خاتم النبیین و حدیث لا نبی بعدی
بنا بر شواهد تاریخی، اعتقاد به این موضوع که، حضرت رسول اکرم (ص) آخرین پیغمبری بود که برای هدایت بشر مبعوث گردید، به مرور زمان در میان مسلمین بوجود آمده و با گذشت زمان پر رنگ تر شده است، و از جمله دلایلی که مسلمین برای مسدود شدن باب فیض الهی استناد می کنند عبارت خاتم النبیین و همچنین حدیث مشهور لا نبی بعدی می باشد. و لیکن در صدر اسلام، مفسرین و علمای اسلامی تفاسیر متفاوتی در این خصوص نموده اند، چرا که خاتمیت حضرت محمد (ص) با استمرار ظهورات الهیه که در قرآن شریف و احادیث مرویه مذکور است، منافات دارد.
یکی از دلایلی که مسلمین، حضرت رسول (ص) را آخرین فرستاده خداوند در سلسله ظهورات الهی می خوانند، استناد به حدیث مشهوری است که حضرت رسول (ص) خطاب به حضرت علی (ع) فرموده اند: یا علی انت منی بمنزلة هرون من موسی الا انه لا نبی بعدی ( ای علی تو از من بمنزله هارون از موسی هستی مگر اینکه بعد از من نبی نیست). در قرآن مجید، رسول و نبی، دو واژه برای واسطه های فیض الهی بکار رفته شده است که در یک مقام و رتبه نیستند، چنانچه، ملا عبدالله معروف در مقدمه حاشیه خود بر منطق تفتازانی به این قضیه تصریح کرده می گوید " ان الرسول من ارسل الیه دین و کتاب، یعنی رسول کسی است که دارای شریعت مستقله و کتاب تازه باشد بخلاف نبی که مقام ترویج و تبیین و انتشار شریعت را دارد"[i]، که " کلمه نبی در 75 موضع و کلمه رسول 331 مرتبه در قرآن مجید بکار رفته است "[ii]. شیخ صدوق ره، از اعظم علمای شیعه، در صفحه 105 جلد اول کتاب کمال الدین از کتب معتبره شیعه می فرمایند: " رسولان الهی که قبل از حضرت رسول (ص) برسالت مبعوث شدند به اوصیاء و جانشینان آنها نبی گفته میشد مثلا حضرت آدم که رسول الهی بود وصی و جانشین او هبة الله شیث بود که نبی بود و باو می گوییم شیث نبی و همچنین حضرت نوح رسول الهی بود و جانشین او سام بود که نبی بود. و بر همین قیاس اوصیاء حضرت ابراهیم و حضرت موسی و حضرت عیسی و حضرت داود (ع) که بترتیب عبارتند از اسحق و یوشع و شمعون صفا و حضرت سلیمان علیهم السلام، همه این اوصیاء نبی بودند و به آنها می گوئیم اسحق نبی، سلیمان نبی و ... و لکن اوصیاء حضرت رسول پیغمبر بزرگوار ما نبی نیستند و به آنها نمی گوئیم علی بن ابیطالب نبی و حسن نبی و حسین نبی و ...چونکه پس از ظهور حضرت رسول استعمال کلمه نبی درباره اوصیاء آنحضرت از بین رفت زیرا حضرت رسول خاتم انبیاء بود و بر همه رسولان قبل از خود افضلیت داشت ( از این بیان معلوم میشود که ایشان خاتم النبیین را به معنای آخرین پیامبر نمی دانستند) و لهذا اوصیاء او هم نسبت به گذشتگان افضلیت داشتند و از این جهت به اوصیای رسول الله نبی اطلاق نمی شود بلکه وصی و امام گفته می شود...انتهی"[iii]. حاجی کریم خان کرمانی در صفحه 117 رساله سلطانیه به معنی حدیث لا بنی بعدی اشاره کرده و چنین می گوید قوله: " می بینم که عامه و خاصه روایت کرده اند که حضرت پیغمبر به حضرت امیر المومنین فرمود" انت منی بمنزلة هرون من موسی الا انه لا نبی بعدی" یعنی تو از من بمنزله هرونی از موسی و فرق همین است که تو نبی نیستی پس از من و هرون در غیبت حضرت موسی نبی بود پس حضرت امیر خلیفه پیغمبر باشد، انتهی. یعنی درجه حضرت امیر از درجه حضرت هرون که نبوت بود بالاتر و برتر است که از آن به مقام ولایت و کشف و شهود تعبیر می شود"[iv].
یکی از فضلای بزرگ بهائی، دکتر ریاض قدیمی در کتاب سید رسل حضرت محمد، در خصوص این حدیث میفرمایند: " متاسفانه بعضی از شیعیان جمله مزبور را به معنای قطع موهبت رسالت و ختم فیض هدایت الهیه دانسته و بیان مبارک را اینطور تعبیر میکنند که دیگر پیغمبری از طرف خدا برای هدایت خلق مبعوث نخواهد شد و حال آنکه رسول الله بعد از تشبیه نسبت حضرت علی بخودشان به هارون و حضرت موسی که برادر بودند، در بیان رفعت مقام اوصیای خویش این عبارت را فرمودند که بعد از حضرتشان، " نبی" مانند آنها که بعد از حضرت موسی ظاهر شدند ظاهر نخواهد گشت"[v]. ذکر این مطلب نیز بی مناسبت نمی باشد که، برخی بیان می کنند، از آنجا که هر رسولی، نبی نیز هست، ختم نبوت بمعنای عدم ارسال رسل از جانب خداوند میباشد. با مثالی ساده میتوان خلاف این ادعا را توجیه کرد. مثلا کسی که دارای تحصیلات لیسانس است قطعا مدرک دیپلم هم دارد، و اگر بگوئیم دیگر هیچ دیپلمه ای در شرکت ما استخدام نخواهد شد آیا این بدان معناست که من بعد هیچ لیسانسیه و یا مدرک بالاتری نیز نمیتواند استخدام شود؟[vi]
به هر حال، در قرآن کریم، ذکر خَاتَمَ النَّبِيِّينَ، فقط و فقط در آیه 40 سوره احزاب می باشد، که عموم مسلمین در این مقطع زمانی بر آنند که، عبارت خاتم النبیین به معنای آخرین فرستاده خداست، و رابطه خدا با بشر منقطع و باب وحی الهی مسدود میباشد ( خیلی عجیب به نظر می رسد که یک چنین مسئله مهمی، مربوط به تغییر سنت الهی و قطع سلسله رسالت و وحی الهی، بعد از ارسال 124000 پیغمبر توسط خداوند رحمن و رحیم، برای هدایت و تربیت بشر همیشه محتاج، فقط و فقط با ذکر یک عبارت (خَاتَمَ النَّبِيِّينَ) در کل قرآن شریف که حجت باقیه و ام الکتاب شریعت مقدس حضرت رسول (ص) می باشد، در سوره و آیه ای که شأن نزولشان هیچ ربطی به مسئله مسدود شدن فیض الهی ندارد و کاملا متفاوت است، به این طریق اعلام شود. اگر چنین بود می بایست چنین مسئله مهمی با تصریح مکرر در کلام الله مجید و به تفسیر در بحثی کاملا مستقل بیان می شد! همچنین، درنگاه نخست به آیه مزبور این سوال در ذهن مطرح می گردد که اگر برداشت رایج ازخاتم النبیین (پایان دهنده پیامبران) صحیح باشد، ربط عبارت خاتم النبیین با قسمت اول جمله که مربوط به زندگی خصوصی پیامبر است در چیست و چرا نکته ای به این اهمیت که سرنوشت آتی یک امت را رقم می زند در قرآن تنها یکبار و آنهم در عبارتی چنین بی ربط و چند پهلو گنجانده شده. این واقعیت که محمد هیچ فرزند پسری نداشته چه ربطی به اینکه دیگر پیامبری نخواهد آمد دارد؟ و چرا این دو قسمت با "ولکن" به یکدیگر ربط داده شده اند؟[vii]. به هر حال، هیچ ربط منطقی نیز بین نفی ابوت حضرت محمد و خاتم النبیین بودن آن حضرت وجود ندارد[viii]).
آیه 40 سوره احزاب چنین می باشد: " مَّا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِّن رِّجَالِكُمْ وَلَكِن رَّسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ وَكَانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيماً، یعنی محمد (ص) پدر هیچیک از مردان شما نیست ( پس زن زید زن فرزندش نبود و پس از طلاق میتوانست او را بگیرد) لیکن او رسول خدا و خاتم انبیاءست و خدا همیشه بر امور عالم آگاهست".
همانطور که خوانندگان گرامی مستحضرند، سوره احزاب هنگامی نازل شد که حضرت رسول (ص) با زینب همسر پیشین زید (پسر خوانده حضرت محمد (ص)) ازدواج کرد، چنانچه آیات 20 – 40 این سوره عبارت از شرح و وصف زندگی زید و ازدواج او با زینب می باشد. شأن نزول این سوره، به دلیل کنایه و گفتار های زشت و ناپسند دشمنان و کفار بود، که چگونه پیامبر خدا با زن پسر خود ازدواج کرده است (زیرا که طبق عادات و رسوم اعراب در آن زمان، پسر خوانده مثل پسر اصلی بود) و علت نزول آیه فوق، اعلام نسخ یک سنت کهن می باشد که من بعد پسر خوانده مثل پسر خونی نیست و زید بجای آنکه زید بن محمد خوانده شود، زید بن حارثه خوانده شد.
باری، شواهد مستدل و قاطعی وجود دارد که کلمه خاتم برای مسلمین اولیه به معنای آخرین و نهایی نبوده است و خاتمیت رسالت حضرت محمد (ص) در ایام اولیه اسلام پذیرفته نشده بود، و از جمله معانی که مسلمین صدر اسلام برای خَاتَمَ النَّبِيِّينَ ذکر کرده اند می توان به بهترین انبیاء، زینت یا انگشتر انبیاء، و موید یا مصدق انبیاء اشاره کرد.
سه تن از بزرگان اسلام به نامهای، علامه شوکانی، از جمله محدثین و حافظین قرآن مجید در تفسیر خود به نام فتح القدیر[ix] و همچنین عالم نحوی مشهور کوفی، الثعلب (ابو العباس احمد بن یحیی شیبانی، کتاب فصیح اللغة)[x]، و ابوریاش القیسی در تفسیر خود در خصوص هاشمیه الکمیت[xi]، در تفاسیر خود بیان کرده اند که خاتم الانبیاء (به کسر تاء) به معنای کسی است که انبیاء را ختم نموده و خاتم الانبیاء (به فتح تاء) به معنای "جمال انبیاء" یا "بهترین آنها" و یا به معنای زینت و یا انگشتری می باشد که سلسله نبوت بوجود حضرت محمد (ص) زینت یافته است؛ بعبارتی، حضرت رسول (ص) در سلسله انبیاء، بواسطه فضیلتی که دارد، مانند انگشتری بمنزله زینت انبیاء است[xii].
در تفسیر کشاف، زمخشری، درباره وجه تسمیه حضرت رسول (ص) به خاتم النبیین بیانی به این مضمون فرموده است: " حضرت رسول از آنجهت بلقب خاتم النبیین تخصیص یافت که فرزند ذکور نداشت و اگر همانا فرزند ذکوری میداشت حتماً میراث نبوت بعد از آنحضرت بفرزندش میرسید و خداوند برای آنکه ثابت کند که حضرت رسول فرزند ذکوری نداشته است که جانشین و وارث او در نبوت بشود او را بخاتم النبیین ملقب ساخت"[xiii] انتهی. و علامه ابوالبقاء در کتاب مفید و معروف خود بنام کلیات در ذیل کلمه ختم تعبیری دیگر میفرماید: " ... بهترین معانی خاتم النبیین در نظر ما آنست که بگوئیم حضرت رسول الله شمس نبوت و آفتاب تابان رسالت بود و سایر نبیین با آنکه از نور او استفاده کرده اند در مقابل تابش و درخشش انوار نبوت و رسالتش تاب ظهور و بروز نداشتند و مکتوم و مستور شدند همچنانکه ستارگان از آفتاب کسب نور میکنند و هنگامی که خورشید درخشان طالع میشود همه ستارگان در پرتو آفتاب پنهان و مکتوم و مستور می مانند"[xiv] انتهی.
از سوی دیگر، در مواهب علیه کمال الدین حسین کاشفی در تفسیر خاتم النبیین از کتاب عیون الاجوبه نقل می نماید که امام سطوعی در کتاب مزبور نوشت " که صحت هر کتابی به مهر اوست، حق سبحانه پیغمبر را مهر گفت تا دانند که تصحیح دعوی محبت الهی جز به متابعت حضرت رسالت پناهی نتوان کرد"[xv]. همچنین، " عبارت خاتم النبیین در موارد متعدد از اشعار کلاسیک عرب مشاهده می شود. شعری از دیوان امیّه بن أبی السالت از حضرت محمد به عنوان نفسی " الذی به ختم الله النبیین من قبله و من بعده" یاد می کند. این بیت تلویحا به ظهور انبیاء بعد از حضرت محمد اشاره دارد، به نحوی که از فعل ختم در اینجا معنای پایان یافتن چیزی مستفاد نمی شود. فریدمان (Friedmann) این احتمال را مطرح می سازد که این کلمه به معنای " او مهر (تأیید) خود را بر آنها کوبید" باشد. این نظریه که حضرت محمد برای تأیید انبیاء سلف ظهور فرمود موید به آیه 37 از سوره صافات است که می فرماید، بَلْ جَاء بِالْحَقِّ وَصَدَّقَ الْمُرْسَلِينَ "[xvi]. در معنای خاتم، در المنجد، ذیل ختم آمده است: " الخاتَم و الخاتِم بالکسر و الفتح ما یُختَمُ بِهِ"، یعنی خاتِم و خاتَم بکسر و فتح تاء چیزیست که به آن اشیاء را مهر می کند. و مقصود از مهر، امضاء و تصدیق است و نظر به معنی لغوی خاتم النبیین چنین میشود که حضرت محمد تصدیق کننده انبیای سلف بوده است[xvii].
در شرحی مذکور در صفحه 439 نقائد، که به توصیف عبارت خیر الخواتیم (بهترین مهرها) می پردازد، ابو عبیده مفسر، متوفی به سال 209 هجری، می گوید، " مقصود او (شاعر) این است که نبی اکرم... خاتم انبیاء، یعنی او بهترین انبیاء می باشد"[xviii]. علامه سیوطی در تفسیر خود، در المنثور، در این باب می نویسد:" ابن انباری در مصاحف از ابن عبد الرحمن السلمی حکایت کرده که گفت من به حضرت حسین (ع) و حضرت حسن (ع) قرآن را می آموختم و آیه رسول الله و خاتم النبیین را به کسر تاء تلفظ و قرائت می کردم در آن میان حضرت علی بن ابیطالب (ع) بر من گذر فرمود و قرائت مرا شنیده به من فرمود خاتم النبیین به فتح تاء قرائت کن (خاتم به فتح تاء به معنای زینت انبیاء) و به آنها بیاموز که خاتم به فتح تاء تلاوت کنند و بدیهی است که فرمایش حضرت علی (ع) حجت است زیرا آنحضرت را در قرائت و تفسیر قرآن مجید معرفتی کامل حاصل است"[xix]. و نیز جلال الدین سیوطی در همان ماخذ از ابن ابی شبیه روایت کرده که گفت عایشه رضی الله عنها زوجه حضرت رسول فرمود: " قولوا خاتم النبیین و لا تقولوا لانبی بعده"[xx]، یعنی بگویید خاتم النبیین و نگویید که نبی دیگری بعد از آن حضرت نمی باشد ( بنابراین باید حضرت رسول (ص) را خاتم النبیین به فتح تاء ( زینت انبیاء) بنامیم نه به کسر تاء که به معنی آخر باشد تا بر این معنا باشد که نبی دیگری بعد از حضرتش نمی آید). همچنین، علامه مجلسی در جلد نهم بحارالانوار حدیثی را که "ابن شهر آشوب" در کتاب "مناقب" خود نقل کرده از حضرت امیرالمومنین علیه السلام نقل میکند که خلاصه مضمون آن چنین است : " هیچ نبی به مقام نبوت نرسید مگر آنکه از حضرت رسول ص خاتم (به فتح تاء) نبوت را دریافت کرد و خاتم (به فتح تاء) به معنی انگشتری است و پس از دریافت خاتم نبوت به مقام نبوت رسید و از این جهت است که حضرت رسول (ص) را خداوند در قران کریم خاتم النبیین (به فتح تاء) نامیده یعنی کسی که به انبیای قبل از خود خاتم و انگشتری نبوت را بخشید تا توانستند پس از دریافت خاتم نبوت ازآنحضرت به مقام نبوت برسند"[xxi]. از طرفی، روایتی از حضرت محمد (ص) نقل شده است که کمک بیشتری در درک و فهم معنی خاتم النبیین می نماید، چنانچه از ایشان روایت شده است: انا آخر الانبیاء و مسجدی هذا آخر المساجد، یعنی من آخرین پیامبر هستم و مسجدی که بنا می کنم آخرین مسجد است، که اگر اصطلاح "آخرین مسجد" به این مفهوم باشد که در دور اسلام مسجد دیگری ساخته نخواهد شد، این تناقض نا معقولی است مگر آنکه در مدح و ثنا و بی مثیل بودن مسجد پیامبر بیان شده باشد[xxii].
از سوی دیگر، در احادیث شیعه اثنی عشریه از حضرت علی علیه السلام روایت شده که آنحضرت خود را خاتم الوصیین می خوانند و حضرتشان بتلویح و تصریح حقیقت معنای خاتم را بیان میفرمایند که معنای خاتم را کاملا روشن می سازد و بنابراین کلمه خاتم به معنای آخرین نمی تواند تلقی گردد. از جمله، مجلسی در صفحه 323 جلد سیزدهم بحارالانوار نقل فرموده که حضرت امیرالمومنین علیه السلام در آن خطبه می فرمایند:" انا امیرالمومنین و یعسوب المتقین و آیة السابقین و لسان الناطقین و خاتم الوصیین و وارث النبیین وخلیفة رب العالمین"، یعنی منم امیرالمومنین و منم سلطان متقیان و رجعت گذشتگان و زبان ناطقین و منم خاتم وصیین و وارث نبیین و نماینده پروردگار عالمیان. همچنین، مرحوم فیض کاشانی در کتاب تفسیر صافی از کتاب مناقب از حضرت رسول (ص) اینطور نقل میفرمایند: عن النبی صلی الله علیه و آله انا خاتم الانبیاء و انت یا علی خاتم الاوصیاء ( من خاتم انبیاء هستم و تو ای علی خاتم اوصیاء هستی). و در صفحه 17 جلد 29 بحارالانوار آمده است: " و انی و انت سواء الا النبوة فانی خاتم النبیین و انت خاتم الوصیین، یعنی من و تو تنها در نبوت با هم فرق داریم پس من خاتم نبیین هستم و تو خاتم وصیین". همچنین، در ترجمه جلد سیزدهم بحار الانوار توسط مرحوم حسن بن محمد ولی ارومیه رحمة الله علیه، در صفحه 752 آمده است: برادرم رسول خدا (ص) به من خبر داد که من خاتم هزار پیغمبرم و تو خاتم هزار وصی ( قال اخی رسول الله یا علی انا خاتم الف نبی و انت خاتم الف وصی). و ایضا از همان مأخذ در صفحه 726 در خطبه ای از قول حضرت علی (ع) آمده است: ... منم زبان متقیان و خاتم اوصیا و وارث انبیا و خلیفه پروردگار عالمیان ... انتهی.
در هر صورت، " اگر لفظ خاتم به معنی آخر باشد که پس از حضرت رسول (ص) دیگر پیغمبری نباید بیاید، این معنی منجر به انکار وصایت حضرات ائمه اطهار پس از حضرت امیر المومنین می گردد. نعوذ بالله من هذا القول، در این مقام هر معنائی که برای خاتم الوصیین خطبه مزبوره قائل شویم همان معنی نیز برای خاتم النبیین مجری خواهد بود"[xxiii].
با این تفاسیر، عبارت خاتم النبیین مذکور در قرآن کریم، به هیچ وجه من الوجوه دال بر اتمام ارسال پیامبران از جانب خداوند نمی تواند باشد و چنانچه در مبحث بعد ذکر خواهد شد ظهور پیامبری جدید و آمدن دیانتی بدیع در سلسله ادیان الهی حتمی الوقوع و از واجبات است . بنابراین، جز این نمی تواند باشد که، عبارت خاتم النبیین به معنای کسی که موید انبیاء سابق بوده و به نحوی احترام آمیز به معنای بهترین انبیاء، یا زینت و انگشتر انبیاء می باشد.

تا اینجای مبحث استناد به آیات و روایات اسلامی و قول علمای مسلمان شد؛ لیکن، چنانچه از پیش ذکر شد، کلام الهی قابل حمل بر معانی بسیار است و برای آنها وجوه مختلف و متعدد میباشد، و با توجه به روایات موجود که تأویل آیات و متون کتب مقدسه در آخر الزمان می آید، در آثار دیانت بهائی مبحث خاتمیت از وجوه مختلف بررسی و بیان گردیده و در خصوص حقیقت این مسئله تعابیر بدیعی، از سماء مشیت الهی نازل گردیده است. حضرت بهاءالله در کتاب مستطاب ایقان، در خصوص مقام پیامبران آسمانی، که بر دو جنبه است، میفرمایند: یکی مقام توحید و رتبه تجرید ... و مقام دیگر مقام تفصیل و عالم خلق و رتبه حدودات بشریه است[xxiv] ... اگر گفته شود که کل (مظاهر الهیه) یک شیئ اند صحیح و صادق است و اگر گفته شود به حدود اسمی و رسمی غیر هم اند آن هم صادق است[xxv]. بنابراین، به مناسبت هر مقامی، معنایی در تبیین خاتمیت در آثار دیانت بهائی ارائه گردیده است، که مطالب ارائه شده در این باب بسیاری از اختلافات ظاهری موجود در روایات اسلامی و آیات قرآن مجید را، مبنی بر استمرار ظهور پیامبران، با مبحث خاتمیت توجیه می نماید.
باری، از جمله معانی که در خصوص خاتمیت آمده، تعبیری با توجه به وحدت انبیای الهی میباشد. مظاهر امر (پیامبران)، در مقام وحدت محض، از آن حیث که مشیت اولیه و کلمة الله و اول صادر از حق می باشند، حکم یک ذات دارند و همه یک وحدت حقیقی را جلوه می دهند، لاَ نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِّنْهُمْ، زیرا که خدا یکی است دین یکی است ( همان یک دین اسلام است که در تمامی دوران تجدید میشود) و حقیقت واحد – بعبارتی، پیامبران صادر اول از مبدأ واحدند و از واحد جز واحد صادر نمی شود[xxvi]. بنابراین، مظاهر الهیه حقیقت واحده اند و روح الهی که از عالم امر در هیاکل آنها القا شده روحی واحد است، وَ ما أَمْرُنا إِلاَّ واحِدَة؛ پس، کلمة الله اختلاف نمی پذیرد؛ مشیت اولیه کثرت نمی یابد و امر حق تعدد ندارد[xxvii]. بعبارتی، ذات نور یکی بیش نیست، اگر چه در چندین چراغ که هر یک را شدتی در حد خویش است، ظاهر شود؛ و ماهیت حرارت یکی بیش نیست، هر چند در هر آتشدانی به نسبت ظرفیت آنها به درجات متعدد پدید آید[xxviii].
در نتیجه، میتوان گفت که، همانا اولیت و آخریت حقیقی و معنوی است، نه اولیت و آخریت زمانی ... یعنی نظر به شئون جسمانی و حدود بشری آنان نیست، بلکه نظر به حقیقت واحده متجلیه در آن نفوس قدسیه است[xxix]؛ چرا که همه مظهر یک حقیقتند. با عنایت به این حقیقت است که حضرت بهاءالله میفرمایند: اگر جمیع ندای أنا خاتم النبیین برآرند آن هم حق است و شبهه را راهی نه و سبیلی نه، زیرا که جمیع حکم یک ذات و یک نفس و یک روح و یک جسد و یک امر دارند و همه مظهر بدئیت و ختمیت و اولیت و آخریت و ظاهریت و باطنیت آن روح الارواح حقیقی و ساذج السواذج ازلی اند[xxx]. و با توجه به این حقیقت است که حضرت مسیح، در مكاشفات، به عنوان آلفا و امگا ، یعنی اول و آخر، یاد شده و یا حضرت رسول اکرم (ص) فرموده اند: کنت نبیا و آدم بین الماء و الطین، ( یعنی من پیامبر بودم وقتی حضرت آدم بین آب و خاک بود) و همچنین در جلد هفتم بحار الانوار از حضرتشان آمده است: اما النبیون فانا،[xxxi] ( یعنی اما مقصود از نبیّیون من هستم). حضرت بهاءالله با عنایت به این حقیقت، در لوح نصیر میفرمایند: " تالله لهو الذی قد ظهر مرة باسم روح، ثم باسم الحبیب، ثم باسم علی، ثم بهذالاسم المبارک المتعالی المهیمن العلی المحبوب، مفاد آیه مبارکه به فارسی: سوگند به خدا که این همان کسی است که گاهی به نام عیسی روح الله، گاهی به نام محمد رسول الله، گاهی به نام نقطه اولی (حضرت باب) و گاهی به این اسم مبارک (حضرت بهاءالله) ظاهر شده است"[xxxii].
وحدت انبیاء و ادیان الهی، به صور مختلف، در قرآن شریف تصریح شده است؛ چنانچه در آیات 135- 136 سوره بقره مذکور است: " وَ قالُوا كُونُوا هُوداً أَوْ نَصارى‏ تَهْتَدُوا قُلْ بَلْ مِلَّةَ إِبْراهيمَ حَنيفاً وَ ما كانَ مِنَ الْمُشْرِكين. قُلْ آمَنَّا بِاللّهِ وَمَا أُنزِلَ عَلَيْنَا وَمَا أُنزِلَ عَلَى إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَالأَسْبَاطِ وَمَا أُوتِيَ مُوسَى وَعِيسَى وَالنَّبِيُّونَ مِن رَّبِّهِمْ لاَ نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِّنْهُمْ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ، یعنی یهود و نصاری گفتند که به آیین ما در آیید تا راه راست یافته و طریق حق پویید، بگو: بلکه ما آیین ابراهیم را پیروی میکنیم که به راه راست توحید بود و از مشرکان نبود. بگو ما به خدای عالم و شریعت و کتابی که به خود ما نازل شده و آنچه به موسی و عیسی و پیغمبران دیگر از جانب پروردگارشان داده شده (به همه ایمان آورده ایم) فرقی میان هیچ یک از پیغمبران نگذاریم و ما مطیع فرمان خداییم". و در آیه 177 سوره بقره میفرماید: لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ لكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ الْمَلائِكَةِ وَ الْكِتابِ وَ النَّبِيِّين، یعنی نیکوکاری این نیست که روی به جانب مشرق یا مغرب کنید ( منظور جهت قبله می باشد که اصل و حقیقت دین نبوده و در هر دینی می تواند رو به جهتی باشد و معمولا این ظواهر دین تغییر پذیر می باشند)، لیکن نیکوکاری آن است که کسی به خدای عالم و روز قیامت و فرشتگان و کتاب آسمانی و پیغمبران ایمان آرد (یعنی به روح و حقیقت ادیان و رسولان الهی باید توجه نمود). همچنین، در آیه 4 سوره بقره میفرماید: " وَ الَّذينَ يُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ وَ بِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُون‏، یعنی و آنان كه به آنچه بر تو نازل شده، و آنچه پيش از تو(بر پيامبران پيشين) نازل گرديده، ايمان مى‏آورند؛ و به رستاخيز يقين دارند". بنابراین، عهد و میثاق این کتاب آسمانی با مؤمنین اینست که به روح و حقیقت ادیان باید توجه نمود که وحدت محض بوده و یکی بیش نیست، نه به قالبها و ظواهر شرایع که از بین رفتنی است و در هر زمانی در هیکلی ظهور می یابد.
همچنین، در حدیثی مربوط به ظهور قائم، به اصل وحدت انبیای الهی اشاره شده است که قبول دعوت آنحضرت به مثابه قبول و تأیید تمام انبیای ما قبل می باشد ( این یکی از احادیثی می باشد که بیانگر این حقیقت است که قائم از مرسلین می باشد)؛ چنانچه مذکور است که حضرتشان پس از ظهور میفرمایند: " ایها الناس هر که در خصوص آدم (ع) با من گفتگو نماید هر آینه از همه نزدیکترم به آدم و ایها الناس هر که در خصوص نوح (ع) با من گفتگو نماید هر آینه من نزدیکترم به نوح (ع)، ایها الناس هر که در خصوص ابراهیم (ع) با من گفتگو نماید هر آینه من نزدیکترم به ابراهیم (ع)، ایها الناس هر که در خصوص موسی (ع) با من گفتگو نماید هر آینه از همه نزدیکترم به موسی (ع)، ایها الناس هر که در خصوص عیسی (ع) با من گفتگو نماید هر آینه از همه نزدیکترم به عیسی (ع)، ایها الناس هر که در خصوص محمد (ص) با من گفتگو نماید هر آینه از همه نزدیکترم به محمد (ص)، ایها الناس هر که در خصوص کتاب خدا با من گفتگو نماید هر آینه از همه نزدیکترم به کتاب خدا.[xxxiii] انتهی
حضرت بهاءالله میفرمایند: حاملان امانت احدیه که در عوالم ملکیه به حکم جدید و امر بدیع ظاهر میشوند چون این اطیار عرش باقی از سماء مشیت الهی نازل میگردند و جمیع امر مبرم ربانی قیام میفرمایند لهذا حکم یک نفس و یک ذات را دارند چه جمیع از کأس محبت الهی شاربند و از اثمار شجره توحید مرزوق[xxxiv].
ای برادر به چشم جسمانی منگر در کلام روحانی

هست یک شمس و یک شعاع و سطوع گر کند صد هزار بار طلوع

در همه انبیاء همین نور است کفر بر نور غیر مغفور است

این همه گفته ها نه از جسد است بلکه از روح واحد احد است
(نعیم سدهی اصفهانی)

اما در مقام کثرت، تجليات اين روح در هياكل مختلفه به اقتضاي استعداد و نياز خلق تفاوت دارد و اين تفاوت بشكل اسماء و صفات خاص و هياكل خاص ظهور پيدا مي‌كند، و قید زمان و حد مکان به خود می گیرد. اين مقام در قرآن كريم در آیه 253 سوره بقره تصریح گردیده ‌است: " تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ مِّنْهُم مَّن كَلَّمَ اللّهُ وَرَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجَاتٍ، یعنی این پیغمبران را برخی بر بعضی برتری و فضیلت دادیم، بعضی را خدا با او سخن گفته و بعضی را رفعت مقام داده است".
بنابراین، " اگر چه حقیقت کلمه الهیه یکی بیشتر نیست، در هر زمانی به درجه ای از کمال که متناسب با کمال نسبی نوع انسان در هر زمان است، پدید می آید. شرعی که کامل تر از شرع ماضی است تشریح می شود؛ امری که برتر از امر سابق است اظهار می گردد و بدین سان است که بعضی از مظاهر الهیه بر بعضی دیگر تفضیل می یابند و آیه مبارکه " تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ ( بقره/253)" مفهوم می شود. در واقع این رجحان از لحاظ ظهور آن حقیقت در عالم امکان و به سبب کمال نسبی این عالم در این زمان است، نه اینکه نفس کلمة الله را تفاوت مراتب باشد یا روح قدسی الهی تعدد پذیرد و آیه مبارکه " لاَ نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِّن رُّسُلِهِ ( بقره/285)"، نقض شود"[xxxv].
پس، " اگر محمد بن عبدالله سرور همه فرستادگان خداست (به اصطلاح متداول در بین اهل اسلام " سید المرسلین") و یا اگر در مقامی است که همه آسمانها را خدا برای او آفریده است ( لولاک لما خلقت الافلاک) و خلاصه اگر در مقامی است که مظاهر الهیه سابقه در مقامی فروتر از او واقعند، این تفاوت رتبه ناشی از شدت جلوه روح قدسی و قوت ظهور کلمه الهیه از نفس اوست و این قوت و شدت و یا خود این علو مرتبت به سبب وقوع او، و دوره اعتبار امر او، در زمانی است که نوع انسان در حد بالاتری از کمال نسبت به ادوار سابقه بوده است و بدین سبب نور شدیدتری برای روشن ساختن جمع خود و تعلیم عالی تری برای رشد بنیه مادی و حفظ وجود معنوی خود می خواسته است. یعنی این تفاوت مرتبه نسبت به عالم خلق و به سبب ظهور مشیت اولیه در این عالم است"[xxxvi].
باری، " امثله ای را که پیش از این گفتیم باز گوئیم: اگر چه حقیقت نور یکی بیشتر نیست، در هر چراغی به درجه ای از شدت که متناسب با مقرّ آن چراغ است به ظهور می رسد، یعنی درجات شدت ظهور نور با وجود وحدت حقیقت آن اختلاف می پذیرد. اگر چه حقیقت آتش یکی بیشتر نیست، هر آتشدانی را چنان می سازند که متناسب با مکانی که در آن تعبیه می شود و به درجه ای از قوت که متناسب با این مکان و احتیاج و اقتضای آن باشد این حرارت را ظاهر سازد"[xxxvii].
بنابراین، از دیگر تعابیر خاتم النبیین، نظر به مقام کثرت انبیاء و بنا به عظمت ظهور مبارک الهی در این قرن می باشد، که از آن به نبأ عظیم، یوم الله، یوم الدین، یوم التلاق و ... در آثار اسلامی یاد شده است؛ با توجه به این حقیقت، عظمت این ظهور، است که حضرت بهاءالله میفرمایند: " و لکن این یوم غیر ایام است. از ختمیت خاتم مقام این یوم ظاهر و مشهود. قد انتهی الکور النبوة و ظهرت حقیقة الازلیة"[xxxviii]؛ همچنین، میفرمایند: الصّلوة و السّلام علی سيّد العالم و مربّی الامم الّذی به انتهت الرّسالة و النّبوّة و علی آله و اصحابه [xxxix]؛ و در مقامی دیگر میفرمایند: " لَانّ اللّهَ تبارکَ و تعالى بعد الّذى خَتَم مقامَ النبوةِ فى شأنِ حبيبه ... وعدَ العبادَ بلقائِهِ يومَ القيمةِ لعظمةِ ظهورِ الْبعدِ "[xl].
در نتیجه، همانطور که فرستادگان الهی به اسماء مختلف نامیده شده اند، مانند نبی، رسول، امام، که در مقامات و رتبه های مختلفی می باشند؛ ظهور بعد از حضرت رسول اکرم (ص)، به سبب آنکه " ظهور اسماء و صفات الهیه به اشد مراتب و اکمل درجات آن می رسد"[xli]، به ظهور الله تسمیه شده است، که البته این در مقام تحدید می باشد!
قابل توجه است که، در احادیث مربوط به قائم، افضلیت مقام ایشان نسبت به پیامبران قبل صراحتاً ذکر گردیده است: " علم 27 حرف است. آنچه پیغمبران آورده اند دو حرف است ... پس موقعی که قائم قیام میکند بیست و پنج حرف دیگر را بیرون می آورد ..."[xlii]؛ همچنین آمده است: " نازل خواهد شد بر قائم چیزی که نازل نشده است بر صدیقین و مرسلین و مهتدین"[xliii]؛ و در جایی دیگر آمده است: " خداى تعالى آنچه به پيامبران داده، به قائم نيز با اضافات بيشترى خواهد داد"[xliv].
باری، حضرت بهاءالله اعلام فرموده اند، كه ظهورشان اكمال و تحقق نبوات ادیان قبل و ظهور کلی الهی بوده، و دور بهائی نه دور نبوت و بشارت بلکه دور تحقق و اکمال است[xlv]. در آثار دیانت بهائی به اتمام کور آدم و آغاز دوره جدیدی اشاره رفته است : " کور آدم که 6000 سال قبل، توسط مظهر الهی حضرت آدم تأسیس یافت فقط یکی از اکوار متعدده ماضیه است. حضرت بهاءالله ... پایان بخش کور آدم و آغاز کننده کور بهائی هستند"[xlvi]. همچنین، یکی از نویسندگان بهائی مینویسد: " ظهور حضرت بهاءالله که رسالت اعلایش تحقق اتحاد صوری و معنوی جمیع ملل عالم است، اگر مقصد آن به درستی درک شود از فرا رسیدن دوره بلوغ نوع بشر حکایت میکند؛ یعنی بشریت در جهت پشت سر گذاردن دوران طفولیت و ورود به مرحله رشد و بلوغ و عقل و درایت میباشد"[xlvii]. حضرت عبدالبهاء می فرمایند: " حیات اجتماعی نوع بشر را نیز ادوار و مراحلی است. زمانی دوره طفولیت بود. زمان دیگر دوره جوانی بود، ولی حال در مرحله بلوغ وارد شده است که از دیر زمانی بدان بشارت داده اند و آثارش در همه جا نمودار گشته (ترجمه)"[xlviii].
تعبیر بسته شدن دوره آدم و آغاز دوره جدید را نیز می توان در زیارتنامه ای از حضرت علی (ع) استنباط کرد، که در آن تلویحاً، به ظهور پیامبرانی در آینده اشاره مینمایند؛ چنانچه از حضرت امیر (ع) در مفاتیح الجنان آمده است: " قُل السَّلاَمُ عَلَى مُحَمَّدٍ رَسُولِ اللَّهِ خَاتَمِ النَّبِيِّينَ وَ سَيِّدِ الْمُرْسَلِينَ وَ صَفْوَةِ رَبِّ الْعَالَمِينَ‏ أَمِينِ اللَّهِ عَلَى وَحْيِهِ وَ عَزَائِمِ أَمْرِهِ وَ الْخَاتِمِ لِمَا سَبَقَ وَ الْفَاتِحِ لِمَا اسْتُقْبِلَ، یعنی بگو سلام برمحمد فرستادۀ خدا، خاتم انبیا و سرور رسولان و امین خداوند در وحی و ارادۀ او و خاتم برگذشته گان و راهگشای آیندگان"[xlix]. با توجه به تعابیر فوق میتوان حدیثی که از آن تعبیر خاتمه نبوت گردیده و حضرت محمد خود را به آخرین سنگ در بنای یک ساختمان تشبیه نموده پی برد: " قال انما مثلی فی الانبیا کمثل رجل بنی دارا فاکملها و حسنها الا موضع لبنة فکان من دخل فیها فنظر الیها قال ما احسنها الا موضع هذه البنة قال فانا موضع البنة ختم بی الانبیاء"؛ بنابراین، آیا پایان بنای یک ساختمان به معنای اینست که بنای دیگری هم ساخته نخواهد شد؟[l]
اما از دیگر تعابیری که در خصوص خاتم النبیین شده است، نسبی بودن این عبارت است؛ بدین ترتیب که حضرت رسول خاتم هستند تا ظهور پیامبر بعدی. چنانچه حضرت بهاءالله میفرمایند: قل یا ملاء الفرقان تفکروا فی کتاب الذی نزل علی محمد با لحق بحیث فیه ختم ا لنبوة بحبیبه ا لی یوم القيمةِ التی فیها قام الله بمظهر نفسه و انتم احتجبتم عنها سورة الصبر.

گر ببینی انبیای بیشمار از برون هر یک به رنگی آشکار
صد رسل را بنگری در یک نبی چون به الله احد واقف شوی
هر فرستاده دلیل آخری جملگی قائم به روح آخری
(نعیم سدهی اصفهانی)


[i] خاتمیت، روحی روشنی، صفحه 7
[ii]نگرش بهائی نسبت به ادعای خاتمیت، سینا فاضل و خاضع فنا ناپذیر، صفحه 5
[iii] شیخ صدوق، کتاب کمال الدین، جلد اول، چاپ اسلامیه طهران، صفحه 105
[iv] خاتمیت، روحی روشنی، صفحات 6 - 7
[v]کتاب سید رسل حضرت محمد، دکتر ریاض قدیمی، صفحه 87
[vi] نقل از مقاله خاتمیت، سایت آئین بهائی
[vii] نقل از مقاله خاتمیت، سایت آئین بهائی
[viii] رمز و راز، تفسیر قرآن در کتاب ایقان، تألیف دکتر کریستوفر باک، ترجمه خسرو دهقانی، ص 114
[ix] قاموس ایقان، تآلیف جناب عبد الحمید اشراق خاوری، جلد اول، صفحه 285
[x] نگرش بهائی نسبت به ادعای خاتمیت، سینا فاضل و خاضع فنا ناپذیر، صفحه 13
[xi] نگرش بهائی نسبت به ادعای خاتمیت، سینا فاضل و خاضع فنا ناپذیر، صفحه 12
[xii] کتاب تبیان و برهان، تألیف احمد حمدی: نقل از تفسیر فتح القدیر محدث شوکانی
[xiii] قاموس ایقان، تآلیف جناب عبد الحمید اشراق خاوری، جلد اول، صفحه 286
[xiv] قاموس ایقان، تآلیف جناب عبد الحمید اشراق خاوری، جلد اول، صفحه 290
[xv] استمرار ظهورات الهیه، تألیف: کمال الدین بخت آور، صفحه 89
[xvi]نگرش بهائی نسبت به ادعای خاتمیت، سینا فاضل و خاضع فنا ناپذیر، صفحه 12
[xvii] اشراق خاوری، درج لئالی هدایت، جلد اول، صفحه 131
[xviii] نگرش بهائی نسبت به ادعای خاتمیت، سینا فاضل و خاضع فنا ناپذیر، صفحه 12
[xix] خاتمیت، روحی روشنی، صفحه 23
[xx] نگرش بهائی نسبت به ادعای خاتمیت، سینا فاضل و خاضع فنا ناپذیر، صفحات 12 - 13
[xxi] قاموس ایقان، تآلیف جناب عبد الحمید اشراق خاوری، جلد اول، صفحه 284
[xxii] خاتمیت، روحی روشنی، صفحه 25
[xxiii] خاتمیت، روحی روشنی، صفحه 26
[xxiv] حضرت بهاءالله، کتاب مستطاب ایقان، ص 101
[xxv] حضرت بهاءالله، کتاب مستطاب ایقان، ص 14
[xxvi] الوهیت و مظهریت، دکتر علیمراد داودی، صفحه 182
[xxvii] الوهیت و مظهریت، دکتر علیمراد داودی، صفحه 183
[xxviii] الوهیت و مظهریت، دکتر علیمراد داودی، صفحات 182 - 183
[xxix] قاموس ایقان، تآلیف جناب عبد الحمید اشراق خاوری، جلد اول، صفحه 299
[xxx] حضرت بهاءالله، کتاب مستطاب ایقان، ص 118
[xxxi] قاموس ایقان، تآلیف جناب عبد الحمید اشراق خاوری، جلد اول، صفحه 135
[xxxii] الوهیت و مظهریت، دکتر علیمراد داودی، صفحه 185
[xxxiii] ترجمه جلد سیزدهم بحار الانوار علامه مجلسی، ترجمه مرحوم محمد حسن بن محمد ولی ارومیه رحمة الله علیه، چاپ اسلامیه، صفحه 577
[xxxiv] منتخباتی از آثار حضرت بهاالله، صفحه 41
[xxxv] الوهیت و مظهریت، دکتر علیمراد داودی، صفحات 192 - 193
[xxxvi] الوهیت و مظهریت، دکتر علیمراد داودی، صفحات 195 - 196
[xxxvii] الوهیت و مظهریت، دکتر علیمراد داودی، صفحه 192
[xxxviii] نگرش بهائی نسبت به ادعای خاتمیت، سینا فاضل و خاضع فنا ناپذیر، صفحه 15
[xxxix] حضرت بهاءالله، اشراقات، ص 293
[xl] حضرت بهاءالله، لوح جواهر الاسرار، آثار قلم اعلی، جلد سوم، ص 12
[xli] الوهیت و مظهریت، دکتر علیمراد داودی، صفحه 197
[xlii] مهدی موعود، ترجمه جلد سیزدهم بحار الانوار علامه مجلسی، مترجم علی دوانی، ناشر: دار الکتاب اسلامیه، صفحه 1119
[xliii] جلد سیزدهم بحارالانوار، علامه مجلسی، ص 92
[xliv] جلد 52 بحار الانوار، علامه مجلسی، صفحه 226
[xlv] مظهریت، دکتر نادر سعیدی، ص 5
[xlvi] قرن انوار، شماره 1683، صفحه 628
[xlvii] بهروز ظریف زاده، قرن انوار- عصر ذهبی ، صفحات 99 - 100
[xlviii] بهروز ظریف زاده، قرن انوار- عصر ذهبی ، صفحه 100
[xlix] شیخ عباس محدث قمی، مفاتیح الجنان، ص 363 – و بحارالانوار، جلد 97، ص 360
[l] نقل از مقاله خاتمیت، سایت آئین بهائی

سایر دسته بندیها

Comments

محمد صالح's picture

محمد صالح said:

هر پیامبر اول نبی میشود وبعد رسول. پس اگر در احادیث خاتم انبیین یا لانبی بعدی آمده است یعنی نه نبی می آید ونه رسول.
محمد صالح's picture

محمد صالح said:

چرا جواب سوالم را ندادید ترسیدید آبرویتان برود؟ هر پیامبر از لحاظ دینی اول نبی میشود وبعد رسول وقتی که میگویند نبی نمی آید یعنی رسول هم نمی آید.سوال دیگر اینکه باب درص5لوح هیکل به ذات الله گفته است شما اینقدر بدبخت هستید که یک مرتد را به خدایی می شناسید.
سردبیر's picture

سردبیر said:

محمدعزیز از تآخیر در پاسخ به شما عذر میخواهم اندکی در قضاوت در مورد ما عجله به خرج دادید چون علت عدم پاسخگوئی تنها جواب نداشتن نیست و از مشکلات فنی گرفته تا گرفتاریهای شخصی ممکن است پاسخگوئی را به تأخیر اندازد علی الخصوص که شما آدرس ایمیلی هم به ما ندادید بگذریم در خصوص سوال اولتان با یک مثال مطلب را توضیح میدهم شما میدانید که هر شخص لیسانسه ای دیپلم هم دارد ، اگر بگوئیم دیگر در این اداره هیچ شخص دیپلمه ای استخدام نمیکنیم آیا منظورمان این است که لیسانسه ها را هم استخدام نمیکنیم چون دیپلم هم دارند؟ مطلب دوم شما مربوط به یک اصل اعتقادی بهائی در رابطه با تنزیه مطلق خداوند از اسماء و صفات است به این تعبیر همانگونه که در کتاب اقدس نیز ذکر گردیده مظاهر الهیه ( پیامبران) به منزله نفس خداوند در عالم امر و عالم خلق هستند و آنچه که از صفات و اسماء ذکر میگردد لایق نسبت دادن به ذات الهی نیست چون غیب منیع لایدرک ، قابل درک و وصف نیست پس هر آنچه میگوئیم به خلق کامل او یعنی آن روح قدسی که منشا ظهور پیامبران است راجع میگردد بنابر این نه به آن جهت که انسانی را خدا میدانیم بل بدان سبب که خداوند را مقدس از صفات میشناسیم، مظاهر مقدسه را تنها موجودات لایق آن اسما و صفات میشماریم امیدوارم که پاسخ بنده کمی از ابهامات شما را رفع نموده باشد در قسمت پرسشها و پاسخها ذیل موضوع ادعای الوهیت نیز مطالبی ذکر گشته که ممکن است مفید باشد موید باشید
هوشنگ's picture

هوشنگ said:

از برادران مسلمان و عزیز یک سئوال دارم آیا یک مسلمان آزاد است دین خود را با تحقیق انتخاب نماید یا باید و اجبارا مسلمان باشد و اگر حق انتخاب دارد بغد از انتخاب دین دیگر کافر یا مشرک تلقی میشود
يك هموطن's picture

يك هموطن said:

اين مطلب بسيار روشن و واضحي است كه اتمام ارسال رسولان از جانب خداوند را منوط به همين يك كلمه در قرآن مجيد كنيم. از آنجا كه اگر كمي در كتاب‌هاي فلاسفه و عارفان اسلامي در قرون گذشته نظر كنيم اصلا و ابدا اشاره‌اي به خاتميت رسول اكرم نمي‌بنيمو براي اينكه اولا آنها به مظهر ظهور (از نظر زماني) نزديك‌تر بودند و دوما آئين بهائي در آن زمان شكل نگرفته بود كه بخواهند با آن به مقابله بپردازند و به هر شيوه‌اي كه شده بخواهند آن را نابود كنند. حتي اگر اين نابود كردن به قيمت نابودي خودشان و اهانت به نفوس مقدسه ديانت اسلام منجر شود. اين آقايان بهتر از هر كس ديگري مي‌دانند تمام بشارات در كتب مقدسه قبل به وضوح آشكار شده و دليلي بر رد اين آئين از نظر بشارات وجود نداردو براي همين معندين از راه ديگري وارد مي‌شوند و آن راه همانا به چالش كشيدن تمام احاديث مربوط به ظهور و جمع آوري و تحريف در كتب مرجع حديث خودشان!!!!! مي‌نمايند. مثال بسيار واضح. كتاب بحارالانوار جلد 13 آن چاپ شده در سال 1384 با همين كتاب چاپ شده در سال 1362 از نظر تعداد صفحات و تعداد احاديث بسيار تفاوت دارد. زيرا جلد 13 بحارالانوار تمام مربوط به احاديث مربوط به ظهور قائم است. تفاوت بين اين دوئ كتاب يكسان اما چاپ شده در سال‌هاي مختلف ما را به اين نتيجه مي‌رساند كه خود آقايان بهتر از هر كسي مي‌دانند حقانيت اين آئين در كجاها به اثبات مي‌رسد. دوستدار شما 25 ساله از تهران
کامران شایسته's picture

کامران شایسته said:

بایستی گفت سفسطه بافی های شما فقط می تواند عوام را فریب دهد اخه شما که به استناد عبارت خاتم النبیین امامت ائمه اطهار را زیر سئوال می برید ائمه فقط امامت داشته اند و نبی و پیامبر نبوده اند !!! که وجود انها را دلیل بر ادامه نبوت می دانید ضمنا پیامبری حضرت محمد ( ص ) در تورات و انجیل بشارت داده شده در حالیکه پیامبر ساختگی شما در هیچ یک از کتب اسمانی نام برده نشده و هیچ یک از امامان معصوم نامی از ان نبرده اند و ضمنا احادیثی از پیامبر مبنی بر هر کس ادعای پیامبری بعد از ایشان بکند نیز ذکر شده چرا انها را کتمان می کنید؟ چرا انها را به پیروان گول خورده تان نمی گویید تا مسیر هدایت را بیابند از خداوند بترسید و بدانید با این کارها خودتان که هیچ خلق الله را به جهنم می کشانید خداوند همه ما را به راه راست هدایت فرماید من شما را از عذاب خداوند می ترسانم والا خود دانید اینکه ایین شما جعلی و تقلبی است دیگر شکی وجود ندارد. ضمنا چرا از معجزات پیامبر قلابی خود نمی نویسید؟ ایشان چه کرامات و معجزاتی داشته اند؟؟؟
iren's picture

iren said:

بادرود/باورهای امروزبیشترمردم ایران که به شدت سست شده است به صورت موروثی به اینجا کشیده شده است.من دریک نظرسنجی که از عموم مردم چه باسواد وچه کم سوادداشتم متوجه شدم که نودونه درصد مردم از مفاهیم کلیدی قران مجیدبیخبرندبنابراین لازمه ی شناخت آیین نو گسترش این استدلالهای متین به صورت فایلهای pdf است تابتوان آنرا به راحتی دردسترس همگان گذاشت و این میشود آغازی برای اندیشیدن.البته این خبرخوب را هم بدهم که خوشبختانه پایه های خرافه به شدت درحال فروریختن است ومردم آنقدربدی ازسردمداران دین رایج دیده اندکه دیگراعتقادی به آنها ندارندامادراین خلاءباید کاربایسته ای صورت بگیردتا حق راازناحق بیابند/سپاس
عرفان's picture

عرفان said:

افتادگی آموز اگر طالب فیضی هرگز نخورد آب زمینی که بلند است در مورد اشاره به اسم " بهاء" در آثار اسلامی، در مفاتیح الجنان در دعای اعمال سحرهای ماه مبارک رمضان میخوانیم: اَللّهُمَّ اِنّى‏ اَسْئَلُكَ مِنْ بَهآئِكَ بِاَبْهاهُ، وَكُلُّ بَهآئِكَ بَهِىٌّ، اَللّهُمَّ اِنّى‏ اَسْئَلُكَ بِبَهآئِكَ كُلِّهِ ... همچنین در تفسیر بسم الله الرحمن الرحیم نیز به " بهاءالله" اشاره می رود که شیخ احمد احسائی در رسائل خود، با استناد به احادیث اسلامی، مدام بدان اشاره می کند که: هر چه در قرآن است در بسم الله است و هرچه که در بسم الله است در باء بسم الله است(طبق حدیثی از حضرت علی (ع) سرّ البسمله فى الباء، یعنی سرّ بسمله در باء است) و "ب" عبارت است از بهاءالله (طبق حديثی از امام صادق الباء بهاءالله ). درنتیجه، بهاءالله از اسماء الهی و اسم اعظم خداوند است که جامع همه صفات حق میباشد. (برای اطلاع بیشتر به مقاله تفسیر بسم الله الرحمن الرحیم، تألیف دکتر نادر سعیدی مراجعه فرمائید) شیخ احمد احسائی در تفسیر سوره توحید، به در خواست سید محمد بکاء می نویسد: "علم بالنّص انّ هذه‌السّورة تسمّى نسبة الرّب کما رواه فى‌التّوحيد عنّ الصّادق(ع) قال: انّ اليهود سألوا رسول الله(ص) فقالوا انسب لنا ربّک فلبث ثلاثأ لايجيبهم ثم نزلت قل هوالله احد الخ. دلّ ذلک علی انّ البسمله مشتملة علی النّسبة الا انّها علی جهة الباطن و التّأويل. والاشارة الی ذلک علی سبيل الاقتصار هو انه روى عن‌الصّادق (ع) الباء بهاءالله والسّين سناءالله والميم مجدالله." (شيخ احمد احسائى، رسائل، ص ١٣٥) یعنی: معلوم است از طريق نصّ که اين سوره را ميتوان "نسبت رب" ناميد چنانکه در توحيد از قول امام صادق روايت شده‌است که يهوديان از حضرت رسول (ص) خواستند که خدايت را براى ما منسوب کن. در پاسخ به اين سؤال حضرت محمّد (ص) سه بار سکوت نمود و آنگاه شروع به تلاوت اين آيهٴ قرآن کرد قل هواللّه احد الخ. اين امر دلالت ميکند که بسمله شامل نسبت است امّا از طريق باطن و تأويل و بطور خلاصه حضرت صادق معناى آنرا باشاره چنين بيان فرموده‌است که باء بهاءالله .سين سناءالله و ميم مجدالله است. اما اینکه اسم اعظم الهی در بسم الله نهفته است نیز در حدیثی از امام رضا (ع) ذکر شده است که شیخ احمد احسائی در آثار خود به آن اشاره میکند: ثمّ اعلم ان البسمله اسم‌الله الاعظم و فى‌الدّعا اسألک باسمک الله الرّحمن الرّحيم و انّما قال الرّضا(ع) انّ بسم‌الله الرّحمن الرّحيم اقرب الی الاسم الاعظم من سواد العين الی بياضها لانّ لفظ البسملة الاسم اللّفظى الّذى هو سواد العين اقرب الی الاسم‌المعنوى الّذى هو بياض العين و التمثيل مأخوذ من ظاهرالظاهر فان البياض عبارة عن البساطة والسّواد عن التّرکيب ... ( رسائل، ص، ١٣٧_ ١٣٦)یعنی، بدان که بسمله اسم اعظم خدا است چنانکه در دعا آمده‌است ترا سؤال ميکنم به اسمت که الله الرّحمن الرّحيم است و حضرت امام رضا(ع) فرموده‌است که بسم‌الله الرّحمن الرّحيم بالنّسبه به اسم اعظم نزديکتر است از سياهى چشم به سپيدى آن چرا که لفظ بسمله اسمى لفظى است که معادل سياهى چشم است که به اسم معنوى که معادل سپيدى چشم است نزديکترين چيز ميباشد. و اين تمثيل از ظاهر ظاهر گرفته شده‌است چرا که سفيدى علامت بساطت است و سياهى علامت ترکيب ... حضرت باب نیز در تفسیر خویش از حضرت علی (ع) چنین نقل میفرمایند: قال علی (ع) سرّ البسمله فى الباء و سرّالباء فى‌النّقطه و انا‌النقطة تحت الباء وفى‌الحديث ظهرت الموجودات من باء بسم‌الله الرّحمن الرّحيم. یعنی: حضرت علی (ع) فرمود که سرّ بسمله در باء است و سرّ باء در نقطه است و من نقطهٴ در ذيل باء هستم. و در حديث ديگر آمده‌است که همهٴ موجودات از باء بسم‌الله الرّحمن الرّحيم خلق شده‌اند. اما در آثار انبیای بنی اسرائیل نیز در باب ظهور موعود ( یا رجعت مسیح) در زمان آخر که از شرق واقع میشود اشارات زیادی به " جلال خداوند = بهاءالله " شده است. اشعیای نبیل مینویسد: و جلال خداوند مکشوف گشته، تمامی بشر آن را با هم خواهند دید زیرا که دهان خداوند این را گفته است(اشعیا باب 40 آیه 5). و باز مینویسد: زیبائی کرمل ( ببینید مکان را چقدر دقیق ذکر میکند!) و شارون ... جلال یهوه و زیبائی خدای ما را مشاهده خواهد نمود (اشعیا باب 35 آیه 2). و همچنین مینویسد: بر خیز و درخشان شو زیرا نور تو آمده و جلال خداوند بر تو طالع گردیده است (اشعیا باب 60 آیه 1). حزقیال نبی نیز مینویسد: و اینک جلال خدای اسرائیل از طرف مشرق آمد ... و زمین از جلال او منور گردید ( حزقیال باب 43 آیه 2). و همچنین مینویسد: پس جلال خداوند از راه دروازه ای که رویش به سمت مشرق بود به خانه در آمد ( حزقیال نبی باب 43 آیه 4). یوحنای نبیل نیز از رویایش با این کلمات سخن می گوید: و شهر مقدس اورشلیم جدید را دیدم که از جانب خدا از آسمان نازل می شود ... و شهر احتیاج ندارد که آفتاب یا ماه آن را روشنائی دهد زیرا که جلال خدا آن را منور می سازد ...( مکاشفات باب 21 آیه 1 و 2 و 23). و حبقوق نبی می گوید: " زیرا که جهان از معرفت جلال خداوند مملو خواهد شد به نحوی که آبها دریا را مستور می سازد ( حبقوق باب 2 آیه 14).
سردبیر's picture

سردبیر said:

کامران عزیز اگر با آرامش بیشتری مطالب ارائه شده را مطالعه فرمائید اینگونه بر ما خشم نخواهید گرفت و پیشداوری نخواهید نمود نمیدانم استناد شما به کدام مطلب است که فرموده اید سفسطه صورت گرفته . تا آنجا که بنده حضور ذهن دارم درمورد خاتمیت به بیان حضرت علی استناد گردیده که خود را خاتم الوصیین نامیده اند و اگر معنای خاتم همان باشد که در مورد خاتم النبیین میگوئید پس حضرت علی هم آخرین وصی یا امام بوده اند و نبایست بعد از ایشان امامت ادامه پیدا میکرد در خصوص بشارت به حضرت محمد اگر واقعا سندی دارید که جائی نامی از حضرت محمد در آثار پیامبران پیشین آمده ذکر فرمائید تا بتوانیم به کمک آن همه مسیحیان و یهودیان را مسلمان کنیم. بنده مصرا از شما خواهشمندم که مرجع این بشارت را دقیقا به بنده معرفی فرمائید. اما اگر منظورتان همان اشاره مبهم به آمدن پارکلیت یا بقول اعراب فارقلیط است که در یکی از انجیلهای نامعتبر بنام برنابا آمده ، ظاهرا مسیحیان هیچگونه شباهتی بین این نام و نام پیامبر اسلام نمیبینند ولی به خلاف باور شما در احادیث اسلامی با صراحت حیرت آوری زمان و مکان ظهور و حتی نام موعود ذکر گردیده که اگر قدری صرف وقت فرمائید بعضی از آنها را در قسمت بشارات ظهور در همین سایت خواهید یافت اگر زحمتی نیست مروری هم بر مقاله خاتمیت در سایت ما بفرمائید و نظرتان را بگوئید درباره معجزات در قسمت پرسشها و پاسخها به دوست عزیز دیگری پاسخ داده شده اگر پس از مطالعه آن باز هم ابهامی داشتید مطرح فرمائید مطمئن باشید که ما نیز جز حقیقت و هدایت الهی بدنبال چیز دیگری نیستیم و شاهد ما به ملاک صدقی که قرآن بیان فرموده " فتمنوا الموت ان کنتم صادقین" همین بس که تا پای جان بر اعتقاد خود ایستاده ایم و اعدام و حبس و زجر و محرومیتهائی که از بدو ظهور بر مومنین وارد گردیده ایشان را از ایمان و ستایش حق باز نداشته امیدواریم که خداوند صراط مستقیم خویش را بر همه بندگانش پدیدار سازد موید باشید
عرفان's picture

عرفان said:

آیات کلام الله مجید و احادیث مرویه کل روشنگر این مطلب است که عبارت خاتم النبیین به معنای ختمیت ارسال پیامبران از سوی خداوند نمی باشد، و استمرار ظهورات الهیه و آمدن پیامبرانی در آینده بطور صریح و روشن در قرآن شریف و احادیث مرویه مذکور است. در زیارتنامه ای از حضرت امیر (ع) در مفاتیح الجنان آمده است : قل السلام علی محمد رسول الله خاتم النبیین و سید المرسلین و صفوة رب العالمین امین الله علی وحیه و عزائم امره والخاتم لما سبق والفاتح لما استقبل یعنی بگو سلام برمحمد فرستادۀ خدا، خاتم انبیا و سرور رسولان و امین خداوند در وحی و ارادۀ او و خاتم برگذشته گان و راهگشای آیندگان. در آیه 79 سوره بنی اسرائیل می خوانیم: سنة من قد ارسلنا قبلک من رسلنا و لا تجد لسنتنا تحویلا (سنت آنان که بتحقیق فرستادیم قبل از تو رسولانمان را و نیابی مر سنت ما را تغییری). در آیه 75 سوره حج میفرماید: الله یصطفی من الملائکة رسلا و من الناس ان الله سمیع بصیر( خداست که از میان فرشتگان و آدمیان رسولانی بر می گزیند، که همانا خدا(به سخن عالمیان) شنوا و (به لیاقت آنان) بیناست). و در آیه 2 سوره نحل آمده است: ینزل الملئکة بالروح من امره علی من یشاء من عباده ان انذروا انه لا اله الا انا فاتقون (خدا فرشتگان روح را به امر خود بر هر یک از بندگان بخواهد میفرستد تا او مردم را اندرز داده و از عقوبت شرک بخدا بترساند و به شما بندگان بفهماند که عالم را جز من خدایی نیست پس از عقاب من بترسید). همچنین، در آیه 15 سوره غافر آمده است: رفیع الدرجات ذوالعرش یلقی الروح من امره علی من یشاء من عباده لینذر یوم التلاق ( که او دارای مراتب رفیع و صاحب عرش عظیم است، روح را به امر خود بر هر که از بندگان بخواهد می فرستد تا خلق را از روز قیامت بترساند). در آیه 109 سوره کهف آمده است: قل لوکان البحر مداد الکلمات ربی لنفد البحر قبل ان تنفد کلمات ربی و لو جئنا بمثله مددا (بگو که اگر دریا برای نوشتن کلمات پروردگارمن مرکب شود پیش از آنکه کلمات الهی به آخر برسد دریا خشک می شود هر چند دریای دیگری باز ضمیمه آن بنماید). و درآیه 27 سوره لقمان می خوانیم: و لو ان ما فی الارض من شجرة اقلام و البحر یمده من بعده سبعة ابحر ما نفدت کلمات الله ان الله عزیز حکیم ( و اگر هر درخت روی زمین قلم شود و آب دریا به اضافه هفت دریای دیگر به مدد آید از بعد آن باز هم نگارش کلمات خدا نا تمام ماند همانا خدا را اقتدار و حکمت است). در آیات 34 و 35 سوره اعراف آمده است: ولکل امة اجل فاذا جاء اجلهم لا یستاخرون ساعة و لایستقدمون. یا بنی آدم اما یاتینکم رسل منکم یقصون علیکم آیاتیفمن اتقی و اصلح فلاخوف علیهم و لاهم یحزنون (هر قومی را اجل و دوره معینی است که چون فرا رسد لحظه ای مقدم و موخر نتوانند کرد. ای فرزندان آدم چون پیغمبرانی از جنس شما بیایند و آیات مرا برای شما بیان کنند پس هر که تقوی پیشه کرد و به کار شایسته شتافت هیچ ترس و اندوهی بر آنها نخواهد بود). در جلد سیزدهم بحار الانوار صفحه 195 آمده است: عن ابی بصیر قال قال ابو جعفر (ع) یقوم القائم بامر جدید و کتاب جدید و قضا جدید علی العرب شدید لیس شانه الا بالسیف لا یستنیب احدا و لا تاخذه لومة لائم ( ابو بصیر از حضرت امام محمد باقر علی السلام روایت می کند که فرمود قائم به امر جدید و کتاب جدید و قضاوت جدید قیام می کند، بر عرب سخت است شان او جز شمشیر نبوده و جانشین انتخاب نمی کند و ملامت ملامت کنندگان در او اثری نخواهد داشت. همچنین، در اربعین می فرماید: یظهر من بنی هاشم صبی ذو کتاب جدید فیدعو الناس و لم یجبه احد و اشر اعدائه العلماء فاذا حکم بشیء لم یطیعوه فیقولون هذا خلاف ما عندنا من ائمة الدین ( صبی از بنی هاشم ظاهر میشود که صاحب کتاب جدید است پس مردم را دعوت می کند و کسی او را قبول نمی کند اکثر دشمنانش از علما خواهد بود چون حکم به چیزی بدهد می گویند این خلاف آنست که در پیش ما از ائمه دین است). در صفحه 194 مجلد سیزدهم بحار الانوار آمده است: عن عبدالله بن عطا قال سئلت ابا جعفر الباقر فقلت اذا قام القائم بای سیرة یسیر فی الناس فقال یهدم ما قبله کما صنع رسول الله و یستانف الاسلام جدیدا ( عبدالله بن عطا می گوید از امام جعفر باقر سوال کردم سیرت قائم چگونه خواهد بود، فرمود مثل حضرت رسول ادیان ماقبل خود را ویران و اسلام جدیدی تاسیس خواهد کرد). در مهدی موعود، از ابن ماجه از امیرالمومنین علی بن ابی طالب (ع) روایت کرده که فرمود: پیغمبر (ص) عرض کردم: آیا مهدی از ما آل محمد است یا از نسل دیگران می باشد؟ پیغمبر (ص) فرمود: از ما است خداوند دین خود را بوسیله او ختم کند چنانچه بوسیله ما گشود. شیخ حسن العدوی در کتاب مشارق الانوار از حضرت رسول اکرم چنین نقل میکند: مهدی از ما اهل بیت است و به او دین اسلام ختم می شود چنانچه بواسطه ما افتتاح شد. مولانا علی القاری از ائمه حنفیه در کتاب اوصاف مهدی چنین مینویسد: امیرالمومنین از رسول الله پرسید آیا از ما هست مهدی یا از غیر ما. فرمود بلی از ما است، از سلاله اهل بیت، بوسیله او خداوند ختم میکند دین اسلام را چنان چه بوسیله ما افتتاح نمود. شیخ صدوق در کتاب خصال از اصوا اربعماة از امیر المومنین (ع) روایت نموده که فرمود: خداوند دین را بوسیله ما گشود و هم بوسیله ما ختم میکند بوسیله ما خدا آنچه را بخواهد محو می کند و هر چه بخواهد باقی می گذارد، بوسیله ما سختی زمانه را بر طرف میسازد و باران فرو میفرستد پس غره مشوید و از خدا دور نگردید. همچنین در صفحه 487 جلد دوم اصول کافی آمده است: الحسين بن محمد الاشعري، عن معلى بن محمد، عن الوشاء، عن أحمد بن عائذ عن أبي خديجة، عن ابي عبدالله (عليه السلام) أنه سئل عن القائم فقال: كلنا قائم بأمر الله، واحد بعد واحد حتى يجيئ صاحب السيف، فإذا جاء صاحب السيف جاء بأمر غير الذي كان، یعنی ابو خدیجه از امام صادق علیه السلام راجه بامام قائم علیه السلام پرسید، حضرت فرمود: همه ما قائم به امر خدائیم، یکی پس از دیگری تا زمانیکه صاحب شمشیر بیاید چون صاحب شمشیر آمد، امر و دستوری غیر از آنچه بوده می آورد (جاء بأمر غير الذي كان). و در جلد 52 بحار الانوار، صفحه 294 آمده است: ابوبصیر از امام صادق (ع) نقل مى‏كند كه فرمود: "... والله لکأنی أنظر إلیه بین الركن والمقام یبایع الناس على كتاب جدید ... یعنی، به خدا سوگند! گویا نظر مى‏كنم به مهدى در بین ركن ومقام كه با مردم بر كتاب جدید بیعت مى‏كند...". در ترجمه جلد سیزدهم بحار الانوار توسط مرحوم حسن بن محمد ولی ارومیه رحمة الله علیه، در صفحه 550 آمده است: " شیخ صدوق در کتاب کمال الدین از طالقانی او از جعفر بن مالک او از حسن بن محمد سماعه او از احمد بن حرث او از مفضل بن عمر از صادق (ع) او از پدرش (ع) روایت نموده که آنحضرت فرمود که در وقتیکه قائم (ع) قیام میکند این آیه را تلاوت می فرماید (( ففررت منکم لما خفتکم فوهب لی ربی حکما و جعلنی من المرسلین)) یعنی از شما گریختم در وقتیکه از شما ترسیدم پس پروردگار من شریعتی و نبوتی بمن عطا فرمود و مرا از جمله فرستادگان گردانید". در صفحه 338 جلد 52 بحار الانوار از امام صادق علیه السلام روایت شده: اذا قام القائم جاء بامر جدید کما دعا رسول الله صلی الله علیه و آله فی بدو الاسلام الی امر جدید، یعنی وقتی که قائم علیه السلام قیام نماید، چیز جدیدی می آورد چنانچه در بدو اسلام رسول خدا صلی الله علیه و آله مردم را به سوی امر جدیدی فرا می خواندند. در جلد 52 بحارالانوار، صفحه 230 از امام باقر (ع) روایت شده است: "...هر گاه مهدى خروج كند به امر جدید وكتاب جدید وسنت جدید... قیام خواهد كرد". و در کتاب حضرت مهدی (عج)، فروغ صفحه 111 آمده است: امام صادق علیه السلام فرمود: " هنگامی که قائم (عج) خروج می کند، فرمان نو، کتاب نو و روشی نو و قضاوت نو می آورد".
s's picture

s said:

با سلام شیعه ، سنی ، وهاب ، بهائی و0000 فرقه هستند وما میباسیت به قران عمل کنیم 0
سردبیر's picture

سردبیر said:

دوست عزیز نسبت دیانت بهائی با اسلام مانند دیانت مسیح با یهود است. همانگونه که در گذشته مسیحیت را فرقه ای از یهودیت میدانستند بعضی نیز چون شما دیانت بهائی را فرقه ای از اسلام میپندارتد دیانت بهائی دارای پیامبری مستقل با کتاب و احکام و شرایعی کاملا متنفاوت با اسلام است موید باشید
مظفر's picture

مظفر said:

"شما میدانید که هر شخص لیسانسه ای دیپلم هم دارد ، اگر بگوئیم دیگر در این اداره هیچ شخص دیپلمه ای استخدام نمیکنیم آیا منظورمان این است که لیسانسه ها را هم استخدام نمیکنیم چون دیپلم هم دارند؟ " این متن پاسخ شما به یکی از دوستان است، که تمام آن مغالطه است. کسی که بخواهد در یک اداره استخدام شود، قبلا دیپلم یا لیسانسش را درجای دیگری گرفته است و حالا آمده است تا شاید استخدام شود. در حالیکه قضیه نبوت و رسالت اینگونه نیست. فرض بگیریم این عقیده درست باشد که رسول از نبی بالاتر است و تا کسی نبی نشود رسول نخواهد شد. نبوت یا رسالت "اداره ای" نیست که کسی برود تقاضا کند شاید قبول افتد. خداوند هرکه را صلاح بداند به نبوت مبعوث می کند و هرکه را از میان انبیا که بخواهد به رسالت انتخاب می کند. کسی که به مقام نبوت نرسیده چگونه می تواند چشم داشته باشد شاید به رسالت مبعوث شود؟ سخن شما مانند آن است که کسی دیپلم نگرفته و دروس ساده دبیرستانی را یاد نگرفته بخواهد لیسانس بگیرد و دروس پیچیده دانشگاهی را یاد بگیرد. خداوند آشکارا فرموده است که باب نبوت برای همیشه بسته است. این یعنی باب رسالت به طریق اولی بسته است، زیرا کسی که به مرحله نبوت نرسیده به مرحله رسالت هم نرسیده و نخواهد رسید. تنها وقتی جای نبوت و رسالت را از لحاظ مرتبه عوض کنید است که می شود راه را برای رسالت باز کرد. زیرا در این صورت، رسیدن به رسالت نیازمند رسیدن به مرحله نبوت نیست و کسی که هنوز نبی نشده و به فرموده الهی نمی تواند بشود، امید هست که شاید به مقام رسالت که پایین تر است برسد. اما به نظر میرسد جابجا کردن نبوت و رسالت از نظر مرتیه فاقد هرگونه معناست. زیرا کسی که نبی نیست و خبری از عالم ملکوت ندارد که بازگوید، رسالتش چه معنی می دهد؟ چه دارد که به مردم بگوید؟ و اصلا وقتی خبری به او داده نشده، سفارش و فرستادنی هم درکار نیست. خداوند، همه را از دام های شیطان، نگاه دارد.
مظفر's picture

مظفر said:

لا تقوم الساعه حتی یخرج ثلاثون دجالون کلهم یزعم انه رسول الله یامبر فرمود: قیامت بر پا نمی شود تا اینکه سی نفر دجالی که خود را پیامبر می پندارند ظاهر شوند
سردبیر's picture

سردبیر said:

مظفر عزیز در روایات مسائل مجعول و خرافی بیشماری ذکر گردیده که لایق اعتنا نیستند.از جمله اموری که درباره دجال ذکر گردیده این است که او سوار بر خری که فاصله گوشهایش 2 فرسنگ است خواهد آمد اگر بخواهید منتظر بمانید تا خورشید از مغرب طلوع کند و ستارگان بر زمین بریزند هرگز موهبت شناخت حق را نخواهید یافت موید باشید
سردبیر's picture

سردبیر said:

مظفر عزیز لطفا مغالطه ای را که میفرمائید مشخص نمائید مطلب آنقدرها پیچیده نیست که نتوان به صحت آن پی برد در این مثال پیامبران به معلمینی تشبیه گردیده اند که هریک درجاتی از تحصیل دارند و تفاوت بین پیامبران در قرآن به صراحت ذکر گردیده " تلک الرسل فضلناهم بعضهم علی بعض" به این ترتیب نبی معادل معلم دیپلمه و رسول معادل معلم لیسانسه در نظر گرفته شده حال فرض کنید به متربیان گفته شود دیگر معلم دیپلمه برای شما نخواهد آمد آیا این به معنای نیامدن معلم لیسانسه و یا بالاتر هم هست آیا استدلال به اینکه هر لیسانسه دیپلم هم دارد مبتواند برای نیامدن معلم لیسانسه معتبر باشد بنظر میرسد در این استدلال شما مغالطه صورت گرفته باشد زیرا هرگونه خبر داشتن از غیب را با مقام نبوت یکی گرفته اید حال آنکه درجات دیگری از ظهورات الهیه وجود دارند که از عالم غیب آگاهند ولی نبی نامیده نمیشوند با آرزوی توفیق
الهام's picture

الهام said:

با عرض الله ابهی سایت شما از نظر من سایت فوق العاده خوب و سودمندی است. من بهائی هستم و از مطالب شما خیلی استفاده کردم. با تشکر
علی's picture

علی said:

بهتر است آقایون بهائی کتاب بابی گری و بهائی گری بخونن حتما . چرا انگشتر و زینت خاتم به کار رفته . خاتم بر وزن فاعل از مصدر ختم به وزن فعل است و ختم یعنی تمام کرد ، و خاتم یعنی تمام کننده اعراب بر روی انگشتر های خودشون اسم را حک مینمودند و آخر نامه میزدند و به همین جهت انگشتر خاتم اسم گرفته عزیزم امیدوارم که این مطلب رو بزاری و اگر راستی میگی جواب بدی
سردبیر's picture

سردبیر said:

علی عزیز جناب کسروی کتابی بنام شیعه گری هم دارند اگر سخنان ایشان بنظرتان قابل قبول است سری هم به این کتاب ایشان بزنید در پاسخ به مطالب و اتهاماتی که آقای کسروی در کتابشان آورده اند تاکنون جوابهای زیادی نوشته شده که متأسفانه در کشور ایران مجوز نشر نمی یابند ان شاءالله متن یکی از آخرین کتابهائی را که در این خصوص نوشته شده بز ودی بر روی سایت خواهیم گذاشت در مورد اعراب خاتم بد نیست سری به قرآن کتابخانه خودتان بزنید و با چشم خودتان ببینید که چگونه نوشته شده برای مطالعه بیشتر در این مورد بد نیست مقاله خاتمیت در همین سایت را نیز مطالعه بفرمائید احتمالا پاسخ سوال خود را خواهید یافت موید باشید
Anonymous's picture

Anonymous said:

ابتدا لازم است راجع به این موضوع بحث شود که ایا لازم است در هر جای قران شریف در باره ی خاتمیت پیامبر بحث شود ؟ در ظاهر بله ولی با نگاهی به کل قران ناطق مشخص می شود که اصولا قران با جند چیز مخالف است 1)اوردن نام اشخاص به جز موارد محدودی مثل http://www.andisheqom.com/Files/faq.php?level=4&id=3692&urlId=232 مشاهده می شود اسامی فقط 45 نفر در۶۲۳۶ایه ذکر شده حتی نام امامان بزرگوار ذکر نشده پس طبق استدلال بالا اصولا قران با اوردن اسم و صحبت در مورد اشخاص مخالف است مثلا نام مبارک حضرت محمد(ص) در قرآن چهار بارآمده است که عبارتند از سوره محمد آیه 2. آل عمران آیه 144 . سوره احزاب آیه 40 . سوره فتح آیه 29 پس اصولا نمی توان به این استدلال شما درباره ی ایه ((وما محمد...))اعتنا کرد پس باید دنبال دیگر نشانه های خاتمیت در قران به جز اشاره مستفیم گشت مثل جاهایی که صحبت از ویژگی های قران شده که بی شمارند مثل ایه 2 سوره ی بقره اسراء، 89 شوري، آية 13. اعراف، آية 199 ص، آية 29 ... پس نباید به این دلیل که خاتمیت در قران زیاد ذکر نشده استدلال کرد که پیامبر اکرم خاتم نبوده و بیان ویژگی های قران در جای جای قران خود نشانه های از ختم نبوت است کلا ویژگی قران این است که سر نخ را می دهدوباقی به عهده امامان بزرگوار است وتوضیح بر عهده ی امامان است اگر می خواست تمامی ویژگی ها در فران ذکر شود کتابی می شد به اندازه کل عالم در جایی از قران ذکر می شود اگر تمام اقيانوسهاى روى زمين مركب و جوهر شوند و همه درختان قلم گردند هرگز قادر نيستند آنچه در علم خداوند است رقم بزنند. اگر مثل شما استدلال شود سوال می شود چرا اسم حضرت زهرا وعلی (ع)و امامان و ویژگی های مفصل انها در قران نیامده و... چرا مسایل به این بزرگی که باعث جدایی امت اسلامی می شود در قران نیامده همین استدلال شما را سنی ها هم می کنند شما که امامان بزرگوار قبول دارید پس جواب انها را دهید پس برای راهیابی به حقیقت قران لازم است از پوسته قران گذر کرده تا به حقیقت قران برسید در جایی از قران این حقیقت ذکر می شود که الم(1) ذَالِكَ الْكِتَبُ لَا رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِينَ(2) الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَ يُقِيمُونَ الصَّلَوةَ وَ ممَِّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ(3) وَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بمَِا أُنزِلَ إِلَيْكَ وَ مَا أُنزِلَ مِن قَبْلِكَ وَ بِالاَْخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ(4) أُوْلَئكَ عَلىَ‏ هُدًى مِّن رَّبِّهِمْ وَ أُوْلَئكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ(5) إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ ءَ أَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ(6 قران ویژگی هدایت شدگان را ذکر می کند کسانی هستند که ایمان به غیب پیدا می کنند یعنی کسانی که غیب قران را می بینند
Anonymous's picture

Anonymous said:

توصیه می کنم اینگونه ایات قران را در توجیه امدن اسم بها در قران تفسیر نکنید پیرو این گمراهی است که قران کریم اسم افراد را در قران به جز موارد خاص ذکر نکرده با این اساس استدلال های شما اسم من مسیح است استدلال می کنم اسم من در قران امده و من پیامبر خدا هستم آتـَینا عیسی ابنَ مَریَمَ البـَیـِنات..... پس طبق ایات قران من مسیح هستم و به زمین بازگشته ام و معجزه نبز دارم و از من اطاعت کنید برای همین استدلال است که اسم امامان در قران نیامده
Anonymous's picture

Anonymous said:

رسول و نبی : نبی يعنی پيامبر ، يعنی كسی كه‏ از ناحيه خدا پيغامی داشته باشد . رسول يعنی چه ؟ رسول يعنی فرستاده خدا ، كسی كه خدا او را برای مأموريتی فرستاده است ، اعم از اينكه آن‏ مأموريت از اين نوع باشد كه آن رسول از جانب خدا چيزی برای مردم آورده‏ باشد ، يا مأموريت و رسالت او از نوع ديگر باشد . فقط در صورت اول‏ است كه آن رسول ، نبی و پيامبر است . لهذا كلمه رسول در قرآن ، هم‏ درباره پيغمبران آمده است و هم درباره غير پيغمبران . مثلا درباره جبرئيل‏ چون فرستاده‏ای بود از طرف خدا و مأموريتی داشت اطلاق شده است . در داستان سامری است كه : « فقبضت قبضة من اثر الرسول »( 1 ) . يا درباره‏ قرآن می‏فرمايد : « انه لقول رسول كريم » ( 2 ) . به او رسول گفته شده‏ است . ملائكه‏ای را كه خدا برای عذاب قوم لوط فرستاد ، آنها را هم رسل‏ می‏نامند : « و لقد جاءت رسلنا ابراهيم بالبشری »(3). فرستادگان ما برای‏ ابراهيم بشارت آوردند . حالا خدا كه می‏فرستد برای چه می‏فرستد ؟ برای اينكه قانون و شريعتی را به مردم‏ القاء كنند ؟ البته نه . و همچنين ملائكه مأمور قبض ارواح نيز رسل خوانده‏ شده‏اند : « حتی اذا جاء احدكم الموت توفته رسلنا »( 1 ) . ملكی كه در اين دنيا می‏آيد برای عذاب ، فرستاده و مبعوث از طرف خدا است ، و پيغمبری هم كه می‏آيد برای دعوت مردم ، فرستاده خدا است . حتی كلمه [ ( مبعوث ) ] هم اختصاص به پيغمبران ندارد . در يك آيه قرآن در داستان‏ بنی‏اسرائيل و بخت النصر ، اصطلاح مبعوثيت درباره قومی كه خداوند آنها را مسلط كرد بر يهوديان به كار برده شده : « و قضينا الی بنی‏اسرائيل فی‏ الكتاب لتفسدن فی الارض مرتين و لتعلن علوا كبيرا فاذا جاء وعد اوليهما بعثنا عليكم عبادا لنا اولی باس شديد » ( 2 ) . راجع به قوم عاد می‏فرمايد : « اذ ارسلنا عليهم الريح العقيم »( 3 ) . آن باد مهلك را كه‏ فرستاديم . تعبير [ ( ارسلنا ) ] می‏كند . آن باد مهلك هم رسول و فرستاده‏ الهی بود . اين جور نيست كه بعضی از پيغمبران نبی باشند و بعضی رسول ، هر پيغمبری‏ نبی است . منتها انبياء از آن جهت كه از ناحيه خدا فرستاده شده بودند به آنها رسول هم گفته شده است همانگونه كه به غير آنها هم رسول گفته شده‏ است . پس كلمه [ ( خاتم النبيين ) ] ، خاتم الرسل بدين معنی كه خاتم‏ رسولانی باشد كه برای دعوت بشر آمده اند نيز هست . بله ، اگر مقصودتان‏ از رسول ، رسولی است كه برای هلاكت مردم می‏آيد ، نه ، خاتم يك چنين‏ رسولی نيست . عذاب الهی هم رسول و فرستاده خداست ، يك و با هم كه خداوند برای قومی می‏فرستد رسول خدا است يعنی‏ فرستاده او است . پس اينكه شما برای مردم صفت بندی درست‏ كرده‏اند كه بعضی از پيغمبران نبی هستند و بعضی رسول ، و خاتم انبياء ، خاتم انبياء بود نه خاتم رسل ، حرف بی پایه است . همه انبياء رسول هم‏ هستند . خاتم انبياء خاتم بشرهائی كه رسولند به سوی مردم و مردم را دعوت‏ می‏كنند نيز هست . قرآن كريم هم از اين جهت هيچ فرقی ميان رسول و نبی‏ نگذاشته است . گاهی شبهه را چنين القاء می‏كنند كه [ ( نبی ) ] در قرآن عبارت است از پيغمبری كه صاحب قانون و شريعت نيست و اما [ ( رسول ) ] پيغمبری است‏ كه صاحب قانون و شريعت است . اين يك ادعای دروغ بيش نيست . قرآن‏ كلمه [ ( نبی ) ] را در مواردی به پيغمبران صاحب شريعت اطلاق كرده است‏ ، و در مواردی به پيغمبری كه صاحب شريعت نيستند [ ( رسول ) ] اطلاق كرده‏ است . يعنی نبی و رسول هم به پيغمبر صاحب شريعت گفته می‏شود و هم به‏ پيغمبر غير صاحب شريعت ، و هر دو كلمه به هر دو اطلاق می‏شود این مطلبی که شما ذکر می کنید را استاد مطهری در سال 1347 جواب داده اند امید وارم که این استدلال های بی پایه اساس را مطرح نکنید امیدوارم که این مطلب را منتشر کنید و به نظرات احترام بگذارید ....و مثل دفعه های پیش که منتشر نکردید نشود...
امیر's picture

امیر said:

با سلام آیا توجه به دعوت پیامبران لازم است یا خیر ؟ چرا ؟ (ضرورت توجه به دعوت پیامبران )

Add new comment

Image CAPTCHA
سایت آئین بهائی با کمال سرور به استحضار هم وطنان عزیز و شریف در ایران و خارج ایران می رساند که امکانی را فراهم نموده است تا همه فارسی زبانان اعم از ایرانی و غیر ایرانی بتوانند برای مطالعه و تحقیق درباره امر بهائی به صورت آنلاین و از طریق نرم افزار اسکایپ سلسه کتب روحی را مطالعه نمایند.
برای توفیق در این امر کافی است نرم افزار اسکایپ را روی گوشی و یا کامپیوتر خود داشته باشید. این امکان جدید از آن جهت اهمیت دارد که دوستان عزیز فارسی زبان در سراسر عالم به خصوص در کشور مقدس ایران در تمام شهرها و روستاهای دوردست که امکان تماس با جامعه بهائی را ندارند می توانند از این طریق به صورت آنلاین و امن با یکی از راهنمایان بهایی کتب روحی را در گروه مطالعه نمایند.
از دوستان علاقه مند تقاضا می نماییم آدرس یا آی دی اسکایپ خود را از طریق مکاتبه با ایمیل سایت آئین بهائی به آدرس info@aeenebahai.org در اختیار ما قرار دهند. سایت آیین بهائی نحوه شروع دوره مطالعات کتب روحی را از طریق اسکایپ با شما هماهنگ خواهد نمود.
 
شما می توانید سوالات و نظرات خود را در رابطه با دیانت بهایی از طریق آدرس ایمیل info@aeenebahai.org برای ما ارسال بفرمایید. همچنین برای دریافت آخرین مطالب از کانال رسمی وب سایت آئین بهایی در تلگرام استفاده نمایید. برای جستجو شناسه کاربری aeenebahai1 را در نرم افزار تلگرام جستجو کنید.