24 تیر 1395
photo_2016-07-14_02-13-48-765x510.jpg
بنا به گزارش یکی از احبای قروه ( قروه شهری در استان کردستان ) :
امروز حدود ساعت 10 مامور نیروی انتظامی احضاریه ایی برای پدرم آورد مغازه تحت عنوان تغییر کاربری زمین کشاورزی و احداث خانه باغ که مقرر شده بود در پنج روز آینده به دادگاه مراجعه نماید.وقتی به مامور اداره جهاد کشاورزی مراجعه نمودم مرا به رییس جهاد کشاورزی حواله داد و گفت ایشان در جریان هستند. بعد از اینکه مامورین رفتند فردی آمد و گفت تمام ساختمان و محوطه قبرستانتان را تخریب کردند و بردند.به اتفاق پدر به گلستان جاوید رفتیم و با یک زمین صاف مواجه شدیم.ساختمان غسالخانه و تاسیسات گرمایشی و سالن نماز و تابوت ها و ... همگی تخریب و برده شده بود و جالب اینکه حدود300اصله درخت 20 ساله نیز بریده شده بود حتی درختهای کاجی که کنار قبر مادرم بود نیز از ریشه کنده شده بود.
گلستان جاویدی که با هزینه ریال به ریال بهاییان قروه و به مبلغی حدود شصت،هفتاد میلیون تومان احداث شده بود امروز ساعت5صبح توسط ماموران دولت اسلامی نابود شد.
و جالب اینجاست که در مقابل فشار جامعه بین المللی اعلام میکنند که حقوق بشر در ایران اجرا می شود و بهاییان تحت فشار نیستند.
دیدگاهها
دامون :
من شرمنده ام.
من عذر خواهم.
بهروز :
شگرف انگیزه ،گاهی آدمها باکالبد بیجانشان هم ندای مرالله را بلند میکنند
ناشناس :
اینها فکر می کنند قبرستان را خانه باغ خود کرده اند در حالی خانه باغ شان قبرستان خواهد شد
نوید :
باید به مسئولین آفرین گفت ... ! واقعا چطور این افکار خرابکارانه به ذهنشون میرسه ؟ که دلایلی پیدا کنن که به نظر قانونی وغیر مغرضانه بیاد ولی زیر پوستش دنیایی از تنفر و انزجار نهفته است ... ! زهی حسرت !
علی :
تعصب کور و جاهلیت! به نظرم این رفتارهای دولت ایران با کارهای تروریست هایی که در عراق و سوریه جنایت می کنند، فرقی ندارد.
Neda :
بعضی اوقات انسان آنقدر تو ناباوری میمونه که نمیدونه چی باید بگه، یعنی کلمات یاری نمیکنند. یعنی واقعا تو عصری که انسان تو فکر ساختن ساختمان در کره های دیگه هست، یک سری انسان چشم دیدن یک قبرستان ساده رو هم ندارن؟ و دست به خرابی بچه گونه این چنین میزنن؟ ین جهان تعلق به ما نداره که تصمیم بگیریم از هر عقیده که بترسیم هر کار خواستیم بکنیم، بعضی ها فکر میکنن که استغفرالله جای خدا نشستند.کاش هر متعصب خرابکاری مثل این افراد رو میفرستادن مریخ تا کسی غیر از خودشون نباشه که ازش بترسن. خودشون باشن و خودشون. مطمئنا اون موقع هم به جون خودشون میفتند. ای خدا همه ما رو از چنگال نادونی و ترس و خشم نجات بده.
مهری وحدت حق :
این کار از صدر اسلام سابقه دارد .محل شهادت حضرت سید الشهداء (ع) و پیروان جان برکفشان را سالها به آب بستند و کشت نمودند تا شاید کلیه آثار را محو نمایند اما بفرموده خداوند در قرآن کریم : یریدون ان یطفئوا نورالله بافواههم و یأبی الله ان یتم نوره ولو کره الکافرون . سوره توبه (9) - آیه 33 . حالا هم مهم نیست اما نور الهی هر روز روشن تر و درخشانتر می شود . امر بهائی در دنیا و در ایران رو به پیشرفت است ولو اینکه کافران به این امور قبیح ضد انسانی و ضد دینی قیام نمایند .
حبیب حسینی :
این چه بساطی است که اماکن مورد حرمت و کرامت را از بیخ و بن تخریب میکنند به بهانه توسعه کشاورزی؟ آیا تمام زمینهای موجود در ایران آباد و مورد بهره برداری هستند و فقط یک مخیط کوچک که با هزار زحمت آباد شده و مورد استفاده جامعه بهائیان قروه بود باید در برنامه توسعه کشاورزی ! قرار گیرد؟ آیا عدل اسلامی همین است؟ دل شکستن عده ای که بستگانشان در آنجا مدفون بودند هنر نیست. تا توانی دلی بدست آور دل شکستن هنر نمیباشد. روح سعدی شاد!
ناشناس :
دلنوشته دختر يكي از متصاعدين در گلستان جاويد قروه:
حدود سي سال پيش زماني كه ٤ سال بيشتر نداشتم پدر بزرگوارم در سن ٤٥ سالگي از اين جهان خاكي به جهان جاوداني صعود كردند... دختر كوچك خانواده بودم. هميشه از اينكه هيچ خاطره اي از وجود پدرم در ذهن نداشتم افسوس ميخوردم و از مادر و خواهران بزرگترم ميخواستم كه برايم تعريف كنند كه بابا چگونه مرا بغل ميكرد؟ چه شعرها و داستانهايي برايم ميخواند؟ دوست داشت من در آينده چكاره شوم؟ و... دراين سي سال بزرگترين آرزويم ديدن چهره پاك پدرم و همصحبتي با ايشان در عالم رويا بود... دوست داشتم حتي براي يك بار هم كه شده و حتي براي چند لحظه طعم شيرين در كنارش بودن و نشستن و همصحبتي با او را حتي در عالم رويا احساس كنم و اين احساس خوب را تا ابد با خود داشته باشم... تا اينكه ديشب بعد از حدود سي سال به آرزويم رسيدم و در خواب با او همصحبت شدم.
خواب ديدم كه همگي در كنار بابا نشسته ايم. او بسيار جوان،شاد و سرحال، بسيار مرتب و پاكيزه و در عين حال آرام و باوقار بود... با تك تك ما با لبخند و نگاه محبت آميزش صحبت ميكرد و همگي از وجودش لذت میبردیم... از او پرسيدم بابا كجا بودي؟ ببين چهره مامان توي اين سي سال بدون وجود شما چقدر خسته و شكسته شده... جواب داد عزيزم بدونيد كه من هميشه وهر كجا كه باشم با شما هستم... توي اين مدت هم با وجودي كه در باغها و صحراها مشغول انجام كارهایی بودم اما هميشه و لحظه لحظه حواسم به شما بوده... الان هم كلي كار دارم، بايد برم، ولي مطمئن باشيد كه هميشه در كنارتان هستم ... با خودم فكر ميكردم با وجودي كه بابا اين همه سال در باغ و صحرا بوده ولي چقدر تميز و بدون ذره اي غبار بر لباس و چهره اش آمده!!... در حالي كه از صحبتهاي پدرم لذت ميبردم از خواب بيدار شدم... عجب خوابي بود خداي من باور كردنش برام خيلي سخت بود بعد از سي سال بالاخره بابا رو تو خواب ديدم و در كنارش نشستم و با او صحبت كردم و چقدر زيبا بود...
تا اينكه ساعاتي پيش خبر دار شديم كه گلستان جاويد قروه را همین امروز تخريب كرده اند جايي كه آرامگاه جسد پاك پدر و بسياري از عزيزان ديگر بود...
خداي بزرگ من ... چه شده ؟ چه ارتباطي بين خواب ديشبم و تخريب گلستان جاويد امروز صبح وجود دارد؟ اين بزرگواران چه كار ميكنند؟ هدفشان چيست؟ ميخواهند مردگان را بیازارند يا بازماندگانشان را؟
وقتي كه با دقت به خوابم فكر ميكنم، آرامش، وقار، لبخند و حتي پاكي ظاهر و لباسهاي پدرم را به ياد مياورم چيزي غير از اين به ذهنم نميرسد كه با وجود انجام این قبیل کارها باز هم ارواح پاكشان در آرامش و بهترین حالات بسر ميبرد وهمواره اطمینان بخشِ قلب بازماندگان هستند... قطعا با انجام چنين اعمالي روح تك تك آن عزيزان و هزاران نفس مقدس ديگر در ساير گلستانهاي تخريب شده بيشتر و بيشتر درعوالم روحاني ترقي نموده و در اين عالم نيز باعث انتشار بيشتر امر عزيز محبوب ميگردد... خوشا بحالشان كه بعد از حياتشان در اين عالم حتي بقاياي اجساد مطهرشان نيز باعث پيشرفت امر حق گشته و به چنين افتخاري نايل شدند. باشد که دراین چند روزی که همه ما انسانها در این عالم میهمان هستیم بتوانیم به آنچه هدف ازبودن ما دراین میهمانیِ زیباست فائز گردیم.
24 تیر، 95
افزودن دیدگاه جدید