حضرت عبدالبهاء ۱۸۴۴ – ۱۹۲۱
پسر ارشد حضرت بـهاءالله نام مبارکـش عبّاس بود که از زمان کودکى در مصائب و تبعيدهاى پدر بزرگوارش شريک و سهيم بود. اين فرزند ارجمند لقب عبدالبهاء را براى خود اختيار فرمود، پس از حضرت بـهاءالله طبق وصيّت آن حضرت مبيّن منصوص آثار و تعاليم و قائد جامعه بـهائى شد و مثل اعلاى حيات بـهائى محسوب مىشود. .
هنگاميکه حضرت عبدالـبهاء هنوز محبوس دولت عثمانى بود اوّلين گروه زائرين غربى در سال ۱۸۹۱ در شهر عکّا بزيارتش نائل گشتند. حضرت عبدالبـهاء در سال ۱۹۰۸ از بند عثمانيان آزاد گرديد. پس از آزادى از سالهاى ۱۹۱۱ تا ۱۹۱۳ به اروپا و امريکا مسافرت فرمود و از آنجا پيام حضرت بـهاءالله را درباره اتّحاد و عدالت اجتماعى در مجامع کليساها – اتّحاديههاى کارگرى – دانشگاهها و مصاحبه با خبرنگاران و ملاقات با مقامات دولتى و بسيارى ديگر از جمعيتّهاى عمومى بگوش همه رسانيد.
حضرت عبدالبـهاء پس از آنکه امر بـهائى را بر پايهاى مستحکم استوار فرمود و سبب انتشارش از شرق و غرب شد در سال ۱۹۲۱ از عالم رحلت نمود. مزارش در حجرهاى در شمال مقام اعلى استقرار يافت که حال زيارتگاه بـهائيان است.
حضرت عبدالبهاء: مرکز ميثاق
در ۲۹ نوامبر ۱۹۲۱ ده هزار نفر مردم از يهود و مسيحى و مسلمان از هر طبقه و مذهبى در اراضى مقدّسه جمع آمدند تا به تعزيت شخصى بزرگواريکه او را جوهر "حکمت و تقوى و علم و عطاء" ميدانستند پردازند.۱ در آن مراسم يکى از رهبران يهودى، حضرت عبدالبهاء را چنين توصيف کرد که او "مظهر از خودگذشتگى و فداکارى" بود و ناطقى مسيحى گفت او کسى بود که انسانرا "بشاهراه حقيقت" رهبرى ميکرد ويکى از زعماى مسلمان او را "رکن صلح و سلام" و "مظهر جلال و عظمت" خواند.۲ تشييع جنازه حضرت عبدالبـهاء چنانکه يکى از ناظران غربى نوشته است جمع کثيرى از مردم را گرد هم آورد که "همه از درگذشتش غمناک و از تذکار سوانح حياتش دلشاد بودند."۳
در شرق و غرب عالم حضرت عبدالبـهاء را سفير صلح، قهرمان عدالت و مروّج اعظم دين جديد ميشمردند. در يک سلسله از سفرهاى تاريخآفرين در آمريکاى شمالى و اروپا حضرت عبدالبـهاء--با قول و عمل--با تأکيد و قدرت اصول اساسى دين پدر بزرگوارش را اعلان گردد فرمود که "محبّت قانون اعظم براى تمدن امم است" و "نياز اصلى عالم انسانى تعاون و تعاضد است،" حضرت عبدالبـهاء در هر جمع و با هر کس از وضيع و شريف برخورد ميفرمود قلوبشان را ميربود.۵،۴
يک مفسّر امريکائى چنين نوشته است: :
جم غفيرى از دوستان و طالبان حقيقت بکمال سرور و ابتهاج مترصد ورود مبارک و استماع پيام وحدت و محبّت از لسان آن منادى ملکوت مىباشد. ماوراءالفاظ و عبارات که از فم آن مطلع فيوضات جارى ميگرديد حقيقت غير قابل توصيفى در شخصيّت مبارک بود که در اعماق قلوب تأثير مينمود و ارواح و عقول را مسخر و مجذوب ميکرد. جبين گشاده، چشمهاى نافذ حاکم بر اسرار و ضمائر نفوس، لحن شيرين و مؤثر، خضوع و خشوع، رأفت و عطوفت و برتر و بالاتر از همه جلال و عظمت مقرون به مهر و عنايت که از يکطرف آن وجود اقدس را ممتاز از ما سوى قرار ميداد و از طرف ديگر الطاف و مراحمش را شامل اضعف عباد مينمود، اين صفات و کمالات مع مناقب و فضائل لاتحصاى ديگر از جمله شئون باهره و آثار مضيئه اى است که از آن هيکل اکرم در خاطره محبين حضرتش باقى مانده و هرگز از صفحه ضميرشان محو نخواهد شد.۶
مقام يکتاى حضرت عبدالبـها را در تاريخ اديان نميتوان فقط از راه شخصيّت پرجاذبهاش يا بصيرت نافذش در عمق روابط و شرائط انسانى دريافت. حضرت بـهاءالله فرزند ارجمندش را در آثار خويش به القابـى مخاطب ساخته که از آنها عظمت مقامش معلوم ميگردد از اين قبيل: "امانت الهى،" "حرز جهانيان،" "فضل اعظم،" و "سرّ خداى قديم و توانا."۷ آثار بـهائى نيز حضرت عبدالبـهاء را چنين معرّفى ميکند که "نام معجز شيم عبدالبهاء... حاکى از آن است که چگونه خصوصيّات و صفات بشرى با فضائل و کمالات الهى در نفس مقدس حضرت عبدالبهاء مجتمع و متحد گشته است."۸
در جميع اديان موضوع جانشينى همواره بسيار حياتى بوده است و عدم اتّفاق بر سر جانشين سبب انشقاق و تفرقه در همه اديان گشته است. مثلاً ابـهامى که در جانشين حضرت مسيح و حضرت محمّد در ميان بود سبب شد که تفسيرهاى گوناگونى از آيات مقدّسه رايج شود و در هر دو دين مسيحى و اسلام اختلاقات عميقى بوجود آيد. امّا حضرت بـهاءالله دين خويش را از اين تفرّق و تشعّب نجات بخشيد و با نوشتن وصيّت خويش که بنام «کتاب عهدى» معروف است وحدت اهل بهاء را محفوظ داشت. در آن چنين مرقوم فرمود: "چون بحر حضورم فرونشيند و کتاب ظهورم بپايان رسد پس به آنکس که خداوند بيمانند اراده فرموده و از اين اصل قديم منشعب گشته توجّه نمائيد. مقصود از اين آيه مبارکه غصن اعظم [حضرت عبدالبهاء] بوده."۹
انتصاب حضرت عبدالبهاء بجانشينى حضرت بـهاءالله وسيله انتشار پيام اميد و نويد صلح و سلام بـهر گوشه جهان و بسط معرفت وحدت اصليه در جمع اهل ايمان گرديد. حضرت بـهاءالله در لوحی به حضرت عبدالبـهاء مطالب مهيمنى را ذکر فرموده که مضمونش چنين است: "برآنکس که بخدمت تو ميپردازد و بدورت ميگردد بهاء و جلال و برآنکه با تو دشمنى نمايد و آزارى دهد رنج و عذاب باد خوشا کسى که دوست تو باشد."۱۰ خلاصه آنکه حضرت عبدالبـهاء مرکز پيمان حضرت بـهاءالله و ضامن وحدت جامعه بهائى و حافظ اصالت تعاليم حضرت بـهاءالله بود و بعنوان مبيّن منصوص تعاليم حضرت بـهاءالله شارح زنده آيات و مبيّن کلمات الهى و «گوياى کتاب الله و مفسر کلام الهى» بود.۱۱ بدون حضرت عبدالبـهاء قوّه خلاّقه ظهور بهائى هرگز بنوع بشر منتقل نميشد و اهميّتش چنانکه بايد ادراک نميگرديد.
حضرت عبدالبـها تعاليم آئين پدر بزرگوارش را روشن و واضح ساخت، به تفصيل اصول و عقايدش پرداخت و خواص مرکزی تشکيلات اداريش را معيّن و طرح فرمود، راهنماى معصوم از خطا و مهندس جامعه سريع البسط بـهائی بود. علاوه بر اينها حضرت بـهاءالله در وجود حضرت عبدالبـهاء چنان «فضائل و کمالاتى در شخصيّت فردى حضرتش به وديعه گذارده تا جامعه انسانى همواره بتواند به اين قدوه پاينده و تأسى و از اين مثال تابنده تبعيّت نمايد.»۱۲ حضرت عبدالبـهاء بود که بعنوان مثل اعلاى تعاليم بـهائى و مرکز ميثاق، "مرجعى مصون از خطا است که کلام الهى را با اتخاذ وسائل و لوازم عملى براى بناى تمدّن و فرهنگى بديع به موقع اجرا ميگذارد."۱۳
چون بگذشته بازنگريم معلوم ميشود که حضرت بهاءالله حضرت عبدالبـهاء را برای جانشينى خويش آماده ميساخته است. حضرت عبدالبـها تولّدش در ۲۳ می ۱۸۴۴ در همان يوم اظهار امر حضرت باب يعنى آغاز عصر جديد در سلسله اديان بود. از اوان کودکى در مصائب پدر بزرگوارش شريک و سهيم بود. حضرت عبدالبـهاء ۸ ساله بود که پدر بزرگوارش، حضرت بـهاءالله، براى نقشى که در دفاع و ترويج دين بابى داشت اوّلبار بزندان افتاد و در سراسر مدّتى که حضرت بـهاءالله به پايتخت امپراطورى عثمانى و بالاخره به فلسطين آنروز تبعيد شد همراه پدر بود و چون بحدّ رشد رسيد حضرت عبدالبـهاء انيس و وکيل و سپر بلا و نماينده پدر جليل القدرش در نزد روساى دين و دولت گشت. قدرت رهبرى و فهم و درايت و لياقت خدمتش بزودى او را در نزد جامعه تبعيديهاى بـهائى محبوب و محترم ساخت و بالاخره پس از صعود حضرت بـهاءالله در سال ۱۸۹۲ قيادت امر بـهائى را بعهده گرفت.
در سال ۱۹۱۱، حضرت عبدالبـهاء پس از ۴۰ سال که اسير زندان و مبتلاى ظلم و ستم بود به مغرب زمين سفر فرمود و با سادگى و شفّافيتى بىنظير دستورهاى حضرت بـهاءالله را براى تجديد حيات روحانى و معنوى جامعه انسانى عرضه داشت و فرمود: "نداى الهى بلند شد...در هيکل انسان حياتى جديد پديد آمد و در عالم امکان روحى بديع دميده شد. اينست که امروز جهان هيجان يافته و جان و وجدان نفوس بجنبش آمده است و چيزى نميگذرد که آثار اين حيات جديد پديدار شود و خفتگان را بيدار نمايد."۱۴
از جمله حقائق مهمّى که حضرت عبدالبـهاء براى صاحبنظران و گروههاى بيشمار و انبوه خلائق بيان فرمود اين بود: "بيان تحرى حقيقت فارغ از سوء تفاهم و تقليد؛ وحدت عالم انسانى، محور تعاليم ربانى در اين امر ابدع اعظم؛ وحدت اديان الهيه؛ ترک تعصبات مذهبى و جنسى و طبقاتى و وطنى؛ تطابق علم و دين؛ تساوى رجال و نساء که طير عالم انسانى را بمنزله دو جناح جهت عروج بمدارج ترقى و حصول مقامات مادى و معنوى است؛ تعليم اجبارى؛ اختيار لسان بينالمللى؛ تعديل معيشت وحل مسائل اقتصادى؛ تأسيس محکمه کبرى براى حل اختلافات و منازعات بين دول و ملل؛ وجوب اشتغال بکار و قبول آن در ساحت پروردگار بمنزله نفس عبادت مادام که با روح خلوص و خدمت توأم گردد؛ تجليل عدالت بعنوان اصل اساسى و ضابط حقيقى در جامعه بشرى، تکريم مقام ديانت چون نور مبين و حصن متين از براى نظم عالم و حفظ امم؛ و بالاخره تأسيس صلح عمومى هدف اعلى و مقصد اسنى عالم انسانى."۱۵
و مکرّراً ندا درداد که او نيست مگر "مبشر صلح و آشتى و منادى وحدت عالم انسانى و رهبر بشر بسوى ملکوت ابهى."۱۶ با وجود تجليل و تحسينى که مردم از بيانات حضرت عبدالبـهاء ميکردند در نامهاى بيکى از پيروان خويش در امريکا چنين مرقوم فرمود:
نام من عبدالبهاءست. صفت من عبدالبهاءست. حقيقت من عبدالبهاءست. نعت من عبدالبهاءست. رقيّت به جمال قدم [حضرت بهاءالله] اکليل جليل من و تاج وهّاج من است و خدمت به نوع انسان آئين قديم من... نه اسمى دارد، نه لقبى، نه ذکرى خواهد، نه نعتى، جز عبدالبهاء. اين است آرزوى من. اين است اعظم آمال من. اين است حيات ابدى من. اين است عزّت سرمدى من.
اتحاد بهائيان
ترويج اتّحاد و يگانگى در عالم مستلزم آن است که پيروان امر بـهائى در بين خود متّحد و متّفق باشند. اتّحاد در جامعه بـهائى بواسطه آثار نازله از قلم ملهم حضرت بـهاءالله و حضرت عبدالبـهاء تضمين گشته است. در آن آثار مقصد از ظهور حضرت بـهاءالله و طرز اداره امور جامعه بينالمللى بـهائى معين شده و در تمام مدّت قرن پرماجراى اوّل بـهائى آثار مذکور جامعه بـهائى را از اينکه به شعبهها و فرقههاى مختلفى تجزيه گردد حفظ و حراست نمود و آن جامعه را امکان بخشيد که با مقتضيات تمدنى که بسرعت در حال تکوين بود خود را مطابقت دهد. دو مؤسّسه بزرگـى که مرجع و صاحب اختيار جامعهاند يکى مؤسّسه وﻻيت امرالله است و ديگرى بيت العدل اعظم .
عهد و ميثاق حضرت بهاءالله
حضرت بـهاءالله ميفرمايد: «نور اتّفاق، آفاق را روشن و منوّر سازد.»۱ و فرمود که "ما براى اتّحاد و اتّفاق اهل کره زمين آمدهايم."۲ تعليم مرکزی حضرت بـهاءالله وحدت عالم انسانى است که تأکيد فرموده که بايد بصورت رشد و نموّ موجود زنده (ارگانيک) و ايجاد اتّحاد معنوی در هيکل عالم تحقّق پذيرد که خود علامت «نتيجه تمام قرون و نشانهء بلوغ تمام نوع بشر است.»۳
بايد دانست تکامل تدريجى بشر مراحلى را پيموده است مرحله اوّل خانواده بوده سپس به قبيله و حکومت شهر و باﻻخره تشکيل ملّت منتهى شده است. حضرت بـهاءالله فرموده است که اين مراحل منجر به مرحله اخير و نهايى، يعنى وحدت عالم گرديده-- پايه و اساس آن صلح اعظمى که در اديان عالم به آن بشارت داده شده است. کلمات الهی که از قلم حضرت بهاءاللّه نازل گشته قوّه محرّکه و خلّاقه وحدت عالم انسانی است و عهد و ميثاقى که حضرت بهاءاللّه تأسيس فرموده سبب ايجاد اصولی برای تحقّق آن وحدت است.
عهد و ميثاق حضرت بـهاءالله ضامن وحدت و معرفت تعاليم اصليه آئين اوست که در رشد اجتماعى و روحانى جامعه بـهائى تجسّم مييابد. امتياز عهد و ميثاق حضرت بـهاءالله آن است که شرح و بسط و تفسير آثار مقدّسه بـهائى را منحصراً به عهده شخص واحدى ميگذارد که برگزيده و منصوص اوست و نيز نظم تشکيلاتی مخصوصی را معين ميسازد که در رأسش يک هيأت قانونگذاری انتخابى است. اين هيأت اختيار دارد در جميع موارد باستثناء آنچه از قلم حضرت بـهاءالله صادر گشته قوانين ﻻزم را وضع نمايد.
اين عهد و ميثاق در ظهور امر بـهائى ممتاز است زيرا سبب حفظ وحدت جميع بشر از طريق کار بستن نظم اجتماعی پوينده بر اساس اصول روحانى است. حضرت عبدالبـهاء فرزند حضرت بـهاءالله چنين ميفرمايد که "از اوّل ابداع تا يومنا هذا در ظهور مظاهر مقدّسه چنين عهد محکم متينى گرفته نشده."۴
بنابر اين امر بـهائى اوّلين دين در تاريخ است که دوره بحرانـى قرن اوّلش را بسلامت طى کرد و وحدتش کاملاً باقى و محفوظ مانده است. حضرت عبدالبـهاء ميفرمايد «اگر حصن حصين امرالله را قوّه حارسه محافظه نمينمود در جمع اهل بهاء در هر يک روز هزار فرقه به مثل ادوار سابقه ايجاد ميشد.»۵ امّا در اين ظهور ميثاق حضرت بـهاءالله مغناطيس جذب قلوب مؤمنان بيکديگر است.
هرچند در کتاب عهد حضرت بـهاءالله جانشين و شئون رهبری جامعه مرقوم گشته است امّا اهمّيتش از آن فراتر ميرود در آن کتاب ميفرمايد، «مقصود اين مظلوم از حمل شدائد و بلايا و انزال آيات و اظهار بيّنات اخماد نار ضغينه و بغضا بوده که شايد آفاق افئدهء اهل عالم بنور اتفّاق منوّر گردد و باسايش حقيقى فائز.»۶
حضرت بـهاءالله در توضيح اين مطلب مردم جهان را اندرز داد که بآنچه سبب ارتفاع مقام انسان است عمل کنند؛ فرمود، «بتقوىالله تمسّک نمائيد و بذيل معروف تشبّث کنيد»؛ و «از لعن و طعن و ما يتکدّر به الانسان اجتناب نمايند»؛ و «بحقّ و راستى تمسّک» جوئيد و بدانيد که «مذهب الهى از براى محبّت و اتّحاد است او را سبب عداوت و اختلاف منمائيد»؛ «مظاهر حکم و مطالع امر که بطراز عدل و انصاف مزيّنند بر کلّ اعانت آن نفوس لازم» است؛ و "بايد به جميع ملل خدمت نمود و در اصلاح عالم کوشيد."۷
حضرت بـهاءالله «نزاع و جدال را نهى فرمود نهياً عظيما فى الکتاب» و در همان لوح اهل عالم را وصيّت کرد که بايد به معاونت و همآهنگى در روابط انسانى خود پردازند. و بار ديگر به پيروان خويش خطاب فرمود: «بگو ای عباد اسباب نظم را سبب پريشانى منمائيد و علّت اتّحاد را علّت اختلاف مسازيد.»۸
مرکز ميثاق
حضرت بـهاءالله فرزند خويش عبدالبهاء را بعد از خويش معيّن فرمود تا مقاصد و اهداف امر بـهائى را امتداد بخشد. حضرت بـهاءالله در کتاب اقدس فرموده است که: "چون درياى وصال من فرونشست و کتاب ظهورم بپايان رسيد به کسى که خدا يش اراده کرده است و از اين شجر قديم روئيده است روى آوريد."۹ در تشريح اين آيه کتاب اقدس حضرت بـهاءالله در کتاب عهد خويش چنين فرمود که "مقصود از اين آيه مبارکه غصن اعظم [حضرت عبدالبـهاء] بوده."۱۰
اختيار مطلق تبيين آثار حضرت بـهاءالله منحصراً به حضرت عبدالبـهاء اعطا گرديده است و علاوه بر اين حضرت عبدالبـهاء مجرى تأسيس نظم ادارى بـهائى و مثل اعلاى صفات و آرمانهاى حيات بهائى محسوب است. مجموعه اين وظائف به شخص واحدى اختياراتى تتفويض کرده که در تاريخ اديان بيسابقه است، حضرت عبدالبـهاء بعنوان -- مرکز ميثاق -- در سراسر تاريخ يکتا و بىنظير است.
حضرت بـهاءالله در بسيارى از الواح خود عباراتى نازل فرموده که يکتائى حضرت عبـدالبـهاء را ثابت ميکند. مثلا ًدر سوره غصن، که يکى از الواح حضرت بـهاءالله است، ميفرمايد: "اين هيکل مقدس ابهى غصن و غصن القدس از سدره منتهى روئيده است خوشا آن کس که در سايهاش آرميد و از آسودگان گرديد بگو که عصن امر اين ريشه که خدايش در ارض مشيّت مستحکم ساخته و شاخهاش را بر همه وجود محاط فرموده روئيده است چه بزرگ است اين آفرينش والا و مبارک باد و چه عزيز و منيع است ... بگو که بر لوح اعظم کلمهاى از روى فضل پديد آمد که خداوند او را بطراز نفس خويش مزين فرمود و بر اهل زمين حکمفرمايش ساخت و اين عظمت و اقتدارش بين جهانيان قرار داد. بگو اى مردمان از ظهورش شاکر باشيد زيرا او بين شما بزرگترين فضل است و کاملترين عظمت است براى شما و بر او هر استخوان پوسيده زنده شده و بر اظهار سلطنيّت بين خلائق مامور ساختى و من به نيرو و مدد تو بين خلقت قيام کردم و جميع را به نفس تو دعوت نمودم و همه بندگان را به الطاف و مواهبت بشارت دادم و به دريائى فراخوندم که هر قطرهاش بين زمين و آسمان فرياد ميکند که اوست احياء کننده عالميان اوست برانگيزده جهانيان اوست معبود مردمان و محبوب عارفان و مقصود مقربين."۱۱
صراحت اکيد حضرت بـهاءالله در تعيين حضرت عبدالبـهاء کتباً و توضيح مقامش در الواح مختلف براى آن بوده است که اهل ايمان بعد از صعود حضرت بـهاءالله دچار تشويش نشوند و قائد جامعه بـهائى را بىچون و چرا بشناسند. چنين ترتيبى را خود مظهر ظهور الهى در زمان حياتش داده است و اين امتيازى است که منحصر به دين بـهائى است و در ساير اديان نظير ندارد.
حضرت عبدالبـهاء در مقام جانشينى حضرت بـهاءالله مرکز ملموس وحدت و يگانگى را بوجود آورد که گرد آن جامعه جهانى بـهائى حلقه زد و در مقام منصوص و تبيين و تشريح آيات حضرت بـهاءالله وسيله مصون از خطائى بود که آيات الهى را بر موازين عملى و لازم براى ارتفاع بنای تمدّنى جديد منطبق ساخت. تمام موسّسات و تشکيلاتى که در عهد و ميثاق حضرت بـهاءالله موجود بود بواسطه حضرت عبدالبـهاء واضحتر تشريح شد و گاه بسط يافت و در چند مورد ايجاد گرديد.
تعاليم اخلاقى و معنوى حضرت بـهاءالله تماماً در حيات حضرت عبدالبـهاء منعکس بود و جامعه جهانى بـهائى با اينهمه تنوّع و تفاوتـهائى که دارد وجود خويش را مرهون محبّت عام و بى شائبه حضرت عبدالبـهاء ميداند که همه را از هر قوم و نژاد و هر نوع شخصيّت و تمايل با آغوش باز استقبال ميفرمود و با حکمت و صبر و مدارا نورسيدگان را پرورش ميداد.
حضرت بـهاءالله در اين وجود مبارک کمالاتى را در رفتار شخصى و اجتماعى بوديعت نـهاد تا اهل عالم مثالى ابدى براى پيروى داشته باشند. براى مقابله با نيروهاى مخرّب جامعه بشرى همواره ﻻزم است که مرکزى براى وحدت و يگانگى داشته باشيم که اصول و تعاليم بـهائى را در عمل تجسّم بخشد و الهام بخش تمام افراد بشر باشد. در شخص حضرت عبدالبـهاء مشاهده ميشود که در روش و رفتار مبارکش بعنوان مرکز ميثاق حضرت بـهاءالله بين قلب و عقل و عمل و فعل و انفعالاتش با ديگران انسجام و التيام تامّ حاصل گشته است. شوقى افندى نوه حضرت عبدالبـهاء که از طرف ايشان بولايت امرالله منصوب گرديد پس از نقل القاب و اوصاف متعدّدی که حضرت بـهاءالله در حقّ مرکز ميثاق نازل فرموده چنين بيانـى را مرقوم داشته است، "اعظم از کلّ اين اسماء عنوان منيع `سرالله` است که حضرت بهاءالله در توصيف آن حضرت اختيار فرموده اند و با آنکه بهيچوجه اين خطاب نبايد عنوان رسالت آن حضرت قرار گيرد مع الوصف حاکى از آن است که چگونه خصوصيّات و صفات بشرى با فضائل و کمالات الهى در نفس مقدّس حضرت عبدالبهاء مجتمع و متّحد گشته است."۱۲
دیدگاهها
فاطمه :
سردبیر :
افزودن دیدگاه جدید