنظيم عرش الهي بوسيله محمد بن عبدالله و يازده وصي او کامل شد و حال آنکه در ديگر کتب آورده اند : پيغمبر گفت: اگر نماند از دنيا مگر يک روز خداي آن روز را چنان درازش گرداند تا برانگيزد مردي صالح از اهل بيتم وآن مرد از اولاد فاطمه سلام الله عليها است . ( مسند احمد حنبل ج1ص376 //ص430 //ص 99) (المستدرک علي الصحيحين ج 4-ص 557 کدام مفسر و عالم علوم قرآن از صدر اسلام تا کنون از اين آيه کريمه برداشت بشارت به ظهور داشته که وي چنين برداشت نمود .؟؟؟!!! نگارنده اين مقال که خداوند او را توفيق مطالعه هفتادو نه دوره از کتب ارجمند تفسيري شيعه وسني داده تا کنون به چنين موضوعي برخورد نکرد. 2- سوءاستفاده از واژه ي"خاتَم"و اراده باطل از اين سخن حق . در کريمه ي چهل از سوره مبارکه ي احزاب اين واژه شريف آمده در فرهنگهاي لغت عربي مانند لسان العرب ابن منظور آمده است : "ختَم يختِم ختماً و ختاماً و الختَم و الخاتِم و الخاتَم و الخاتام : من الحلي کأنّه اوّل وهله خُتم به : به معني :از زيبايي است گويا آن نخستين مرتبه چيزي است که بدان نيز پايان يافته است ( لسان العرب ابن منظور ماده ختم ) اين معني را قواميس ذيل نيز آورده اند: ( العين خليل بن احمد //النوادر ابوزيد انصاري //جمهره اللغه ابن دريد //تهذيب اللغه-ازهري //الصحاح جوهري //اساس البلاغه زمخشري // القاموس المحيط فيروز آبادي //تاج العروس ---زبيدي //مفردات القرآن راغب اصفهاني ) و بسياري از کتب لغت عربي و تفسيري که اين معني را تاييد نمودند . با اين معني فرقه بهاييت که معتقد است اين واژه اسم فاعل نيست و معني پايان بخشي از آن اراده نمي شود نه تنها اثبات ظهور نيست بلکه اثبات ختم نبوت است چون معتقديم پيامبر اعظم صلي الله عليه و آله وسلم اول و آخر نبوت است و ساير انبياء و رسل از نور وجودي ايشان بهره مندند . در صورتي که اين معني را نپذيرند و اين واژه را به معني مهر و انگشتر بدانند بازهم چنانکه بر جامعه بشري و مناسبات انساني و اجتماعي حاکم است مهر را در پايان و ختم هر قرار داد و قانون مي زنند و سطو ر و مطالب بعد از آن فاقد هر گونه اعتبار است . چگونه است خط دهندگان فرقه بهاييت اين آيات الهي را در قرآن نمي بينند : ۩إنَّ الدين عند الله الاسلام ۩(آل عمران : 19) ۩رضيت لکم الاسلام دينا ۩(مائده : 3) ۩ من يبتغ غير الاسلام ديناً فلن يقبل منه و هو في الآخره من الخاسرين ۩( آل عمران : 85) ۩اليوم اکملت لکم دينکم و اتممت عليکم نعمتي ۩(مائده :5) صد ق الله العلي العظيم.ُ عوام فريبي در نزد فرقه بهاييت 1 - سوره مبارکه بقره آيه شريفه 113 به اختلافات دو گروه يهود و نصاري اشاره دارد: ۩ و قالت اليهود ليست النصري علي شيءو قالت النصري ليست اليهود علي شيءو هم يتلون الکتاب۩ صدق الله العلي العظيم. اين دو گروه در حالي که صاحب شريعت الهي مي باشند يکديگر را تحقير مي نمودند . فرقه بهاييت معتقد است: « بديهي است حل اين اختلافات و بيان حقيقت مسائل بايستي در اين جهان شود تا شايد سبب هدايت شود . اين کيفيت در ظهور اعظم الهي و نزول آيات محکمه شريعت بهايي به تمام معني تحقق يافت ». ( گلگشتي در قرآن مجيد ص139-چاپ:کانادا). و گفته اند حل اين مشکلات در قرآن به قيوم قيامت موکول شد در حالي که در شريعت بهايي حل شد . جناب بهاء! پيروان شما شاهد جنگهاي جهاني اول و دوم و سوزاندن سه ميليون يهود در کوره هاي آدم سوزي نبودند ؟ و همين امروز شاهد هتاکي و بي حرمتي يهود و نصاري نسبت به هم نمي باشند . در يک انديشه عقلاني اين اختلاف موجود چگونه در فرقه بهاييت حل شده و کشور غاصب اسرائيل که به لحاظات مختلف مورد توجه اين فرقه است قادر به حل مشکلات فيمابين نمي باشد؟ چگونه همين رژيم غاصب از تفکرات شما استفاده نمي کند ؟ پس همان پيش بيني قرآني صحيح مي باشد. 2- عرفان در نزد فرقه بهاييت : «براي شناخت آن مراحل شما را به مطالعه کتاب "هفت وادي "نازله از قلم حضرت بهاءالله توصيه مي کنيم : وادي اول : طلب دوم : عشق سوم : معرفت چهارم : توحيد پنجم : استغناء ششم : حيرت هفتم : فناء في الله ». جناب بهاء ! اگر قريب 170سال قبل اين موضوعات در ديدگاه شما بکر و جديد وبااستعانت حق با قلم شما نازل گرديد بهتر است بدانيد و به اتباع خود بگوييد 1200سال قبل از ولادت خودتان عرفاء و حکماء اسلام شکل کاملتر آنرا بيان نمودند که ازباب اختصار نام چند تن از اين بزرگان را که هرگز مانند .......ادعايي ننمودند ياد آور مي شوم : رابعه عدويه سفيان ثوري فضيل عياض معروف کرخي با يزيد بسطامي سري سقطي سهل بن عبدالله تستري جنيد بغدادي شبلي ابونصر سراج - ابوعلي دقاق - شيخ ابوالحسن خرقاني شيخ ابوسعيد ابوالخير خواجه عبدالله انصاري امام محمد غزالي احمد غزالي شيخ احمد جام سنايي غزنوي عبدالقادر گيلاني شيخ شهاب الدين سهروردي ابوحفص سهروردي شيخ عطار - ابن عربي صدر الدين قونيوي مولوي حافظ سعدي محمود شبستري صفي الدين اردبيلي علاءالدوله سمناني --اوحدي - عماد فقيه سيدقاسم انوار- جامي شمس الدين لاهيجي و عثمان هجويري و........... 3- نوروزدر نزد بهاييان است؟؟؟!!!! در کتاب "اقدس "آمده :« يا قلم الاعلي قل يا ملأالانشاء ....وجعلنا النيروز عيداً لکم بعد اکما لها» ( اقدس ص 15-بند 43) قطعاً ايرانيان پاک سرشت و فرخ نهاد و صاحب بيش از 7000سال تمدن و فرهنگ مي دانند چنانکه تمام ايران شناسان فرهيخته همچون پروفسور گوستاولوون و پروفسور آرتور کريستن سن و ريچارد و...نيک ميدانند نوروز و رسوم وآداب وابسته به آن قبل از ظهور بسياري از اديان الهي وحتي دين مبين اسلام در ايران اجراء مي شد و اينک نيزمي شود و در آينده نيز خواهد شد. آيا نوروز متعلق به تمام جهانيان است يا متعلق به پارسي زبانان خوش گفتار؟ آيات و احکام يک دين متعلق به بشريت است يا يک قوم خاص ؟؟.اسلام نيز با آشنايي کامل از نوروز واين سنت حسنه ايراني آنرا تصديق نمود وبدان سفارش نمود .اين موضوع چه ارتباطي با اقدس دارد جاي بسي انديشه است .و اگر قرار باشد اين آيه الهي باشد بايد براي تمام آداب و سنن کشورهاي جهان آيه آيد و در آن صورت اقدس وکتب مشابه آن بايد چند صد جلد باشد و اين از خصايص کتب الهي دور به نظر مي رسد .واعلم 4- ايرادات ادبي "اقدس": اشکالات صرفي و نحوي و زبان شناسي و بلاغي در کتاب "اقدس "که در ديدگاه آنان منزل الهي است بسيارديده مي شود .چگونه تاکنون ابناءالبشر حتي يک اشتباه قابل اثبات از قرآن مطرح ننموده اند ولي هرکسي تنها با مطالعه يک دوره زبان وادبيات عربي متوجه بسيط ترين اشکالات مذکور در اين کتاب خواهد شد . اگر آسماني است چگونه اين همه اشکال وجود دارد ؟! آيا نعوذ بالله من الشيطان وشبهه دانش خداوند به هنگام نزول اين کتاب دچار نوسان مي شده؟؟؟؟!!!! بنا براين خلاف اين مدعي به سهولت ثابت است. 5- زبان "اقدس": در قرآن کريم بيان شده: ۩وماأرسلنا من رسول الا بلسان قومه ليبّين لهم۩ صد ق الله العلي العظيم. (ابراهيم :4) خداوند مي فرمايد:هر پيامبري را با زبان قوم خود فرستاديم.. آقا ميرزا حسينعلي خــــــــــان نـــــــوري مازندراني از توابع مازندران-که افتخار علوي بودن و اولين نژاد ايراني در محبت وعشق به اهل البيت عليهم السلام را دارند-مي بايست کتاب منزلش يا به لهجه مازندراني باشد يا به زبان فارسي .ولي چنانکه مشهود است به زبان عربي مي باشد. نيک مي دانيم تورات به زبان (عبري )و انجيل به زبان (سرياني ) و قرآن به زبان (عربي) و اقدس به زبان (عربي)!!!!!!!شايد شما نيز مانند نگارنده ي اين مقال گمان کنيد "مردم مازندران وبه ديگر تعبير ايرانيان پارسي گوي در169 سال قبل عربي صحبت مي نمودند و دوباره ايراني گشتند؟؟!!!!!!!!!و يا بايد و به ناچار به بطلان اين کتاب و.. ..معتقد باشيم. 6- رد نبوت بهاءاز زبان فرزندش: عبد البهاء غصن اکبر بهاءالله به ميرزا حسن نامي اطلاع داده است:«ما داعيه نداريم ما که دعوي نبوت و امامت و رسالت نکرده ايم چه سؤالي وچه جوابي ؟من بنده اي از بندگان جمال مبارکم. ودر راه محبت در بين بشر خدمت مي کنم .آقاي ميرزا حسن اگر سؤ الي دارد علماءوفقهاءو حکماءدر عالم بسيارند مشکل غامضه و مطالب معضله حل مي کنند وما که دعوي علم و دانش نکرده ايم وبه ما چه کار دارد؟»(خاطرات نه ساله /ص107). نوشته هاي عبد البهاء ويارانش تناقض دارد و آنانکه سخن او و پدرش را وحي ميدانند حکم دلسوزان مشفق تر از مادر دارند. ادعاي شگفت انگيز "خدا بودن(الوهيت)"جناب بهاءالله در کتب فرقه ي بهاييت: قبل از بيان اين بخش استعاذه ميکنم و گويم :اعوذبالله من الشيطان الرجيم و شبهه 1-ميرزا حسينعلي خان نوري معروف به "بهاءالله"در کتاب "بديع"گفته:"«انني انا الله لا اله الا انا کما قال النقطه (ميرزا علي محمد الشيرازي)من قبل و بعينه يقول من يأتي من بعد» . بدون ترديد من خدا هستم و خدايي جزمن نمي باشد چنانکه ميرزا علي محمد شيرازي هم گفت خداست و بعد از اين افرادي مدعي اين مقام خواهند شد.!!!!!!!! ( بديع ص154) 2-عباس افندي در کتاب "تاريخ صدر الصدور گفته:«مقام حضرت اعلي ميرزا علي محمد الو هيت شهودي و مقام جمال اقدس و اقدم (ميرزا حسينعلي)احديت ذات هويت وجودي ورتبه اين عبد (عباس افندي)عبوديت حقيقي وهيچ تفسير و تاويلي ندارد.!!!!!!!!!! (تاريخ صدر الصدور ص207) 3-جمال مبارک (ميرزا حسينعلي) در قصيده ورقاييه مي گويد:«کل الالوه من رشح امري تالهت کل الربوب من طفح حکمي تربت» همه خدايان از اثر من به خدايي مي رسند وتمام پروردگاران از ريزش حکم من به مقام ربوبيت رسيدند.!!!!!!!!(مکاتيب ج2-ص254/255) 4-يکي از بهاييان از عبد البهاء پرسيد:مقصود ا زمالک دنيا در انجيل چيست؟ پاسخ داد:مالک دنيا جمال مبارک (ميرزا حسينعلي) است. .!!!!!!!!(مکاتيب ج3-ص404) 5- عباس افندي وخواهرش (ورقه عليا)بهاييان را به پرستش وبندگي وستايش بهاءالله تشويق مي کردند و عبوديت اغنام در برابر بهاءرا مي ستو دند و بهاييان را "بندگان جمال مبارک ابهي و بندگان صادق جمال مبارک "خطاب مي کردند.!!!!!!!!(مکاتيب ج2-ص56/ص12//14//33//37) 6-« اسجدوا الله ربکم العلي الاعلي الذي کان في جبروت البقاء باسم البهاءوفي ملکوت السماء بالعلي مذکورا.» در برابر پروردگار علي اعلي سجده کنيد که در جبروت بقا آسمانها با نام بهاء است ودر ملکوت اسما بانام علي خوانده مي شود.!!!!!!!(مبين ص167) هويت جناب بهاءالله با استفاده از کتب فرقه ي بهاييت: 1-صفت ونعت " عِلّيه " از آن دولت ايران و صفت"فخيمه"از آن دولت بريطانيا و صفت و نعت "بهيه"از آن دولت روسيه بود. با پناهندگي جناب بهاء به سفارت روس قول داد دينش را به پاس داشت خدمات آنها به وي "بهايي" نامد .و دخترش را "بهيه "ناميد.و آواره مينويسد :طاهره اولين کسي بود که ميرزا حسينعلي خان را "بهاء"لقب داد.(کواکب ج1-ص257//271//272) 2- مورخان بهايي معتقدند: لقب "بهاءالله"از روي قرعه در دشت بدشت انتخاب گرديد.!!!(ظهور الحق ص110-)(کتاب حضرت بهاءالله-ص39) 3-شوقي افندي مي گويد:هدف ما در تلاشهاي روس بهيه و انگليس فخيمه ايجاد دين و مذهب نبود.(کتاب خصايل اهل بهاء ص91)(نظر اجمالي ص115) 4-بهاء مشوق معاشرت بهاييان با تمام اديان با روح و ريحان است الا درباره ي مسلک خود که هيچ بهايي حق تحري حقيقت را ندارد. بنده مخلص جناب ميرزا حسينعلي (بهاءالله)و آقاي عبد البهاء که در عوامفريبي دست اسلافش را بسته گوي سبقت را از ايشان ربود افتخار کشور انگلستان بود ودر ازاي خدمات صادقانه اش!!مورد توجه دولت انگليس قرار گرفت و مفتخر به لقب "سر عبد البهاء" گرديد. (کواکب ج2-ص296) 5-سخن تاريخي بهاءپيامبر ادب و عرفان!!!! هرکس بهاءرا منکر شود سزاوار است از مادرش وضع خود را بپرسد و هرکس دشمن او با شد قطعا شيطان در بستر و رختخواب مادر ش رفته است(گنج شايان -ص78//79)(مائده آسماني ج4-ص355) جناب بهاء! عزت قلمم را بيش از آن مي دانم که ادامه دهم و شرمنده ي خواننده ي محترم اين مقال گردم.شما که با وحي ارتباط داشتيد نپرسيديد "ادب نبوت چيست؟؟" يک حرکت خزنده و فريبنده در فرقه ي بهاييت: بهاييان در يک حرکت خزنده و حالتي حق به جانب قصد انتخاب دوست براي "بهاءالله"دارند وبا تعابير خدعه آميز "اعراض از آيات الهي ظلم است و معرضين به علت انکار آيات دلهايشان مختوم و گوش هايشان نا شنوا است و هرگز راه هدايت را نخواهند يافت". جملات در ظاهر زيباست وبدون ايراد . اما نيت آنها در زير نهفته است و مي گويند يهوديان کتب بسياري را در رد عيسي بن مريم عليهما السلام و عيسويان آثار زيادي را در رد پيامبر اسلام نگاشتند و مسلمين نيز ديباجه هايي در رد بهاييت به زيور طبع رساندند. به هوش باشيم : اولا: ميان پيامبران هيچ اختلافي نيست و هرچه هست متعلق به افراد کم دانش و متعصب آنهاست. وبه فرموده خداوند در سوره مبارکه "بقره"لا نفرق بين احد منهم. ثانيا:شما نخست "نبوت "بهاءالله رابا کتب آسماني ثابت کنيد سپس وارد اين تظلم و دادخواهي شويد.و بقول عامه:اول برادري را به اثبات برسان بعد ادعاي ارث نما. ثالثا:هيچ پيامبري رسول قبل از خود را رد نکرده و پيامبر بعد از خود را نيز معرفي نمود و در ختم رسل بودن پيامبر عظيم الشأن اسلام و ختم اوصياءبودن حضرت صاحب العصر و الزمان نه تنها شکي نيست که مجال براي بحث نمي ماند.و ازبا ب ياد آوري به چند کتاب دگر باره مراجعت مي نماييم . 1-در جزءدوم از کتاب پنجم (سفر خامس)تورات آمده: «نابي أقيم لاهيم مقارب اجئهيم کاموخا ايلا وشيما عون»ترجمه عربي آن:نبيّا أقيم لهم من وسط اخوتهم مثلک به فليؤمنوا.يعني :از ميان خودتان پيامبري براي آنها انتخاب شده مانند خودت پس به او ايمان آوريد.(افحام اليهود سموأل المغربي ج1-ص113-تحقيق د. شرقاوي) 2-در کتاب مقدس "کتاب دانيال" ص1567-فصل 12 بند 31///و کتاب اشعياي نبي -باب 59- کتاب حيقوق نبي -فصل 2 بند 3 /// وهمان کتاب ص1220 فصل 11 بند 101 اشاره مستقيم به ظهور امام زمان سلام الله عليه در آخر الزمان دارند. 3- در کتاب مقدس "انجيل"(متي)باب 25- ص60-بندهاي 31/33/////// در کتاب مقدس "انجيل"(لوقا) باب 12- ص154-بندهاي 35/37////// در کتاب مقدس "انجيل"(مرقس)باب 13- بندهاي 32/37/////// در کتاب مقدس "انجيل"(يوحنا)باب 5- -بندهاي 26/28 نيز به ظهور آقا صاحب الامر در آخر الزمان اشاره دارند. 4- در کتاب "زند بهمن يسن" ص19 و جاماسب نامه ص25 و بشارت ظهور ص20نيز با چنين مفاهيمي برخورد مي کنيم. در مکتب ارجمند اهل البيت عليهم السلام نيز 148 روايت پيرامون ذريه امام حسين بودن و 147 روايت در فرزند امام حسن عسکري بودن و 39 روايت در اقتداي حضرت عيسي بن مريم پيامبر محبت به وجود نازنين امام زمان در زمان ظهور موجود مي باشد. اين کتب موجود است و فنا وري اطلاعات نيز پيشرفته است . حال نوبت شماست که جناب "بهاءالله"را در کتب پيشين ثابت کنيد.ولن تفعلوا. نگارنده قصد تبيين تاريخ پنهان را داشته و بنا بر تعاليم زيباي قرآني "لا اکراه في الدين "نيت دعوت نداشته و رجاي واثق دارد که با مطالعه وکنکاش رهِ گم کرده ي خويش را بيابيد. والسلام علي من اتبع الهدي 87 - 1 - 6 دکتر حسين قدمي دکتر حسين قدمي
سردبیر's picture

سردبیر replied:

محمد عزیز متأسفانه خواندن ردیه ها آنقدر ذهن شما را آشفته نموده که همه چیز را وارونه میبینید و توهمات القا شده در این کتب چشمان شما را در مقابل حقیقت بسته اولا بدانید که در کتب مقدسه قبل هیچ اشاره صریحی به ظهور پیامبر اسلام وجود ندارد و اگر تنها ملاک شناخت مظاهر مقدسه را بشارات میدانید قبل از هرچیز باید در حقانیت پیامبر اسلام شک کنید در خصوص قرآن هم ظاهرا جز سخن مومنین حرف دیگری بگوشتان نخورده است و بیش از 600 مورد غلطهای دستوری و تاریخی و منطقی و علمی که از قرآن گرفته اند به چشم شما نیامده. در مورد توهم خاتمیت پیامبر اسلام مقاله لینک زیر را مطالعه کنید http://www.aeenebahai.org/node/444 و اگر فرصت کردید سری به قسمت پرسشها و پاسخهای سایت بزنید تا مجبور به تکرار پاسخهائی که پیش از این داده شده نگردم http://www.aeenebahai.org/taxonomy/t/23 تهمت عامل بیگانه بودن و دشمن دین ملت بودن ناروا ترین اتهامی است که به بهائیان زده میشود البته این قبیل سخنان و اتهام دشمنی با ایرانیان را در مورد حضرت محمد هم میگفته اند علی الخصوص که در سوره روم به صراحت حمایت از دولت روم شادی مومنین از پیروزی آتی رومیان در جنگ با ایرانیان را اعلام میدارند لوح هفت وادی در پاسخ سوالات یکی از عرفاء مقیم سلیمانیه نازل شده و توضیح مراحل عرفان با استفاده از قالبهای مورد استفاده عارفان است و ذکر این وادیها در آثار پیشینیان امری بدیهی است حضرت عبدالبهاء فرزند حضرت بهاءالله و جانشین ایشان بوده اند و مقام نبوت یا رسالت نداشته اند وارد کردن چنین ایرادی نشان میدهد که اطلاعی بسیار سطحی از این آئین دارید و پیش از بدست آوردن حداقل آگاهی بخود جرأت نقد داده اید برای مطالعه بشاراتی که به ظهور این آئین داده شده به بخش بشارات کتب مقدسه رجوع کنید http://www.aeenebahai.org/taxonomy/t/62 پیروز باشید
Anonymous's picture

Anonymous replied:

اگر دست پخت انگلیس نیست چرا لقب سر از انگلیس گرفته اند جناب؟ عکس تاریخی ان هم که موجود است .یک موعود ظهور کرده از یک دولت عنئان دریافت می کند؟ چرا به همه چی نام شبهه می دهید اینها واقعیت تاریخی است .متاسفانه هیچ استدلال منطقی هم در پاسخ هایتان مشاهده نمی شود دوست عزیز.همه توجیه و بافته های صوفیانه است
din gard's picture

din gard said:

با سلام در بالا توضیح نداید که چرا کتاب آقای بها الله به زبان عربی است با توجه به اینکه ایشان در ایران زندگی میکردند و پیروان نیز فارس زبان بوده اند مگر میشود وحی خداوند دوباره برای صحابه ترجمه گردد با توجه به اینکه خود آگاه هستید هیچ ترجمه ای جای اصل سخن را نمیگیرد و اصلا چه اصراری بر این امر بوده باور کنید این برای من مشکل بزرگی ایجاد کرده و سوالاتی از این قبیل که آیا نمیخواستند بعضی ها کتابی در کنار قران جهت تضعیف قران مجید بیاورند کتابی که ادعای درگیریی با قران را ندارد و در هر صورت موجب تشویش افکار مسلمانان به طور جدی میشود خصوصا ایرانیان که عرب زبان نیستند البته به من تا اینجا ثابت گردیده که نیت آقای عبد البها در زمان خود جهت پیشرفت جامعه ایرانی خیر بوده والبته به عنوان یک نطریه پرداز دینی یا اصلاح طلب دینی بقیه را نمیگویم چون مدارک ندارم و درست نیست قضاوت کنم خواهشمند است در همین جا جواب دهید متشکرم.
سردبیر's picture

سردبیر replied:

دوست عزیز جناب دین گرد از حسن نظر شما خوشحالم . در قسمت پرشسها و پاسخها ذیل عنوان "علت عربی بودن آثار بهائی" توضیحی در این مورد داده شده اگر با مطالعه آن باز هم ابهامی باقی بود با ما مطرح نمائید http://www.aeenebahai.org/node/450#comment-3769 موفق باشید
چرا بهائی نیستم's picture

چرا بهائی نیستم said:

با سلام حسینعلی نوری مردم را از به تعویل بردن کلام و متونش نهی کرده و گفته همان معنای اصلی کلام را بکار ببرید. در حالی در اسلام و قرآن باید تاویل برد تا معنای قرآن را فهمید. مثلا در آیه شریفه ید الله فوق ایدیهم اگر تاویل نبریم یعنی خداوند دست دارد در حالی که خداوند جسم ندارد و منظور دست قدرت الهی است که از همه قدرت ها بالاتر است. مورد بعدی آنکه ما می دانیم شما خداپرست هستید و حسینعلی نوری را پیامبر می دانید اما خود حسینعلی نوری خود را خدا دانسته و طبق گفته اش نمی توان سخن و مکتوبات او را به تاویل برد. حال منتظر جوابتان هستم. با تشکر
سردبیر's picture

سردبیر replied:

دوست گرامی توضیح و تشریح یک بیان با تأویل و تفسیر متفاوت است اگر شما با کنار هم قرار دادن آیات مختلف و تبیینات موجود در مورد یک موضوع سعی کنید آیاتی را که ممکن است برای بعضی مبهم باشد توضیح دهید تفسیر نکرده اید بلکه مفهوم را روشن تر ساخته اید . در دیانت بهائی این کار هیچ ممنوعیتی ندارد پیروز باشید
چرا بهائی نیستم's picture

چرا بهائی نیستم replied:

سلام یک مثال برای روشن شدن: خداوند در قرآن می فرماید دست خدا بالای تمام دستان است و اگر آنرا تاویل نبریم باید بگوییم خدا دست داردو قائل به جسمیت خدا شویم. حسینعلی نوری هم گفته نیست خدایی جز منه به زنجیر کشیده شده که هر کس در معنای ظاهری حسینعلی نوری را خدا فرض می کند. این سخن او پیچیدگی ندارد که بخواهیم روشن شود بلکه برای توجیه فقط نیاز به تاویل بردن دارد که حسینعلی نوری شما را از تاویل بردن سخنان و مکتوباتش نهی کرده است.
سردبیر's picture

سردبیر replied:

دوست عزیز "دست خدا" یک استعاره است . برای فهمیدن استعارات احتیاجی به تفسیر و تأویل نیست. کافیست کمی با ادبیات آشنا باشید. برای فهمیدن اصطلاحات و استعارات بهائی هم آشنائی با ادبیات بهائی لازم است. بهائیان بدون نیاز به هیچگونه تأویل و تفسیر معنی این آیات را میفهمند و خداوند را در نهایت تقدیس پرستش میکنند ولی آنان که بدنبال ایراد و اشکال هستند هر توضیحی را ناکافی میدانند و برای توجیه فهم غلط خود از آیات ممنوع بودن تأویل را مستمسک قرار میدهند. اگر بدنبال حقیقتید مفهوم آیات روشن است ولی اگر بدنبال ایرادید چیزی جز تصورات خودتان نمی بینید و از دست ما هم کاری ساخته نیست سربلند باشید
چرا بهائی نیستم's picture

چرا بهائی نیستم replied:

من به دنبال حقیقت هستم اما مثل اینکه شما اهل مغالطه هستید خب معلومه که روشنه چون زیاد استفاده می شود پس دیگر کسی بدنبال معنای اصلی آن نمی رود چون قبلا معنای اصلی آن در ذهن افراد هک شده و قبلا در ذهن خود به تاویل برده بودند. اینکه شما می گویید استعاره است نه به تاویل برده شده،بدانید که استعاره هم به تاویل برده می شود.
Anonymous's picture

Anonymous said:

درود براستي كيش (مذهب) بهايي برگرفته از شيعيان است. من كتاب بهائيگري احمد كسروي و كتاب كسروي و كتاب بهائيگري او را خوانده‌ام براستي كه بهاييگري برگرفته از شيعيگري است و همه‌ي نادانيهاي اين كيش زهرآلود از صوفيگري ، فلسفه يونان ، باطنيگري را در بر دارد براستي شما خرد و فهم را كنار گزارده‌ايد. چرا معناي روشن سخني را تغيير مي‌دهيد. چرا دست از ناداني بر نمي‌داريد. اين كار شما دور از خرد (عقل) است اين كار شما جنگيدن با خداست. حقايق را دور انداختن است. از كساني كه اين نظر را مي‌خوانند (اگر تاييد شود) مي‌خواهم كه كتاب ورجاوند بنياد و راه رستگاري نوشته احمد كسروي را بخوانند همچنين كتاب بخوانند و داوري كنند و بهاييگري را از احمد كسروي بخوانند تا بي سر و پايي اين كيشهاي رايج در ايران را بدانند بدرود
سردبیر's picture

سردبیر replied:

دوست عزیز دیانت بهائی گرچه در جامعه ای شیعه متولد گردیده ولی هویتی کاملا مستقل و مبتنی بر عقلانیت و فرهنگ ایران زمین دارد و از خطاها و خرافاتی که شیعیان را به ورطه سقوط و قهقرا کشانده بری است متأسفانه در ایران تنها کتابهائی درباره دیانت بهائی اجازه نشر میابند که از نوع ردیه باشند. آیا شما که کتاب بهائی گری کسروی را خوانده اید هیچیک از جوابیه های بهائیان را هم دیده اید؟ آیا متون اصلی آثار بهائی را هم مطالعه کرده اید؟ یکی از صدها جوابیه کتاب "کسروی و کتاب بهائی گری او" است که را میتوانید آن را در لینک زیر بیابید http://bahai-projects38.info/node/2291 مرحوم کسروی دچار سوءبرداشتهای زیادی نسبت به دیانت بهائی شده بود که متأسفانه مجال آن را نیافت تا اشتباهاتش را اصلاح کندامیدوارم شما با مطالعه دقیق تر در متون اصلی بهائی از این سوءتفاهم مزمن نجات یابید اگر در مواردی دچار ابهام شدید یا سوالی برایتان پیش آمد میتوانید مستقیمااز طریق ایمیل با ما مکاتبه نمائید info@aeenebahai.org موفق باشید
ali baba's picture

ali baba replied:

واقعاً که شما از کتاب حسینعلی نوری و عبدالبهاء بی اطلاعید چون در کتاب های آنها می گوید کسی حق تفسیر و تأویل کلمات بهاء را ندارد چطور شما این کلمات حسینعلی در مورد الوهیت خودش را توجیه و تفسیر می کنید واقعاً جای تأسف دارد
سردبیر's picture

سردبیر replied:

علی عزیز توضیح مبهمات با تفسیر تفاوت دارد و آنچه که در پاسخها آمده منطبق با توضیحاتی است که از حضرت عبدالبها و حضرت ولی امرالله نقل گردیده. ممنوعیتت تفسیر برای جلوگیری از تحریفاتی است که مفسرین قرآن مرتکب آن میگردند و معنای کلام الهی را واژگونه میکنند. رفع ابهام و توضیح کلام (تبیین) در هیچیک از آثار الهی منع نگردیده و حضرت عبدالبها و حضرت شوقی رسما مسئولیت این کار را داشته اند شما هم بهتر است بجای دور زدن در ایرادات خیالی و توهمی به جهان واقعیت بازگردید و تأثیر کلام الهی را در حیات فردی و اجتماعی مومنین این آئین ببینید و روح خود را با ردیه خوانی بیش از این تیره و تار نسازید پیروز باشید
Anonymous's picture

Anonymous replied:

همه بهاییان خود رت بر حق میبینند و تمام دنیا فلقد عقل هر سوالی میپرسی و جوابی برای ان ندارند یا میگویند توهم داری یا به جهان واقعیت بازگردید منطق و تعقل یک اصل جهانی و انسانی است و ربطی به دین ندارد و هر دینی دارای منطق و عقل باشدو جوابگوی نیازهای بشری باشد اصولا دین بهتری است بهاییان همیشه ما را به موهوماتی حواله میکنند که خودشان اعتقاد دارند میگویند باب برای بها مبشر امده است عین حضرت یحیی.. ایا یحی کتاب داشته؟ که باب از خود کتاب بیرون میدهد ضمنا کتاب بیان انقدر از اغلاط پر است که بهاییان از انتشار ان شرمگین هستند و ما را به موهومات حواله میدهند اگر دستور زبان عربی از قران گرفته شده است وبر اساس آن نوشته شده است ؟لطف کنید بفرمایید قبل از قران شعرای عرب چیکار میکردند؟ و یا دستور زبان فارسی و دیگر زبان ها نوشته شده است؟ وانگهی اگر باب شما اعتقادی به رعایت ان نداشت شما چرا دستور زبان را رعایت میکنید؟ دروغ تا کی؟
سردبیر's picture

سردبیر replied:

دوست عزیز قبل از اظهار نظر درباره هر موضوع کمی مطالعه و تحقیق نمائید تا بتوانید از وقتی که صرف میکنید استفاده مفید ببرید اینکه حضرت باب مقامی بالاتر از یحیی تعمید دهنده داشتند و صاحب کتاب بودند نشان دهنده عظمت و جلالت موعودی است که مبشر آن بوده اند. مقام مبشریت حضرت باب در آثار خودشان کاملا تصریح گردیده و حتی اجرای احکام کتابشان را منوط به تأیید من یظهره الله نموده اند. درباره زبان عربی هم خوب است بیشتر مطالعه کنید. همواره متون برجسته ادبی در هر زبانی ملاک و منبع استخراج قواعدند و قبل از قرآن هم آثار شعرا و ادبای ماقبل حضرت محمد ملاک تعیین قواعد بوده ولی با ظهور قرآن و اهمیت دینی که این کتاب داشت قرآن مرکز اصلی استخراج قواعد گردید و اکنون زبان قرآن شاخص قوانین دستوری در زبان عربی است. در فارسی نیز نثر سعدی تقریبا همین جایگاه را دارد و اکنون بعد از هفتصد سال ما به زبان سعدی سخن میگوئیم . در زبان صحیح یا غلط مطلق وجود ندارد و هرچه مورد استفاده در گفتار و نوشتار مردم قرار گیرد صحیح است ولو استثنائی در قاعده باشد. بنابراین آثار مهم دینی و ادبی میتوانند مبنای تعیین قوانین زبان شوند و معیاری بالاتر از آنها وجود ندارد که بتوان صحیح یا غلط بودنشان را به آن سنجید و خوب است توجه کنید که موارد خلاف قاعده در آثار حضرت باب بسیار کمتر از مواردی است که در قرآن وجود داشته و قواعد را بخاطر آن تغییر داده اند
کورش's picture

کورش said:

برادر عزیزم شاهین گرامی
از اینکه فکر میکنی و اهل تفکر هستی بسیار شادم و به تو قول میدهم اگر با تفکر و بدون تعصب حتا به خورشید پرستی هم برسی مورد قبول خداوند عزیز خواهد بود چرا که در قرآن شریف فرمود که از هر کس به اندازه ای که به او دادیم بازخواست میکنیم . یقین دارم که اهل تفکری و شبهه ات برای خودت پیش آمده و خدایی ناکرده با مرض قلبی نیست . دوستان پاسخهای خوبی داده اند و حقیر استفاده کردم ، فقط میخواستم یک بیان از حضرت رسول روحی له الفدا اضافه کنم
حضرتش میفرماید من رءانی فراءالحق
یعنی هرکس مرا ببیند ، خدا را دیده است
البته من به تازگی این بیان را از برنامه ی معرفت که از شبکه 4 پخش میشده دیده ام و از زبان جناب دکتر دینانی که شاگرد مرحوم علامه طباطبایی بوده شنیدم و خودم هم به دنبال سند این حدیث هستم ، ولی خواستم بیان کنم ، شاید در راه تحقیق به تو برادر عزیزم یاری کند . انشاءالله . برادرم یک نکته ی دیگر اینکه ، خداوند وقتی از درخشش در سنگ با حضرت موسی علیه السلام و از درخت زیتون با حضرت عیسی علیه السلام سخن میگوید ، خود را خدای عالمیان میخواند ، حال آنکه موسویان سنگ را و عیسویان درخت زیتون را نعوذبالله خدا نمیدانند . آیا وقتی شرافت سنگ و گیاه به حدیست که خداوند از حنجره ی آنها سخن میگوید ، شرافت انسان نمیتواند به این میزان باشد؟
فدای تو برادر عزیزم که به دنبال حق هستی که اگر نبودی زحمت تایپ کردن همین چند خط را هم به خودت نمیدادی . درود بر تو

Add new comment

Image CAPTCHA
سایت آئین بهائی با کمال سرور به استحضار هم وطنان عزیز و شریف در ایران و خارج ایران می رساند که امکانی را فراهم نموده است تا همه فارسی زبانان اعم از ایرانی و غیر ایرانی بتوانند برای مطالعه و تحقیق درباره امر بهائی به صورت آنلاین و از طریق نرم افزار اسکایپ سلسه کتب روحی را مطالعه نمایند.
برای توفیق در این امر کافی است نرم افزار اسکایپ را روی گوشی و یا کامپیوتر خود داشته باشید. این امکان جدید از آن جهت اهمیت دارد که دوستان عزیز فارسی زبان در سراسر عالم به خصوص در کشور مقدس ایران در تمام شهرها و روستاهای دوردست که امکان تماس با جامعه بهائی را ندارند می توانند از این طریق به صورت آنلاین و امن با یکی از راهنمایان بهایی کتب روحی را در گروه مطالعه نمایند.
از دوستان علاقه مند تقاضا می نماییم آدرس یا آی دی اسکایپ خود را از طریق مکاتبه با ایمیل سایت آئین بهائی به آدرس info@aeenebahai.org در اختیار ما قرار دهند. سایت آیین بهائی نحوه شروع دوره مطالعات کتب روحی را از طریق اسکایپ با شما هماهنگ خواهد نمود.
 
شما می توانید سوالات و نظرات خود را در رابطه با دیانت بهایی از طریق آدرس ایمیل info@aeenebahai.org برای ما ارسال بفرمایید. همچنین برای دریافت آخرین مطالب از کانال رسمی وب سایت آئین بهایی در تلگرام استفاده نمایید. برای جستجو شناسه کاربری aeenebahai1 را در نرم افزار تلگرام جستجو کنید.